زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات، دکتر فضل الله صلواتی

تصاویر، دست نوشته ها، زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات و...

زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات، دکتر فضل الله صلواتی

تصاویر، دست نوشته ها، زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات و...

بیا در دبستان مولا علــی(ع) - شعر از علی غفورزاده «قیام»

« انتشار در هفته نامه نوید اصفهان - 19 خردادماه سال 1372 شماره 249»

فرمایشات سرور موحّدان مولای متقیان علی(ع)

اثر طبع: علی غفورزاده «قیام اصفهانی»

بُوَد رهبر خلق دنیا علــی

بیا در دبستان مـولا علــی


علی آنکه شد پیشوای بشـر

جدا کرد از هم ره خیر و شر


بود رستگاریت اگر آرزو

بکن کسب علم از دبستان او


از این مکتب آموز، آزادگی

بود سرفرازی در اُفتادگـــی


ز «نهج البلاغه» بجو راه حق

از این ره برو تا بدرگاه حق


بخوان درس اسلام در زندگی

مکن جز به ذات خدا بندگــی


ببین تا چه گفته است آن رادمرد

که اندرز او هست درمان درد


هر آنکس کند حق خود پایمال

بر او نیست شایسته کردن جدال


بکن سرزنش آن کسی را بسی

که پا مال سازد حقوق کسی


ز خونی که ناحق بریزی بترس

از آندم که با حق ستیزی بترس


دو کس را بود شیوه اهریمنی

یک از دوستی،‌ آن یک از دشمنی


یکی آنکه چون حق پرستد مرا

یکی خواند، آنکس که مُرتد مرا


بس افراد لب تشنــة روزه دار

که باشند چون مردم روزه خوار


دهان گرچه بندند از هر خوراک

از آلودگیهــا نباشنــد پاک


بود بس نماز شبِ زاهدان

که سودی ندارد به غیر از زیان


کلام نسنجیده هرگز مگـو

ببر خشم خود تا توانی فرو


ز کف رفتن حاجت آسان تر است

که تعظیم کردن به افراد پســت


بود ترس،‌ همراه شرمندگی

کشاند ترا تا سرافکندگــی


خموشی است سرحد علم و کمال

به جهل است پرگوئی شخص، دال


دلت را بکُن زنده با پند پیر

زرفتار پیشینیان، پند گیــر


ببند ای «قیام» این شعائر بکار

که تا در دو عالم شوی رستگار

« انتشار در هفته نامه نوید اصفهان-  19 خردادماه 1372 »

« کپی آزاد،  با ذکر نام شاعر و منبع »

سخنرانی استادفضل اله صلواتی در کنگره بزرگداشت بانو مجتهده امین - 1371

کتاب: مجموعه مقالات و سخنرانی­های، اولین کنگره بزرگداشت بانوی مجتهده(1)

سیّده نصرت امین(رحمت الله علیها)


سخنرانی آقای دکتر فضل الله صلواتی (از اصفهان)

«زن متعالی» از دیدگاه حاجیه خانم امین


بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»

اَعوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ. «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی، وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی، وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسَانِی، یَفْقَهُوا قَوْلِی».

«یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَهٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا کَثِیرًا وَنِسَاءً»


            در سالگرد درگذشت این بانوی بزرگوار عالمۀ فاضله، سیدۀ علویّه، دانشمند فرزانه و عارف وارسته، شایسته است که در خصوص کمالات این زن بزرگوار صحبت بشود. بنده  توفیقی داشتم و 30 یا 40 سال قبل، کلیۀ آثار ایشان را خوانده بودم و تفسیر ایشان «مخزن العرفان» را با تفسیرهای آن زمان، «تفسیر المیزانِ» علامه طباطبایی، «تفسیر «اطیب البیان» آیت الله حاج سید عبدالحسین طیب و تفسیر «پرتوی از قرآن»، آیت الله سیدمحمود طالقانی، تفسیر «مجمع البیان» طبرسی و تفسیرهای دیگر مقایسه کرده بودم. چون صحبت از کنگره شد به نظرم رسید که با استفاده از آثار ایشان، موضوع: «تکامل زن یا زنِ متعالی» مورد بررسی قرار بگیرد و فرمایشات ایشان در این باره از کتاب­هایشان استخراج شود، و مباحثی مانند مسئلۀ انسان کامل و عرفان و رسیدن انسان خاکی به ملکوت اعلی که در آثار ایشان مطرح شده مورد بازنگری قرار گیرد.

کتاب «سیر و سلوک»، با «نفحات رحمانیّه»، یا هر کدام از کتاب­های ایشان را که بررسی کنید، در می­یابید که ایشان اصلا در حال پرواز است، در حال عروج است، در حال تکامل است، مثل این که جسم خاکی نمی­تواند شخصیت ایشان را نگه دارد، مثل گنجشکی که در قفس باشد دائم خودش را به در و دیوار قفس می­زند تا بلکه رها شود و پرواز کند. همان که مولوی می­گوید:

ما ز بالائیم و بالا می­رویم                         ما ز دریائیم و آنجا می رویم

در آثار ایشان مطالبی دربارۀ  حقیقت انسان، شناخت نفس و روح، قوای ملکوتی، عقل و اندیشه، بررسی کامل عقاید فلاسفه و تطبیق برخی از عقاید فلاسفه، عرفا، متصوفه در کنار هم گذاشته می­شود و بالاخره مکتب اهل بیت برگزیده می­شود. البته می­دانید که این راه، پیچ و خم بسیار دارد.

ای که از کوچۀ معشوقۀ ما می گذری  /     برحذر باش که سر می شکند دیوارش

اگر شما آثار عرفانی ملاصدرا، فارابی، ابن سینا، غزالی، محی الدین عربی را مطالعه کنید می بینید که اینها در چه عوالمی سیر کردند. بسیاری از علمای متشرّع و علمای شیعۀ امامیه روی جزئیات عقاید اینها حرف دارند. البته حضرت امام یک نظر کلی فرمودند که به قول مولوی: «هر کسی را اصطلاحی داده ایم»، هر کس را استعدادی دادیم، هر کسی را زبان و راه و روشی دادیم، با هر کس باید با زبان خودش حرف زد، و اگر یکی مثلا می گوید: «اناالله» کثرت را به وحدت تبدیل می­کند. اگر سطحی بنگرید می­بینید که مثلا حافظ درباره شراب حرف زده است. یا حضرت امام خمینی در اشعار خود بیان می­کنند که از مدرسه و محیط­ های ریایی دوری می کنند. باید زبان امام را درک کنی، زبان حافظ را بشناسی، زبان مولوی را بررسی نمایی، تا بفهمی چه گفته­ اند.

 برای مشاهده کامل متن ادامه مطلب را کلیک کنید

ادامه مطلب ...

مراسم روانشاد محیط طباطبایی در مسجد سید اصفهان

میر سید محمد محیط طباطبائی (زادهٔ ۲۶ خرداد ۱۲۸۰ – درگذشتهٔ ۲۷ مرداد ۱۳۷۱) پژوهشگر ادبی، مورخ، منتقد و ادیب معاصر ایران بود.

تابستان سال 1371 مسجد سید اصفهان با حضور فرهیختگان مراسمی برای آن عالم وارسته برگزار شد:

معرفی برخی  شرکت کنندگان در تصاویر آقایان:

استاد محمد مهریار(1297- 1389هـ . ش) رضا ارحام صدر(1302 - 1387 هـ . ش)، منوچهر قدسی،(1312 -1375 هـ . ش) ‌فضل الله صلواتی،‌ حاج احمدغفورزاده (استاد طلایی،  1308- 1381 هـ . ش)،  مرتضی تیموری(1313- 1397- هـ . ش)  محمدعلی کاروان پور(1296-1396 هـ.ش)، دکتر شفیعی،‌ عباس دهکردی، هوشنگ ترکان،‌ مرحوم احمد جباری(1320- 1384 هـ. ش)، وحید صلواتی، مهدی روحانی، نوید صلواتی، مهدی انصاری پور،  و...


مرحوم سید محمدِ محیط طباطبائی در ۲۶ خرداد ۱۲۸۰ خورشیدی در شهر زواره از توابع شهرستان اردستان در شمال شرقی اصفهان متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در مکتب‌خانه در زادگاه خود گذراند و سپس تحصیلات خود را در مدرسهٔ کاسه‌گران اصفهان ادامه داد، و زبان فرانسوی را آموخت. سپس به زواره بازگشت و در سال ۱۳۰۱ محیط نزد مدیر مدرسه نوبنیاد زواره مرحوم اسدالله کاوه زاده مشغول کار شد و ضمن آن که در امور مدرسه به وی کمک می‌نمود، برخی درس‌ها را تدریس می‌کرد، و خود نزد کاوه زاده زبان انگلیسی می‌آموخت. در سال ۱۳۰۲ به تهران رفت و از مدرسهٔ دارالفنون دیپلم ادبی دریافت کرد و به مدرسه حقوق وارد شد. سه سال بعد به خدمت وزارت معارف درآمد، و برای تدریس و مدیریت دبیرستان به خوزستان رفت. پس از سه سال خدمت در خوزستان به تهران بازگشت و به تدریس تاریخ و جغرافیا در دارالفنون و نیز در دانشکدهٔ افسری پرداخت. مدتی نیز ریاست دبیرستان‌های شرف و معرفت را به عهده داشت.

مقاله‌های تاریخی و ادبی به قلم محیط طباطبایی از سال ۱۳۰۶ در نشریات معروفی چون شفق سرخ و روزنامهٔ ایران منتشر می‌شد. سلسله مقالات او در بارهٔ محمد زکریای رازی و اعزام محصل به اروپا، موجب شهرت او به‌عنوان پژوهشگری دقیق شد، در همان حال که به‌عنوان مدرس تاریخ و جغرافیا و معلم زبان‌دان شناخته شده بود.

محمد محیط طباطبائی در سال ۱۳۱۳ با ایراد خطابه‌ای با عنوان «عقیدهٔ دینی فردوسی» در کنگرهٔ هزارهٔ فردوسی، توانایی علمی و پژوهشی خود را به نمایش گذاشت و در نظر دانشمندان ایرانی و خارجی حاضر در آن مجمع، به عنوان پژوهشگر احترام بسیار کسب کرد.

محمد محیط طباطبائی ضمن خدمت در وزارت معارف و بعداً وزارت فرهنگ، به نگارش مقالات تحقیق ادامه می‌داد که در طی سالیان تعدادآنها از ۱۵۰۰ مقاله فراتر رفت. مدتی مدیریت مجلهٔ آموزش و پرورش (وابسته به وزارت فرهنگ) را به عهده داشت. خود مجلهٔ محیط را در سال ۱۳۲۱ و بار دیگر در سال ۱۳۲۶ دایر کرد. بین سال‌های ۱۳۲۷ تا ۱۳۳۴ مدت دو سال سمت مستشار فرهنگی ایران در دهلی را به‌عهده داشت، و چهار سال رایزن فرهنگی ایران در عراق و سوریه و لبنان بود. در سال ۱۳۲۹ در نخستین کنگره ابن سینا در بغداد به زبان عربی، تحقیقی در مورد تولد ابن سینا عرضه کرد.[۱]

در سال ۱۳۳۷ از شغل معلمی بازنشسته شد. از همان سال به دعوت رادیو ایران برنامهٔ رادیویی مرزهای دانش را دایر کرد که اختصاص به گفتارهایی در زمینهٔ فرهنگ و ادب و تاریخ داشت. این گفتارها توسط خود او یا استادان و محققان برگزیدهٔ او ارائه می‌شد، و دقت نظر محیط طباطبایی در انتخاب موضوع گفتارها آشکار بود. تعداد گفتارهایی که خود او در برنامهٔ مرزهای دانش ایراد کرد بیش از ۴۵۰ بود.

ویژگی محیط طباطبایی از آغاز گام نهادن در عرصهٔ تحقیقات تاریخی و ادبی روحیهٔ بدیعه‌یاب و نکته‌گیرش بود که موجب جدایی و گاه معارضهٔ او با ادبای مشهور زمان چون ملک‌الشعرا بهار و عباس اقبال و سعید نفیسی می‌شد، و شاید همین امر موجب شد که دانشگاه از دانش او بی‌بهره ماند. زمانی که در اواخر دههٔ ۱۳۴۰ دانشگاه تهران از او برای تدریس دعوت کرد، آن دعوت را دیرهنگام دانست و نپذیرفت.

در سال ۱۳۵۲ موسسه کیهان مدرسه عالی روزنامه‌نگاری را به نام دانشکده علوم ارتباطی تاسیس کرد. در سال ۱۳۵۴ دکتر صدرالدین الهی که تحصیلات عالی خود را در اروپا در رشته علوم ارتباطی و روزنامه‌نگاری گذرانده و به اخذ دکترا نایل شده بود به عنوان سرپرست و مدیرامور درسی دانشکده مزبور انتخاب گردید و از او دعوت کرد که در نیمه دوم از همان سال تحصیلی ۵-۱۳۵۴ تدریس تاریخ مطبوعات ایران را از زمان محمدشاه تا آغاز حکومت پهلوی بر عهده بگیرد.[۲]

در سال ۱۳۵۷ نخستین جایزهٔ آثار ملی از سوی انجمن آثار ملی به او اعطا شد. در سال ۱۳۵۹ برای دومین بار در کنگره ابن سینا شرکت کرد و در اواخر سال ۱۳۶۲ نیز در کنگره خوارزمی سخنرانی نمود. در سال ۱۳۶۹ به عضویت فرهنگستان زبان و ادب فارسی برگزیده شد.

محمد محیط طباطبائی در روز سه‌شنبه بیست و هفتم مرداد ۱۳۷۱ هجری شمسی در آستانهٔ نود سالگی در تهران درگذشت. پیکر او طبق وصیت در برج طغرل در مجاورت ابن بابویه در شهر ری دفن شد.

آثار

آثار محیط طباطبائی متجاوز از ۲۵۰۰ مقاله و ۶۰۰ خطابه‌است. عناوین تعدادی از آثار تجدیدچاپ‌شدهٔ او:

  • تحلیل مطبوعات ایران
  • تاریخ تحلیلی مطبوعات ایران
  • مجموعه مقالات در مورد «سید جمال‌الدین اسدآبادی»
  • مجموعه مقالات در مورد «فردوسی»
  • مجموعه مقالات در مورد «گلستان سعدی»
  • مجموعه مقالات در مورد «دیوان حافظ»
  • مجموعه مقالات در مورد «خیامی یا خیام». مضمون این کتاب این است که «خیام» ریاضیدان و منجم با «خیامی» شاعر، دو شخص متفاوت هستند.
  • مجموعه مقالات در مورد «تاریخ تحلیل مطبوعات»
  • مجموعه مقالات در مورد «محمد زکریای رازی»
  • مجموعه مقالات در مورد «اعزام محصل به اروپا»
  • «دیوان اشعار»
  • عظیم پس از باب و پیش از ازل
  • رساله خالویه یا ایقان
  • طاهرا یا طاهره (پژوهشی در شعر منسوب به طاهره)
  • برهان قاطع
  • گفتگوی تازه دربارهٔ تاریخ قدیم و جدید

مهمترین اثر استاد محیط طباطبائی گردآوری مجموعه آثار میرزا ملکم خان روشنفکر دوره ناصری می‌باشد که بعد از انتشار جلد اول آن بنا به دلایل نامعلومی ناتمام مانده‌است.[نیازمند منبع]

منابع:

  1. محیط ادب، مجموعهٔ سی گفتار به پاس پنجاه سال تحقیقات و مطالعات سید محمد محیط طباطبایی، به کوشش حبیب یغمایی، جعفرشهیدی، محمد ابراهیم باستانی پاریزی و…، تهران، از انتشارات مجلهٔ یغما، اسفند ۱۳۵۷، مقدمهٔ کتاب
  1. طباطبایی، محیط (۱۳۷۵). تاریخ تحلیلی مطبوعات ایران. فخرالدین حجازی. صص. ۱۰–۱۱.

نوشته هوشنگ ترکان - پنجمین سالگشت «هفته نامه نوید اصفهان»

«هر دکانی راست بازار دگر»

(مثنوی معنوی)

« آشفته بازار نامچه »

هوشنگ ترکان

به مناسبت آغاز پنجمین سال انتشار «نوید اصفهان»

«منتشر شده در 1 اردیبهشت ماه سال 1371 سال پنجم شماره 187»


روزهای شنبه تا دوشنبه عجب بلبشو بازاری است این دفتر نشریه، ‌درست عین بازار مکاره و همه توی دست و پای هم می لولند، جای همگی تان خالی که بیائید و این آشفته بازار را از نزدیک تماشا کنید (اگر جایتان بشود) آن وقت متوجه می شوید که این هشت صفحه با چه مکافات و الم شنگنه ای تهیه می شود تا به دست شما خواننده محترم یا مشترک بی خبر از همه جا برسد! ولی حال که نه شما وقت آمدن دارید و نه دفتر روزنامه آن گنجایش را،‌ اجازه بدهید گوشه ای از آن را برایتان نقالی بکنم (البته نه به جد که) گفته اند:

هزلهـــا گویند در افسانه هــا   /    گنج می جو در همه ویرانه ها

غیر واحد هر چه بینی اندرین   /    بی گمانی جمله را بت دان یقین

بت ستودن بهر دام عامــــه را   /    هم چنان دان کالغرانیق العلی

                چون از قدیم و ندیم گفته اند خانم ها مقدمند،‌ پر بدک نیست اول از سرکار خانم مهری فروغی فر که توی اون اتاق تک و تنها در حالی که تنها فکرش بهبود وضع روزنامه است، تند و تند مطالبی را که (با عشق و سلیقه خاصی ماشین می کند)، بیرون می فرستد و انگار که خیلی هم عجله دارد، ‌خودش می گوید می خواهم از قافله تمدن عقب نمانم، چون در جایی یا از کسی شنیده است که روزنامه خواندن بیشتر کار متمدنین است (یواشکی به شما بگویم که یکی از ستون های اصلی این آشفته بازار است) اجرش قبول حضرت حق!

 

اما توی این اتاق اول از همه باید از شخصی نام برد که این آشفته بازار را اداره می کند و در کنار مدیریت خوبش (خیلی مدیر است!!) بار سنگین صفحه آرایی و اداره امور مالی و اداری را به دوش می کشد، اما خیلی دلش می خواهد همیشه در (پشت پرده)  آن هم از نوع آهنین- باشد و نامی از او و زحماتش برده نشود، ‌ولی من یواشکی و بدون آن که خودش متوجه شود، ‌خدمت شما معرفیش می کنم، نام مبارکش همایون مجلسی است و درست مثل فروشندگان دوره گرد (خودش به تنهائی در این دو سه روزه یک بازارچه کامل است) شتابان این طرف و آن طرف می آید و می رود یا اول می رود بعد می آید! در یک دست آگهی های نوبتی و تسلیت نامه ها و تبریکات صمیمانه! را دارد و در دست دیگر مطالب نو و کهنه از سرمقاله و طنز و شعر گرفته تا غیره و غیره و در زیر بغل دسته ای کاغذ به سپیدی برف تا مطالب یاد شده را روی آن بچیند. اما نمی دانم قیچی را با کدام دستش می گیرد و درست مثل دکترهای اتاق عمل (انگار این تشبیه بهتر از تشبیه از آب در آمد)  با عزمی راسخ و با احتیاط کامل که هر مطلب را درست سر جایش بنشاند و گاه گوئی که بر لب پرتگاه ابدیت ایستاده متفکرانه مطالب را می نگاهد که کجا جایشان دهد و به زبان حال گوید:

«من ز تو استاترم در فن خود» و ادامه می دهد:

لایق هر میهمان خدمت کنم               /         من ز خدمت چون گل و چون سوسنم

اما..... اخلاقش (بر خلاف دیگر روزها که بسی شاد است و همه را شادمان می خواهد) در این دو سه روزه چون «عوج بن عنق» و در این حال بدا به حال نویسنده ای که دم دستش بیاید از آسمان و ریسمان برایش می بافد تا سرش را شیره بمالد که مطلبش را یا کوتاه تر کند، یا آنکه اجازه بگیرد که هفتة دیگر از آن استفاده شود، تا بتواند به جایش یک «آگهی» یا چیز درآمد داری بگذارد (که روزنامه را خرج بسیار است) و من متحیر که اگر او نباشد چند نفر می توانند کارهائی را که او یک تنه انجام میدهد سرانجام بخشند!

تا مبارک گردد از اقدام تو      /               تا قیامت تازه بادا نام تـو

و اما بعد آقای وحید صلواتی (اپراتورچی) را که نگو و نپرس! مرتب این ور و آن ور می رود یا بهتر بگویم می دود، آن هم با چنان سرعتی که اگر با او تصادف کنی، بلائی بر سرت می آید که اگر با یک تریلی متصادف شوی آن بلا بر سرت نخواهد رفت.

«آن یکی کش صد هزار آثار خاست»

خبرهایش را می آورد، عکسهایش را آماده می کند و... و گاهی اوقات هم پیشنهاد می دهد، آن هم با حالتی که انگار می خواهد همین الان جایزه نوبل را دریافت کند، خلاصه یک سر است و هزار سودا- یک پایش توی آن اتاق است که دلسوزانه کامپیوتر را بنگرد تا ویروسهای کامپیوتری دست به حمله نزنند! که حملات آنها بسیار مخرب است و از بس با این ویروسها سرو کله زده یکپارچه ویروس شناس مجربی شده طوری که حتی بوی ویروسهای (بی بو) را از دور تشخیص می دهد و یا طراحی کادرهای مطالب را آماده می کند و یا امور خبری را اداره می کند و با آن یک پای دیگرش که در این اتاق است، بیشتر کارها را به انجام می رساند- اما او هم اگر نباشد، خدا عالم است که بر سر روزنامه چه می آید. «گرچه فرد است او اثر دارد هزار»

و آرام تر از همه آق مرتضی عربی است که مسئول امور مالی نشریه است و آرام به گوشه ای در پشت میزی نشسته و قلم به دست در آرزوی، روزی است که کوه پولی از درآمد روزنامه پیش رویش باشد چه آنکه تازه عقد کرده و در انتظار آن کوه پول (خیالی!!) که شاید با گوشه ای از آن بتواند رسما ازدواج کند «آرزو به جوانان عیب نیست!»

و در کنار دستش آسید مهدی روحانی را دارد که پروفسور بالتازار روزنامه است و جز (ریخت و پاش) و یا (پخش و پلا) کردن کاغذها و مطالب به این طرف و آن طرف، کار دیگری از دستش بر نمی آید، اما در قسمت «پخش» روزنامه به مهارت کافی و وافی رسیده است!

و بعد میرزا ابوالقاسم خان اشرف خراسانی (که کشیدن اسمش به تنهائی خرج بسیار دارد) را داریم که دائم در فکر پرستیژ روزنامه است و هرچند نه خودش معنی پرستیژ را می داند، نه من و نه دیگران! اما با صدای گرمش اکثر اوقات خستگی را از بچه ها می گیرد و بیشتر مقالات هنری می نویسد یا نقد تأتر می کند، گاهی اوقات هم پا تو کفش بزرگسالان می کند!!

و بعد از او، آق محسن فارغ است که فارغ البال دم دست همه هست و همه را در همه کاری یاری می دهد و از اول انتشار نوید تا حال به همین حال بوده است و انشاءالله خواهد بود!

و بعد از او علی آقای دهقان پور پشت در دانشگاه در حال تفکر یا تفرج مانده، ولی در امور خبری خُبره است!

و بعد آقای علی آقا شاه جوان که همکار خوب و کارکشته ای در امور مشترکین و پست است و زبانش را از بس که تمبر با آن خیسانده می شود به جای یک تمبر یادگاری از بیخ و بن برکند.

و اما در رأس خیل نویسندگان جناب استاد محمدتقی جعفری فیلسوف و بزرگ اندیشمند معاصر را داریم که وجود مبارک ایشان اظهر من الشمس است و اکنون صاحب «حرکت و تحول در اسلام»اند در نشریه و صاحب بیش از صد و بیست کتاب دیگر همچون شرح مثنوی ایشان گواه بر این که در عرفان نظری از معدود صاحب نظران اهل وقوفند و یقین و تفسیر نهج البلاغه ایشان از اصلی ترین کلیدهای شناخت کتاب مولا علی(علیه السلام) و کتب دیگر ایشان هر کدام به نوبة خود از کتب «مرجع»اند و ارشادگر جمع بیشماری از دوستاران شناخت اسلام راستین.

و در آن گوشه استاد طلائی که می بینی گل از گلت می شکفد که آمده است با کیف مشکی رنگی که یادگار دوران مرحوم توفیق است و جمعی را گمان بر آن که کیفی پر از اسکناس باشد- به جهت ناامید کردنشان باید گفته شود آن کیف کذائی یا پر از طنز «سراپا عبرت» است یا اشعاری به طراوت سپیده و صداقت ستاره صبحگاهان!

و در کنار ایشان جناب محمود آقا گودرزی را می بینی با «آئین استنباط»ش که مفهوم آن چه شرطی باشد چه غیرشرطی، بر من یکی،‌ استنباط از آن بسیار سخت می نمایاند! ولیک اصحاب فطنت و دکاء و ارباب کیاست و دها آن مفاهیم را چون «دریافته»اند و همچون «دُرّ شاهوار» عزیز می دارند.

و یا جناب عباس جدیدی را که «زبان مردم» است را می بینی با همة آفاتش که «آفات انقلاب» را آورده و اخیرا «جنایت»نویس «استعماری» شده!

و بعد هادی خان زواره را که از بس «بخوانید و...» را نوشته خودش شکل چند نقطه شده آن هم چه نقطه هائی و هر نقطه نشانگر عمق فکر ثاقب و رای صائب اش یک نقطه به نشانه بسیار مردمی بودنش نقطه ای دیگر به نشان اطلاعات وسیع اش در روانشناسی و نقطه ای دیگر به نشانة صفا و صمیمیت بی حدّ و حصرش و...

و بعد عباس آقا نوائی را به کناری نشسته می بینی (البته روی دوتا صندلی) در حالیکه زیر لب زمزمه می کند: «آخه چرا؟ آخه چرا؟» و بعد به خودش می گوید آخرش هم نفهمیدیم «آخه چرا» این صندلی ها را این قدر کوچک می سازند که هیکل مبارک ما (که همچون فکرمان بزرگ است و سالها حق آب و گل در نشریات این مملکت دارد) در آنها جا نمی گیرد! یواشکی شما را آگاه کنم که با همة بزرگی (جسم و فکر و روح و روانش همه با هم بزرگ اند) کوچکترین آلام اجتماعی از نظر تیزبین او در امان نیست و با یک «آخه چرا»ی کوچک درد و درمان را با هم عرضه می دارد.

و بعد آقای «ریزبین»که آنقدر ریز می آید و ریزتر می رودکه دیدنش حتما یک ذره بین سوپر اتمی می خواهد و بیشتر دیگران را به یاد «شرلوک هُلمز» می اندازد!

در کنار ایشان آقای اکبر رضی زاده که «رخصت» را می نویسد و گاه و بیگاه رخصت نگرفته دوستان را تمجید و تائید فراوان می کند و شرمنده، و چون شیرین می نویسد بیشتر در آرزوی روزی است که «دزد کیکها» بیاید و شیرینی هایش را با وی قسمت کند تا او در «خانه اجاره ای اش» آنها را با «فرصت» به دوستان ببخشد!

و بعد آقای هاشمی است که «سیر تاریخی مدح مذهبی و مرثیه سرائی در ایران» را می نویسد و حتی اجازه نمی دهد مطلب کوتاهی در این باره از دستش در برود.

و بعد آقای عباس نصر را در گوشه ای در بحر تفکر غرق می بینی با آن مقالات سنگین سیاسی اش که گاه جای سرمقاله را می گیرد و بیشتر مسائل روز ایران و جهان را «منصوروار» حلاجی می کند.

و آنسو ترک آقای صرامی «بررسی جهان سوم» می کند چه معتقد است، عطای جهان اول را به لقایش بخشیده و از سر جهان دوم نیز گذشته است.

پهلویِ دستش آقای صاحب فصول را نشانده که تاریخ اصفهان را از بر می نویسد و اصفهان و اصفهانی را خوب می شناسد و در این مورد حتی از کتابهای «مجهول المؤلف و مجهول المطلب» نیز نمی گذرد!

و بعد جناب حسین طباخیان است، با تکیه کلام زیبایش «خدا از سر تقصیرات ما بگذرد» و ورزشی را چه خوب می نویسد که خودش را «خدمتگزار ورزش» می داند و واقعا همچنان است و صادقانه  (به طور تمام وقت) در راه اهداف متعالی ورزشکاران عزیز و پیشبرد سطح ورزش کشور محبوبمان ایران مشغول تلاش و خدمت است، اجرش قبول.

و بعد آقای محمود سلطانی که چند تا مقالة قابل توجه نوشت و یک شعر قابل توجه تر- و بعد (در رفت) و نمیدانم به کدام دفتر روزنامه ای پناهنده شد، از یابنده به شرط مژدگانی تقاضای یافتنش را داریم.... ناگفته نماند مژدگانی را خودش دریافت نموده (رجعت) فرمود، ‌قدم دوباره رسیده اش مبارک!

بعد آقای محمدرضا معتمدی که مترجمی است بسیار معتمد و هر روز در به در به دنبال جدیدترین اختراعات و اکتشافات زمینی و هوائی و دریائی دنیا است تا با تهاجمی همه جانبه و مترجمانه آن را وارد فرهنگ ما نماید.

و آخر خیل نویسندگان آقا جلال جعفری را داریم که سمت دائی جان (بدون ناپلئون) را دارد و سالی ماهی (دست)ش برسد مطلبی سرهم می کند،‌ اما حالا دستش شکسته و وبال گردن است! (تا کی آفتاب دولتش بدمد)

و در کنار این عزیزان و همکاران آماتور و خبرنگاران را نشسته در کنار هم داریم و در رأس همة آن عزیزان آقای ابراهیم ایرانپور خبرنگار مبارکه که وجودش مبارک است و خیر و هرجا خبری باشد، آماده به ارسال آن، کار به خوب و بدش هم ندارد‌ و فقط خواستار چاپ آن اخبار است و غیر از فن خبرنگاری در فن نویسندگی نیز از تبحر خاصی برخوردار است.

و بعد آقای نفیسی تبار خبرنگار خبره شهر هرند را که چه عرض کنم، همیشه گوش به زنگ است تا اتفاقی بیفتد و (با آن دست زیر ماشین رفته­اش) آن را با آب و تاب فراوان ارسال نماید(البته دستشان خوب شده است).

و بعد خبرنگار خوب شهر ورزنه را داریم آقای نامداری، که مرتب برای فرستادن خبر (ورزو)های «ورزنه» از دفتر روزنامه تمبر و پاکت می خواهد،‌ ولی غیر از خبر ورزوها، خبرهای دست اول نیز همیشه در آستین دارد!

و در کنارش آقای رجبی خبرنگار کاشان و فرزانیان خبرنگار نائین هستند که من یکی آرزو دارم هر کدام لطف کنند و یکی دو تخته قالی خوب به جای خبر بفرستند!

و بعد آقای دهقانی خبرنگار زازران است که محلش را با همة کوچکی خبرساز بزرگی کرده است!

و بعد آقای توسلی از زرین شهر و سلیمانی از بیست جان زرین شهر که خبرهای زرین­شان زینت بخش صفحات روزنامه است!

و آقایان: طلایی و کاویانی دو همکار خوب خبرنگار نجف آبادی که به پاس خدماتشان، امیدواریم زیارت نجف اشرف را در خدمتشان باشیم!

و بعد از خبرنگاران، گروه خوب خبر رسانها را داریم! که در رأس آنها آقای محمدتقی هاشمی زاده، همکار خوب مخابراتی که همیشه کوهی از مطلب و خبر آماده دارد و دفتر روزنامه را هم مثل قله کوهی می پندارد که روزهای آدینه می خواهد آن را فتح کند!‌ می­دانم که ایشان اکثر قللِ کوههای ایران را پیموده و حتی قله کوه آلپ و تک و توک قلل دیگر اروپائی را به نامِ نامی «فلات ایران» فتح کرده (به تلافی تهاجم فرهنگی، ایشان تهاجم کوهی کرده اند) و کتابها و نوشته ها بسیار در این باره مرقوم فرموده اند، آنگونه که قلة دفتر نشریه را هم فتح کردند، به همراه آن، قلة دل این حقیر را هم که فتح کرده بودند و فتوحاتشان کامل شد، برای ابد اکمل بادا!

و بعد آقای جوشقانی و آقای فلک دوست که عکس ها و خبرهای خوبشان همیشه مورد استفاده بوده و هست! و در پهلویشان جنابان: تجویدی و کوهی که چون کوهی استوارند در تجهیز نمودن تجهیزات کامپیوتری و هر دو در کوش که روزنامه را در داشتن جدیدترین وسایل کامپیوتری یاری دهند!

و در کنار آنها به مصداق «کبوتر با کبوتر...» آقای منوچهر اسلامیان که هرگاه حوصله­اش را داشته باشد تا صبح هم که شده می­نشیند و فیض کامپیوتری می گیرد و می­بخشد! آن وقت نوبت دیدار آقای  مهدی خان انصاری پور (شهرضائی الاصل) است که لیتوگرافی ناهید را سرپرستی می کند و مطالب روزنامه را بر ورق آهنین نقش می زند، ‌البته تنها که نه بلکه با یاری آقای مجتبی تابان مهر و دیگران! و در کنار آنها آقایان: کیوان فر را داریم که چاپ کیوان را دارند و آنچه را که مهدی خان انصاری پور بر ورق آهنین نقش زده، بر کاغذ می­چاپاند!  و در کنار آنها بیش از نیمی از درآمد روزنامه را!

در پایان سرکار خانم جعفری (صلواتی) است که فضل و کمال را از پدر بزرگوارشان «استاد جعفری» به ارث برده­اند و همیشه مادرانه یار و یاور کلیة «نوید»یان بوده­اند و انشاءالله سالهای زیاد دیگری هم این الطاف مادرانه ایشان ادامه یابد!

و اما... اما دیدنی ترین قسمت این آشفته بازار (هر چند زیارتشان بسیار مشگل است) دیدن آقای دکتر فضل الله صلواتی است که چون اسماً و رسماً صاحب امتیاز روزنامه می­باشند، پس شرعاً و عرفاً هم خود را صاحب هر امتیازی می­دانند و با خودکار قرمزشان(که تیغ تیز سانسور) است بر هر چه مطابق میل مبارکشان نباشد،‌ خط بطلان می­کشند (اما بر هیچ یک از آحاد مردم اصفهان پوشیده نیست بر بقیه هم پوشیده نباشد که میل ایشان تمایل شدید به اصل نظام و مبانی اسلام دارد.)

که ترازوی حقست وکیل او                      /               زآن سوی حقست دائم میل او

و در این راستا برای خودشان حق «وتو» قائل­اند و کیست که قدرت چون و چرا بر کار ابرقدرتی را داشته باشد (و اما اگر هم کسی چنین جرأتی داشته باشد بر سرش همان می­رود که بر سر ملت مظلوم ما در این چند سال رفت) و ناگفته پیداست که جناب ایشان هر فرد و گروهی را خلاف کار یابند (در راستای تمایلشان) با نیش تیز قلم تند و تیز خود مقاله­ای علیه او می­نگارند:

دیو در شیشه کند افسون او       /               فتنه ها ساکن کند قانون او

آنوقت وای به حال و روزش! که گفته اند: «ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه تست».

اول مقال از سرکار خانم فروغی فر شروع شد،‌ در پایان جایز است از سرکار خانم «وزنه» که همکاری خوب و عزیزی بس باوقار و متین در قسمت ماشین نویسی است و بیشتر اوقات گرانبهای خود را در یاری رساندن به آن قسمت می گذراند که امید توفیق برای ایشان از درگاه خداوند مسئلت داریم و همچنین خانم ناطق که ماشین نویس نیمه وقت نشریه­اند و انشاءالله روزی برسد که تمام وقت از وجود ذی­قدرشان در قسمت تایپ استفاده شود!

«گر خطائی شد دیت با عاقله است»

در اینجا دیگر اسمی باقی نماند تا باز هم جسارت ورزیده در معرفی­اش داد سخن دهم، پس به ناچار مقدمتاً (مؤخرة) ذیل را تقدیم می­دارم، باشد که مورد پسند واقع گردد!

بعد از این حرفی است پیچا پیچ و دور

«موخره»

خوانندگان محترم به طور اعم و مشترکین بی خبر از همه جا به طور اخص بدانند و آگاه باشند که وقتی صبح «چهارشنبه» یا «پنج شنبه» و گاهی اوقات «هیچ شنبه» (بستگی دارد به لطف کارگزاران زحمت کش اداره پست!) در محل کارشان آسوده نشسته­اند و در بحر تفکر غوطه­ور یا در آرامش غرقند و یکهو (تالاپ) یک روزنامه جلویشان می افتد و آنها را از جا می­پراند، آن وقت است که شستشان خبردار می­شود که مبلغ کم دیگری از وجه اشتراکشان کم شد و مجبور می شوند به خاطر (وجه) مربوطه هم که شده «به اکراه آورند دستی برون» و نیم نگاهی به آن بیاندازند (با هم تأکید می داریم) که بدانند و آگاه باشند،‌ با چه طول و تفصیلی و بکارگیری چه نیروهائی، این اوراق بدست مبارکشان می­رسد.

به امید روزی که در روزنامه ها بنویسند (چهل سال پیش در چنین روزی) روزنامه نوید چنان کرد و چنان شد...

وقتی مقالت به پایان آمد گفتند: «پس خودت چه شدی!؟» گفتم: انشاءالله گم گشتمی و سپس افزودن نمودمی که اولاً آن ذرّه که در حساب ناید مائیم. ثانیاً بر من مسجّل همی گشت که دفتر نشریه شما واقعاً آشفته بازار است، ‌چرا که مرا هم «نویساننده» پنداشته­اید، ثالثا مگر توبه­کار شدیم مقالتی قلم زدن کردیم که آن هم (اگر اشعار سلیس و به دل نشستة دیگران) الهام بخش نبود ما را کجا توان نوشته کردن بودی ولیک اکنون هرگاه به آشفته بازار شما، آمدن کردمی، بیشترک در گوشه ای ایستاده همی باشم یا نشستن همی کنم که زیاد توی دست و پایتان نباشم بیشتر از ترس آن که مرا هم همانطور که آنجا اشتباهی به جای نویسنده­ای گرفت­اید اینجا هم اشتباها به جای مطلب به درد بخوری بگیرید و بچاپم بزنید./ والسلام

در پایان عذر خواه همه­ام و به زبان حال از زبان مولانا که اشعارش زینت بخش این مقالت بود می گویم:

خرقه تسلیم انــدر گردنــم   /    بر من آسان کرد سیلی خوردنم

 

توضیح:  «بند را آب داده»، شماره اول تتمه نومچه آشفته بازار نامچه، بدین ترتیب پایان یافت، منتظر بقیة شماره ها باشید- می فرمایید چطور؟- عرض می کنم، این حقیر پس از کتک مفصلی که از دست مبارک «جناب مجلسی» نوش جان کردم، (اصلا حقم بود، نوش جانم) مجددا باب رفاقت را با ایشان گشوده نموده و هر طور بود یک ستون از ایشان به قرض گرفتم (البته برای راضی شدن دوستان عزیز قرار بود چهلستون باشد) و با این کار باب این تتمه نومچه را همانگونه که عرض شد برای همیشه مفتوح داشتم و با علامت (الخ) مشخص فرمودم. از فرستادن نظرات و پیشنهادات خود برای بهبود اوضاع آشفتة بازار غفلت نورزید که موجب پیشمانی خواهد بود. والسلام نامه ناتمام

-         - - - - - - - - - - - -

کارکنان نوید اصفهان از لطف و عنایت همکاری گرامی و نویسندة توانا آقای هوشنگ ترکان تشکر میکنند و آرزوی موفقیت ایشان را دارند و می خواهیم که سالیان طولانی عمر داشته و در صحنه مطبوعات قلم زنند.

 

«منتشر شده در  1 اردیبهشت ماه سال 1371 سال پنجم شماره 187»

شعر مرحوم حاج احمد غفورزاده (استاد طلائی) به مناسبت آغاز پنجمین سال انتشار نشریه نوید اصفهان

«منتشر شده در «نشریه نوید اصفهان» شماره 185 -

چهارشنبه 19فروردین ماه سال 1371»



 پایان چهارمین سال انتشار «نوید اصفهان» و آغاز:


 پنجمین سال انتشار

 هفته نامه وزین نوید اصفهان مبارک باد

 سروده: حاج احمد غفور زاد «استاد طلائی»


«نوید اصفهان» شد «چار ساله»

قدم در سال پنجـــم می گذارد


چو دارد، دوست مردم را خداوند

قدم در راه مــــردم می گذارد


به هرجا می رود با تمبر پستی

ز خود حسن تفاهم می گذارد


به «مشهد» می رود بهر زیارت

نه تنها پای در قــم می گذارد


به «نرمی» گه رود «آهسته»گوئی

که پا بر فـرش قاقـــم می گذارد


بهر مجلس رسد، با ذکر «صلوات»

شعف، در قلب مــردم می گذارد


گهی «درجا زنان زندگی را»

به زیر پای،‌ اهرم می گذارد


گهی با طنز شیرین  روی لبها

نشانی از تبسم می گذارد


نویسنده زبس اینجا زیاد است

اثر جایش «تورم» می گذارد


زمانی «مجلسی» با «امر قیچی»

«ستونی» در تحکم می گذارد


«وحیدالدین صلواتی» چو «جعفر»

«گهر» اینجا ز «قلزم» می گذارد


«فروغی فر» مطالب را ز «تحریر»

گل از باغ تکلم، می گــذارد


در این جا «مرتضی» در امر «مالی»

قدم، دور از تـــورم می گذارد!


من «استنباط» دارم این «جریده»

قدم در «چرخ چارم» می گذارد


«رضی زاده» اگر «رخصت» دهد باز

به لبهایم تبســـم، می گذارد


به بین با «ذره بین» آن «ریزبین» کو

هنر را در تجسم می گذارد


نویسد «نصر» گه «نثر سیاسی»

بجا از خود توهم می گذارد


«نوید اصفهان» دارد «نوائی»

که شوری از ترنم، می گذارد


جهان چون «سه» بود «صرامی» ما

قدم از بهر «ســوم» می گذارد


«جدیدی» ضد «استعمار دنیا»

نشانی از تظلم می گذارد


ز بهر اصفهان، «‌صاحب فصولی»

قلم را در تقدم می گذارد


زکیفیت قلم را «هادی» ما

مِئی باشد که در خُم می گذارد


«خراسانی اشرف» با بیانش

برون از دل تألم می گذارد


گهی «ترکان تیرانداز» اینجا

نشانی از تهاجم، می‌گذارد


خبرها را، هم «ایران پور» فی الفور

به روی «بال فانتم» می گذارد


به «ورزش» خامة «طباخیان» نیز

«نشان» را تا به طارم می گذارد


چو «آدم» گه شود آدُم، «طلائی»

گهی پا بر سر دُم می گذارد

---------------------------


1-    1- مقصود استاد علامه محمدتقی جعفری، فیلسوف و نویسنده بزرگ ایران اسلامیست.

2-    2- آئین استنباط، رسالة علمی، حقوقی، آقای محمود گودرزی قاضی محترم دادگستری استان اصفهان است.

3-    3-«چرخ چارم» می گویند خورشید و حضرت مسیح علیه السلام در «چرخ چارم» می باشند، ضمنا اصل چارم قانون آزادی مطبوعات بوده و در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران جزء اصول اساسی است.

کپی آزاد،  به هنگام استفاده از شعر نام شاعر و منبع ذکر شود«



ادامه مطلب ...