زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات، دکتر فضل الله صلواتی

تصاویر، دست نوشته ها، زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات و...

زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات، دکتر فضل الله صلواتی

تصاویر، دست نوشته ها، زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات و...

تصاویر و زندگی نامه مرحوم مهندس عبدالعلی مصحف

نگاهی به زندگی عبدالعلی مصحف از فعالیتهای سیاسی تا خدمات عام المنفعه
نوشته:  وحید صلواتی، روزنامه نگار و فعال فرهنگی در اصفهان
            مرحوم عبدالعلی مصحف، مفسر قرآن و از مؤسسان کانون علمی و تربیتی جهان اسلام در دهه ۴۰، عمری را به آموزش و آموختن، خدمت به مردم، فعالیت‌های نیکوکارانه و دستگیری از نیازمندان گذراند و این سیره تا پایان عمر، لحظه‌­ای از او جدا نشد.

عبدالعلی مصحف از مؤسسان کانون علمی و تربیتی جهان اسلام در دهه 40روانشاد مهندس عبدالعلی مُصَحِّف فرزند مرحوم میرزاعلی، مطابق نگارش پدربزرگشان مرحوم علیرضا مصحف در حاشیه قرآن مجید، در روز چهارم بهمن‌ماه ۱۳۱۷، برابر با سوم ذی‌الحجه ۱۳۵۷ هجری قمری در ناحیه سه اصفهان، واقع در خیابان مدرس، کوچه باغ سهیل به دنیا آمد. برادرشان، حاج آقا عباسعلی و دامادهایشان، مرحوم رضا طالبان (فرهنگی) و مرحوم استاد علی‌اکبر پرورش (وزیر اسبق آموزش و پرورش) منشأ اثرات نیک بودند.

دوران کودکی و تحصیل

پنج ساله بود که او را به مکتبخانه عمه پدر بردند تا نماز و قرآن خواندن بیاموزد. در سنین ٦ تا ٩ سالگی در محضر پدربزرگش که صحاف بود، به یادگیری قرآن ­پرداخت و به آن اشتیاق نشان داد. در هفت سالگی به کلاس اول رفت، ولی بعد از یک ماه به علت عدم انس با روش جدید آموزشی مدرسه در آن زمان که با روش تدریس پدربزرگش بسیار متفاوت بود، تحصیل را رها کرد و باز در خدمت پدربزرگ مشغول به کار شد. هر روز به مغازه ایشان در بازار اصفهان می‌رفت، تا اینکه در سن ۱۰ سالگی بر خواندن و نوشتن کاملاً مسلط شد و در همان سن در ایستگاه رادیو، برای اولین بار، قرآن تلاوت کرد که بسیار مورد توجه قرار گرفت.

با توجه به شرایط سخت اقتصادی خانواده، از سن ١٠ تا ١٣ سالگی در کارخانه ریسندگی نور(محل کار پدر)، مشغول کار شد. اشتغال باعث نشد که دست از مطالعه و تحصیل بردارد و روزانه حدود یک ساعت در آموزشگاه کارخانه درس می‌خواند. در سن ١٢ سالگی با آموزشگاه شهاب آشنا شد. روزها در کارخانه کار می‌­کرد و شب­‌ها درس می­‌خواند و در همان آموزشگاه به‌عنوان بهترین قاری قرآن شناخته شد. در نهایت، با تصمیم پدربزرگ کار را رها کرد و در اواخر کلاس پنجم ابتدایی به مدرسه رفت و در همان کلاس، شاگرد دوم و سال بعد یعنی در سال ششم ابتدایی در حوزه امتحانی منطقه شاگرد اول شد. سه سال اول متوسطه را در دبیرستان هاتف گذراند. در سال اول، معلم ادبیات و عربی او مرحوم دکتر محمدباقر کتابی بود که در سال­‌های دوم و سوم متوسطه درس فقه می‌­داد. ایشان از معلم خود به نیکی یاد می­‌کرد و شعر زیر را از نذیری نیشابوری در وصف او می­‌خواند: «درس ادیب اگر بود زمزمه محبتی/ جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را»، از کلاس سوم متوسطه نیز برای کمک خرج تحصیل و زندگی، تدریس خصوصی داشت.

عبدالعلی همواره شاگردی ممتاز و ساعی بود و از سال چهارم چون می‌­خواست به رشته ریاضی برود، در دبیرستان سعدی به تحصیل رشته ریاضی همت گمارد. در دوران کودکی به فلج خفیف اطفال مبتلا شد. همچنین، یک چشمش کاملاً سالم و چشم دیگرش نمره شش نزدیک‌بین بود، این ضعف تا سال چهارم ریاضی نمایان نشد، تا آنکه به‌دلیل سردردهای شدید در بیمارستان بستری و همان‌جا علت این سردردها که ضعف بینایی­‌اش بود، کشف شد. در سن ١٧ سالگی نیز بنا به توصیه پزشک، عمل جراحی بر روی پای راستش انجام شد و با توجه به اینکه سال چهارم ریاضی حدوداً سه ماه در مدرسه حضور نداشت، شاگرد دوم شد. در سال ششم دبیرستان نیز رتبه شاگرد سومی را کسب کرد.

ورود به عرصه سیاسی

با توجه به استعداد، سخت­‌کوشی و مطالعات، در سنین ۱۹ و ۲۰ سالگی، سخنوری مسلط به مباحث دینی و اجتماعی شده بود. عبدالعلی جوان در ابتدای دهه ۴۰ شمسی، پیش از سخنان مرحوم علامه امینی (صاحب الغدیر) در مسجد جامع اصفهان، سخنان دینی حماسی داشت و از همان ایام زیر نظر سازمان اطلاعات و امنیت رژیم وقت قرار گرفت و شب­‌های بعد توانست با زیرکی مباحثی را مطرح کند که از مظان اتهام خارج شود.

دوران دانشجویی

مرحوم مصحف در سال 1337 در کنکور دانشکده فنی تهران از میان ٢٢٨ نفر، رتبه ٩٠ را به دست آورد. در سال‌های دانشجویی نیز همزمان تدریس می­‌کرد و حتی کمک خرج خانواده بود. در این دوران، با دوستانی چون مهندس سیدحسین علوی و مهندس حسن عبودیت آشنا شد و با آنان در محله عباسی در جنوب تهران هم‌اتاق بود. در سال سوم دانشکده با مرحوم علامه محمدتقی جعفری آشنا شد و در کلاس­‌های فلسفه و منطق ایشان حضوری فعال داشت. سرانجام در سال 1342 با مدرک کارشناسی ارشد مهندسی عمران، از دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد. وی پدر، مادر و مادربزرگ را در کنار زندگی خود سکنی داده و به آنها بسیار رسیدگی می‌کرد، همچنین برای بزرگترها و سادات احترام خاصی قائل بود.

اشتغالات و فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی

پس از فراغت از تحصیل، بلافاصله در شرکت تسا استخدام شد و ٩ ماه در بیمارستانی در مدخل جاده آرامگاه فعالیت کرد. در سال ١٣٤٣ برای مدت ١٤ ماه به قره چمن رفت و در پروژه راه‌­سازی مشغول به کار بود و به‌دلیل خدماتی که در این خطه ارائه کرد، نامش در میان مردم به نیکی برده می‌شود.

پس از آن به تهران آمد و در بیمارستان مهر، عملی سنگین، در حدود شش ساعت روی پایش انجام شد و هشت ماه در گچ بود تا بتواند بهتر راه رفته و امکان رانندگی پیدا کند، خوشبختانه عمل موفقیت‌آمیز بود و نتیجه مورد نظر به دست آمد. سپس در سازمان برق منطقه­‌ای اصفهان به مدت دو سال مشغول به کار و پس از آن با مهندس محمدعلی شهرستانی آشنا شد و حدود چهار سال با وی در تأسیس کارخانه قند اقلید، سیمان درود و سیمان آبیک همکاری داشت.

کانون علمی و تربیتی جهان اسلام

در سال‌های ٤٥ و ٤٦ به همراه دوستانی چون مهندس سیدحسین علوی و حاج مهدی اقارب‌پرست، کانون علمی و تربیتی جهان اسلام را در اصفهان تأسیس کردند که تا پیش از تعطیلی آن توسط ساواک در سال ۱۳۵۲، این کانون بخش مهمی از کلاس‌ها و سخنرانی‌های دینی و سیاسی را بر عهده داشت. از جمله اساتید برجسته و فرهیختگان دینی، تربیتی و اخلاقی که از گوشه و کنار کشور به این کانون دعوت می­‌شدند، استاد شهید مرتضی مطهری و علامه محمدتقی جعفری بودند.

مؤسسه آموزشی ابابصیر

عبدالعی مصحف از مؤسسان و همراهان «مؤسسه آموزشی ابابصیر»(جامعه نابینایان در سال‌های ۴۸ تا ۸۰) بود که به همت و همراهی احمد بصیری، محمد بصیری، حسین گلبیدی، سیدحسین مرتضوی، سیدحسین علوی، مهدی اقارب‌پرست، مصطفی یراقی، مهدی ناجی، مهندس حسن عبودیت، باقر افضل، مرتضی و محمد سلامتیان، محمد فولادگر، احمد فاضل، محمد جواهری، جواد امین، مهدی شکرانی خوروش اخوان حرّ و حجج اسلام مهدی مظاهری، حسین منصورزاده و آیت‌اللّه سیدحسن فقیه‌امامی در خانه آیت‌اللّه سیدابوالحسن آل‌رسول مشهور به شمس‌­آبادی تشکیل شد.

به علت رفت‌وآمد مرحوم مهندس مُصَحِّف با گروه‌­های گوناگون مذهبی و اطلاعات عمومی، عقیدتی، منطقی و فلسفی ایشان و به اعتبار نزدیکی و قرابت با مرحوم علامه محمدتقی جعفری و ذوق و سلیقه‌ای که در گفت‌وگو و مذاکره و مجادله داشتند، شخصیت ایشان بسیار قابل توجه بود، لذا به‌عنوان مسئول و مدیر مرکز ابابصیر انتخاب شد و خدمات شایان توجهی انجام داد. وی مورد تأیید بزرگانی از جمله شهید دکتر بهشتی بود و در تأسیس ساختمان ابابصیر مشارکت جدی داشت.

ازدواج

قابل ذکر است که دو داماد علامه فقید محمدتقی جعفری، اهل اصفهان بودند؛ مرحوم عبدالعلی مصحف و فضل‌الله صلواتی. مرحوم مصحف در سال ۱۳۴۲ خورشیدی(۱۵رمضان) با دختر نخست ایشان، مرحومه زهرا جعفری یگانه ازدواج کرد. مراسم عقد در منزل استاد در تهران، واقع در خیابان خیام، محله پاچنار و مراسم عروسی در اصفهان، خیابان مدرس، کوی باغ سهیل، منزل خاله مرحوم مصحف برگزار شد، خانه بزرگ و باصفایی که عروسی­‌های فامیل نزدیک در آن برگزار می‌­شد. به این ترتیب، داماد و عروس در یکی از اتاق‌های آن خانه ساکن شدند. خانواده عروس نیز با یک دستگاه اتوبوس از تهران به اصفهان آمده و در مراسم شرکت کردند.

مرحوم مصحف و عده­‌ای دیگر از علاقه‌مندان و شاگردان علامه جعفری به منزل ایشان رفت‌وآمد داشتند و در درس­‌های استاد شرکت می‌کردند. پیشنهاد ازدواج دکتر فضل‌الله صلواتی با صبیه دوم علامه را مرحوم مصحف مطرح کرد. دکتر صلواتی می‌گوید: «از سال ۴۲ که دبیر دبیرستان­‌ها بودم، مهندس مصحف به اتفاق برخی دوستانش در اصفهان، کانونی به نام کانون علمی و تربیتی جهان اسلام را تأسیس کرده بودند و استاد جعفری و برخی از علمای بزرگ را به‌منظور روشنگری علمی و دینی در اندیشه‌­های مردمی، برای سخنرانی در این کانون دعوت می‌کردند. از آنجا من با مرحوم استاد آشنا شدم. در مقطع کارشناسی ارشد که در دانشگاه تهران درس می‌­خواندم، به منزل ایشان و آیت‌الله طالقانی، آیت‌الله مطهری و مهندس بازرگان می­‌رفتم، از درس­‌های مختلف آنها کسب فیض می‌­کردم و در بسیاری از ایام با مرحوم مصحف بودم. اوقات بسیار مغتنمی بود، تا اینکه در سال ۱۳۴۸ به پیشنهاد برخی دوستان از جمله مرحوم مهندس مصحف که از دوستان دوران دانش­‌آموزی من هم بود، افتخار دامادی استاد جعفری را پیدا کردم... .»

ازدواج دیگر مرحوم مصحف در اردیبهشت‌ماه ۱۳۵۴ با بانو فاطمه برهان در تهران انجام شد. ایشان با شهید محمدجواد تندگویان (دومین وزیر نفت ایران در دولت شهید رجایی) باجناق بود. شهید تندگویان که برای بازدید از پالایشگاه آبادان عازم جنوب بود، در جاده ماهشهر به آبادان، توسط نیروهای ارتش عراق اسیر و پس از سال‌ها در اسارت به شهادت رسید.

مرحوم مصحف با تمام مشغله فکری و کاری، به تربیت فرزندان بسیار حساس بود، همیشه به فراگیری علم و یادگیری مسائل دینی توصیه می‌کرد و هفته‌ای یک‌بار در منزل برای بچه‌ها کلاس تدریس نهج‌البلاغه تشکیل می‌­داد. به لطف خداوند، مرحوم عبدالعلی مصحف، دختران و پسران موفقی را به جامعه تقدیم کرد و خانواده‌اش از او به‌عنوان استاد دین و اخلاق یاد می‌کنند.

اسناد ساواک و نقش مرحوم مصحف در دوران مبارزه

علامه جعفری به دیدار برخی از زندانی‌های مسلمان که قبل از انقلاب آزاد می‌شدند، می‌رفت که طبق کتاب «چراغ فروزان»(اسناد ساواک)، در پرونده ایشان نیز منعکس شده است. در این کتاب‌ آمده: «شاگردان (علامه) جعفری همه ضد شاه هستند. مأموران ساواک حتی پیشنهاد می‌دهند که اتوبوسی را نزدیک خانه ایشان بگذارند و شب دوشنبه‌ای که جلسه علمی در خانه ایشان برقرار است، همه را دستگیر کنند و به ساواک ببرند، ولی یکی از رؤسایشان، مخالفت می‌کند.» در جای دیگری از کتاب آمده است: «اگر آقای جعفری شخصی سیاسی نیست، چرا دخترانش را به عقد ازدواج فعالان سیاسی ضد شاه وابسته به نهضت آزادی درآورده است.» (منظور فضل‌الله صلواتی و عبدالعلی مصحف است که وابسته به هیچ گروه و حزبی نبودند و تنها دوستدار آیت‌الله طالقانی و مهندس بازرگان بودند.|)

در پی حوادث اول بهمن ۱۳۴۰ در پردیس دانشگاه تهران، کماندوهای ارتش شاه با فرماندهی سرلشکر منوچهر خسروداد و سپهبد مهدی رحیمی، مرتکب جنایات بسیاری شدند. دانشجویان کتک­‌خورده دانشکده، از جمله مهندس حسن عبودیت، علی شمس اردکانی، مهندس لطف‌الله میثمی و مهندس عبدالعلی مصحف که از اصفهان با یکدیگر آشنا بودند، برخورد شد.

یکی از اسناد ساواک مربوط به کانون علمی و تربیتی جهان اسلام

تاریخ سند: ۱ مهر ۱۳۴۸

موضوع: کانون علمی و تربیتی جهان اسلام

متن سند:

شماره ۴۷۶۸ /۱۰ ـ هـ در ساعت ۱۷:۴۵ مورخ ۲۵/ ۶/ ۴۸، مهندس مصحف در جلسه سخنرانی کانون مزبور شرکت و درباره بررسی اعتقادات یک مسلمان صحبت کرد. نام‌برده اظهار کرده: «مسلمان از نظر ما کسی است که واقعاً به اصول اسلام و احکام آن معتقد باشد و در عین حال به آنچه ایمان دارد، عمل کند. مبنای کار یک فرد مسلمان، اندیشه و تفکر است. قرآن بهترین پیش‌برنده اندیشه‌­ها در سطح جوامع بشری است. عالی­‌ترین درس تفکر را قرآن می‌­دهد. مسلمان باید عمل او بر پایه اندیشه­‌های قرآنی باشد.

اسلام دین حق و حقیقت است. در حقانیت این دین، همین بس که در عرض هزار و چهارصد سال پیوسته در دست ما مسلمانان بوده است و با همه تلاش‌­ها و مبارزاتی که از ناحیه خود مسلمین برای از بین بردن آن به خرج داده‌­ایم، باز پابرجاست و... .»

ناطق سپس درباره عبادات و رابطه آن با امور دنیوی و معنوی صحبت کرد و پس از حدود یک ساعت به سخنرانی خود خاتمه داد. جلسه در ساعت ۱۸:۴۵ پایان پذیرفت.

ملاحظات منبع: آقای مصحف دنباله سخنرانی خود را به جلسه آینده که در تاریخ ۲۷/ ۶/ ۴۸ تشکیل خواهد شد، موکول کرد. نام‌برده در سخنرانی خود مطلب سیاسی مضری بیان نکرد.

نظریه رهبر عملیات: جلسات سخنرانی کانون مورد بحث، با توجه به تعطیلات مدارس و شرکت نویسندگان و گویندگان برجسته نظیر ناصر مکارم شیرازی، مرتضی مطهری و شیخ محمدتقی جعفری رونق خاصی داشت. جلسات سخنرانی­‌های تابستانه کانون مزبور تقریباً خاتمه یافته است.

رونوشت برابر اصل و اصل در ۱۲۳۰۲۴ می‌­باشد.

ـ فیش به نام مرتضی مطهری بررسی و بایگانی شود. ۱۵/ ۸/ ۱۳۴۸

اسناد ساواک

مشارکت در تأسیس بعضی از صنایع

عبدالعلی مصحف در تأسیس و حمایت از صنایع مختلف، مثل کارخانه حصیر و گلبافت اصفهان، خدمات شایان و نقش ارزنده‌­ای داشت. در سال ١٣٥٣، پس از حدود ۱۰ سال تجربه فنی، شرکت عمرانی و ساختمانی ساوران را پایه­‌گذاری کرد که ابتدا با مهندس شهرستانی شریک بود و بعداً عبودیت و دیگران جایگزین شدند.

دوران بعد از انقلاب

پس از پیروزی انقلاب، ابتدا مدتی معاون سیاسی امنیتی استاندار اصفهان، مرحوم دکتر محمدعلی واعظی بود و از ۱۹ آذرماه ۱۳۵۸ تا ۱۳مهرماه ۱۳۵۹ (۹ ماه و ۱۴روز) در دوره شورای انقلاب، به سمت استاندار مازندران منصوب شد.

قابل ذکر است، در تاریخ ۱۱ اسفندماه ۱۳۵۸، سازمان رادیو تلویزیون ایران میهمانان سرشناسی داشت و در حال آماده شدن برای پخش یک مناظره چالشی چهار ساعته در جریان اشغال گنبدکاووس توسط مخالفان انقلاب بود. در این برنامه، ابوالحسن بنی‌صدر، رئیس‌جمهور؛ مهندس مصحف، استاندار مازندران؛ محسن رضایی از سپاه پاسداران و عضو شورای فرماندهی؛ درویش، مسئول سپاه گنبد؛ سرلشکر فلاحی، فرمانده نیروی زمینی ارتش؛ سرگرد افشار، معاون فرمانده یگان گنبد و درازگیسو، فرماندار گنبد؛ همچنین از کادر مرکزی سازمان چریک‌های فدایی خلق نیز فرخ نگهدار، علی‌محمد فرخی (علی کشتگر) و جمشید طاهری‌پور، در این مناظره حضور داشتند. این مناظره­ تلویزیونی، توفانی و تا حدودی چالش‌برانگیز بود و جزو پربیننده­‌ترین برنامه‌­های صداوسیما در آن مقطع زمانی به حساب آمد.

انجام امور خیریه و تبلیغات مذهبی

پس از آن دوران، مهندس مصحف حوزه سیاست را رها کرد و در اصفهان و تهران به عرصه مدیریت و تبلیغات مذهبی و کار آزاد رو آورد و در استان تهران مسکن گزید. وی در سال ۱۳۶۵، نماینده شرکت گلبافت اصفهان و از مجریان اصلی طرح احداث ساختمان جدید دانشکده مهندسی نساجی بود. همچنین، از مدیران مؤثر شرکت عمران صفه به‌شمار می­‌رفت. در اوایل دهه ٧٠ شمسی به‌عنوان قائم‌مقام ریاست منطقه آزاد قشم منصوب شد که در همان دوران، انجمن مددکاری کمک به کودکان یتیم را در جزیره قشم پایه­‌گذاری کرد. مهندس مصحف همچنین سال‌­ها از مدیران و کارشناسان سازمان تأمین اجتماعی کشور بود.

وی در کنار فعالیت­‌های اقتصادی، به همکاری و همراهی با امور مراکز و انجمن­‌های خیریه اهتمام جدی داشت، به همه خدمت می‌کرد، بدون اینکه توقع جبران و پاداش داشته باشد، از عطوفت و مهربانی سرشار و از خشونت بیزار بود. در امر ازدواج جوانان، کوشا و فعال بود و توان بی‌­نظیری در حل اختلافات خانوادگی، معرفی زوجین به یکدیگر و حمایت‌­های مادی و معنوی در امر ازدواج و اشتغال جوانان داشت. رسیدگی و برطرف کردن مشکلات مردم، بخشی از زندگی او بود و در این کار تبحر و استعداد خاصی داشت.

آثار

مجموعه و حجم زیادی از کلاس‌ها و سخنرانی‌های ایشان در مقاطع مختلف در قالب نوار، ویدئو و دست‌نوشته موجود بوده که امید است به همت دوستداران و خانواده ایشان جمع‌آوری، پیاده‌سازی و منتشر شود. همچنین بعضی از آثار و سخنرانی‌های ایشان در حسینیه حاجیان تهران نیز موجود است.

درگذشت

عبدالعلی مصحف سرانجام در بامداد روز ۱۳ دی‌ماه ۱۳۷۶(چهارم ماه مبارک رمضان) در پی عارضه سکته قلبی، در منزل مسکونی خود در کرج، دار فانی را وداع گفت.

خدایش غریق بحار رحمتش فرماید که تمام عمر، لحظه­‌ای از آموزش و آموختن غافل نبود و همواره به فعالیت­‌های دینی و سخنرانی­‌های مذهبی در مدارس، دانشگاه‌­ها و هیئت­‌ها ادامه داد. همیشه کتاب خدا را همراه داشت و در هر فرصتی آن را می­‌گشود و از آن بهره­‌مند می­‌شد و بهره می‌­رساند. علاقه‌مند به اهل بیت(ع) و ارادتمند به ولی عصر امام زمان(عج) بود و در ترویج و اجرای دستورات آن بزرگواران اهتمام داشت، برای سادات احترام خاصی قائل بود، در راه خدمت به مردم، از حامیان مؤسسات خیریه‌­ای نظیر انجمن مددکاری امام زمان(عج)، ابابصیر اصفهان و کانون علمی و تربیتی جهان اسلام بود و تا اواخر عمر کوتاه ولی پربرکتش، در خدمات عمومی و پیگیری امور و دستگیری از نیازمندان به سر برد و این سیره تا پایان عمر، لحظه‌­ای از او جدا نشد.

خدایش بیامرزد.

«چون زین قفس برستی، در گلشن است مسکن/ چون این صدف شکستی، چون گوهر است مردن/ چون حق تو را بخواند، سوی خودت کشاند/ چون جنت است رفتن، چون کوثر است مردن» (مولانا).

منابع:

ـ گفت‌وگوهای انجام شده با دوستان و خانواده­‌های مصحف، برهان، جعفری و صلواتی.

ـ «ابابصیر، مؤسسه آموزشی نابینایان»، نشر توانمندان، قم، ۱۳۹۷.

ـ «چراغ فروزان»، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، ۱۳۷۷.

ـ اسناد ساواک، شماره ۴۷۶۸ /۱۰ ـ هـ در ساعت ۱۷:۴۵، مورخ ۲۵ /۶ /۴۸، مربوط به سخنرانی مهندس مصحف در جلسه سخنرانی کانون علمی و تربیتی جهان اسلام.

اسناد ساواک: شماره: 4768 /10 ـ ه در ساعت 17:45 مورخه 25 /6 /48  سخنرانی مهندس مصحف در جلسه سخنرانی کانون علمی تربیتی جهان اسلام

برداشتی از سوره التین و الزیتون… مرحوم عبدالعلی مصحف


درس‌هایی از قرآن؛

برداشتی از سوره التین و الزیتون

سخنرانی مهندس عبدالعلی مصحف

لینک در جامعه خبری تحلیلی  ندای اصفهان

قرآن نمی‌خواهد بگوید انسان از نعمتهای مختلف که خدا در اختیار او گذارده و در این دنیا هست نباید استفاده کند یا برای او حرام است و جایز نیست بلکه اشاره به آنست که تو تشکیل شده ای از بعد محسوس به اضافه بعد معنی و اینکه بر روی بعد محسوس زیاد تکیه نکن...


به گزارش ندای اصفهان، متن زیر که برای اولین بار در فضای مجازی منتشر می شود، جزوه «درس‌هایی از قرآن: برداشتی از سوره التین و الزیتون» از مجموعه سخنرانی های مهندس عبدالعلی مصحف است که در سال 1336 توسط انتشارات قائم اصفهان به چاپ رسیده است.

عبدالعلی مصحف از مدیران کانون علمی و تربیتی جهان اسلام در اصفهان بود که تا قبل از تعطیلی آن توسط ساواک در سال 1352 بخش مهمی از کلاسها و سخنرانی های مذهبی را در این شهر برعهده داشت.


درس هایی از قرآن - برداشتی از سوره التین و الزیتون…

شماره ثبت دفتر کتابخانه ملی 562- 32.4.28

اصفهان- دروازه دولت، تلفن 22112

بِسمِ اللهِ الرّحمن الرّحیم (1) و التّین و الزّیتون(2) و طور سینین(3) وَ هذا البَلَدِ الامینِ(4) لقد خَلَقنا الانسانَ فی احسنِ تقویمٍ(5) ثُمَّ رَدَدناهُ اَسفَلَ سافلینَ(6) اِلّا الّذین آمنوا و عَمَلوا الصّالِحات فَلَهُم اَجرٌ غَیرُ ممنون(7) فَما یُکذِّبکَ بَعدُ بِالدّینِ(8) اَلَیسَ اللهُ بِاَحکَمِ الحاکِمین(9)

چند سوره‌ای که در شب‌های گذشته با هم بحث داشته‌ایم همگی شروعش با سوگندهایی است؛ سوگند به شب، به روز، به نور و به تاریکی و امشب هم سوگندهای تازه هست و بسیار قابل‌توجه و خداوند توفیق دهد تا ضمن تفاسیری که دیده ‌شده و فکرهایی که شده ‌است، نزدیک‌تر به واقع توضیح دهیم.

به تین و زیتون سوگند خورده شده، سوگند به انجیر و زیتون یا درخت انجیر و زیتون، در تفاسیر نام‌ها و منظورهای دیگری هم به کار رفته ولی همگی این دو مصداق را پذیرفته اند، زیرا که با دید اول و در قدم اول این دو لغت این دو معنی را دارد.

می‌بینیم که قرآن در آیه اول به درخت انجیر و درخت زیتون سوگند می‌خورد و در آیه بعد قسم به کوه سینا به همان کوهی که حضرت موسی (ع) با خداوند در آن کوه راز و نیاز داشته، به مناجات پرداخته و به هرحال کلیم‌الله شده است، قسم می‌خورد.

و هذا البلد الامین: سوگند به این شهر در امن و امان یعنی مکه.

بعد از این چهار قسم حالا باید دید قرآن چه می‌خواهد بگوید که این قسم ها را خورده است و تازه چه رابطه و تناسبی بین این قسم ها و مطالبی که در این سوره طرح می شود، می باشد.

در دنبال این قسم ها می گوید، انسان را در بهترین قوام و ترکیب آفریدیم و سپس او را به پست‌ترین مرحله برگرداندیم، مگر کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح داشتند که این‌ها استثنای این بازگشتند، برای آن‌ها پاداش غیر قابل حساب هست.(*)

(*پاورقی: راغب اصفهانی غیر ممنون را غیرمعدود معنی کرده است، یعنی قابل شمارش نیست.)

این یک معنی، معنی دوم اینکه از ناحیه باری‌تعالی بر چنین بندگانی که ایمان و عمل صالح آورده‌اند هیچ منتی گذاشته نخواهد شد. راستی پاداشی که در سطح بالا است و قابل احصاء و شمارش نیست و بدون منت است چه خوب است!

و ما یکذبک بعد بالدین: با این توصیفات، ای پیامبر با چه عواملی تو را درباره دین و یا روز جزا تکذیب می‌کنند؟ درحقیقت چه عوامل و نیروهایی در اختیار دارند که بتوانند به کمک آن‌ها نسبت به امر دین به هر مفهومی که باشد تو را تکذیب کنند؟

الیس الله باحکم الحاکمین؟ احکم، می‌تواند افعل التفضیل باشد هم از حکم وضع و هم از حکمت، ولی حکمت نسبت به حکم کلی‌تر است و بدیهی است که وقتی از ریشه حکمت بگیریم شامل حکم هم می‌شود ولی حکم ممکن است شامل حکمت نشود.

بنابراین وقتی می‌گوییم «الیس الله باحکم الحاکمین» یعنی آیا خداوند از هر حکیمی حکیم تر نیست؟ که در عین‌حال این معنی را هم می‌رساند که در حکم خود نیز از هر کس حاکم تر است. وقتی می‌گوییم خدا احکم ‌الحاکمین است یعنی جهان و انسان را بر وفق عالی‌ترین واقعیت‌ها و حقایق و حکمت‌ها ایجاد می‌کند و هم در طول این آفرینش و درنهایت آن باز به‌صورت “احکم‌ الحاکمین” به حساب‌ها و آن هم به بهترین شکل رسیدگی خواهد نمود. در حقیقت طرح آفرینش در آغاز با عالی‌ترین حکمت‌ها تحقق می‌یابد و در پایان با بهترین روش حکومت رسیدگی می‌شود که برای هر دو زمینه، الیس الله باحکم الحاکمین صادق است.

این بود ترجمه ساده این آیات. و حالا از رفقا و دوستان اجازه می‌خواهم که توضیحات بیشتری عرض کنم:

قرآن در این سوره می گوید ما انسان را در بهترین قوام آفریدیم و بدون تردید قسم هایی که می‌خورد با این بهترین قوام هماهنگ و متناسب است.

به‌ طورکلی همان‌ طورکه در سوره‌های دیگر و در شب‌های گذشته، گفته شد، در قرآن همه جا بین محتویات قسم و مسائلی که بعد طرح می شود نهایت تناسب وجود دارد. درحقیقت اجزاء تشکیل‌دهنده قسم گاه اجزاء تشکیل‌دهنده بحث اصلی سوره است.

با توجه به این هماهنگی، در این سوره قرآن می‌خواهد بگوید که ما انسان را از دو زمینه جدا و مستقل از یکدیگر به وجود آوردیم و به هم پیوند دادیم.

دو قسمی که به طور سینین و هذا البلد الامین خورده می‌شود اشاره‌ای به دو نمونه از زمینه‌های معنوی است، دو پایگاه وحی است، یعنی در کنار این دو پایگاه و با دخالت عامل وحی، همه مسائل معنوی مورد لزوم انسان به طرف زمین سرازیر می‌گردد. و این مسائل معنوی با ذات انسان پیوند می خورد.

قرآن بطور اشاره می‌گوید که در کنار این بلد امین و کوه سینا که در یکی قرآن و در دیگری تورات نازل شده و تدوین یافته، از طریق ما، از یک طرف “فرهنگ معنی” عرضه می‌گردد و از طرفی انسان هم بنا به آفرینش خود استعداد پذیرش این امور معنوی و الهی را از قبل داشته، یعنی انسان را طوری آفریدیم که بتواند با این مراکز وحی تماس بگیرد و این‌طور نیست که ما او را به‌صورت دیگری آفریده باشیم و برایش حرف‌های دیگری از طریق رسولان خود زده باشیم، بلکه طبیعت او با حرف‌هایی که برایش می‌زنیم هماهنگ و متناسب است.

بنابراین قسم خوردن به این دو پایگاه وحی و سپس گفتن این‌که انسان را در بهترین قوام ساختیم اشاره به آنست که ضمن آنکه زمینه‌های روحی و معنوی و الهی در انسان یک بخش عمده را تشکیل می‌دهد انسان قبل از آنکه موجود معنی باشد، قبل از آنکه موجود الهی و آسمانی بشود، وجود زمینی است، موجود جسمانی، حیوانی و شهوانی است.

بنابراین اگر قرآن در ابتدا به تین و زیتون، قسم خورده، نباید این فکر برای ما پیش آید که انجیر و زیتون یا درخت انجیر و زیتون از سایر نعمت ها خیلی مهم ترند که مورد قسم واقع شده‌اند بلکه این را هم باید اضافه کرد که به دو ماده غذایی قسم خورده است که به همان صورت که طبیعت در اختیار می‌گذارد، برای انسان قابل استفاده و بهره‌برداری است.

انسان غذاهای زیادی درست می کند بدین معنی که مواد خام را از طبیعت می‌گیرد و با مهارت‌های آشپزی آن‌ها را به‌هم پیوند می‌دهد و غذاهای مختلف و فوق‌العاده‌ای که هم برای بدن مفید است و هم جالب و هم خوش‌مزه است درست می‌کند ولی در این دو قسم دو ماده غذایی انجیر و زیتون نام برده شده‌است که حد خام و طبیعی آن همان حد کامل و قابل استفاده آنست. اگر قرآن به گندم قسم می‌خورد آن هم ماده غذایی بود از نعمت‌های بسیار بزرگی هم بود، اما به ‌هرحال باید آن را پخت و زحمتی درباره آن روا داشت تا به ‌صورت قابل‌استفاده درآید.

و حال آنکه در این دو قسم، دو ماده غذایی نام برده شده که صورت خام آن ضمن آنکه قابل استفاده است به‌‌عنوان یک غذای کافی و نگهدارنده نیز می‌تواند باشد.

اکنون باید بر روی این دو قسم کمی بیشتر فکر کرد و جهات بیشتری را توجه داشت.

در این‌که یک بعد پر عظمت انسان امور معنوی است، آن هم معنویتی که از جانب خدا باشد، بحثی نیست، ولی همان‌طوری‌که عرض شد درعین حال انسان یک موجود زمینی است، احتیاج به غذا دارد، احتیاج به استراحت دارد و مسکن می‌خواهد، اما اگر انسان بر روی بعد جسمانی و زمینی خود خیلی سرمایه‌گذاری کند و همه مغز و اندیشه و فکر و احساسات و علم و صنعت و تحقیقات خود را در این بخش خلاصه کند آن وقت از بخش دوم، که بخش معنی، بخش وحی و بخش پیوند با خدا است بازمی‌ماند.

تین و زیتون می‌تواند دو منبع غذایی پرانرژی، مفید و به مقدار زیادی کافی، برای رفع احتیاجات بدنی باشد؛ درست است که منحصر نیست، کافی نیست، ولی اگر آن را و سطح آن را به‌‌عنوان ماده خوراکی خود انتخاب کنی و به همین حد قناعت کنی و خیلی زیاده روی نکنی زندگی تو زندگی طبیعی است، ضمن آنکه تو را در احسن تقویم ساختیم و یعنی فراموش نکن که یک بعد تو نیازهای دنیوی تو است و قابل احترام هم هست ولی به‌شرط آنکه در حد تین و زیتون نگه داشته شود. راستی اگر احتیاجات دنیوی و اقتصادی هر کس از این حد تجاوز نکند جای قسم خوردن را هم دارد.

قرآن نمی‌خواهد بگوید انسان از نعمت‌های مختلف که خدا در اختیار او گذارده و در این دنیا هست نباید استفاده کند یا برای او حرام است و جایز نیست بلکه اشاره به آنست که تو تشکیل شده ای از بعد محسوس به اضافه بعد معنی و این‌که بر روی بعد محسوس زیاد تکیه نکن همه فکر و روح و وقت و سرمایه های خودت را در این بخش تحت عنوان سیر کردن شکم و تأمین وابستگی‌های آن صرف نکن، خوردن و مسکن داشتن و احتیاجات دنیوی حیات، هدف نیست بلکه تأمین شدن آن نقطه شروعی است برای تحقق هدفی که انسان در پیش دارد و آن هدف پیوند با مراکز وحی و خداوند و قوانین الهی برای یک زندگی الهی است.

اگر بخش محسوس نیازهای تو از حد اعتدال خارج نشد و در حد تین و زیتون باقی ماند آن وقت به راحتی می‌توانید غذای خود را از طبیعت بگیری و سپس خود را در اختیار “معنی” بگذاری. بنابراین احسن تقویم در مورد انسان یعنی مجموعه‌ای که یک بعد آن مسائل محسوس است و بعد دیگر آن مسائل معقول.

برای این مسائل معنوی و معقول دو پایگاه را به نام کوه سینا و بلد امین نام برده است،  بدیهی است کلیه محتویاتی که از طریق خداوند به این دو پایگاه عرضه شده‌است و جوشش انسان با این دو مرکز مورد نظر است همان‌طورکه در دو قسم اول منظور تین و زیتون و همه آنچه که در حد و در کلاس آن‌ها است موردنظر است و در قیافه قسم لزومی نداشته که ریز آن‌ها اشاره شود.

آنگاه می گوید “ثمّ رددناه اسفل سافلین” یعنی انسانی را که ما به‌صورت احسن تقویم آفریدیم یعنی آن‌چنان موجودی که اگر بر وفق طبیعتش عمل نماید می‌تواند به “اعلی علیین” برسد و این‌که می گوید ما او را به “اسفل سافلین” برمی‌گردانیم یعنی همین انسان که در بهترین ترکیب آفریده شده اگر بر وفق نظام الهی (فطرت خویش) عمل نکند به پست‌ترین نقطه و مرحله خواهد رسید.

درحقیقت از این آیه فهمیده می‌شود که حرکت طبیعی ناشی از “احسن تقویم”، “اسفل سافلین” نیست بلکه وقتی از احسن تقویم روی برگردانده شود و برخلاف واقعیتش عمل شود به چنان مرحله پستی می‌رسد.

هر کس دوست داشته باشد در این دنیا بر وفق میل لحظه‌ای خویش عمل نماید و سقوط هم نکند یعنی هم بر خلاف فطرت خویش و بی قید زندگی کند و هم آسیبی نبیند غیرممکن است.

خلاصه آنکه ای انسان اگر تو در حد تین و زیتون زندگی کردی به قرآن (یعنی محتوای بلد امین) پیوند می‌یابی و سپس به ما نزدیک می‌شوی اما اگر در بخش تین و زیتون زیاده روی کردی با قرآن نمی‌توانی باشی و به ما نخواهی رسید و علاوه بر آن که به ما نخواهی رسید تو را به پست‌ترین مرحله هم خواهیم رساند.

بنابراین وقتی قرآن می‌گوید انسان را در احسن تقویم آفریدیم یعنی طوری آفریدیم که بتواند در راه ما حرکت سریعی داشته باشد درحقیقت هر نوع اقدامی که موجودی به نام انسان را به خالق او نزدیک کند و پیوند دهد بر وفق این طبیعت احسن تقویم است و هر اقدامی که او را دور کند بر خلاف آنست.

پس در چهار قسم اول این سوره واحدهایی به‌‌عنوان سوگند یادشده که درحقیقت اشاره به ابعاد آفرینش انسان است که اگر با این خمیرمایه های آفرینش بر طبق فرامین خود خالق عمل شود او را به اعلی علیین یعنی اوج انسانیت خواهد رساند و اگر بر وفق فرامین همان خالق عمل نشد او را به اسفل‌سافلین یعنی پست‌ترین حضیض انسانیت خواهد رساند. و ما این مطلب را به‌روشنی از آیه بعد می فهمیم.

قرآن در آیه “الا الذین آمنوا و عملوا الصّالحات فلهم اجرٌ غیر ممنون” می گوید همه انسانیت با همان احسن تقویمش در خطر سقوط است مگر کسانی که ایمان به خدای یگانه بیاورند و بنا به همین ایمان کارهای نیکو بنمایند این افراد ضمن آنکه از خطر مصونند به علت همین نوع حیات موفق به اخذ بهترین پاداش می‌گردند، درحقیقت پاداشی آمیخته با زندگی و آن همان زندگی مؤمن نیکوکار است.

آری ایمان به خداوند و نیکوکاری در راه او ضمن این‌که انجام وظیفه است در سطوح بالا و برای انسان‌های متعالی خود پاداش است زیرا در آن مراحل وظیفه و پاداش درهم ادغام می‌شود یعنی انجام وظیفه عین پاداش است و عجیب هم نیست.

وقتی قرآن به تین و زیتون از یک طرف و به کوه سینا و شهر مکه از طرف دیگر سوگند می‌خورد و سپس می‌گوید انسان در بهترین ترکیب آفریده شده و آنگاه اظهار می‌دارد که ما او را به پائین‌ترین مرحله برمی‌گردانیم جز آنان که ایمان آوردند و عمل صالح داشتند، این را می‌رساند که اگر زندگیت را از یک طرف در حد تین و زیتون و از طرف دیگر براساس محتویات این دو پایگاه وحی تنظیم نمودی و ضمیر خویش را متمرکز و پای‌بند ساختی و زندگی و هم تظاهرات ناشی از آن را مستند به این نظام وحی دانستی، آنگاه استثنای آن سقوط هستی وگرنه دلیل ندارد که ساقط نشوی.

یک زندگی در حد زیتون یعنی زندگی ساده و بی‌آلایش و کم‌هزینه. شما ببینید نوعاً این زندگی‌های حالای ما زیتونی شکل نیست، زندگی انسان عصر حاضر متدین و یا بی‌دین در حد تین و زیتون نیست بلکه فقط برای خورد و خوراک و تأمین نیازهای محسوس خود انرژی صرف می‌کنیم و نه می‌خواهیم و نه شرایط اجازه می‌دهد که به مسائل دیگری برسیم. این را به راحتی باید دانست که اگر انسان به خورد و خوراک و مسئله مسکن و سایر نیازهایی که در همین کلاس است بیش از حد رسید نتیجتاً مقداری از نیروی او درجایی صرف شده که نمی باید و در جای دیگری باید صرف شود که به علت آن زیاده‌روی نمی‌تواند.

این بیانی خیلی روشن و ساده از این آیات است که انسان دارای دو بعد است، بعدی در حد محسوس و نیازهای ردیف تین و زیتون موادی در حد معقول و معنی و نیازهای ردیف تورات و قرآن حال اگر در بخش تین و زیتون کلاس خود را خیلی بالا آوردی و نوعاً به شکل انحراف یافته، چون وقت و سرمایه های تو محدود است طبیعتاً از بخش قرآن باز خواهی ماند. و به اسفل سافلین خواهی رسید مگر آن کس که ایمان دارد و ایمان به این حقیقت دارد که باید نظام فطرت خویش را بپذیرد و بدان عمل کند تا هم مؤمن باشد و هم دارای عمل صالح.

درحقیقت عمل صالح آن‌چنان عملی است که در چهارچوبه قرآن قابل تطبیق باشد. کلیه اقداماتی که قرآن بیان‌کننده آن است در جهت انجام یا عدم انجام نظام عمل یک مؤمن به قرآن را تشکیل می‌دهد.

درحقیقت اگر قرآن اصرار دارد بگوید کسانی که دارای ایمان و عمل صالح هستند سعادتمند می باشند منظور آنست که این کتاب را قبلاً باید پذیرفت و برنامه زندگی خود را از آن گرفت. حال قرآن بلافاصله بعد از احسن تقویم و برخلاف انتظار ما می‌گوید سپس او را به اسفل سافلین برمی‌گردانیم، آدم انتظار دارد بعد از آن احسن تقویم حرف‌های دیگری هم زده باشد، طرح آفرینش انسان را بیشتر توضیح داده باشد و مقداری درباره خوبی‌ها و بدی‌های حیات آدمی حرف بزند نه این‌که بلافاصله اشاره به سقوط آدمی در کنار همان احسن تقویم بنماید.

آری همین‌طور است، می‌گوید ای انسان من که خدای تو هستم ضابطه حیات تو را گفتم، سعی کن زندگی خود را زیتونی شکل نگهداری و زندگی خود را به مبدأ وحی متصل گردانی، خود را به مکه پیوند بده، به قرآن پیوند بده، به محمد (ص) پیوند بده، ولی نظر به آنکه تو نمی‌کنی و زندگیت را از این حد طبیعی و فطری که من گفتم خارج می‌کنی و به نیازهای محسوس در حد ابزار نگاه نمی‌کنی تا به من برسی و لذا قبل از هر چیز در برابر تو اسفل سافلین و سقوط تو مطرح است.

حق هم همین است زیرا سوء‌استفاده‌های انسان به خاطر آنکه از آزادی برخوردار است زیاد است و تمایلات انسان اجازه نمی‌دهد که او از خود انسانی جامع و کامل و بر مسیر سعادت بسازد. در قسم ها هم ملاحظه فرمودید اول قسم در بخش محسوس بود و سپس قسم در بخش معقول یعنی برای انسان خورد و خوراک و به‌طورکلی نیازهای بدنی زودتر طرح می‌شود تا نیازهای معنوی که در این قسم ها با نام طور و بلد امین منظور شده است.

انسان‌های زیادی در همان دو قسم اول می‌مانند و به دو قسم بعد نمی‌رسند درحقیقت اسیر تین و زیتون می‌شوند آن هم نه در حد طبیعی و نه در حد لزوم بلکه با صورتی کاملاً انحراف یافته. در این شرایط است که دیگر او نمی‌تواند انسان معنی، انسان قرآن و بالاخره انسان خدا شود. این همان انسانی است که به ایستگاه “اسفل سافلین” سقوط خواهد کرد.

خدا در این آیات می‌گوید آن کس که از فطرت خود سوءاستفاده کرد و در بخش نیازهای دنیوی خلاصه و اسیر شد هم زندگی دنیوی او به پست‌ترین مراحل می‌رسد و هم او را در روز قیامت به بدترین مراحل عذاب خواهیم رساند.

باید هم همین‌طور باشد زیرا انسان اگر به سوی خدا حرکت کند هر روز بلکه هر لحظه درحال رشد و تکامل است ولی اگر ارزش‌های مادی و دنیوی را به‌‌عنوان هدف انتخاب نماید و هر آن در راه تحقق آن‌ها تلاش کند این بدان معنی است که انسان با آنکه می‌تواند موجودی بالاتر باشد برای حد و سطحی پایین‌تر راضی شده. بدیهی است در این نوع زندگی علاوه بر آنکه در راه انسان هیچ‌گونه تکامل وجود ندارد و مرتب درحال پایین آمدن و سقوط کردن می باشد این همان اسفل سافلین است که در زندگی انسان غیر خدا پیوسته به چشم می‌خورد.

با توضیحات فوق روشن است که هر کس در جهان ما محکوم به این سقوط هست مگر کسانی که در فضای هر چهار قسم بطور طبیعی و فطری زندگی نمایند آن‌وقت شرط آنکه بتوان بدان صورت زندگی کرد آنست که ایمان داشت و بر وفق ایمان عمل کرد. اکنون باید دید چرا کسانی که ایمان دارند و عمل آن‌ها بر وفق صلاح است و به هرحال افرادی درست و سالم هستند پاداش آنان بی‌حساب است و محدود و قابل شمارش نیست. این‌که این پاداش دور از هر منتی است طبیعی است زیرا لطف و مرحمت خداوندی دور از هر منتی است.

“لهم اجرٌ غیرممنون” یک معنای آن آنست که پاداش ما نامحدود و نامعدود است، البته می‌‌توان گفت خدای بزرگ با لطف و رحمت و قدرت بی‌نهایتش وقتی به بنده مؤمن صالح خود پاداش می دهد پاداش بی‌نهایت می‌دهد ولی بد نیست از دید دیگری هم به این مسئله نگاه شود.

در سوره نبأ آن‌جا که قرار است پاداش متقین بیان شود گفته می شود “جزاء من ربک عطاء حسابا” یعنی پاداش از ناحیه خدای تو قبل از هرچیز یک بخشش و لطف است و از حساب هم به دور نیست. درحقیقت انسان باتقوا و پرهیزگار مورد لطف و رحمت وسیعی از ناحیه خداوند قرار می‌گیرد ولی باید دانست که حسابی در کار است و این پاداش و رحمت به انسان درستکار و وظیفه‌شناس نظامی دارد و کتابی. بد نیست کمی هم در این‌باره صحبت شود.

قبل از هرچیز باید مثالی بزنم – اگر در اولین خانه شطرنج یک عدد گندم بگذاریم و در خانه دوم دو عدد و در خانه سوم چهار عدد و همین‌طور تا آخر می‌دانید جمع این گندم‌هایی که در خانه‌های شطرنج جمع می شود هزارها تن خواهد بود و حال آنکه در قدم اول برای یک ذهن ساده قابل ‌قبول نیست. ولی حقیقت چنین است.

حال بیاییم بر سر انسان مؤمن با عمل صالح مگر نه چنین است که او پیوسته به سوی خدا درحال رشد و حرکت است؟ بنابراین بی‌نهایت کوچکی به نام انسان با بی‌نهایت بزرگی به نام خدا که قرار است در حال پیوند باشد هر روزش در مرحله ‌ایست بیش از روز قبل و واقعاً زندگی او تصاعدی است.

بنابراین روزهای عمر او و بلکه دقایق عمر او همچون خانه‌های یک شطرنج است که محتوای این خانه‌های شطرنج اقدامات و تلاش‌های او است که پیوسته هم درحال افزایش است با این توضیح عمل صالح انسان مؤمن مرتب درحال تصاعد است و بنابراین پاداش ناشی از آن هم درحال تصاعد خواهد بود و از واژه غیر ممنون روشن می‌شود که چرا انسان مؤمن صالح پاداش فوق‌العاده زیاد خواهد داشت و درحقیقت خداوند انسان را طوری آفریده است که بتواند این پاداش بی‌نهایت را برای خود جذب نماید و خود را به نقاط بالایی برساند.

نکته دیگری که به‌‌عنوان اساس باید اشاره شود کاری را خالصانه برای خدا انجام دادن است، بدین معنی که هر چقدر کار برای هدف‌های بالاتری انجام گیرد ارزش بیشتری دارد و عالی‌ترین هدف خداوند است که اگر کار به پاس اطاعت فرمان و نزدیکی به او انجام شود بهترین سطح کار است و تصور مرتبت بالاتر نمی‌توان کرد. این حالت روانی در انسان که بتواند کار را برای خدا انجام دهد با استمرار در ایمان و عمل صالح به دست می‌آید بدیهی است این هم علت دیگری است که انسان مؤمن با عمل صالح شامل “اجر غیر ممنون” می شود.

بنابراین به طور خلاصه ایمان و عمل صالح به طور مستمر و مداوم در انسان باعث آن می‌شود که هم روزبه‌روز سطح کیفیت عمل بالاتر برود و هم به طور مرتب و مداوم که کمیت عمل صالح رو به افزایش باشد این دو موضوع می‌تواند علل یک پاداش بدون منت و پاداش غیر محدود و بالاتر از حد سنجش انسانی از ناحیه خداوند برای انسان باشد.

البته برای آنکه انسان به حالتی برسد که انگیزه کارهایش خدا باشد کاری بس دشوار است ولی در ظرف زمان و اعمال حوادث روزگار و حفظ پای‌بندی به سنن الهی به‌تدریج حالت صفا و صیقلی در ضمیر انسان و به تناسب تلاش و کاری که داشته است حاصل می شود. بدیهی است که اگر انسانی در کنار ایمان و عمل صالح خود پیوسته کوشش کند تا سطح عمل خود را بالاتر بیاورد و به اجزاء تشکیل‌دهنده عمل از دید وسیله و ابزار نظر کند و فقط کار را بخواهد برای خدا انجام دهد این نوع کار و فعالیت از نظر خداوند بدون پاداش نخواهد ماند.

در تأیید این مطلب از آیات زیادی می‌‌توان استفاده کرد که از آن جمله آیه 7 سوره عنکبوت است که می‌فرماید:

«والذین آمنوا و عملوا الصالحات لنکفرن عنهم سیئاتهم و لنجزینهم احسن الذی کانوا یعلمون.»

یعنی کسانی که ایمان دارند و عمل صالح، لغزش‌های آنان را می‌پوشانیم و نادیده می‌گیریم و به آن‌ها براساس بهترین اعمالی که داشته‌اند پاداش می دهیم. در اینجا این مطلب را می‌فهمیم که فرد مؤمن و با عمل صالح بدون خطا و لغزش نیست و نباید هم این‌طور فکر کند که بدون خطا است ولی وقتی قرار او ایمان و عمل صالح است لغزش‌های او را از یک طرف می‌بخشیم و از طرفی چون کار او در حال رشد و بهبود بوده است پاداش او را بنا به آخرین سطح و حد عمل او خواهیم داد.

به عبارت روشن‌تر اگر انسانی از ابتدای بلوغ دستش را به طرف اسلام دراز کند و قرارش این باشد که صمیمانه و از نهاد ضمیر این دین را بپذیرد و از طرفی رفتار روزانه‌اش را بر وفق این تصمیم و این پیوند، تنظیم کند و مثلاً چهل سال بر این تصمیم و بر این هدف باقی بماند، بدون شک هر روزش بهتر از دیروز است و مراتب رشد و حرکت صعودی را در خود و کار خود می‌بیند و می‌یابد آنچه را که خداوند می‌فرماید: “براساس بهترین و والاترین مرتبت های حاصل شده از عمل این انسان به او پاداش می دهیم” زیرا همان‌طورکه عرض کردم در مراتب بالا نفس انجام وظیفه پاداش است.

بنابراین اگر کسی چهل سال عبادت و اطاعت خالصانه برای خدا داشت حالات فوق‌العاده‌ای که در طول چهل سال برایش حاصل می شود خود پاداش است و علاوه بر آن بنا به این زندگی مطیعانه، پاداش‌های دیگری را هم خداوند برای روز رستاخیز به بنده اش وعده داد که پاداش را متناسب با نقاط ماگزیمم منحنی عمل خواهد داد زیرا این انسان یک عمر عمل صالح داشته تا به آن نقطه رسیده است و جا دارد آن نقطه و آن سطح حد پاداش تعیین شود.

به طور مختصر از نفس ایمان و عمل صالح برای خداوند می‌‌توان فهمید که از ناحیه خداوند پاداشی وسیع، غیر معدود، بدون منت و بنا به آخرین حد عمل صالح داده می‌شود. این همان “اجر غیر ممنون” می باشد.

و ما یکذب بعد بالدین(10) ألیس الله باحکم الحاکمین(11):  دین به هر معنی که باشد، چه معنی دارد که تو “پیغمبر” را به خاطر آن تکذیب کنند و آیا خدا از همه حکیمان، حکیم تر و از همه حاکمان حاکم تر نیست؟

راستی چه بهتر از این‌که انسان را با همه امکانات و ابزارهای لازم و عقل و شعور لازم بیافریند، به او نیروی انتخاب عنایت کند، در نهادش راه و چاه قرار دهد و در جهانش نیز راه و چاه. و سپس نحوه پیمودن راه را به کمک پیغمبران برای انسان بیان کند و سپس بگوید اگر انسان به راه شدی جای تو در “اعلی علیین” است و پاداش تو بهترین و والاترین پاداش و اگر انسان گمراه و انسان چاه شدی به “اسفل سافلین” سقوط خواهی کرد.

و این‌که انسان را نیز در کنار همه این نعمت‌ها آفریده باشد و بعد هم آن پاداش‌ها را بدهد و هیچ‌گونه منتی نگذارد و همه آن لطف باشد چه بهتر از این خواهد بود؟ و کجای این برنامه جای تکذیب است؟ اساساً اگر این نظام الهی را به‌‌عنوان نظام تشریع و قوانین مربوطه را دین بگیریم چه نقطه ضعفی در آن به چشم می‌خورد که جا داشته باشد رسول این قواعد و قوانین مورد تکذیب واقع شود؟

و یا خداوندی را که همه ما را آفریده، جهان هستی را آفریده، راه را از چاه بیان کرده، حق را از باطل جدا ساخته و سپس گفته است در روز جزا “دین” به همه حساب‌ها خواهم رسید، چگونه می توان تکذیب کرد؟! و اساساً انسان که خود آفریده شده است چه تکذیباتی در نظام تکوین و تشریع می‌تواند داشته باشد؟

حال خداوند بنا به آنکه جهان هستی را با عالی‌ترین مرتبت های علم و حکمت که بر تصور انسان قابل گنجایش نیست آفریده است و از هر حکیمی بالاتر است و از آن نظر که بر جهان از بدو آفرینش آن تا پایان آن نهایت تسلط را دارد از هر حاکمی بالاتر است و هر دو مفهوم هم می‌تواند باشد یعنی خالق جهان هستی هم بالاترین حکیم است و هم بالاترین حاکم. بنابراین وقتی دین الهی از طرف بهترین حکیم حاکم، فرستاده شده باشد، چه جایی برای تکذیب دارد؟ و اساساً چه کسی در صلاحیت تکذیب است؟ در کدامین جزء آفرینش و دین الهی تصور غیر حقیقت می‌‌توان داشت که زمینه را برای تکذیب آدمی آماده سازد؟

 به طور خلاصه در سوره‌ای که گذشت:

بین قسم ها و مطالبی که بعد گفته می شود نهایت رابطه وجود دارد، چهار قسم کنایاتی، ابعاد تشکیل‌دهنده انسان و راه او است. چهار قسم، نیازهای محسوس و معقول او را اشاره دارد. تعادل بین این قوی، اساس کار است. انسانی که از نظام تعادل معنی و محسوس خارج شود به سقوط می‌رسد و آن کس که از نظام تعادل خارج نشود و در پرتو ایمان و عمل صالح پیوسته به خدای بزرگ نزدیک شود به بهترین پاداش نائل خواهد آمد.

متن فوق طرح آفرینش انسانی را تشریح می‌کند که توسط بزرگ‌ترین و والاترین حکیم و حاکم پایه‌گذاری شده است وجای هیچ‌گونه تکذیب و ایراد و اشکال از ناحیه افراد به پیامبر بزرگش که مسئول و مجری نظام تشریع الهی است نخواهد بود و همان خداوندی که احکم‌الحاکمین است در صلاحیت همه این حرف‌ها می باشد.

خداوندا در پایان عرایضم تو را به پیشوای متقیان سوگند می‌دهم که در این دقایق نخواه ضمن آنکه در احسن تقویم آفریده شده ایم به اسفل سافلین بازگردیم.

خدایا عنایت کن ایمان و عمل صالحی در ما به وجود آید.

خدایا به ما توفیق ده که با مکه، پایگاه وحی تو و قرآن کتاب وحی تو و محمد (ص) پیام‌آور تو پیوند یابیم.

خدایا توفیق ده از کسانی باشیم که در کنار حیاتمان و در انتها اجر غیر ممنون نصیبمان شود.

خدایا با فکر ما ایمان ما را بیامیز.

خدایا آن توفیق عنایت فرما که قرآن تو را بفهمیم و عمل کنیم و با همه موجودیت خود در جهت تو با سرعت به حرکت آییم.

انتهای پیام/ سرویس: دین و اندیشه ۱۳۹۹/۰۱/۱۲