« نقدی بر گفتار خانم وسمقی »
فضل الله صلواتی
ما را که در دانشکدۀ الهیات برای اخذ مدرک بالا، آموزش میدادند، بخشی از مُغنی و قسمتی از تفسیر کشاف و تفسیر فخر رازی و چند متن عربی و فقهی را برایمان میخواندند و سپس آزمون میگرفتند و مدرک میدادند، بعضی طلبههائی که با ما بودند و این درسها را گذرانده بودند برایشان فوت آب بود، آنها اندکی در زبان خارجی ضعیف بودند و لنگ میزدند و چون فارغالتحصیل شدیم، هیچکدام خود را علامۀ دهر نمیدانستیم و زیر پِل پیغمبر و قرآن و وحی را نمیزدیم و بی پروایی سرکار خانم وسمقی را نداشتیم، ما و دیگر فارغ التحصیلان را آن جرأت و جسارت نبود که در معقولات اظهار نظری کنیم و به آن نتیجه برسیم که پیامبری مبعوث نشده و وحی نیامده و فرشته ها و ملائک دور از واقعیت هستند و تأکیدات قرآن در خصوص خدا و پیغمبر و قرآن همه دروغ بوده و واقعیت ندارد، چنانکه سرکار خانم به این نتیجه رسیدهاند و در کتاب «مسیر پیامبری» حتما برای دانشجویان خود تدریس میکنند گفتهاند که: «رابطه انسان با خدا هرگز از سوی خدا آغاز نشده و خدا کسانی را به عنوان فرستادۀ خویش برنگزیده است و پیامبران حاملان وحی و پیامآورانی از آسمان به زمین نبوده اند» خدا آدمها را آفریده و آنها را رها کرده!
برداشت آن است که اگر خدائی وجود داشته، بیکار و علاف حتما تنها روی تختی نشسته و به آسمان خوشنما، نگاه میکند، نه پیغمبری نه وحی، نه سخنی، نه آدم و نوحی و نه ابراهیم و موسی و عیسا و محمدی! اصلا بعثتی که در قرآن است واقعیت ندارد «اناانزلنا» و «انا ارسلنا» در قرآن نداریم، ابراهیم خودش را در آتش نمرود انداخت و بعد خودش آن آتش را سرد و سلامت کرد، و موسی به کوه طور برای کوهنوردی رفته بود و الواح را خودش حجّاری کرده بود و عیسی خودش خواسته بود که بدون پدر به دنیا بیاید و محمد رنجهای قریشیان را برای اعلام کلمۀ توحید، خودش به سر خودش آورده بود! کدام توحید؟ کدام نبوت؟ این داستانهائی است که شاعران و کاهنان ساختهاند، مگر حکیم ابوالقاسم فردوسی به خوبی داستان رستم و سهراب را به تصویر نکشیده «که رستم یلی بود در سیستان/ منش کردمی رستم داستان» من هنرمند بودم و افسانه رستم و سهراب را ساختم و یا حکیم نظامی، لیلی و مجنون را به زیبائی خلق کرده که دختر و پسری در زمان عبدالملک مروان به یکدیگر عاشق میشوند، آنگاه نظامی آن را میپروراند و افسانه میسازد و یا مولوی موسی و شبان را در برابر هم قرار میدهد و اندیشههای الهی خود را بازگو میکند...
خانم وسمقی استاد دانشگاههای آلمان و سوئد، افسانه ها را با کتابهای آسمانی مقایسه کردهاند و همه را یکسان میبینند، یزید پسر معاویه هم به همین نتیجه رسیده بود که: «ولا خبر جاء و لا وحیٌ نزل» نه خبری بود و نه وحیی و اینها همه بازیگری بنیهاشم بوده است، اگر افرادی میخواهند بدعتی تازه بیاورند، سعی میکنند مثل ابوسفیان و معاویه و یزید خونخوار و خونریز نباشند، قرآن را دروغ پنداشتن عین کفر است، آن را ساختۀ دست بشر دانستن نهایت بیایمانی و بیانصافی است، مگر کافران در زمان هر پیغمبری جز این میگفتند؟ و پیامبران خدا را آزار می دادند، یا میکشتند؟
حضرت علیّه مدعی شدهاند: «انسان است که در جستجوی خداست» یعنی هر کس اجازه دارد، برای خود خدائی دست کند، آنکه پول دارد از طلا و آنکه ندارد از چوپ و گِل و با آن خدا رابطه برقرار کند، پیغمبران منادی توحید و یکی شدن بودند، همۀ آنها یک خدا را نشان میدادند و توصیف میکردند که اکنون خانمی که در کشور سوئد به آرامی زندگی میکنند و نانشان در روغن است و عیششان مدام و جهانشان به کام است، بازگشتهاند به دهها هزار سال پیش که خدا اختراع خود بشرها است! «و انسان مبتکر رابطه با خدا است» و پیغمبران مبتکران این رابطهاند، آدمها خودشان هستند که خلق میکنند و جهان هستی را آفریدهاند و کلید نظم جهان را زدهاند و کتابهای الهی را تنظیم کردهاند و در بسیاری دست بردهاند «و یحرفون الکلم» انجام دادهاند.
کسی نمیپرسد که چگونه پیغمبر در جهان میگردد تا خدا را بیابد، به آسمان که نمیتواند پرواز کند، فرشتهای را هم ندارد که سرکار خانم انکار میکند، با کدام اندیشه و معلومات میتواند به جستجوی خدا بپردازد، کامپیوتر و تلفن همراه هم ندارد که روی کلمه «جستجو»کلیک کند، تا خدائی پیدا شود و اگر پیدا کرد، این خدای دریافتی خودش است، نه خدای دیگران، و از این خدای کشف شده پیام میگیرد و به مردم پیام میدهد، عجیب است!
ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش
آیا این موجوداتی که کشف میشوند و هر کدام پیامی دارند، اینها شیطان نیستند؟ کسی که خدا میسازد باید شیطان را هم بسازد، اهریمن را در برابر یزدان قرار دهد، تا کار سامان گیرد، «وحی را انکشاف فهم انسان از خدا و هستی گفتهاند» فهم آدمیان در هر جائی به صورتی است، زنگیان زنگی و رومیان رومی، هر کس برداشتی از خدای واحد هستی بخش دارد، در حال حاضر خدا در همه جا یکی است و اگر هر کس خدائی برای خود کشف کند، بینهایت خدا به وجود میآید.
مور ضعیف و ناتوان چون شکل یزدانی کشد بی شک به شکل مورچه، با شاخ حیوانی کشد
این خدائی که این خانم بزرگوار برای خود در سوئد ساختهاند و گاهی پشت شبکه های ماهوارهای میآید و فتوای شرعی میدهد و ادّعای درک و فهم و استباط دینی دارند، خدایش در آسمان است و فرشتهها بال دارند و پرواز میکنند و شاید در یکی از کرات سماوی مجتمعی تشکیل دادهاند و گاهی برای سرکشی و تفریح به زمین میآیند و سخنی هم میگویند و شاید زبانشان عبری یا عربی باشد و ایشان الهام قلبی و دریافتهای معنوی را فرشته الهی نمیدانند، آخر فرشته باید مثل عقابها بال داشته باشد، صدای فرشتگان را چه کسی شنیده؟ کدام صدا؟ سرکار خانم در پردههای معرکه گیران قدیم دیدهاند که فرشتههای الهی بال دارند و شیطان دُم و سُم و با پایش به زیر میزان عدل میزند تا سنگینتر شود و باعث تمسخر و خنده شود، ایشان تصور کردهاند که این فرشته با این وزن سنگین نمیتوانند در آسمان پرواز کند، ادعای پیامبران را دلیل حقانیت آنها نمیداند، در ذهن خود تصویر سازی کرده که نمرود باید ابراهیم را و سامری موسی را و سزار عیسی را و ابوجهل محمد را تأیید کند تا ایشان پیغمبر را بپذیرند، هر پیامبری که از سوی خدا مبعوث میشود، همانند حضرت عیسی(ع) باید اعلام کند: «قال انی عبدالله آتانی الکتاب وجعلی نبیا» شما گفته خود پیغمبر را قبول ندارید و آیه قرآن را هم پذیرا نیستید، بهترین دلیل شاید این بود که خدا نامهای برای شما به وسیله جبرئیلش با بالهای طلائی میفرستاد که ما میخواهیم موسائی و یا عیسائی را برای هدایت مردم بفرستیم، آیا صلاحیت آنها را تأیید میفرمائید؟ و از شورای نگهبان اجازه میگرفتید، تا از نهادهای پشت سرشان بپرسند! در آن صورت آن ادعا را میپذیرفتید، آخر خدا که لب ندارد، لااقل سواد نوشتن و ارسال نامه را دارد.
میگفتند در زمان رضاشاه تیمور تاش ادعا میکرد که من هزار دلیل دارم که خدائی وجود ندارد، وقتی در سال1314 ورق برگشت و رضا شاه پهلوی بر او خشمگین شد و به زندانش انداخت وی از زندانبان کتاب دعائی خواست، زندانبان به او گفت: شما که هزار دلیل بر نفی خدا داشتی، چگونه کتاب دعا میخواهی؟ تیمور تاش گفت: خدا با یک دلیل و آن هلاکت من، ثابت کرد که همۀ دلیلهای من باطل است و او را در زندان با کراوات خودش خفهاش کردند...
خانم ادعا میکنند: «چرا برای همۀ زمانها و همۀ اقوام پیامبری از سوی خدا فرستاده نشده است؟ و این خلاف لطف خدا برای هدایت ابناء بشر است.» خانم عزیز شما که فارغالتحصیل دانشکده الهیات دانشگاه تهران هستید، خدا آخرین پیامبرش را با کتاب نهائیش قرآن با تمام هدایت و آگاهی برای انسانها فرستاده «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی» دین را برای شما کامل کردم و نعمت و الطافم را برای شما تمام کردم، شمائید که برای زندگی باید بر اساس تعالیم انبیاء و عقل و اندیشه برای خود رفاه و سعادت و رستگاری را فراهم کنید، هر کسی باید عقل و خرد خود را به کار اندازد و بر اساس توحید و عدل راه زندگی را هموار سازد، چه کمبودی در قرآن وجود دارد که لازم باشد، پیغمبری دیگر و در جائی دیگر مبعوث شود؟ و باز ایراد میگیرند که: «پیام الهی به طور اطمینان بخش به آیندگان نرسیده و راه تفسیرهای متعدد باز است و....؟» آیا به قول شما فرشتهها باید روی بالشان برای هر کسی کتاب راهنمائی جداگانه بیاورند؟ تفسیرها همه در مسیر تکامل است و برداشتهای هر انسانی از کتاب خدا بستگی به عقل و درایت و خرد او دارد. لزومی نداشت که برای کودنها یک دستورالعمل و برای تیزهوشها جزوۀ دیگری تنظیم کنند، 1440 سال است که در این قرآن بین مسلمانها هیچ اختلافی نیست و در قرآن تناقضی وجود ندارد و اختلافها و جنگ ستیزها بر سر تأویلها، قدرتها، خلافتها و سواری گرفتنها بوده است، بهتر است سری به تواریخ اسلام زده شود تا حقیقت روشن گردد.
و جناب ایشان نگرانند که چرا همۀ پیغمبران مرد بودهاند، خودتان در کتاب آوردهاید که مردانی خدا را کشف کردند، آیا زنان باسواد و بااطلاع هم نمیتوانستند خدا را کشف کنند!؟ حالا زنان گذشته غفلت کردهاند، شما که دکترای فقه و مبانی اسلامی دارید، یک خدا کشف کنید و ادعای پیغمبری کنید، کسی که مانع راه نیست، قره العین از بهائیان در زمان ناصرالدینشاه، صاحب چنین ادعائی شد و خود را سرنگون چاه ویل جهنم کرد، خداوند همۀ بندگانش را مورد لطف خود قرار میدهد و راه هدایت را به آنها نشان میدهد «انا هدیناه السبیل امّا شاکرا و امّا کَفورا» ما راه را نشان دادیم، مردمان صاحب اختیارند که بپذیرند و یا آنکه زیر بار حقیقت نروند.
و اگر این نامه و این کتاب از خانم وسمقی باشد، جنگها و آدم کشیهای داعش، القاعده و طالبان را نباید به حساب اسلام و مسلمانی بگذارند، جنایتکاران و آدمکشان در جهان بسیارند، آنها که آتش جنگ جهانی اول و دوم را افروختند و میلیونها انسان را به کشتن دادند، صهیونیستها با فلسطینیها چه کردند؟ اینها چه رابطهای با اسلام و مسلمانی داشتند!؟ اسلام دین صلح و سلام و محبت است، پیغمبر منادی اخلاق است «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ» و دین را تنها محبت و دوستی معرفی میکند،: «لیس الدین الا الحبّ» چه بسیار افراد ناآگاه که ظلم و اجحاف و غارتگری حاکمان و زورمندان را به حساب دین میگذارند، آنها دین را ابزار سلطه قرار دادهاند و با مطرح کردن دین میخواهند، نظام سلطه برپا کنند. و ضرب المثلی است که میگویند: «معلومات اندک خطرناک است» و چه بسیارند که عقدهها، کمبودها و بدبختیهای خود را به پای دین میگذارند و چون برخی مذهب گرایان متعصب، مرتجع و خشنونت طلب را در رأس امور مشاهده میکنند و بر خلاف روش محمد رسول الله(ص) به زنان و دختران، دگراندیشان و معترضان، ستمی می کنند. اصلِ دین، خدا، پیامبر، وحی، عدالت و آزادی را زیر سؤال میبرند، خدایمان از خواب غفلت بیدار نماید «والسلام علی من اتبع الهدی»
فضل الله صلواتی - اصفهان – دیماه 1400
« روزگار غربت اسلام »
فضل الله صلواتی
یکی از دانشمندان میگوید اگر کارفرمائی سیلی بر گوش کارگری بزند، سپس از او عذرخواهی کند و پاداشی بدهد، به ظاهر کارگر راضی و غائله ختم شده است، ولی یک جامعهشناس در آن سیلی، انقلابی بزرگ علیه سرمایهداری را میبیند، چگونه یک اتفاق ساده ممکن است حوادثی بزرگ به دنبال داشته باشد و یا یک سخن و یا یک عبارت از مسؤولی چه مشکلاتی را پیش میآورد؟
خبر خیلی ساده بود که در یکی از بوستان ها، خانمی حجاب مناسبی نداشته و فردی با لباس روحانی با بیان صمیمانه، نه با خشونت، تذکری داده و اعتراضی کرده که آن خانم عمامۀ او را بر زمین زده و لگدکوب کرده، این عمل چه مفهومی دارد؟ بر فرض که خانم دستگیر و محاکمه و به زندان افتد یا آن خانمی که روسری خود را سر چوب کرده بود، وقتی آنها به زندان افتادند و محکوم شدند، همۀ مشکلات حل میشود؟ تمام زنان کشور حجابشان را حفظ میکنند و احترام روحانیت باز میگردد؟ رضایت عمومی از حکومت و نظام ایجاد میگردد و یا هنگامی که با ضرب و جرح، کشاورزان اصفهانی را متفرق میکنند که سالهاست از حق آبه خود محروم شدهاند و تکلیف کشاورزی و وضعیت کار و مزارع خود را نمی دانند و دچار فقر مطلق شده اند! اوضاع آرام شد؟ آیا معلمان به خواستههای خود رسیده و مشکل دریافتی بازنشستگان ترمیم میگردد؟ با ضرب و زور و گلولههای پلاستیکی و یا جنگی مشکل بیکاری و بی خانمانی و تورم و گرانی حل نمی شود که بزنند و بکوبند، مگر با سرنیزه میتوان به قدرت ادامه داد؟ اگر چنین بود شورویها هنوز مسلط بودند و صدام هنوز رئیس علیالاطلاق عراق بود و...
از محمد رسول الله(ص) پیامبر اسلام حدیثی نقل می شود که: «إنّ الإسلامَ بَدأ غَرِیبا و سَیعُودُ غَریبا کما بَدأ ، فَطُوبى للغُرَباءِ» (اسلام غریبانه آغاز شد و بزودى، همچون ابتداى خود، غریب خواهد شد؛ پس خوشا به حال غریبان)
چرا اسلام غریب نباشد؟ هر کس داعیه ای دارد و اسلامی را برای خود تفسیر و تأویل میکند و مسلمانی تازهای اختراع مینماید! از ابتدا فرقهها و جناحها و دار و دستهها پیدا شدند و چه شاخ و برگها که بر آن افزوده شد، نه هفتاد و دو فرقه، بلکه هزاران فرقه، از هنگامی که حدیث غدیر فراموش شد، فرقهگریها آغاز گردید، افسانه سرائیها شروع شد، هر کس برای رونق بازار خود دکان جدیدی باز کرد و همه خود را صاحب حق میدانستند، وحق، مظلوم بود و خدا، قربانی میشد، مگر توحید یکی شدن نیست؟ و عالمان هر دسته از آن روز تا امروز آمدند و یکی بودن و وحدت را هزار پاره کردند، اکنون نیز در هر جائی و در هر منطقهای برای خود اسلامی ساختهاند، در میان سنیان و شیعیان، اسلام طالبانی و اسلام داعشی، اسلام اخوان المسلمینی و اسلام بوکوحرام، اسلام زیدی و حوثی و وهابی و تندرو و کندرو، ولایتی و ضد ولایتی، با حاکمیت دینی و بدون حاکمیت، لعنتی و بدون لعنتی، خشونتگرا و معتدل، صوفی و ضد صوفی، فلسفهگرا و ضد فلسفه، اخباری و اصولی، برخی فقط به قرآن ایمان دارند و برخی فقط به روایت و حدیث و روایات را ملاک عمل قرار میدهند.
به حکیم نظامی منسوب است که در بیان خطاب شعر به پیامبر اکرم(ص) میگوید:
دین تو را در پی آرایشنــد در پی آرایش و پیرایشند
بسکه ببسستند بر آن برگ وساز گر تو ببینی نشناسیش باز
هزار و چهارصد سال است که عالمان و مصلحان و اندیشمندان اسلامی کاری از پیش نبردهاند، تلاشهاشان به جائی نرسیده اگر منشور سازمان ملل و اعلامیه حقوق بشر توانسته تا حدی بین بعضی کشورها یک نوع هماهنگی و همبستگی ایجاد کند ولی کاری برای وحدت ادیان و مسلکها و عقاید ایجاد نگردیده است و همیشه بهانه در اختیار دشمنان هست، در سازمان ملل با این عرض و طول نمیشود در حاشیه آزادی بیان و قلم، اهانت به انبیاء و اولیاء را که باعث رنجش مسلمانان، یهودیان و مسیحیان میگردد، ممنوع کنند، مگر در سایه آزادی، کسی اجازه دارد با جسارتی، خلقی را بیازارد و فاجعهای به بار آورد؟ و ارباب ادیان نتوانستهاند به سازمان ملل تفهیم کنند که آزردن خلق ورای حقوق بشر است و حقوق بشر برای آرامش و زندگی مسالمت آمیز است.
هر کسی با هر مقدار معلومات می تواند نقد آثار وابسته به ادیان را بنماید، تفسیرها و تحلیلهای مربوط به ادیان را مورد بحث و بررسی قرار دهد، ولی اینکه به مقدسات هر دینی توهین کنند، این شایسته نیست و هیچ عقل و خردی آن را نمی پذیرد.
ما نیز، کاش دین و مذهب را وسیلة اجرای مقاصد و اهداف سیاسی و اقتصادی و جناحی خود قرار نمیدادیم، شکستها، عدم موفقیتها عقب ماندگیها را به حساب اسلام نمیگذاشتیم، «هر عیب که هست از مسلمانی ما است» چرا باید در جامعه، دین گریزی باشد؟ و با خشونت دین ستیزی عملی گردد؟ چرا باید روحانیت که هماره سمبل ایمان و تقوی و از خودگذشتگی بود، مورد اهانت قرار گیرد؟ چرا جمعی از ناآگاهان، حکومت دینی را علت بیکاری، فقر،گرانی و تورّم بدانند؟ آیا مدیران کشور به وظایف خود آشنا نبودند؟ آیا رسانهها نتوانستند در مسیر آگاهی مردم قدم بردارند؟ آیا واعظان و عالمان غیرحکومتی کوتاهی کردند؟ آیا مراکز تعلیم و تربیت، مدارس، دانشگاهها، نهادها و شوراهای مربوط به فرهنگ و حوزه آموزش و پرورش، غرق در قرطاس بازی، مشغول نشستن و گفتن و شعار دادن شدند و کاری از پیش نرفت، آیا وابستگان به فرهنگ و ارشاد اسلامی، کارنامههای چهل و چندساله خود را ارائه دادهاند و خدمات خود را در رابطه با اعتلای فرهنگ ایرانی – اسلامی تبیین و عملی کردهاند؟ که در نتیجه، فقر، فساد و بیعدالتی، دزدی، رشوه، اعتیاد، طلاق، فحشا و... کاهش یافته!؟ با دستور و بخشنامه و خشونت که کاری انجام نمیشود، در بسیاری موارد «اِنعکس علی ضدّه» بدتر میشود.
اصل وجود «الله» و خالق جهان، اگر چه مورد انکار برخی قرار گرفته است ولی وقتی بشر به فطرت خود رجوع کند، در آن جای اظهار شک و تردید نمیبیند و آن را یکی از بدیهیاتی میشناسد که هر کس که پاکی فطرتش محفوظ مانده باشد بر آن گواهی میدهد، که این از مسائل دشوار و پیچیده و فکری و عمیق الهیات نیست و اگر نبود که شدت ظهور شیء موجب خفا و قرب در آخرین درجه مانع رؤیت است شاید از الحاد اثری نبود. ولی شدت ظهور ذات الهی، موجب خفای آن شده است که «الشیء اذا جاوز حده انعکس علی ضده»
ما با انقلابمان قصد داشتیم، مردم جهان را متوجه عدالت و ایمان و تقوای اسلامی نمائیم، عدالت علی(ع) را سرلوحة برنامههایمان قرار دهیم، از علی گفتیم ولی در مسیر زبیریان حرکت کردیم، آیا کسی ریشهیابی و عارضهیابی کرده که چرا مشارکتهای اجتماعی و آراء مردم در ایران روز به روز و مرحله به مرحله کمتر میشود؟ و چرا نارضایتیها فراوان گشته؟ چرا کاردها به استخوان رسیده؟ چرا برخی تا بر سر قدرت هستند، حامی و طرفدارند و چون بازنشسته و یا برکنار شدند، لب به انتقاد میگشایند؟ چرا باید به اعتراضها با خشونت و گلوله پاسخ داده شود؟ کشاورزان متدین اصفهانی که با خانوادههاشان صدها هزار میشوند، در برابر اعتراض سهم آب غصب شدهشان با خشونت به آنها پاسخ داده شود؟ و پیوسته وعدههای واهی و بایدها، که باید چنین و چنان شود!؟ مگر با گفتن بایدها و سفرها، مشکلات 85 میلیون جامعة ایرانی حل میشود؟ هر روز گرانی پشت گرانی، نداری و بیکاری، در گزارش رسمی تابستان سال جاری وزارت رفاه اعلام کرد: «از هر ۳ ایرانی یکی زیر خط فقر است!»
چرا ازدواجها به حداقل رسیده و موالید بسیار کم شده! تحریمها باعث ناتوانی در خرید خانه و جهیزیه و خودرو و دیگر وسائل زندگی شده؟ تکلیف دختران و پسران جوان را در این جامعه چه کسی باید مشخص کند؟ نه شغل، نه زندگی، نه ازدواج، نه امید به آینده، نه نشاط و نه شادی، نه راهی برای زنده ماندن و پیوسته دشمن تراشی و مخالف خوانی و بر طبل تورم و گرانی کوبیدن و مردم را به یأس و ناامیدی دچار کردن، هر سال چه تعداد از نخبگان از کشور می روند، در این دوسال چه تعداد پزشک به خاطر شرایط موجود از کشور رفته اند؟ و نمایندگان و رؤسائی از تصمیم گیران پشت سر شورای نگهبان تعیین می کنند که چه کسانی باید نماینده و یا وزیر و وکیل شوند و چه کس صلاحیت رئیس جمهوری دارد و صلاحیتش تأیید شود!؟ کار به جائی برسد که مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی که از استوانههای انقلاب بود و سیاستمدار دلسوز و صاحبنظر برای ریاست جمهوری ردّصلاحیت شود! زیرا که از او کاری ساخته و امکان موفقیت داشت.
آنکه دائم هوس سوختن ما می کرد کاش می آمدو از دور تماشا میکرد
خدایش بیامرزد، مرحوم شهید بهشتی میگفت: ما میخواهیم لیاقتها را حاکم کنیم، کارها را به دست اهل علم و تجربه بسپاریم، کاش سر از خاک تیره بیرون میآورد و به روزگار تیرة ما میگریست که نتوانسته ایم حداقل ارزاق ملت پرسابقه ایران قدرتمند را تأمین کنیم و بر آن سریم که فریادها را در سینه ها خفه کنیم که معلمان، بازنشستگان معترض و کارگران، چند ماه حقوق ناگرفته فریادی نزنند و اعتراضی نکنند که مبادا تضعیف نظام شود، کدام اقشار مردم را راضی نگاه داشتهایم، (غیر از بخشی از نظامیان!)
تضعیف نظام جلوگیری از آزادیها و اعتراض مردم است و معترضان را به زندانهای طولانی محکوم کردن و بر آمار زندانیان افزودن و هر آزادیخواه و دگراندیش و عقیدهمندی را به سیاهچال انداختن و داروی نظافت در اختیار زندانی گذاشتن! و بکتاش آبتین زندانی سیاسی بیمار رنجور و مشرف به مرگ را با دست و پای زنجیر بسته بر تخت انداخته اند تا زودتر بمیرد و روشنفکری وروشن بینی تباه شود و شاعری و نویسندگی و آگاهی فقط در جهت حاکمیت باشد! یا روحانی مجید جعفری تبار روحانی مظلوم که هشت سال است بدون مرخصی و ارتباط در زندان میپوسد، تا روزی خبر مرگش را اعلام کنند! و آیا اینها غربت اسلام و مسلمانی نیست؟ آیا انزوای ایران سربلند نیست؟ آیا کشتن روحیه جوانان نیست که نخبگان و فرهیختگانشان جذب دیگر کشورها شوند و سرمایههای ملی ما مورد بهره برداری و استفادة قدرناشناسان قرار گیرند؟ و ما محروم و مظلوم و عقب مانده بمانیم؟!
با کدامین سرمایه انسانی آینده کشور را میسازیم!؟ آیا فرمایش پیامبر(ص) مصداق پیدا نمیکند که: «بدأ الاسلام غریبا و سیعود غریبا» هنگام بیان این حدیث شریف، جمعی از حاضران از پیامبر سؤال میکنند: این غریبان چه کسانی هستند؟ «قال الذین یصلحون اذا فَسَدالناس» آن وقتی که جامعه رو به فساد میرود و به انحراف میافتد، صالح باقی میمانند و جذب حرکت عمومی باطل نمیشوند و آنها محورهائی هستند که مردمان آنان را حجت و الگو قرار میدهند و متوجه میشوند که در دنیای پرآشوب و غرقه در فساد، افرادی هستند که با ایمان قوی ایستادگی میکنند و خلق را به مقاومت وامیدارند. که اینان غریبان آن جامعه هستند و عبارت «طوبا للغرباء» خوش به حال غریبان منظور اینان است که در برابر ظلم و ستم و بیعدالتی ایستادگی کنند، آنها ستونهائی هستند که سقفهای فرسوده جامعه را بر دوش آنها میتوان از نو بنا کرد، باشد که جامعه رو به اصلاح رود. مؤمنان از تنهائی، وحشت نمیکنند و از کمی یاران و بی عنایتی حاکمان ترسی ندارند، حق میگویند و به حق عمل میکنند. «تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال» والسلام – دیماه 1400