زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات، دکتر فضل الله صلواتی

تصاویر، دست نوشته ها، زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات و...

زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات، دکتر فضل الله صلواتی

تصاویر، دست نوشته ها، زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات و...

غدیریه - شعر شهیر اصفهانی



«وَلَایَتُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی»


« غـدیــریــه »


سرودۀ: مصطفی هادوی «شهیر اصفهانی»

مــاه کجا و رُخ زیبایِ تو   /             سَرو کجا و قـدِ رعنای تــو

جان جهانی و همه ما سوا     /        آینه سان مَحو تماشای تو

طور تجلّی تــو سینای دل      /       در صدف سینه سینای تو

اَبرِ کرَم چشمۀ جوشانِ عشق       /    گنج سُخن طبع کُهر زایِ تو

این همه زیبائی و نقش و نگار   /        پرتوی از مهر دلارای تــو

یاد تو روشنگر دلهــا شده                 / جان به فدای رُخ زیبای تو

روز غدیر ای مَه نیکو خصال    /         شُد بسر دوش نبی جای تو

ملک ولایت به تو زیبنده شد     /           زیب و فَرَش همت والای تو

درج گهر در صدف معرفت       /          نیست به جز گوهر دریای تو

ای ز تو خورشید فلک تابناک     /        دیده و دل غرق تمنّای تــو

واله کویی تو نه تنها مَنـم              /     خلق جهان واله و شیدای تـو

خادم درگاه تو باشد «شهیر»       /         تا چه پسندی چه بود رای تو

 

شعر از: مصطفی هادوی فرد «شهیر اصفهانی»



«منتشر شده در هفته نامه نوید اصفهان -  27 اردیبهشت ماه سال 1374 شماره 349

و

 12 اردیبهشت ماه سال  - 1375 شماره 402»


 


-         - - - - - - - - - - -








سرمقاله «نوید اصفهان» به مناسبت درگذشت روانشاد مهدی بازرگان - متن وصیت نامه


«به یاد شادروان مهدی مهندس بازرگان (ره)»

 

 

« نشریه نوید اصفهان 19 بهمن ماه 1373 – شماره 336»

 

از شمار دو چشم یک تن کم                                   وز شمار خرد هزاران بیش

            مرحوم مغفور مهندس مهدی بازرگان در سال 1286 هجری شمسی، در سال «پیروزی انقلاب مشروطیت» در تهران به دنیا آمد، پدرش حاج عباس قلی بازرگان، از بازرگانان متدین و سخت پایبند به اعتقادات مذهبی بود، این پدر سخت شیفته و مرید محروم آیت الله سیدابوالحسن طالقانی، پدر مرحوم آیت الله سید محمود علایی طالقانی بود، در شرایط اختناق دوران رضاخانی با همۀ ممنوعیت­ها، جلسات مذهبی و علمی در خانه آنها تشکیل و به سؤالات مذهبی جوانان پاسخ داده می­شد که یکی دو مرتبه از طرف حکومت نیز جلسه را به تعطیلی کشاندند.

بازرگان، مبارزه علیه ظلم و اختناق و بی­دینی را از شانزده سالگی آغاز کرد، از همان سال 1301 با خودکامگیهای رضاخان، سردار سپه و دیگر سلطه­گران و قدرت پرستان روز درگیر بود، او ابتدا شاگرد مدرسه دارالمعلمین شد و سپس جزو گروه دانشجویانی بود که در سال 1307 برای تحصیلات عالیه به فرانسه اعزام شدند، بازرگان در آن روزگار 22 ساله بود . هفت سال در آن کشور با جدیت و کوشش مداوم به تحصیل علم پرداخت و در رشته هنر و صنعت در مدرسه «سانترال» که از پیشرفته­ترین مراکز آموزش مهندسی بود، موفق به اخذ مدرک دکترای مهندسی ماشین شد، او در طول اقامت در غرب هیچگاه تحت تأثیر زرق و برقهای اروپا قرار نگرفت و فساد حاکم بر آن مناطق او را جذب نکرد، و بلکه بر ایمان و انضباطش افزود، از همان موقع که در پاریس بود و پس از بازگشت به ایران در سال 1314، اقدامات رضا شاه برای تغییر لباس مردان به سبک غربی و مبارزه با « حجاب بانوان » را کاری احمقانه می دانست.

    مرحوم بازرگان پس از بازگشت از فرانسه دوسال به سربازی رفت و در قسمت مخابرات ارتش، در پادگان عشرت­آباد تهران به خدمت پرداخت. پس از سربازی مدتی در بانک ملی ایران کار می­کرد و به زبانهای : عربی، انگلیسی و فرانسه تسلط داشت و به زبانهای فرانسه و انگلیسی صحبت می کرد و از منابع و مآخذ آن لغات، برای تحقیقات علمی و قرآنی خود استفاده می نمود.

او ضمن کارمندی بانک، با آیت الله سید محمود طالقانی روابط صمیمانه­تری برقرار کرد، و ارتباط با آن مجاهد نستوه، فصل جدیدی در زندگانی اوگشود، از آن پس، وقت این دو یار موافق و آقای دکتر یدالله سبحانی یار صدیق دیگرشان صرف خدمت به اسلام و تبلیغات دینی می شد، و برای استقرار آزادی و عدالت تلاش می کردند و از آن زمان تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران، همراه و همگام با دیگر یاران مخلصشان هیچگاه از حرکت و تلاش باز نایستادند، و چون شعله­ای فروزان، پرده ریا و ظلم و بی عدالتی و سلطه را می سوزانیدند، آنها «کانون اسلام» را نیز در خیابان امیریه تهران تأسیس کردند و به نوجوانان آموزش دینی می­دادند و نشریاتی مذهبی منتشر می کردند.

             مرحوم مهندس بازرگان از سال1316  در دانشکده فنی تهران به تدریس پرداخت و از سال 1320 که رضا شاه را از ایران بردند و برای مدتی اختناق شکسته شد، به دانشگاه تهران راه یافت و ریاست دانشکدۀ فنی به او سپرده شد، و با ایمان و اراده قوی، مهندسانی لایق و فارغ­التحصیلانی مفید برای جامعه تربیت کرد و استاد کرسی ماشین­های حرارتی شد، مخصوصاً در آن دوران که افراد با مدرک بالا برای احراز مقامهای تخصصی کمتر بودند، او دانشجویان را علاوه بر علم و تکنیک با اندیشه های الهی و تعالیم عالیه اسلامی آشنا می کرد.

وجود بازرگان در آن ایام، انقلابی بود در دانشگاه­های ایران با توجه به جو ضد دینی حاکم بر مراکز علمی که اجانب ایجاد کرده بودند و تبلیغ می­کردند که «علم با دین مغایرت دارد!» و «دین تنها وسیله­ای در دست بی­سوادها و عقب­مانده­هااست!» که وجود بازرگان و دکتر سحابی آن جوّ را شکست و اسلام را سرلوحۀ مراکز علمی و دانشگاهی قرار داد.

بازرگان در سال1321 کانون مهندسان ایران را تأسیس کرد و نشریه «صنعت» را منتشر ساخت.

پس از تشکیل «جبهه ملی» توسط مرحوم دکتر محمد مصدق و همکاری مرحوم آیت الله کاشانی، او و دوستانش به دنبال آن دو انقلابی بزرگ علیه سلطۀ انگلیس، شوروی و آمریکا وارد گود سیاست شدند و اهداف ملی و مذهبی خود را تعقیب کردند، تا بالاخره انقلاب مردم با اخراج انگلیسی­ها و ملی شدن نفت ایران و انتخابات آزاد و محدود شدن قدرت شاه و نخست وزیری دکترمصدق به پیروزی رسید.

در زمان ملی شدن صنعت نفت، با توجه به اینکه به خاطر ایمان، اعتقاد و دانش، سخت مورد اعتماد دکتر مصدق بود. در سال 1330 دکتر مصدق از او خواست که برای خلع ید انگلیس­ها به مناطق جنوبی و نفت­ خیز کشور برود، و در این موقع که ریاست سازمان آب تهران به عهده او بود، مسئولیت اداره صنعت نفت سرتاسر کشور نیز به او واگذار شد. پس از کودتای آمریکایی - انگلیسی 28مرداد سال1332 و سقوط دولت ملی دکتر مصدق، به مدت یک سال دیگر به خاطر تخصصش، در سمت مدیریت سازمان آب باقی ماند. در سال1333 به خاطر اعتراض به قرارداد جدید نفت با کنسرسیوم، و پی­ریزی سلطه جدید ابرقدرت­ها و به خاطر برگزاری انتخابات فرمایشی مجلس شورای ملی، او و دوستانش را به زندان انداختند و از حقوق اجتماعی و کارهای دولتی محرومشان کردند، ولی هرگز این ناراحتی­ها و فشارها، خللی در اراده نیرومند آنها ایجاد نمی­کرد.

مرحوم مهندس بازرگان، پس از کودتا، چون با برخی از افراد و وابستگان به جبهه ملی تفاهم نداشتند، «نهضت مقاومت ملی» را راه­اندازی کردند و از جمله کسانی که در این مسیر همگام او شدند، آقایان: آیت الله طالقانی، دکتر یدالله سحابی، آیت الله زنجانی، رحیم عطایی و استاد محمدتقی شریعتی در مشهد بودند، اینان بیشتر روی مسائل سازنده اسلامی و تعالیم انقلابی قرآن و عترت کار می­کردند. مرحوم بازرگان با کمک یاران صدیقش از همان سال1320 تا پیروزی انقلاب اسلامی توانست دانشگاه را مرکز مقاومت ضد رژیم نماید و این که تا قبل از 22بهمن سال 1357، دانشجویان دانشگاه­ها، مبارزترین و قهرمان­ترین و انقلابی­ترین قشر اجتماع بودند، بیشتر به خاطر تعالیم و نظارت و برنامه­ریزی این گروه بود، بازرگان با سخنرانی­ها، تفسیرها، تحلیل­ها و مقالات و کتابهای بسیار خود، درس خوانده­ها و آگاهان جامعه را به اسلام انقلابی جذب می­کرد. بازداشت­های مکرر و توقیف جزوه­ها و کتاب­هایش بر محبوبیتش می­افزود، بازاری­ها و روحانیون متدین و انقلابی با او رابطه صمیمانه داشتند و در صف واحد علیه دیکتاتوری شاهنشاهی مبارزه می­کردند و در آن دوران کمتر شخصیت مبارزه و آگاه مسلمانی دیده می­شد که با تعالیم مرحوم مهندس بازرگان رابطه نداشته باشد.

در سال1340 آیت الله العظمی بروجردی(ره) رحلت کردند، راه برای خودکامگی­های شاه بیشتر باز شد، در آن موقع رئیس جمهور آمریکا آقای کندی از حزب دموکرات انتخاب شده بود، آنها می­خواستند در میان کشورهای وابسته به خود، فضای باز سیاسی ایجاد نمایند، شاه، دکتر امینی را به عنوان نخست­وزیر منصوب کرد و مجلس فرمایشی را تعطیل نمود و اصلاحات اراضی را مطرح ساخت و زندانیان سیاسی را آزاد کرد، آقایان: آیت الله طالقانی و مهندس بازرگان و همکارانشان در نهضت مقاومت ملی، از این موقعیت استفاده کرده و نهضت آزادی ایران را تأسیس کردند.

جبهه ملی آن زمان، توان درگیری با قانون شکنی­های شاه و ساواک و تعرض به حریم ملت و دین و روحانیت و منافع ملی را نداشت، لذا بازرگان و دوستانش جبهۀ مستقل اسلامی، ملی و سیاسی جدیدی را تشکیل دادند به نام «نهضت آزادی ایران» و در بیانیه شروع کار این نهضت آوردند که: ما مسلمان و طرفدار اندیشه­ های اسلامی و وحدت دین و سیاست هستیم، برای اعتلای ایران مبارزه می­کنیم و روش دکتر مصدق را برای مبارزه با استعمار خارجی، انگلیس، آمریکا و شوروی می­پذیریم.

پس از تشکیل این نهضت و آغاز فعالیت­های آن، روز اول بهمن سال1341، شش روز قبل از رفراندوم غیرقانونی شاه برای به اصطلاح «انقلاب سفید شاه و ملت!»، اعضای نهضت آزادی را به خاطر مخالفت با خودسری­های شاه و رفراندوم قلابی دستگیر و زندانی کردند و در سال42 در بیدادگاه نظامی، آیت الله طالقانی و مهندس بازرگان را به 10سال زندان و دیگر همکارانشان را به نسبت فعالیت­هایشان به حبس­های طولانی مدت، محکوم کردند.

حضرت امام خمینی(ره) در آغاز نهضت، ضمن اعلامیه­ای به دستگیری و زندانی شدن آقایان، تحت عنوان: علماء و اساتید که معترض بودند، با شروع نهضت امام خمینی، در برابر اقدامات ضد اسلامی و ضد ملی شاه توسط نهضت­آزادی، حمایت خود را از ایشان اعلام داشتند.

آقای مهندس بازرگان، پل ارتباطی میان دانشگاهیان و روشنفکران مسلمان با روحانیت بود، مخصوصا که با آیات: طالقانی، زنجانی و مطهری رابطه مستقیم داشتند و بنده نیز در مجامعی حاضر بودم که آقایان فوق و چند تن از اعضای نهضت آزادی حضور داشتند و به مذاکره می­پرداختند، آقایان دانشجویان وابسته به مجامع اسلامی را برای دیدار آیت الله خمینی(ره) به قم بردند و با حضرت امام بیعت کردند و در مبارزات با حضرت امام هماهنگی داشتند، شعارهای رهبری دکتر مصدق «آن شیر دربند» در دانشگاه­ها، جای خود را به رهبری خمینی، می­داد.

مرحوم بازرگان و همفکرانش در دوران نهضت امام(ره) بیشتر در زندان­های ساواک در: تهران، شیراز و برازجان به سر می­بردند و هرگز دست از دفاع از اسلام و مبارزه با ظلم نکشیدند و لحظه­ای خاموش نبودند.

در سال1343 و 1344 بارها با دوستان اصفهانی برای ملاقات با ایشان به زندان قصر تهران رفتیم، از پشت میله­های زندان، چهرۀ ملکوتی مجاهدان در راه خدا را تماشا می­کردیم و ایمان و اراده را فرا می­گرفتیم.

در سال1344 جمعی از شاگردان جوان نهضت آزادی از جمله: مهندس میثمی، حنیف­نژاد، سعیدمحسن، ناصرصادق، بدیع­زادگان و... تصمیم گرفتند که پاسخ شکنجه­های دژخیمان شاه را با اسلحه بدهند و سازمان مجاهدین را تشکیل دادند و برخی از جلّادان ساواک را به جهنم فرستادند، ولی پس از اسارت و شهادت این افراد، فرصت­طلب­ها و بی­دین­ها و منافق­ها، آن سازمان را به انحراف کشاندند و حتی علیه خود آیت الله طالقانی و مهندس بازرگان و مهندس میثمی و نهضت­آزادی اطلاعیه دادند. «فَخَلَفَ مِن بَعدِهِم خَلفٌ أَضاعُوا الصَّلاهَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَواتِ»(مریم-59)

مرحوم بازرگان برای تأمین زندگی خویش در یک شرکت سازندۀ تأسیسات تهویه مطبوع کار می­کرد و برنامه زندگی او و دوستانش، بیشتر در جلسات قرآن، تفسیر و حدیث، مبارزه با نظام حاکم و سلطۀ ستمکاران، چه در منزل و چه در زندان، می­گذشت و با آن همه تخصص و دانش و تعهد، خانه­نشین بودند.

روز 14اسفند 1345، دکتر مصدق از دنیا رفت، تنها خانوادۀ آن مرحوم و تعدادی از اعضای نهضت­ آزادی برای تشییع و تدفین او در احمدآباد تهران که محل تبعید او بود، حاضر شدند و دیگر مدعیان طرفداری از مصدق، جرأت حضور نیافتند.

آقای دکتر سحابی جنازه را غسل دادند، آیت­الله زنجانی بر او نماز خواندند و بازرگان، مرحوم مصدق را دفن و به خاک سپردند.

تشکیل انجمن­های اسلامی دانشجویان، پزشکان مهندسین و معلمین از ابتکارات مهندس بازرگان بود، و در خارج از کشور نیز اتحادیه دانشجویان ایرانی مقیم خارج از کشور را برای حمایت از انقلاب اسلامی تشکیل و راه­اندازی کردند.

در جریان سالهای 44 تا 47 که در تهران دورۀ کارشناسی ارشد را می­گذراندم، توفیق داشتم که گاه و بیگاه به حضور ایشان و شخصیت­های دیگری چون آیات: طالقانی، مطهری، دکتر بهشتی و استاد محمدتقی جعفری(رحمت الله علیهم اجمعین) می­رسیدم و ضمن استفاده از محضر آقایان، برنامه­های مبارزات و جلسات و اردوهای سازندگی جوانان اصفهان را به اطلاعشان می­رساندم و از راهنمائی­هاشان بهره می­گرفتم و بیشترین توفیق بنده علاوه بر کسب تحصیلات و مدرک دانشگاهی، ایجاد رابطۀ صمیمانه با امثال این عزیزان بود و اینکه فعالیت­های مبارزان اصفهانی در دوران پیش از پیروزی انقلاب، حساب شده، منظم و موفق­تر از همه جا بود، به خاطر مشورت و راهنمائی این عزیزان بود.

حتی در بسیاری از جلسات اصفهان، آقایان شخصا شرکت می­فرمودند و نقطه نظرهای خود را می­گفتند، البته در آن موقع همۀ انقلابیون با هم یکی بودند و اختلاف نظری وجود نداشت و فرصت­طلب­ها، افراد انقلابی را از هم جدا نکرده بودند و به کسی انگی نزده بودند و مخصوصاً مرحوم دکتر بهشتی (شهید مظلوم) می­فرمودند: اگر انقلاب ما به پیروزی رسید، اصفهان سهم عمده­ای را به عهده دارد، و در سفرهای سیاسی، مذهبی و علمی که دانش­آموزان به مشهد یا جاهای دیگر می­رفتند از جمله با این آقایان ملاقات داشتند و راهنمائی می­شدند، خوب به یاد دارم که آقای مهندس بازرگان در همان سال­های اختناق، در جلسات دانش ­آموزان خمینی­شهر و در جلسات مسجد آیت­الله روضاتی در خیابان آیت­الله طالقانی اصفهان، شرکت فرمودند، در یکی از شب­های زمستان، آقای مرتضی نیلی ایشان را با دوچرخه و دو ترکه! از کوچه پس کوچه­های شهر به آن جلسه آورده بود.

آن مرحوم با همۀ عظمت علمی و سیاسی و مذهبی بسیار متواضع و در جلسات دانش­آموزی پنج – شش نفره شرکت می­کرد و با صمیمیت و خلوص زایدالوصفی سخن می­گفت و هر کجا که ما می­گفتیم می­آمد و چند جلسه در خانه کوچک و ساده ما در محل خوابجان اصفهان، قسمت شمالی خیابان مدرس و باب­الدشت آمد و برای دانش­آموزان و دانش­جویان سخنرانی کرد و آموزش سیاسی و مذهبی می­داد و آنان را به آینده و به انقلاب در حال تکوین نوید می­داد، خدایش بیامرزاد.

در جریان پیروزی انقلاب اسلامی، مرحوم بازرگان در پاریس با حضرت امام دیدار داشت، بازرگان جمعیت دفاع از آزادی و حقوق بشر را قبل از پیروزی انقلاب تشکیل داد، آقای دکتر ابراهیم یزدی هنگام تبعید در آمریکا، رابط بین امام خمینی(ره) با آیت­الله طالقانی و مهندس بازرگان بود.

در ایام شکوفائی انقلاب اسلامی آقای مهندس بازرگان از طرف امام خمینی مأمور شدند تا کمیته اعتصابات شرکت نفت را سامان دهند و ایشان به مناطق نفت­خیز جنوب رفتند و با کارکنان اعتصابی شرکت نفت ایران برای کنترل نفت به توافق رسیدند، از سوی امام به عضویت شورای انقلاب برگزیده شدند و با دیگر اعضاء آن شورا به برنامه­ریزی­های اولیه و اداره نظام پرداختند.

در روز 15 بهمن ماه سال 1357 سه روز پس از ورود حضرت امام(ره) به خاک وطن، به عنوان انقلابی­ترین و مؤثرترین چهره، طی فرمانی ایشان را به نخست­وزیری دولت موقت برگزیدند و به دنیا معرفی کردند.

روز 17بهمن سال 1357 در تمام شهرهای ایران به حمایت از ایشان، تظاهرات وسیعی انجام شد و مردم یکپارچه فریاد می­زدند: «بازرگان، بازرگان، حکومتت مبارک» که بیشترین تعداد جمعیت تظاهرکننده، این روز در خیابان­ها حرکت کردند، بنده در تهران خود ناظر بودم، حدود ساعت11 صبح به میدان آزادی رسیدم و چون ساعت14 بعدازظهر به دانشگاه تهران باز می­گشتم، هنوز سیل جمعیت به سوی میدان آزادی در حرکت بود که آن را راهپیمایی 5میلیون نفری می­گفتند.

نوسان­های انقلاب و امواج خروشان پس از پیروزی، مانع شد که یک معلم محبوبِ دانشجویان و یا یک سخنران مورد علاقۀ مستمعان، راحت و آسوده بتواند کشورداری کند و با چهره­های تند انقلابی هم­آهنگ شود.

بالاخره دولت ایشان در روز 13آبان1358 پس از تسخیر سفارت آمریکا، استعفا دادند و همچنان در شورای انقلاب باقی ماندند.

در انتخابات مجلس شورای اسلامی دورۀ اول با 2،134،434 رأی، به نمایندگی مردم تهران انتخاب شدند و تا سال 1363 در مجلس بودند، از آن پس بیشتر به کارهای تحقیقاتی مخصوصا در رابطه با مجلدات (سیر تحولات قرآن) می­پرداختند، البته کارهای پژوهشی دیگری هم داشتند، که دربارۀ آن صحبت می­کردند.

آخرین ملاقات ما دو سه ماه پیش(سال 1373) در یک مجلس عقد در اصفهان بود که ساعتی با هم نشستیم و درباره نوشته­هایشان صحبت کردیم که آمادگی خود را برای همکاری در چاپ و انتشار آن اعلام داشتم.

مرحوم بازرگان با آن تقدس و تدین و ایمان فوق­العاده­اش، پس از انقلاب مخالفینی داشت و تندروی­هائی درباره او به خاطر صراحت کلامش انجام می­شد، که بعدها برخی از آن مخالف­ها، اظهار ندامت کردند.

بالاخره روز جمعه 30 دیماه سال 1373 قلب پرتلاشش از حرکت باز ایستاد و مرد علم و دین و سیاست، پس از عمری فعالیت و کوشش چشم از جهان فروبست، خداوند بیامرزدش که خدمتگذار واقعی مردم بود و پیوسته برای خدا کار می­کرد.

حرف و عملش یکی و خلوص و تقوایش زبانزد دوست و دشمن بود، مسلمان انقلابی و دوستدار جدی ایران بود، «هیهاتَ أن یأتی الزمانُ بمثلهِ» رحمت ­الله­ علیه

صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را                                 تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید

رحلتش را به همۀ انقلابیون ایران، به دانشگاهیان متعهد و با ایمان، به دوستداران دانش و فضیلت، به مسلمانان آگاه و به شیعیان خالص، به مجاهدان عارف، به شب­زنده­داران تلاشگر، به عالمان حق­گرا و به همسر و فرزندان برومندش آقایان: مهندس عبدالعلی و دکتر نوید و دختران گرامیش و به دامادهایش آقایان: مهندس حجازی، دکتر بنی­اسدی و مهندس محققی و دیگر اعضای خانواده­اش و به دوستان و همگامانش تسلیت می­گوید و توفیق همگان را در راه خدمت به مردم، اسلام و انقلاب، از پیشگاه خدای بزرگ خواستار است و همت مردم متعهدی را که در مراسم تشییع و مجالس ترحیمش در اکثر شهرهای ایران از جمله اصفهان با همت والا شرکت کردند، می­ستایم، خدایشان مؤید دارد.

(فضل الله صلواتی - اصفهان 5 بهمن ماه 1373)

 

 

« نشریه نوید اصفهان 19 بهمن ماه 1373 – شماره 336»


ادامه مطب، متن کامل وصیت نامه

 

ادامه مطلب ...

علی غفورزاده «استاد قیام»

«زندگی استاد قیام »
شعر مرحوم حاج احمد غفور زاده «استاد طلایی» به مناسبت درگذشت استاد قیام

 

«منتشر شده در هفته نامه نوید اصفهان 17 آذرماه 1372 شماره 276»

تهیه و تنظیم: وحید صلواتی

با کمال تأسف درگذشت همکار مخلص «نوید»، شاعر دردها و رنجها، شادروان علی غفورزاده «استاد قیام» را به جامعه شعر و ادب اصفهان، برادر گرامیش آقای حاج احمد غفور زاده «استاد طلایی» فرزند ارجمندش جمشید غفورزاده و دیگر بازماندگان و دوستانش تسلیت می گوئیم و برای او طلب مغفرت و رحمت بی منتهای الهی را آرزو می کنیم.

مدیر و نویسندگان، شعرا، گزارشگران، خبرنگاران، دست اندرکاران و کارمندان نوید اصفهان، ستاد رسیدگی به امور آزادگان، لیتوگرافی ها و چاپخانه های اصفهان مراکز انتشاری

 

به همین مناسبت اشعار ذیل توسط «استاد طلایی» سروده شده است:

« ژاله ای در لاله ای؟! »

بزرگ شاعر ایران، «غفور زاده، قیـــام»

«علی» که بود به شعر و کلام و نثر تمام

 

علی، که مدح علی گفت و خاندان علی

چو ذوالفقار علی، در مقام استحکــام

 

علـی که عارف حق بود و عاشـــق الله

به سوی کعبة حق رفت و شد «کفن احرام»

 

نه اینکه بود برادر مرا به اصل و نـژاد

که بود هم سخن شعر من به وجه تمام

 

برادرم نه که با جان برابرم، افسوس

نهاد زودتر ازمن، به سوی مقصد گام

 

نوشت آنچه که باید نوشت، در ره حق

سرود، آنچه که باید سرود و کرد اعلام

 

ترانه ها، همه میزان به علم موسیقـی

سروده ها، همه آهنگ ساز، ‌نظم کلام

 

خطش به جلوة طاووس، در دل آرائی

شکرشکن، سخنش، همچو طوطیان به خرام

 

کتابهای فراوان نوشت در همه «دور»

پر از کنایه و تشبیه و صنعت و ایهام

 

به علم قافیه استاد بود و علم عروض

که بود توسن شعرش به امر قافیه رام

 

کتاب «صبح امیدش» طلیعة خورشید

که تیغ تیز کشیده به روی شام ظلام

 

سرود مثنوی ناب «آسمان و زمین»

که عشق و عقل در آن مثنوی شده ادغام

 

به «شاهکار قیامش» اگر نظر فکنــی

تراز لطف سخن می برد سوی احلام

 

دبیر «انجمن شعر و مکتب سعدی»

بجاست دفتر این انجمن به خط قیام

 

کتاب مذهبــی او بود «قیام علـــی»

که نیمه چاپ شد، از جور گردش ایام

 

یکی محصل فایض، به مکتب قرآن

تلمذش همه در فقه و منطق و احکام

 

به پارسی سخنش، شیوه «اوستائی»

به امر دین، هنرش، در طریقت اسلام

 

نمود جمع، به دفتر فزون تر از سه هزار

به پارسی دری، واژه های گوهر فام

 

مرید «مولوی» و دوستدار «فردوسی»

که بود «حافظ و سعدیش» منبع الهام

 

به شعر گفت  که «حب الوطن من الایمان»

که این سخن بود از حضرتی، ‌بلند مقــام

 

کلام او همه محکم، ولی به شیوة نـو

نوآوری، که سخن گفت در خور ایام

 

همیشه خواست، ‌ز یزدان ترقی ایــران

به رقص پرچم ما خواست، تا بود سر بام

 

به «رزم» بود قوی و به «بزم یاران» بود

متین و ساده، فروتن شکسته و آرام

****************

هزار و سیصد و هفتاد و دو و مه آذر

ستاره کرد غروب و سپیده اش شدم شام

 

فشرد نای مرا آسمان، نه دستم را!

شرنگ ریخت زمانه،‌ مرا به کام، نه جام!

 

چراغ بزم ادب گشت ناگهان خاموش

نوای بانگ اذان کرد ختم او اعلام

 

چو زنده رود فشانم گلاب بر خاکش

که بوی عطر سپاهان دهد مغاک قیام

 

بمن مگو که غمش را ز دل کنم بیرون

نکرده است کسی زندگی پس از اعدام!

 

چسان قبول کنم زنگ، پس از مرگش

که این حلال بود بهر من حرام حرام

 

کجا روم به که گویم، کجا ترا جویم؟!!

که هر که رفت نیامد دگر از او پیغــام!

 

بر آن سرم که از این بعد با دلی پر خون

فرستم از ره یزدان بر آن مقام پیــــام

****************

قسم به صبر، که صبر تو بود ایوبــی

که «هشت خانه» ندیدی دو هشت سال تمام

 

اسیر خانه شدی پای بست بیمـــاری

بپای «چرخ» گهی می شدی کمی اعزام

 

گله نمی کنم از کس، ولی نکرد کسی

به طول مدت دردت به مرحمت،‌ اقدام

 

قیام! بار دگر شعر تازه ای بشنــو

به آفرین تو،‌ محتاجم ای ستوده مرام

 

چگونه طبع «طلایی» به شعر پردازد؟!

که آفتاب طلائی پرید از لب بـــام

****************

« ماده تاریخ »

چو شد آزاد از بند قفس، ‌روح قیــام ما

«طلائی» خواست، با شمسی کند تاریخ او انشا

 

«قیام» آورد سر در جمع و خود تاریخ خود گفتا

«قیام آسوده شد از دست این دنیا و مافیهــــا

«هـ - ش 1372 = 100+1272»

 

شرح حال و زندگی روانشاد قیام


علی بن عباس غفورزاده اصفهانی، شاعر، نویسنده و از بنیانگذاران انجمن ادبی سعدی  (1306 -  1372 هجری خورشیدی)

علی غفورزاده متخلص به «قیام» فرزند حاج عباس، شاعر و ادیب معاصر اصفهان، در آذرماه ۱۳۰۶ خورشیدی در محلّه «زاغ آباد» ورنوسفادران سِدِه (خمینی شهر فعلی) ماربین متولّد شد

مدتی در مکاتیب به تحصیل علوم قدیمه پرداخت، سپس دوره ابتدایی را در دبستان اسلامی سِدِه و دوره متوسطه را در آموزشگاه‌های شبانه اصفهان به پایان رسانیده و علوم دینی و زبان عربی را در محضر علمای مشهور سده و علوم سه گانه شعر را، در اثر مطالعه و شرکت مداوم در انجمن های ادبی اصفهان فرا گرفت از همان دوران کودکی لب به سرودن شعر گشود.

قیام چون در خانواده شعر و ادب پرورش یافته بود، در همان از 15 سالگی دست به قلم شد. محیطش برای سرودن شعر کاملا آماده بود از سن 20 سالگی با ذوق سرشاری لب به سرودن شعر گشود. شغل اول او فلاحت در املاک شخصی و بعدا کارگرکارخانجات اصفهان و در نهایت کارمند اداره ریشه کنی مالاریای اصفهان بود.

قیام یکی از موسسین انجمن ادبی و هنری سعدی اصفهان(تاریخ تأسیس1329 ) و از اعضای پرکار انجمن ادبی و هنری پیام بود. بارها دبیری انجمنهای ادبی سرای سخنوران وسعدی را برعهده داشت‌ و در انجمن‌های ادبی پروانه و کمال و سعدی و صائب شرکت می‌کرده است. او شاعری عارف مسلک بوده و برخی از اشعارش در مجلات و روزنامه‌های اصفهان به چاپ می‌رسید.

آثار و تالیفات

تعدادی ا زآثارخود را به چاپ رساند و در حال نهایی کردن تعدادی دیگری از آثارخود بود که اجل مهلتش نداد

برخی ازآثارمنظوم و منثور او عبارتنداز:

-         «دیوان اشعار»(متجاوز از سه هزار بیت) -  «صبح امید قیام»،  - «نوروز و جمشید»،  -  «قیام علی(ع)»،  - «قیام حسین(ع)»،  - «سرود کوهستان»، (دو بیتی به لهجه محلّی)،-  - «درس زندگی و یا ترانه‌های دل»، (نغمه های دل)  یا غوغای عشق)، - «کلمات قصار و منشات قیام»،  - «باشکوه‌ترین روز تاریخ»(به نظم و نثر) - «آسمان و زمین»، (مثنوی مطبوع، 1342)،  - «شاهکار قیام»، - «داستان اسب گاری»، «نامه ها».

وفات

این شاعر خوش قریحه در اواخر عمر دچار بیماری شد و توان راه رفتن نداشت، اما همچنان فعال بود و می نوشت، نهایتا در آذرماه ۱۳۷۲ش. در اصفهان وفات یافت و در صحن امامزاده سیّدمحمّد سِده (خمینی شهر) مدفون شد. فضل‌اللّه خان اعتمادی خوئی نیز سروده است:

«قیام کرد اجل ناگهان به مرگ قیام   که بود ادیب و محب علی بنام علی»

 شعر زیر از اوست:

«دلبرا در آتش عشق تو می‌سوزم هنــــوز

شمع شد خاموش و من شمع شب افروزم هنوز»

«سرد شد بزم جهان خورشید افتاد از شرار بی وفا

من در تب عشــق تو می‌سوزم هنــــوز»

منبع - - - - - -

-   مهدوی، سیدمصلح‌الدین، اعلام اصفهان، ج۴، ص۵۲۲.  

-   مهدوی، سید مصلح‌الدین، تذکره شعرای معاصر اصفهان، ص۳۸۲-۳۸۳.

-        -   حاج اکبرغفورزاده برادر استاد قیام   -

            - هفته نامه نوید اصفهان، شماره ۲۷۶ به تاریخ ۱۷ آذر ۱۳۷۲، ص۳

-        مقدمه منظومه زمین و آسمان

« کپی آزاد،  با ذکر نام شاعر و منبع »

سپاس استاد قیام از دکتر محمد مهذب - «یاد یاران»

«‌ یاد یاران »


از: علی غفورزاده (قیام)

«منتشر شده در هفته نامه نوید اصفهان،  10شهریورماه 1372، سال ششم، شماره 261»


        نویسنده پژوهشگر و شاعر انسان دوست و هنرپرور، جناب آقای دکتر محمد مهذب، استاد دانشمند که بیشتر در روزنامة متین و وزین «نوید اصفهان» مطالبی روشنگرانه در مسائل اجتماعی و آموزشی و در نقد و بررسی، تحت عنوان: «مسئولیت ها تکلیف ایجاد می کنند» نظم و نثری پرمحتوا و آموزنده در شماره 256، چهارشنبه 6مردادماه 1372 «نوید» نوشته و اینجانب را مرهون محبت های خود قرار داده و شرح عیادت و دلجوئی از یک شاعر پیر آزاده افتاده را مرقوم داشته اند که لازم می دانم ضمن تشکر از آن دانشمند محترم، از جناب حاج آقا فضل الله صلواتی صاحب امتیاز «نوید اصفهان» که خود از شعرا و نویسندگان به نام شهر تاریخی اصفهان است و روزنامه اش پاسخگوی احساسات و خواسته ها و درد و دلهای مردم می باشد، سپاسگزاری نمایم و توفیق روزافزون همة نویسندگان و شعرا و اهل قلم را از خداوند «ن والقلم و ما یسطرون» خواستار شوم.

 

ای مُهذّب دکتـر با ابتکــار             +               ای برای اهل دانش افتخار

ای محمد، ای بهین اعمال تو             +             ای پسندیده، همه افعال تو

گفته هایت باعث تهذیب ماست      +         از محبت در پی تحبیب ماست

کاردانِ عالـــی آموزشــی                     +         با کمال معرفت،‌ در کوششی

با مقالت، در «نویداصفهان»             +        داده ای «تکلیف مسئولان» نشان

نقد تو، حل مسائل می کند             +         سهل و آسان حل مشکل می کند

بهر تعلیم و تعلّم، سال ها                 +        کرده ای پیوسته استقبال ها

نظم و نثرت در حد اعلا بود              +         دل پسند و جالب و شیوا بود

ای سخنگو، ای ادیب بی نظیر           +         هست شعر و نثرت الحق دلپذیر

طبع تو چون پهنة دریــا بود               +          ساحت دریای گهر زا بــود

از روانی، همچنان آب روان              +        هست شادی بخش هر پیر و جوان

گرمی شعر تو چون آتش بود             +         نوربخش و نافذ و دلکش بود

ای که با خوی خوش و طبع منیع       +         قدر تو چون آسمان باشد رفیع

از سلاست گفته ات دریاستی             +        دلربا و نغز و جان افزاستی

با محبت خوی تو باشد قرین              +         برصفای باطنت، صد آفرین

حلم خود را گرچه میسازی نهان         +       علم خود را با عمل دادی نشان

درخفا ودر عیان همچون توکیست؟    +        مرد حق در باطن و ظاهر یکیست

یاد کردی از «قیــام گوشه گیر»          +       سالها در کنج این خلوت اسیر

دل شکسته شاعر افسرده ای                +        لاله دلخون شده، پژمرده ای

با دلی پرخون نشسته گوشه ای            +        تا زدانش جمع سازد توشه ای

خون دل خورده چو غنچه سالها          +      تا چو گل بر دیگران بخشد صفا

تا کتابی را نویسد، روز و شب             +       رنج ها برده است، در راه طلب

آنکه هرگز شکوه در دنیا نکرد            +       گرچه دایم بود در آلام و درد

آنکه نتواند کند دیگر دفاع                  +       هرچه آید برسرش، در اجتماع

دور مانده از خروش زندگی                +       ز آن همه غوغا و جوش زندگی

شهره ای در بین دانشگاهیان           +      علم خود بخشی به آنان رایگان

آنچه را گفتی در اوصاف «قیام»         +      هست شایان تو ای عالی مقام

از «طلائی» نیز یادی کرده ای             +        «یاد یاران» را به جا آورده ای

خواندم آن اشعار را با چشم جان        +        با نویدی در «نوید اصفهان»

بود مطرح سختی اهل هنـر               +         وآن همه بدبختی اهل هنــر

تاکنون یک شاعر شیرین کلام         +         در جهان یک دم نبوده شادکام

هر که چون منصور(1) حق گوید مدام   +       می رود بردار، آخر، ای «قیام»

 - - - - - - - - - - - -

1-       حسن بن منصور بیضاوی المولد، عراقی المنشاء، حلاج اللقب ابومغیت، یا ابوالغیث یا ابوعبدالله الکنیه... از بزرگان صوفیه می باشد که با «جُنید بغدادی» و بعضی دیگر از اکابر این سلسله مصاحبت داشت، اقوال اهل علم، درباره وی مختلف است، گروهی از اولیایش پندارند و پاره ای خارق عادت صادره از او را از قبیل کرامات، اولیاء و صلحا دانند و جمعی کاهن و ساحرش دانند، «انا الحق» گفتن او مشهور است،‌ «ابومحمد غزالی» از کلمات او، اعتذار جسته و گوید همه آنها از فرصت محبت و عشق حقیقی و شدت وجد و کمال و استغراق می باشد.‌ جمعی کافرش دانستند و سالها در زندانش کردند تا آنکه عاقبت به سال 306 یا نهم هجرت به امر «حامدبن عباس، وزیر مقتدر عباسی (در اثر حکمی که علمای وقت مبنی بر «مهدورالدم» و «واجب القتل» بودن وی صادر کردند)، هزار تازیانه اش زدند و دستهایش را بریدند و در آتش سوزانده و خاکسترش را در «دجله» ریخته یا بر بادش دادند و یا بعد از تازیانه اش، کشتند و سرش را در «جِسرِ بغداد» آویختند و دور نیست که هر دو وقوع یافته باشد، منصور حلاج تألیفات بسیار دارد و 13کتاب را به وی نسبت می دهند، از «امرءالشیطان» ... تا «الیقین» ولی... «ابن الندیم» تألیفاتش را 40 کتاب متجاوز می داند، «حسین منصور» را، «حلاج اسرار» نیز گفته اند، از منصور اشعار عارفانه زیادی به جای مانده است.

مآخذ با تخلیص و تنظیم از جلد1 و 2 «ریحانه الادب» صفحه 61 و 62 و کتاب «چشم بیمار» از سروده های امام خمینی(ره) که در غزل عرفانی مشهور خود آورده:

بی خود از خود شدم و بانگ «اناالحق» بزدم + همچو «منصور» خریدار سر دار شدم

«منتشر شده در هفته نامه نوید اصفهان، چهارشنبه 10شهریورماه 1372، سال ششم، شماره 261»

 

« کپی آزاد،  با ذکر نام شاعر و منبع »

استاد محمدرضا حکیمی در اصفهان 1372

در کنار استاد محمدرضا حکیمی


در کنار علامه محمدرضا حکیمی (۱۴ فروردین ۱۳۱۴ در مشهد ۳۱ مرداد ۱۴۰۰) فقیه و مجتهد شیعه، فیلسوف، متفکر و نویسنده ایرانی بود.  از وی با عناوینی چون «علّامه»، «استاد»، «فیلسوف عدالت» و «مرزبان توحید» یاد می‌شود. کتاب الحیاه وی که یک دائرةالمعارف اسلامی است، از شهرت و اعتبار خاصی در جهان اسلام برخوردار است. وی از مُجَدِّدانِ مکتب معارفی خراسان، مشهور به مکتب تفکیک است که معتقد به جدایی دین از فلسفه و عرفان است.  علی شریعتی وی را به عنوان وصی خود جهت هرگونه دخل و تصرف در آثارش انتخاب کرده بود. به گفته محمدرضا زائری، حکیمی اعتقاد دارد «دینی که در آن عدالت نباشد، دین نیست؛ چه رسد به اسلام!» او در سال ۱۳۸۱ هجری شمسی در رابطه با مبانی اسلام نامه‌ای به فیدل کاسترو نوشت و مدتی بعد و در دیدار با یک هیئت کوبایی گفت: «اگر اتفاقی برای فیدل کاسترو بیفتد، یک فاجعه بشری رخ داده‌است».