زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات، دکتر فضل الله صلواتی

تصاویر، دست نوشته ها، زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات و...

زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات، دکتر فضل الله صلواتی

تصاویر، دست نوشته ها، زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات و...

پا تو کفش همکاران نشریه نوید - اکبر رضی زاده

  «پا تو کفش همکاران نشریه نوید!» 

از: اکبر رضی زاده

«» چه خوب بود اگر.... مدیر و سردبیر محترم نشریه، توی اون سرمقاله های فصیح و پرمحتوا، گاهی از این شاخه به آن شاخه نمی پریدند و از اول تا آخر، موضوع واحدی را پی میگرفتند.

«» چه خوب بود اگر.... همکار خوبمان آقای «عباس نوائی» گاهی به این ستون و آن ستون روزنامه خودمان هم سرکی می­کشید و لبة تیز قلمش را متوجه همکاران خودمان هم می کرد. مثلا به رخصت نویس می گفت: «آخه چرا...» این اراجیف سی صدمن یک غاز را توی روزنومه ردیف می کنی!؟ دیگه امروزه کی گوشش به حرف حساب بدهکاره!؟»

«» چه خوب بود اگر... شاعر ارجمند جناب «استاد طلائی» در بعضی از شماره های نشریه، ما را از فیض مطالعه اشعار طنز دلنشین محروم نمی ساخت.

«» چه خوب بود اگر... نویسندة ژرف نگر و نکته سنج آقای «ریزبین» برای یک مرتبه هم که شده به جای پرسه زدن در «این ستون به آن ستون در مطبوعات» طلسم را می­شکست و از پرده حجاب بیرون می آمد و خودش را معرفی می کرد. هرچه بادا باد!

چه خوب بود اگر.... همکار معظم آقای «گودرزی»، «آئین استنباط» را ساده تر می نوشتند که «رخصت نویس» و «استاد طلائی» هم سر در آوریم!.... (اشاره به گفته خود استاد)

«» چه خوب بود اگر... همکار قدیمی و دوست عزیز آقای «محمود سلطانی» در آن «چهارشنبه بازار»ش یک دهانه مغازه هم به «رخصت نویس» اجاره می داد! آخر می­بینید که کم کم حوزة رخصت در حال تعطیل است!!!

چه خوب بود اگر... مخبر ورزشی و به قول خودش «خدمتگزار ورزش» جناب آقای «حسین طباخیان» در ضمن این که ورزش و ورزشکار را به خوانندگان روزنامه معرفی می­کرد، در یک مقاله هم مشخص می­نمود که قصابِ سر محل به یک ورزشکار نمونه، ماهانه چند کیلو گوشت مجانی می­دهد!؟!؟

«» چه خوب بود اگر... طنز نویس خوب اصفهان آقای «هادی زواره» بالاخره مشخص می کرد این مطالبی را که در ستون «بخوانید و...» می نویسد، نظم است؟ نثر است؟ شعر است!؟... ما که عقلمان به جایی قد نمی دهد!‌ اما اشکال از گیرنده است! شما به فرستندتان دست نزنید!

«» چه خوب بود اگر... نویسندة توانا و دوست گرامی جناب «هوشنگ ترکان» که دمش گرم باد- با آن مقالات شیرین و پرمفهومش، بیشتر از این ها به ما حال می­داد!

«» چه خوب بود اگر... آقای «ابراهیم ایرانپور» خبرنگار فعال روزنامه، یک سری هم به کوچه، پس کوچه های «رخصت» می­زد و شب عیدی، گزارش مفصلی از وخیم بودن اوضاع اقتصادی حوزة رخصت تهیه می کرد!

«» چه خوب بود اگر... برادر گرامی و دوست باصفا آقای «وحید خان» صلواتی که بار سنگینی از مشکلات روزنامه را به دوش می­کشد نسبت به ارسال روزنامه برای حوزة رخصت، سرعت بیشتری مبذول می داشت.

«» چه خوب بود اگر... سایر همکاران از قلم افتاده، همگی «رخصت نویس» را عفو می فرمودند.

حسن ختام

«» چه خوب بود اگر... «گرامی نامة نوید اصفهان» ستون «همه جا رخصت» را نداشت و خوانندگان ارجمند نشریه، مجبور نبودند، خزعبلات همیشگی این ستون را مطالعه نمایند! و وقت عزیزشان را به بطالت هدر دهند!!!

«منتشر شده: چهارشنبه 28 اسفندماه سال 1370 سال پنجم- شماره 183»