زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات، دکتر فضل الله صلواتی

تصاویر، دست نوشته ها، زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات و...

زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات، دکتر فضل الله صلواتی

تصاویر، دست نوشته ها، زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات و...

روایت شصت سال فعالیت سیاسی و مبارزاتی در گفت‌وگو با فضل‌الله صلواتی


سیاسی هستم؛ اما جناحی نه

کمند چوبینه / امیرحسین جعفری

متن خبر در سایت روزنامه اصفهان زیبا

دور تا دور دفتر کار او پر بود از کتاب. روی میزش کتاب‌های روی هم چیده و نشانه‌گذاری شده خبر از تألیف تازه‌ای می‌دهد که این روزها بیش از گذشته می‌توان فضل‌الله صلواتی را به واسطه آن‌ها یک مؤلف و نویسنده خطاب کرد تا یک فعال پر شر و شور سیاسی. شاید 60 سال در میدان سیاست بودن اکنون او را به گوشه دفتر کارش کشانده تا این سال‌ها بیشتر راوی و قصه‌گوی تاریخ باشد و آنچه را زیست کرده روی کاغذ بیاورد.

سه شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۹

حکایت او حکایت سال‌های بسیار طولانی مبارزه است. او می‌گوید نمی‌خواستم قهرمان مبارزه علیه شاه باشم و شاید با همین کلام مهرش در دل علامه جعفری افتاد تا در اوج مبارزات سیاسی فضل‌الله جوان که علی خطابش می‌کردند اجازه دهد دخترش را به خانه یک مبارز تحول خواه بفرستد. می‌گوید انقلاب و سفره گسترده‌اش هرگز برایم عامل منفعت‌طلبی نشد و همیشه آرزو داشتم که به جای هر پست و مقام حکومتی اداره یک مدرسه را به من واگذار می‌کردند. مشروح گفت‌وگو با فضل‌الله صلواتی، از پیشگامان انقلاب و مبارز سیاسی را در اصفهان‌زیبا می‌خوانید.

گفت‌وگو را با ایام جوانی شما آغاز کنیم. از دورانی که با خانواده علامه جعفری آشنا شدید. چه شد که یک جوان مبارز و فعال سیاسی داماد علامه‌جعفری شد که چندان به دنیای سیاست علاقه‌مند نبود؟

من از روزگار ملی‌شدن صنعت نفت و دوران مرحوم دکتر مصدق پا به دنیای سیاست گذاشتم و با چهره‌های مبارز و انقلابی آشنا شدم. آشنایی من با علامه جعفری به زمانی بر می‌گردد که در اصفهان موسسه‌ای با عنوان «کانون علمی و تربیتی جهان اسلام» تأسیس شد. مرحوم مهنـــــدس عبدالعلی مصحف مسئولیت این کانون را بر عهده داشت. هر هفته فرهیختگان در رشته‌های دینی و تربیتی و اخلاقی از گوشه‌وکنار کشور به این کانون دعوت می‌شدند. یکی از این نخبگان، مرحوم علامه جعفری بود. علامه‌جعفری فیلسوفی بودند که در فلسفه غرب و شرق تخصص داشتند. علامه مکاتبات متعددی با فلاسفه غربی از جمله راسل داشتند. در آن زمان که به اصفهان می‌آمدند، من در بعضی نشست‌های ایشان حضور داشتم. بعدها که برای کارشناسی ارشد و دکترا به تهران می‌رفتم، هر زمان فرصتی داشتم در جلسات درس شهیدمطهری، آیت‌الله طالقانی و علامه‌جعفری شرکت می‌کردم. در سال 1348 توسط مرحوم مصحف که خود داماد ارشد علامه بودند و دوستی بسیار نزدیکی با بنده داشتند مسئله ازدواج با دختر علامه مطرح شد. فقط من اشکالی که در خودم می‌دیدم این بود که من در سلک انقلابیون و مبارزین بودم و حتی به زندان عمومی هم رفته بودم و شایعه بود که علامه در سیاست دخالتی ندارند، گرچه در تئوری‌های سیاسی، حکمت اصول سیاسی از کتب ایشان است. ایشان درباره قدرت، حکومت و سلطنت آثار برجسته‌ای دارند. همه تعجب می‌کردند که چگونه من مبارز می‌توانم با علامه جعفری کنار بیایم. در هر صورت من به آقای مصحف و خود علامه و هم در ملاقاتی که با دختر ایشان داشتم صراحتا اعلام کردم که من از یاران حاج‌آقا روح‌الله هستم.

واکنش مرحوم علامه جعفری چه بود؟

به خاطر دارم که به من گفتند آیا در راه خدا مبارزه می‌کنی یا برای قهرمان‌شدن می‌جنگی؟ من در جواب علامه گفتم که کسی برای قهرمان‌شدن حاضر است زندان برود؟! من برای خدا می‌جنگم. در همان سال 48 وسیله ازدواج ما فراهم شد.

 شاهدین عقد شما چهره‌های برجسته سیاسی آن زمان مثل مرحوم مهندس بازرگان، آیت‌الله طالقانی و دکتر سحابی بودند. انگار با این شهود عقد می‌خواستید نشان دهید که یک مبارز جدی در مسیر اهدافتان برای مبارزه با حکومت پهلوی هستید.

بله، در روز عقد بسیاری از علمای بزرگ شهر دعوت داشتند. به خاطر دارم که شاگردانی که آن زمان تربیت می‌کردم با یک حلقه گل که روی آن عکسی بزرگ از امام‌خمینی نصب شده بود وارد جلسه عقد شدند. خط و مشی من از ابتدا مشخص بود. مراسم عقد در تهران انجام شد و همان‌طور که اشاره کردید شهود عقد آقایان بازرگان، طالقانی و دکتر سحابی بودند. البته چهره‌های انقلابی دیگری هم حضور داشتند. علامه جعفری از همان روز متوجه شدند که داماد جدید خانواده با چه کسانی نشست و برخاست دارد. وقتی کارت‌های عقد پخش شد، در همان روز نامه‌ای از آموزش و پرورش برایم ارسال شد که من را از خدمت معلق کرده بودند. زیرا دادگاه زندان‌ها شروع شده بود. به دو ماه زندان محکوم شده بودم که البته قابل خرید بود و بعد از مراحل قانونی مجددا به آموزش و پرورش برگشتم.

چرا علامه جعفری نمی‌خواستند که به صورت علنی وارد سیاست شوند؟ آیا اساسا معتقد بودند که روحانیت نباید در سیاست دخالت کند یا عدم علاقه شخصی ایشان بوده است؟

علامه جعفری کلا در آن فضا و مسیر مبارزه نبودند. تخصص ایشان بیشتر در عرفان و فلسفه بود و روحیه مبارزاتی نداشتند. برعکس آقای طالقانی که مثل یک قهــرمان جنگیدنــــد. علامه‌جعفری یک دانشمند و عارف تمام‌عیار بودند. البته بعد از انقلاب هم امام‌خمینی از ایشان خواستند و تشویقشان کردند که مسیر مطالعه خود را ادامه بدهند.

از زاویه دید همسر شما به آن سال‌های مبارزه که در وسط میدان بودید نگاه کنیم. آیا هیچ وقت از شما نخواستند که دست از مبارزه بردارید برای اینکه خطری خانواده شما را تهدید نکند؟ زندگی با یک فعال سیاسی چطور برای ایشان گذشته است؟

تصور کنید دخترخانمی بیست‌ساله از محیطی سراسر عشق و عرفان و معنویت یک‌دفعه پا در خانه‌ای بگذارد که پر از شور انقلابی است. بارها ماموران شاه به منزل ما یورش آوردند و همه وسایل را برای تجسس زیر و رو کردند. این زندگی سخت و پر از حادثه بود. اما همسرم همیشه همراهم بوده است. به خاطر دارم پسر اولم که به دنیا آمده بود، من همان روز از زندان آزاد شده بودم. من همان زمان به بیمارستان رفتم. پدرم قصد داشت اسم پسر اولم را «علی‌آزاد» بگذارد زیرا اسمم در خانه علی بود و چون من آزاد شده بودم این اسم را برای فرزندم انتخاب کردند که البته به دلیل اینکه هم‌نام من می‌شد نامش را فریدالدین گذاشتیم.

در زندان با گروه‌های مختلفی مثل کمونیست‌ها، مجاهدین، نهضت آزادی و ... هم‌بند بودید. از رابطه گروه‌های مختلف در زندان برایمان بگویید.

من بیشتر سال‌های زندان را در انفرادی گذراندم. 14 ماه در پادگان اصفهان و در قسمت ضد اطلاعات در سلول انفرادی بودم. حتی اجازه نداشتم با هیچ سربازی ارتباط داشته باشم. در تهران هم وضعیت همین‌طور بود و نمی‌توانستم با افراد رابطه‌ای داشته باشم. اما به طور کلی، ایامی هم که در زندان عمومی بودم اختلاف زیادی بین جریان‌های مختلف سیاسی وجود نداشت و با هم کاری نداشتیم و در واقع تفاهم داشتیم. به یاد می‌آورم که فردی به نام اصغر فتائی، از چریک‌های فدایی خلق و از اعضای سازمان ساکا «سازمان انقلابی کمونیستی ایران» در اصفهان زندانی بود و به اصطلاح در یک اتاق هم‌خرج بودیم. هیچ‌کدام با هم لجاجتی نداشتیم. این طور نبود که احساس کنیم جدایی وجود دارد. البته گاهی درگیری‌هایی بر سر مسائل ایدئولوژیک به وجود می‌آمد. من هم سعی می‌کردم نهج البلاغه و صحیفه سجادیه در زندان آموزش دهم.

با چهره‌های مطرح سیاسی با چه کسانی هم بند  بودید؟

روز اول زندان با مرحوم عباس دوزدوزانی بودم. او شلاق‌هایی را که خوردم شمرده بود. 284 ضربه شلاق با کابل فقط یکی از نمونه شکنجه‌هایی است که تحمل کردم. دوزدوزانی می‌گفت هر لحظه منتظر خبر کشته‌شدنت بودم که در جواب به او گفتم من به این زودی تصمیمی برای مردن ندارم. اغراق نیست اگر بگویم این ضربه‌ها مرا محکم‌تر و قوی‌تر می‌کرد. قطعا لطف خدا بود که توانستم زنده بمانم. همان‌طور که اشاره کردم من با اعضای ساکا هم‌بند بودم. مثلا کیوان مهشید یا دکتر خاوری که بعدها رهبر حزب توده در خارج از کشور شد. سازمان فدائیان خلق با توده‌ای‌ها اختلافات داشتند و من همیشه واسطه می‌شدم که با هم درگیر نشوند. در آن زمان اصفهان بندی برای زندانیان سیاسی نداشت و سیاسی و غیرسیاسی همه با هم بودیم. من در زندان محبوبیتی پیدا کرده بودم و حتی پیش‌نماز می‌شدم. به خاطر دارم که آن زمان چند روزی حمام زندان خراب شده بود و ماموران هم توجهی نداشتند. من به همه زندانیان اعلام کردم که زندانیان نان نگیرند. همه آن 700 نفر آن روز سهمیه نان دریافت نکردند. رئیس زندان فردی به نام ایزدی بود و به ساواک گزارش داد که من در زندان اخلال ایجاد کرده‌ام.

برسیم به سال‌های بعد از بهمن 57. انقلاب پیروز شد و در اصفهان هم احزابی مثل حزب جمهوری فعال شدند. چرا شما با  آن پیشینه انقلابی عضو حزب جمهوری نشدید؟

مرحوم آیت‌الله بهشتـــــی به من پیشنهاد اداره حزب جمهوری در اصفهان را دادند. آیت‌الله بهشتی فردی تشکیلاتی و منظم و البته دموکرات‌منش بودنـــــد. من با تک‌حزبی مخالف بودم و معتقد بودم که نباید مثل شوروی تک‌حزبی باشیم. مردم آن زمان به روحانیت اعتقاد داشتند و حزب جمهوری هم توسط روحانیون برجسته تشکیل شده بود. خواسته من این بود که چندین حزب در کشور تشکیل شود. در مجلس اول هم که من در لیست حزب جمهوری قرار گرفتم به پیشنهاد آیت‌الله بهشتی بود. در اصفهان من و مرحوم پرورش از حزب به مجلس راه پیدا کردیم. آن زمان که جمعیت ایران نصف الان بود، آرای ما از نمایندگان فعلی بیشتر شد. افرادی مثل امید نجف‌آبادی، دکتر سلامتیان هم از جناح آقای بنی‌صدر به مجلس رفتند و آقای مصحف هم به مجلس راه پیدا نکردند.

بعد از پیروزی انقلاب، اولین سمت شما فرمانداری اصفهان بود. از روزهای فرمانداری چه خاطره‌ای دارید؟

من آن زمان در یزد ساکن بودم و آیت‌الله صدوقی هم اصرار داشتند که در یزد بمانم. اختلافاتی میان مسئولان اصفهان در آن زمان شکل گرفت و همین اختلافات باعث شد که آیت‌الله خادمی و آیت‌الله طاهری که از بزرگان اصفهان بودند از آیت‌الله صدوقی بخواهند من موقتا به اصفهان بیایم و به عنوان یک انقلابی مسئولیت بپذیرم. یک سال فرماندار بودم. آن زمان آقای دکتر واعظ اصفهانی که پزشک امام هم بودند، استاندار اصفهان شدند؛ اما متاسفانه دچار بیماری شدند و از اصفهان رفتند و تقریبا همه مسئولیت شهر بر گردن من افتاد. در همان دوره فرمانداری هر روز یک گروه تظاهرات می‌کردند. توده‌ای‌ها، کمونیست‌ها، ادارات مختلف که همه حق خود را می‌خواستند. مرحوم بهشتی به من می‌گفتند که فرمانداری تو در اصفهان مثل این ضرب‌المثل است که همسایه‌ها یاری کنید تا شما «شهر»داری کنید. شوراهای محله‌ها را تشکیل دادم و با کمک شوراها بیشترین و بهترین کارها صورت گرفت. یک سال طول کشید تا شهر آرام شد و استاندار جدید آقای بجنوردی به اصفهان آمدند که هشت ماه بیشتر در این سمت نماند و نماینده مجلس شد. با بودجه 500میلیون تومانی در آن زمان مهم‌ترین خدمات را برای شهر اصفهان انجام دادیم. مثلا پل فردوسی را که اکنون هم مورد استفاده است با 50 میلیون ساختیم. این ارقام برای امروزی‌ها قابل باور نیست.

چه خاطراتی از آیت الله بهشتی در ذهن شما ماندگار شده است؟

در مجلس با هم بودیم و ایشان گاهی به من سر می‌زد. زمانی هم که من رئیس نهضت سوادآموزی شده بودم ایشان را به جلسات دعوت می‌کردم؛ با اینکه رئیس قوه قضائیه بود به جلسات نهضت سوادآموزی می‌آمد. در زمان شاه هم در یکی از شهرهای یزد تبعید بودم. آقای بهشتی گفته بود " آقای صلواتی یک کتابخانه آنجا بسازد. من هزینه‌اش را می‌دهم." من یک کتابخانه ساختم که هنوز هم در آنجا وجود دارد. چند روز قبل از شهادتش هم آقای استکی یک چک به من از طرف آقای بهشتی داد که درواقع برای هزینه ساخت آن کتابخانه بود. یک بار هم به کمیسیون اصل نود تشریف آوردند. آن‌وقت من نایب رئیس کمیسیون اصل نود بودم و درباره بعضی از مسائل راهنمایی می‌کردند.

شما اختلاف نظرهای زیادی بر سر مرحوم آیت با آیت‌الله بهشتی داشتید. دلیل این اختلاف نظرها چه بود؟

مرحوم آیت در سال‌های 31 و 32 در گروه بقائی بود و بعد هم در حزب زحمتکشان عضویت داشت. او با جبهه ملی‌ها بسیار اختلاف داشت. حتی کار به کتک‌کاری هم می‌کشید. من معتقد بودم که آیت با زرنگی به حزب جمهوری راه پیدا کرد. زمان انتخابات مجلس خبرگان که کاندیداها در صداوسیما سخنرانی می‌کردند، آیت گفت من به شرطی سخنرانی می‌کنم که در کنار آیت‌الله طاهری باشم؛ زیرا می‌دانست که آیت‌الله طاهری در بین اصفهانی‌ها بسیار محبوب است و با همین روش رأی آورد. او با میرحسین موسوی و بنی‌صدر و... به‌شدت مخالف بود. من به آقای بهشتی بارها تذکر دادم که شما به عنوان روحانی مورد اعتماد همه ایرانیان، باید کاری کنید که آقای آیت مشکل‌سازی نکند. من در مجلس با طرح‌های آقای آیت به شدت مخالف بودم. آن زمان می‌خواست بنی صدر را تضعیف کند. من هر چند وقت یک بار خدمت امام‌خمینی می‌رفتم و با ایشان هم راجع‌به این موضوع صحبت می‌کردم. در هر صورت بنی صدر عزل شد. من همواره می‌گفتم که نحوه برکناری بنی‌صدر می‌تواند برای کشور ایجاد مشکل کند. 30 خرداد 60، 7 تیر 60 و... اتفاق‌های تلخی بود که کشور را با بحران مواجه کرد.

آیا با بنی‌صدر هم دیداری داشتید که به نوعی او را نصیحت کنید؟

بله، بارها؛ حتی روزهـــــای آخر ریاست‌جمهوری با او دیدار داشتم. در همان روزها به همراه آقای بجنوردی، مرحوم آیت الله انواری، آقای حجتی کرمانی، شهید محلاتی خدمت امام بودیم و می‌خواستیم حزبی تشکیل بدهیم. آقای حجتی به امام گفت می‌خواهیم یک حزب تشکیل بدهیم که امام حتی در سخنرانی‌شان با ذکر نام گفتند: «آقای حجتی گفته‌اند می‌خواهیم حزب تشکیل دهیم. من می‌گویم خیر، همان‌ها که هستند بس است.» همان روز امام به من گفتند که به بنی صدر بگویید در سخنرانی‌های خود علیه رجایی صحبت نکند. من به امام گفتم کار از کار گذشته و بنی‌صدر سقوط می‌کند اما ایشان دستور دادند که این پیام را به بنی صدر برسانم. من پیام را رساندم و بنی‌صدر عازم همدان شد. در همدان توسط صداوسیما اعلام شد که مردم شعار «مرگ بر بنی صدر» سر داده‌اند. عده‌ای تصمیم گرفته بودند که بنی‌صدر سقوط کند و عدم کفایت بنی‌صدر را گرفتند.
در زمان نمایندگی شما در مجلس اتفاق ویژه دیگری که رخ می‌دهد ماجرای دستگیری لطف‌الله میثمی است که گویا با وساطت شما و مرحوم هاشمی رفسنجانی اعدام نمی‌شود.
بله. یک روز یکی از نماینده‌ها به نام نصراللهی که از آشنایان لطف‌الله میثمی بود به من گفت میثمی را دستگیر کرده‌اند و امکان اعدامش وجود دارد. آقای لاجوردی هم از صدور حکم اعدام او زمزمه‌هایی سرداده بود. من خدمت آقای هاشمی رفتم و ماجرا را برای او توضیح دادم. به مرحوم هاشمی گفتم لطف‌الله میثمی ارتباطی با مسعود رجوی ندارد؛ حتی از سوی رجوی تهدید به مرگ شده و دشمن رجوی است. آقای هاشمی هم گفت میثمی مسلح است و نمی‌خواهد اسلحه‌ها را تحویل دهد. از طرف من به زندان اوین برو و به میثمی بگو تمام اسلحه‌ها را تحویل بدهد. اگر اسلحه لازم داشتند من ترتیبی می‌دهم که از سپاه با آن‌ها همکاری کنند و اسلحه در اختیارتان بگذارند. به اوین رفتم و این برای اولین بار بود که به عنوان زندانی به آنجا نمی‌رفتم و در نقش یک ملاقات‌کننده بودم. به میثمی گفتم آقای هاشمی از دستگیری شما بسیار ناراحت شده و از شما می‌خواهند که اسلحه‌های خود را تحویل دهید و همکاری کنید. در هر صورت ایستادگی کردیم و با نامه‌ای که به لاجوردی نوشتیم او آزاد شد.

به عنوان نماینده مجلس در زمان تسخیر سفارت آمریکا چه دیدگاهی داشتید؟

من با تسخیـــــر سفارت مخالف بودم و معتقد بودم که به نفع کشور نیست. من در مجلس مخالفتم را اعلام کردم و بعد در زمان کارتر گفتم گروگان‌ها باید زودتر آزاد شوند. در جلسه محرمانه مجلس هم سخنرانی کردم و گفتم اکنون که سفارت را گرفته‌ایم یک محاکمه علیه آمریکا در کشور برگزار کنیم و بگوییم ما این حرکت را در مقابل اقدامات آمریکا علیه ایران انجام داده‌ایم. مرحوم محمد منتظری هم که از انقلابیون فعال بود اصرار داشت در زمان کارتر گروگان‌ها آزاد شوند، چون معتقد بود که می‌شود با کارتر کنار آمد.

در خانواده بزرگ صلواتی می‌توان تنوعی از عقاید و سلیقه‌های مختلف و بعضا متضاد را کنار یکدیگر دید. مثلا برادر شما در جناح اصول‌گرا و شما در جناح اصلاح‌طلبی تعریف می‌شوید. این تضاد آرا آیا منجر به اختلاف نظر و دعواهای جناحی و خانوادگی نمی‌شود؟

خوشبختــــــانه مشکلی تا به حال نداشتیم. برادر من که بیشتر به جناح اصول‌گرا نزدیک است داماد مرحوم اژه‌ای هستند، البته تندرو هم نیستند. ما کلا معتدل هستیم. البته بعضی‌ها می‌خواستند او را در مصاحبه‌ها در مقابل من قرار دهند. من هم قبل از برخوردی که با آیت‌الله منتظری شد، چندان انتقادی به مسائل نداشتم. من به برخوردهای صورت‌گرفته با آیت‌الله منتظری انتقاد داشتم و به همین دلیل رد صلاحیت هم شدم. من جناحی نیستم من فوق جناحی هستم. بیشترین دوستان من از جناح راست هستند. مثلا در مراسم بزرگداشتی که برای من گرفتند سخنران آقای کوهپایی بود. در زمان مدیریت جناح راست در شهرداری هم مسئول کتابخانه‌ها بودم. من هیچوقت جناحی برخورد نکردم و در جلسات گروه‌های مختلف سخنرانی کرده‌ام.

در ســـــال‌های اخیـــــــر تالیفات متعددی از شما به چاپ رسیده و گویا بیشتر وقت خود را صرف نوشتن می‌کنید.

بله همین طور است. کتابی که خیلی از آن استقبال شد کتاب ریاکاری‌های بنی‌امیه بود که به چاپ چهارم رسید. فکر می‌کنم کتاب‌هایی که می‌نویسم مورد قبول قرار می‌گیرد. آقای میثمی که کتاب‌هایم را چاپ می‌کند می‌گوید شما کار سیاسی نکن، حرف سیاسی نزن و فقط بنویس.

علت سقوط حکومت پهلوی

علت سقوط حکومت پهلوی در گفتگو با فضل الله صلواتی

متن خبر خبرگزاری ایمنا - ۲۱ بهمن ۱۳۹۹ - ۰۷:۰۰


               علاقه زیادی به سخنرانی و مصاحبه و دیده شدن ندارد، هرچند از شناسنامه داران انقلاب است و گفته‌ها و ناگفته‌های فراوانی دارد، اهل وعظ و خطابه و خاطره گویی نیست؛ هر از چندگاهی به جمع دوستان و آشنایان می‌رود از خاطرات انقلاب برایشان می‌گوید.

به گزارش خبرنگار ایمنا، از عالم سیاست بهتر از خیلی‌ها خبر دارد. هر چه باشد سیاستمداری است که از سال ۱۳۳۸ تاکنون در متن سیاست بوده، اما این روزها تصمیم گرفته که بیشتر بنویسد و بخواند.

سخن از فضل الله صلواتی، اولین فرماندار اصفهان در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی است. وی پس از کناره‌گیری از این سمت، در انتخابات مجلس اول شرکت و موفق به راه یافتن به مجلس شورای اسلامی شد. صلواتی از جمله فعالان سیاسی، مذهبی است که با پایان مجلس اول شورای اسلامی، حضورش در سیاست نیز پایان یافت. این فعال سیاسی از سال ۱۳۶۶ شروع به انتشار هفته نامه نوید اصفهان کرد که عموماً رویکردی انتقادی به مسائل روز کشور داشت، اما این نشریه پس ۱۱ سال توقیف شد.

سوابق و آشنایی طولانی وی با مبارزات سیاسی و انقلابی باعث شد، ایمنا به مناسبت چهل و دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی با وی به گفت‌وگو بنشیند، که قسمت اول آن را در زیر می‌خوانید:

پیش از پیروزی انقلاب چند سال داشتید و فعالیت انقلابی را چگونه آغاز کردید؟

بنده از ابتدای دوره مصدق و کودتای ۲۸ مرداد با گروه‌های سیاسی همکاری داشتم. ١٣ سال بیشتر نداشتم که در برنامه‌های انقلابی و تظاهرات‌ها حاضر می‌شدم و با شروع نهضت انقلاب اسلامی همراه و همگام با امام خمینی (ره) در مسیر شکل‌گیری انقلاب گام برداشتم و در سال ۱۳۳۸ در تمامی مراسم‌های سیاسی و جلسات انقلابی شرکت می‌کردم. در سال ۱۳۴۳ به دلیل فعالیت‌های سیاسی دستگیر شده و از کار و آموزش در اداره آموزش و پرورش معلق شدم. زمانی که مشغول تحصیل در دانشگاه تهران و حوزه بودم، با مرحوم آیت الله طالقانی و آیت الله منتظری و مهندس بازرگان آشنا شده و رفت و آمد پیدا کردم و در برگزاری بعضی مراسم و جلسات سیاسی با آنها همکاری داشتم.

برنامه‌ها و نشست‌های سیاسی که من در اصفهان اداره می‌کردم، عموماً مورد تأیید مرحوم آیت الله بهشتی و آیت الله ربانی شیرازی بود؛ به همین دلیل توانستم در راه تربیت جوانان مؤمن و انقلابی گام بردارم. در سال ۱۳۵۰ به دلیل فعالیت‌های سیاسی و تکثیر اعلامیه، مجدداً توسط رژیم شاهنشاهی دستگیر شدم و پس از هشت ماه زندان آزاد شدم و به طور کلی از وزارت آموزش و پرورش اخراج شدم.

۳۸ سال داشتم که مجدداً به جرم فعالیت سیاسی توسط ساواک دستگیر شدم و به مدت سه سال در زندان‌های تهران و اصفهان در حبس بودم و بیش از ۱۴ ماه در زندان انفرادی اوین تهران و پادگان فرح آباد اصفهان به سر می‌بردم. در این مدت شکنجه‌های طاقت فرسایی را در زندان ساواک تحمل کردم، اما کشیدم تا برنامه‌ها و فعالیت‌های سیاسی انقلابی معلمان، طلبه‌ها، دانشجویان و همکاران و فعالان سیاسی برقرار بماند و کسی دستگیر نشود. در اواخر سال ۱۳۵۳ پس از آزادی از زندان، ساواک اصفهان من را به یزد فرستاد، بدون اینکه شورای تأمین محکومیتی بدهد.

پس از سکونت در یزد، خدمت آیت الله صدوقی و دیگر علمای یزد رسیدم و به تحصیل حوزوی مشغول شدم و در کنار کار و تحصیل، جلساتی را با محوریت آموزش نهج‌البلاغه برای جوانان تشکیل دادم تا آنها را با آرمان‌های حضرت علی (ع)، اندیشه‌های امام‌خمینی (ره) و انقلاب اسلامی آشنا کنم. به همین دلیل چندین بار به دلیل برگزاری این جلسات توسط ساواک استان یزد احضار شده و اخطار دریافت کردم. نهایتاً در اواخر سال ۱۳۵۴ مأموران ساواک یزد به خانه ام ریختند، اما مدرکی برای زندانی کردن من پیدا نکردند؛ به همین دلیل من را به کمیته مشترک تهران و از آنجا به زندان انفرادی اوین فرستادند.

علت ورودتان به مبارزه با رژیم شاهنشاهی چه بود؟

در اوایل دوران نوجوانی، روحیه ضد ظلم در من وجود داشت. من در دوران جوانی خدمت مرحوم آیت الله زند کرمانی و آیت الله خادمی و آیت الله غروی که از روحانیان مبارز انقلابی بودند رسیدم و از اندیشه و افکار علما مبارز بهره برداری می‌کردم؛ از آنجا بود که به مباحث سیاسی و مبارزه با رژیم شاهنشاهی علاقه مند شدم و بعد از کودتا ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، با گروه‌های نهضت مقاومت ملی، جبهه ملی و نهضت آزادی آشنا شدم و نهایتاً در سال ۱۳۴۰ با شروع نهضت امام خمینی (ره)، با همکاری گروه‌های سیاسی، راهپیمایی عظیمی را در روز عاشورا از مسجد امام خمینی (ره) تا مدرسه چهارباغ برپا کردیم. علی‌رغم اینکه در آن روزها قدرت ساواک و نیروهای امنیتی زیاد بود، ترسی و وحشتی نداشتیم و فعالیت خود را ادامه می‌دادیم.

در زمان مبارزات انقلاب اسلامی، اختلافات زیادی بین طرفداران آیت الله خادمی و آیت الله طاهری وجود داشت. ریشه این اختلافات چه بود؟

آیت الله طاهری از سال ۱۳۵۰ به صورت علنی مبارزات خود را در اصفهان آغاز کرد؛ البته تا پیش از شروع فعالیت‌های انقلابی در قم و در محضر امام خمینی (ره) حضور داشتند. در آن زمان، محور انقلاب اسلامی در اصفهان آیت الله خادمی بود، اما از سال ۱۳۵۱، آیت الله طاهری با آغاز نماز جمعه در مسجد اعظم حسین آباد، فعالیت انقلابی خود را آغاز کرد. خطبه‌های نماز جمعه وی آگاه کننده و در جهت اندیشه‌های امام (ره) بود.

اختلافی بین طرفداران آیت الله طاهری و آیت الله خادمی وجود نداشت، بلکه برخی معتقد بودند که نیاز است آیت الله خادمی تندتر حرکت کند، در صورتی که هیچ‌گونه تندروی در وی وجود نداشت، اما آیت الله طاهری جدی تر و تندتر به فعالیت علیه رژیم شاهنشاهی می‌پرداخت. آیت الله خادمی نمازجمعه را در زمان غیبت امام معصوم جایز نمی‌دانست، اما آیت الله طاهری و آیت الله منتظری، برپایی نمازجمعه را واجب کفایی می‌دانستند، اما هر دو از چهره‌های موفق و مجاهد انقلابی در اصفهان بودند.

زمانی که زندانی ساواک اصفهان بودید، اوضاع زندانیان چگونه بود؟

حدود ۲۰ روز در کمیته ضد خرابکاری اصفهان در یک کیوسک آهنی به صورت انفرادی زندانی بودم؛ البته انفرادی آنجا سلول نبود، بلکه یک کیوسک آهنی بسیار کثیف و پر از تار عنکبوت بود. شرایط بسیار سختی بود و حتی قرآنی که من همواره آن را همراه داشتم و می‌خواندم، از من گرفتند. یک استوار به نام علی دهقان آنجا بود که مرد باخدایی بود؛ زمانی که شیفت نگهبانی‌اش بود، وعده غذایی من را داخل یک صفحه روزنامه به همراه مدادی کوچک که نوک ان را هم تراشیده بود قرار می‌داد. این یک صفحه روزنامه و جدول، مرا ساعت‌ها مشغول می‌کرد.

به دلیل اینکه نسبت به شکنجه‌ها مقاومت می‌کردم و از بردن اسم طلبه‌ها، دانشجویان و انقلابیون اجتناب می‌کردم، شدت شکنجه بر من مضاعف شده بود؛ به یاد دارم که در اواسط اردیبهشت ماه سال ۵۳، روزی در کمیته تهران، من را برای بازجویی و شکنجه به اتاق تمشیت بردند و به جز مشت و لگدهایشان، ۲۸۴ ضربه شلاق به من زدند. در زمان شکنجه‌ها من همیشه لفظ یا زهرا (س) و یا ابوالفضل (ع) بر روی زبانم بود، اما آنها پتویی را روی دهنم گذاشته و می‌گفتند که فقط مجاز هستم فریاد بزنم. من زیر شکنجه‌ها از حال می‌رفتم و به بهداری منتقل می‌شدم، اما علیرغم توصیه پزشک زندان، شکنجه‌ها از فردای آن روز دوباره ادامه پیدا می‌کرد و گاهی به وسیله باطوم‌های برقی، شکنجه می‌شدم.

علت سقوط حکومت پهلوی چه بود؟

من در کتاب «سقوط شاه» علت وقوع انقلاب را دو چیز عنوان کردم؛ نخست مسائل داخلی از قبیل ظلم و نارضایتی گسترده مردم که باعث ظهور انقلاب اسلامی شد، و دوم فشارهایی که از جانب کشورهای خارجی به حکومت پهلوی وارد می‌شد.

زنان تا چه میزان در شکل‌گیری انقلاب اسلامی تأثیرگذار بودند؟

در زمان حکومت پهلوی، زنان تنها در زمینه‌های حجاب و امثالهم محدودیت نداشتند؛ زیرا محمدرضا شاه سعی داشت زنان را در اجتماع بی بند و بار نشان دهد، اما با شروع انقلاب اسلامی، بانوان متدینی در جریان انقلاب قرار گرفتند که حضور گسترده‌ای در راهپیمایی‌ها علیه رژیم شاهنشاهی داشتند.

جامعه زنان فرهنگی با همکاری انقلابیون، در فعالیت‌ها و راهپیمایی‌ها نقش مؤثری را ایفا می‌کردند؛ البته لازم به ذکر است که در جریان پیروزی انقلاب اسلامی، تمامی مردم روحیه انقلابی داشتند و به ندرت کسانی بودند که به دلیل حفظ منافع شخصی با انقلاب اسلامی مخالفت می‌کردند؛ حتی تا پایان جنگ تحمیلی هم کسی به فکر منافع شخصی نبود.

کد خبر 473816
متن کامل در ادامه مطلب
ادامه مطلب ...

تصاویری از زنده یاد عبدالعلی مصحف

تصاویری از زنده یاد عبدالعلی مصحف


تنظیم: وحید صلواتی

پرتره



استانداری مازندران

دامادهای علامه جعفری دهه 

60

از سمت چپ: عبدالعلی مصحف، حسن مجرد، علامه جعفری، صدوقی «سها»، روح الله مصحف و صدرا صدوقی

اولین مناظره بعد از انقلاب در تلویزیون پس از حادثه اشغال گنبدکاووس سال 1358، با حضور: بنی صدر، عبدالعلی مصحف، محسن رضایی و..

تصاویر و زندگی نامه مرحوم مهندس عبدالعلی مصحف

نگاهی به زندگی عبدالعلی مصحف از فعالیتهای سیاسی تا خدمات عام المنفعه
نوشته:  وحید صلواتی، روزنامه نگار و فعال فرهنگی در اصفهان
            مرحوم عبدالعلی مصحف، مفسر قرآن و از مؤسسان کانون علمی و تربیتی جهان اسلام در دهه ۴۰، عمری را به آموزش و آموختن، خدمت به مردم، فعالیت‌های نیکوکارانه و دستگیری از نیازمندان گذراند و این سیره تا پایان عمر، لحظه‌­ای از او جدا نشد.

عبدالعلی مصحف از مؤسسان کانون علمی و تربیتی جهان اسلام در دهه 40روانشاد مهندس عبدالعلی مُصَحِّف فرزند مرحوم میرزاعلی، مطابق نگارش پدربزرگشان مرحوم علیرضا مصحف در حاشیه قرآن مجید، در روز چهارم بهمن‌ماه ۱۳۱۷، برابر با سوم ذی‌الحجه ۱۳۵۷ هجری قمری در ناحیه سه اصفهان، واقع در خیابان مدرس، کوچه باغ سهیل به دنیا آمد. برادرشان، حاج آقا عباسعلی و دامادهایشان، مرحوم رضا طالبان (فرهنگی) و مرحوم استاد علی‌اکبر پرورش (وزیر اسبق آموزش و پرورش) منشأ اثرات نیک بودند.

دوران کودکی و تحصیل

پنج ساله بود که او را به مکتبخانه عمه پدر بردند تا نماز و قرآن خواندن بیاموزد. در سنین ٦ تا ٩ سالگی در محضر پدربزرگش که صحاف بود، به یادگیری قرآن ­پرداخت و به آن اشتیاق نشان داد. در هفت سالگی به کلاس اول رفت، ولی بعد از یک ماه به علت عدم انس با روش جدید آموزشی مدرسه در آن زمان که با روش تدریس پدربزرگش بسیار متفاوت بود، تحصیل را رها کرد و باز در خدمت پدربزرگ مشغول به کار شد. هر روز به مغازه ایشان در بازار اصفهان می‌رفت، تا اینکه در سن ۱۰ سالگی بر خواندن و نوشتن کاملاً مسلط شد و در همان سن در ایستگاه رادیو، برای اولین بار، قرآن تلاوت کرد که بسیار مورد توجه قرار گرفت.

با توجه به شرایط سخت اقتصادی خانواده، از سن ١٠ تا ١٣ سالگی در کارخانه ریسندگی نور(محل کار پدر)، مشغول کار شد. اشتغال باعث نشد که دست از مطالعه و تحصیل بردارد و روزانه حدود یک ساعت در آموزشگاه کارخانه درس می‌خواند. در سن ١٢ سالگی با آموزشگاه شهاب آشنا شد. روزها در کارخانه کار می‌­کرد و شب­‌ها درس می­‌خواند و در همان آموزشگاه به‌عنوان بهترین قاری قرآن شناخته شد. در نهایت، با تصمیم پدربزرگ کار را رها کرد و در اواخر کلاس پنجم ابتدایی به مدرسه رفت و در همان کلاس، شاگرد دوم و سال بعد یعنی در سال ششم ابتدایی در حوزه امتحانی منطقه شاگرد اول شد. سه سال اول متوسطه را در دبیرستان هاتف گذراند. در سال اول، معلم ادبیات و عربی او مرحوم دکتر محمدباقر کتابی بود که در سال­‌های دوم و سوم متوسطه درس فقه می‌­داد. ایشان از معلم خود به نیکی یاد می­‌کرد و شعر زیر را از نذیری نیشابوری در وصف او می­‌خواند: «درس ادیب اگر بود زمزمه محبتی/ جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را»، از کلاس سوم متوسطه نیز برای کمک خرج تحصیل و زندگی، تدریس خصوصی داشت.

عبدالعلی همواره شاگردی ممتاز و ساعی بود و از سال چهارم چون می‌­خواست به رشته ریاضی برود، در دبیرستان سعدی به تحصیل رشته ریاضی همت گمارد. در دوران کودکی به فلج خفیف اطفال مبتلا شد. همچنین، یک چشمش کاملاً سالم و چشم دیگرش نمره شش نزدیک‌بین بود، این ضعف تا سال چهارم ریاضی نمایان نشد، تا آنکه به‌دلیل سردردهای شدید در بیمارستان بستری و همان‌جا علت این سردردها که ضعف بینایی­‌اش بود، کشف شد. در سن ١٧ سالگی نیز بنا به توصیه پزشک، عمل جراحی بر روی پای راستش انجام شد و با توجه به اینکه سال چهارم ریاضی حدوداً سه ماه در مدرسه حضور نداشت، شاگرد دوم شد. در سال ششم دبیرستان نیز رتبه شاگرد سومی را کسب کرد.

ورود به عرصه سیاسی

با توجه به استعداد، سخت­‌کوشی و مطالعات، در سنین ۱۹ و ۲۰ سالگی، سخنوری مسلط به مباحث دینی و اجتماعی شده بود. عبدالعلی جوان در ابتدای دهه ۴۰ شمسی، پیش از سخنان مرحوم علامه امینی (صاحب الغدیر) در مسجد جامع اصفهان، سخنان دینی حماسی داشت و از همان ایام زیر نظر سازمان اطلاعات و امنیت رژیم وقت قرار گرفت و شب­‌های بعد توانست با زیرکی مباحثی را مطرح کند که از مظان اتهام خارج شود.

دوران دانشجویی

مرحوم مصحف در سال 1337 در کنکور دانشکده فنی تهران از میان ٢٢٨ نفر، رتبه ٩٠ را به دست آورد. در سال‌های دانشجویی نیز همزمان تدریس می­‌کرد و حتی کمک خرج خانواده بود. در این دوران، با دوستانی چون مهندس سیدحسین علوی و مهندس حسن عبودیت آشنا شد و با آنان در محله عباسی در جنوب تهران هم‌اتاق بود. در سال سوم دانشکده با مرحوم علامه محمدتقی جعفری آشنا شد و در کلاس­‌های فلسفه و منطق ایشان حضوری فعال داشت. سرانجام در سال 1342 با مدرک کارشناسی ارشد مهندسی عمران، از دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد. وی پدر، مادر و مادربزرگ را در کنار زندگی خود سکنی داده و به آنها بسیار رسیدگی می‌کرد، همچنین برای بزرگترها و سادات احترام خاصی قائل بود.

اشتغالات و فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی

پس از فراغت از تحصیل، بلافاصله در شرکت تسا استخدام شد و ٩ ماه در بیمارستانی در مدخل جاده آرامگاه فعالیت کرد. در سال ١٣٤٣ برای مدت ١٤ ماه به قره چمن رفت و در پروژه راه‌­سازی مشغول به کار بود و به‌دلیل خدماتی که در این خطه ارائه کرد، نامش در میان مردم به نیکی برده می‌شود.

پس از آن به تهران آمد و در بیمارستان مهر، عملی سنگین، در حدود شش ساعت روی پایش انجام شد و هشت ماه در گچ بود تا بتواند بهتر راه رفته و امکان رانندگی پیدا کند، خوشبختانه عمل موفقیت‌آمیز بود و نتیجه مورد نظر به دست آمد. سپس در سازمان برق منطقه­‌ای اصفهان به مدت دو سال مشغول به کار و پس از آن با مهندس محمدعلی شهرستانی آشنا شد و حدود چهار سال با وی در تأسیس کارخانه قند اقلید، سیمان درود و سیمان آبیک همکاری داشت.

کانون علمی و تربیتی جهان اسلام

در سال‌های ٤٥ و ٤٦ به همراه دوستانی چون مهندس سیدحسین علوی و حاج مهدی اقارب‌پرست، کانون علمی و تربیتی جهان اسلام را در اصفهان تأسیس کردند که تا پیش از تعطیلی آن توسط ساواک در سال ۱۳۵۲، این کانون بخش مهمی از کلاس‌ها و سخنرانی‌های دینی و سیاسی را بر عهده داشت. از جمله اساتید برجسته و فرهیختگان دینی، تربیتی و اخلاقی که از گوشه و کنار کشور به این کانون دعوت می­‌شدند، استاد شهید مرتضی مطهری و علامه محمدتقی جعفری بودند.

مؤسسه آموزشی ابابصیر

عبدالعی مصحف از مؤسسان و همراهان «مؤسسه آموزشی ابابصیر»(جامعه نابینایان در سال‌های ۴۸ تا ۸۰) بود که به همت و همراهی احمد بصیری، محمد بصیری، حسین گلبیدی، سیدحسین مرتضوی، سیدحسین علوی، مهدی اقارب‌پرست، مصطفی یراقی، مهدی ناجی، مهندس حسن عبودیت، باقر افضل، مرتضی و محمد سلامتیان، محمد فولادگر، احمد فاضل، محمد جواهری، جواد امین، مهدی شکرانی خوروش اخوان حرّ و حجج اسلام مهدی مظاهری، حسین منصورزاده و آیت‌اللّه سیدحسن فقیه‌امامی در خانه آیت‌اللّه سیدابوالحسن آل‌رسول مشهور به شمس‌­آبادی تشکیل شد.

به علت رفت‌وآمد مرحوم مهندس مُصَحِّف با گروه‌­های گوناگون مذهبی و اطلاعات عمومی، عقیدتی، منطقی و فلسفی ایشان و به اعتبار نزدیکی و قرابت با مرحوم علامه محمدتقی جعفری و ذوق و سلیقه‌ای که در گفت‌وگو و مذاکره و مجادله داشتند، شخصیت ایشان بسیار قابل توجه بود، لذا به‌عنوان مسئول و مدیر مرکز ابابصیر انتخاب شد و خدمات شایان توجهی انجام داد. وی مورد تأیید بزرگانی از جمله شهید دکتر بهشتی بود و در تأسیس ساختمان ابابصیر مشارکت جدی داشت.

ازدواج

قابل ذکر است که دو داماد علامه فقید محمدتقی جعفری، اهل اصفهان بودند؛ مرحوم عبدالعلی مصحف و فضل‌الله صلواتی. مرحوم مصحف در سال ۱۳۴۲ خورشیدی(۱۵رمضان) با دختر نخست ایشان، مرحومه زهرا جعفری یگانه ازدواج کرد. مراسم عقد در منزل استاد در تهران، واقع در خیابان خیام، محله پاچنار و مراسم عروسی در اصفهان، خیابان مدرس، کوی باغ سهیل، منزل خاله مرحوم مصحف برگزار شد، خانه بزرگ و باصفایی که عروسی­‌های فامیل نزدیک در آن برگزار می‌­شد. به این ترتیب، داماد و عروس در یکی از اتاق‌های آن خانه ساکن شدند. خانواده عروس نیز با یک دستگاه اتوبوس از تهران به اصفهان آمده و در مراسم شرکت کردند.

مرحوم مصحف و عده­‌ای دیگر از علاقه‌مندان و شاگردان علامه جعفری به منزل ایشان رفت‌وآمد داشتند و در درس­‌های استاد شرکت می‌کردند. پیشنهاد ازدواج دکتر فضل‌الله صلواتی با صبیه دوم علامه را مرحوم مصحف مطرح کرد. دکتر صلواتی می‌گوید: «از سال ۴۲ که دبیر دبیرستان­‌ها بودم، مهندس مصحف به اتفاق برخی دوستانش در اصفهان، کانونی به نام کانون علمی و تربیتی جهان اسلام را تأسیس کرده بودند و استاد جعفری و برخی از علمای بزرگ را به‌منظور روشنگری علمی و دینی در اندیشه‌­های مردمی، برای سخنرانی در این کانون دعوت می‌کردند. از آنجا من با مرحوم استاد آشنا شدم. در مقطع کارشناسی ارشد که در دانشگاه تهران درس می‌­خواندم، به منزل ایشان و آیت‌الله طالقانی، آیت‌الله مطهری و مهندس بازرگان می­‌رفتم، از درس­‌های مختلف آنها کسب فیض می‌­کردم و در بسیاری از ایام با مرحوم مصحف بودم. اوقات بسیار مغتنمی بود، تا اینکه در سال ۱۳۴۸ به پیشنهاد برخی دوستان از جمله مرحوم مهندس مصحف که از دوستان دوران دانش­‌آموزی من هم بود، افتخار دامادی استاد جعفری را پیدا کردم... .»

ازدواج دیگر مرحوم مصحف در اردیبهشت‌ماه ۱۳۵۴ با بانو فاطمه برهان در تهران انجام شد. ایشان با شهید محمدجواد تندگویان (دومین وزیر نفت ایران در دولت شهید رجایی) باجناق بود. شهید تندگویان که برای بازدید از پالایشگاه آبادان عازم جنوب بود، در جاده ماهشهر به آبادان، توسط نیروهای ارتش عراق اسیر و پس از سال‌ها در اسارت به شهادت رسید.

مرحوم مصحف با تمام مشغله فکری و کاری، به تربیت فرزندان بسیار حساس بود، همیشه به فراگیری علم و یادگیری مسائل دینی توصیه می‌کرد و هفته‌ای یک‌بار در منزل برای بچه‌ها کلاس تدریس نهج‌البلاغه تشکیل می‌­داد. به لطف خداوند، مرحوم عبدالعلی مصحف، دختران و پسران موفقی را به جامعه تقدیم کرد و خانواده‌اش از او به‌عنوان استاد دین و اخلاق یاد می‌کنند.

اسناد ساواک و نقش مرحوم مصحف در دوران مبارزه

علامه جعفری به دیدار برخی از زندانی‌های مسلمان که قبل از انقلاب آزاد می‌شدند، می‌رفت که طبق کتاب «چراغ فروزان»(اسناد ساواک)، در پرونده ایشان نیز منعکس شده است. در این کتاب‌ آمده: «شاگردان (علامه) جعفری همه ضد شاه هستند. مأموران ساواک حتی پیشنهاد می‌دهند که اتوبوسی را نزدیک خانه ایشان بگذارند و شب دوشنبه‌ای که جلسه علمی در خانه ایشان برقرار است، همه را دستگیر کنند و به ساواک ببرند، ولی یکی از رؤسایشان، مخالفت می‌کند.» در جای دیگری از کتاب آمده است: «اگر آقای جعفری شخصی سیاسی نیست، چرا دخترانش را به عقد ازدواج فعالان سیاسی ضد شاه وابسته به نهضت آزادی درآورده است.» (منظور فضل‌الله صلواتی و عبدالعلی مصحف است که وابسته به هیچ گروه و حزبی نبودند و تنها دوستدار آیت‌الله طالقانی و مهندس بازرگان بودند.|)

در پی حوادث اول بهمن ۱۳۴۰ در پردیس دانشگاه تهران، کماندوهای ارتش شاه با فرماندهی سرلشکر منوچهر خسروداد و سپهبد مهدی رحیمی، مرتکب جنایات بسیاری شدند. دانشجویان کتک­‌خورده دانشکده، از جمله مهندس حسن عبودیت، علی شمس اردکانی، مهندس لطف‌الله میثمی و مهندس عبدالعلی مصحف که از اصفهان با یکدیگر آشنا بودند، برخورد شد.

یکی از اسناد ساواک مربوط به کانون علمی و تربیتی جهان اسلام

تاریخ سند: ۱ مهر ۱۳۴۸

موضوع: کانون علمی و تربیتی جهان اسلام

متن سند:

شماره ۴۷۶۸ /۱۰ ـ هـ در ساعت ۱۷:۴۵ مورخ ۲۵/ ۶/ ۴۸، مهندس مصحف در جلسه سخنرانی کانون مزبور شرکت و درباره بررسی اعتقادات یک مسلمان صحبت کرد. نام‌برده اظهار کرده: «مسلمان از نظر ما کسی است که واقعاً به اصول اسلام و احکام آن معتقد باشد و در عین حال به آنچه ایمان دارد، عمل کند. مبنای کار یک فرد مسلمان، اندیشه و تفکر است. قرآن بهترین پیش‌برنده اندیشه‌­ها در سطح جوامع بشری است. عالی­‌ترین درس تفکر را قرآن می‌­دهد. مسلمان باید عمل او بر پایه اندیشه­‌های قرآنی باشد.

اسلام دین حق و حقیقت است. در حقانیت این دین، همین بس که در عرض هزار و چهارصد سال پیوسته در دست ما مسلمانان بوده است و با همه تلاش‌­ها و مبارزاتی که از ناحیه خود مسلمین برای از بین بردن آن به خرج داده‌­ایم، باز پابرجاست و... .»

ناطق سپس درباره عبادات و رابطه آن با امور دنیوی و معنوی صحبت کرد و پس از حدود یک ساعت به سخنرانی خود خاتمه داد. جلسه در ساعت ۱۸:۴۵ پایان پذیرفت.

ملاحظات منبع: آقای مصحف دنباله سخنرانی خود را به جلسه آینده که در تاریخ ۲۷/ ۶/ ۴۸ تشکیل خواهد شد، موکول کرد. نام‌برده در سخنرانی خود مطلب سیاسی مضری بیان نکرد.

نظریه رهبر عملیات: جلسات سخنرانی کانون مورد بحث، با توجه به تعطیلات مدارس و شرکت نویسندگان و گویندگان برجسته نظیر ناصر مکارم شیرازی، مرتضی مطهری و شیخ محمدتقی جعفری رونق خاصی داشت. جلسات سخنرانی­‌های تابستانه کانون مزبور تقریباً خاتمه یافته است.

رونوشت برابر اصل و اصل در ۱۲۳۰۲۴ می‌­باشد.

ـ فیش به نام مرتضی مطهری بررسی و بایگانی شود. ۱۵/ ۸/ ۱۳۴۸

اسناد ساواک

مشارکت در تأسیس بعضی از صنایع

عبدالعلی مصحف در تأسیس و حمایت از صنایع مختلف، مثل کارخانه حصیر و گلبافت اصفهان، خدمات شایان و نقش ارزنده‌­ای داشت. در سال ١٣٥٣، پس از حدود ۱۰ سال تجربه فنی، شرکت عمرانی و ساختمانی ساوران را پایه­‌گذاری کرد که ابتدا با مهندس شهرستانی شریک بود و بعداً عبودیت و دیگران جایگزین شدند.

دوران بعد از انقلاب

پس از پیروزی انقلاب، ابتدا مدتی معاون سیاسی امنیتی استاندار اصفهان، مرحوم دکتر محمدعلی واعظی بود و از ۱۹ آذرماه ۱۳۵۸ تا ۱۳مهرماه ۱۳۵۹ (۹ ماه و ۱۴روز) در دوره شورای انقلاب، به سمت استاندار مازندران منصوب شد.

قابل ذکر است، در تاریخ ۱۱ اسفندماه ۱۳۵۸، سازمان رادیو تلویزیون ایران میهمانان سرشناسی داشت و در حال آماده شدن برای پخش یک مناظره چالشی چهار ساعته در جریان اشغال گنبدکاووس توسط مخالفان انقلاب بود. در این برنامه، ابوالحسن بنی‌صدر، رئیس‌جمهور؛ مهندس مصحف، استاندار مازندران؛ محسن رضایی از سپاه پاسداران و عضو شورای فرماندهی؛ درویش، مسئول سپاه گنبد؛ سرلشکر فلاحی، فرمانده نیروی زمینی ارتش؛ سرگرد افشار، معاون فرمانده یگان گنبد و درازگیسو، فرماندار گنبد؛ همچنین از کادر مرکزی سازمان چریک‌های فدایی خلق نیز فرخ نگهدار، علی‌محمد فرخی (علی کشتگر) و جمشید طاهری‌پور، در این مناظره حضور داشتند. این مناظره­ تلویزیونی، توفانی و تا حدودی چالش‌برانگیز بود و جزو پربیننده­‌ترین برنامه‌­های صداوسیما در آن مقطع زمانی به حساب آمد.

انجام امور خیریه و تبلیغات مذهبی

پس از آن دوران، مهندس مصحف حوزه سیاست را رها کرد و در اصفهان و تهران به عرصه مدیریت و تبلیغات مذهبی و کار آزاد رو آورد و در استان تهران مسکن گزید. وی در سال ۱۳۶۵، نماینده شرکت گلبافت اصفهان و از مجریان اصلی طرح احداث ساختمان جدید دانشکده مهندسی نساجی بود. همچنین، از مدیران مؤثر شرکت عمران صفه به‌شمار می­‌رفت. در اوایل دهه ٧٠ شمسی به‌عنوان قائم‌مقام ریاست منطقه آزاد قشم منصوب شد که در همان دوران، انجمن مددکاری کمک به کودکان یتیم را در جزیره قشم پایه­‌گذاری کرد. مهندس مصحف همچنین سال‌­ها از مدیران و کارشناسان سازمان تأمین اجتماعی کشور بود.

وی در کنار فعالیت­‌های اقتصادی، به همکاری و همراهی با امور مراکز و انجمن­‌های خیریه اهتمام جدی داشت، به همه خدمت می‌کرد، بدون اینکه توقع جبران و پاداش داشته باشد، از عطوفت و مهربانی سرشار و از خشونت بیزار بود. در امر ازدواج جوانان، کوشا و فعال بود و توان بی‌­نظیری در حل اختلافات خانوادگی، معرفی زوجین به یکدیگر و حمایت‌­های مادی و معنوی در امر ازدواج و اشتغال جوانان داشت. رسیدگی و برطرف کردن مشکلات مردم، بخشی از زندگی او بود و در این کار تبحر و استعداد خاصی داشت.

آثار

مجموعه و حجم زیادی از کلاس‌ها و سخنرانی‌های ایشان در مقاطع مختلف در قالب نوار، ویدئو و دست‌نوشته موجود بوده که امید است به همت دوستداران و خانواده ایشان جمع‌آوری، پیاده‌سازی و منتشر شود. همچنین بعضی از آثار و سخنرانی‌های ایشان در حسینیه حاجیان تهران نیز موجود است.

درگذشت

عبدالعلی مصحف سرانجام در بامداد روز ۱۳ دی‌ماه ۱۳۷۶(چهارم ماه مبارک رمضان) در پی عارضه سکته قلبی، در منزل مسکونی خود در کرج، دار فانی را وداع گفت.

خدایش غریق بحار رحمتش فرماید که تمام عمر، لحظه­‌ای از آموزش و آموختن غافل نبود و همواره به فعالیت­‌های دینی و سخنرانی­‌های مذهبی در مدارس، دانشگاه‌­ها و هیئت­‌ها ادامه داد. همیشه کتاب خدا را همراه داشت و در هر فرصتی آن را می­‌گشود و از آن بهره­‌مند می­‌شد و بهره می‌­رساند. علاقه‌مند به اهل بیت(ع) و ارادتمند به ولی عصر امام زمان(عج) بود و در ترویج و اجرای دستورات آن بزرگواران اهتمام داشت، برای سادات احترام خاصی قائل بود، در راه خدمت به مردم، از حامیان مؤسسات خیریه‌­ای نظیر انجمن مددکاری امام زمان(عج)، ابابصیر اصفهان و کانون علمی و تربیتی جهان اسلام بود و تا اواخر عمر کوتاه ولی پربرکتش، در خدمات عمومی و پیگیری امور و دستگیری از نیازمندان به سر برد و این سیره تا پایان عمر، لحظه‌­ای از او جدا نشد.

خدایش بیامرزد.

«چون زین قفس برستی، در گلشن است مسکن/ چون این صدف شکستی، چون گوهر است مردن/ چون حق تو را بخواند، سوی خودت کشاند/ چون جنت است رفتن، چون کوثر است مردن» (مولانا).

منابع:

ـ گفت‌وگوهای انجام شده با دوستان و خانواده­‌های مصحف، برهان، جعفری و صلواتی.

ـ «ابابصیر، مؤسسه آموزشی نابینایان»، نشر توانمندان، قم، ۱۳۹۷.

ـ «چراغ فروزان»، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، ۱۳۷۷.

ـ اسناد ساواک، شماره ۴۷۶۸ /۱۰ ـ هـ در ساعت ۱۷:۴۵، مورخ ۲۵ /۶ /۴۸، مربوط به سخنرانی مهندس مصحف در جلسه سخنرانی کانون علمی و تربیتی جهان اسلام.

اسناد ساواک: شماره: 4768 /10 ـ ه در ساعت 17:45 مورخه 25 /6 /48  سخنرانی مهندس مصحف در جلسه سخنرانی کانون علمی تربیتی جهان اسلام