به گزارش اصفهان زیبا؛ (مشاهده متن در سایت روزنامه اصفهان زیبا)
مقدمه دبیر گروه تاریخ شفاهی «اصفهانزیبا»
در کلانپروژه «حوالی 57»، به تحقیقات
کتابخانهای گسترده و 50 مصاحبه با پیشگامان انقلاب اسلامی اصفهان، با هدف
پدیدارشناسی مبارزات مردم غیور اصفهان در انقلاب اسلامی پرداختهایم که
حاصل آن مطالعات در قالب 15 جلد کتاب و همچنین صفحات و ویژهنامههای
روزنامه، بهصورت موضوعی و تدریجی منتشر میشود.
در مطلب مورخ ۱۶ فروردین 1403 با تیتر
«ادای دِین اصلاحطلبانه به فضلالله صلواتی» به نقد مجموعه پنججلدی
«اصفهان در انقلاب» به قلم نویسنده محترم آقای عباس نصر پرداختیم (این لینک را ملاحظه فرمایید).
در همان مطلب تأکید شد که این نقد، نافی
زحمات نویسندگان کتاب آقایان حنیف و نصر و تعریض به خدمات و سوابق مبارزاتی
آقای دکتر صلواتی نیست؛ بلکه نقدی علمی بر رویکرد نگارش یک کتاب مهم تاریخ
است که ما آن را در قالب یک روایت اصلاحطلبانه از مبارزات مردم اصفهان
فهم کردهایم.
استاد عباس نصر در پاسخ به نقد کتاب خود،
جوابیهای ارسال کردهاند که ضمن تشکر از ایشان به درج کامل آن میپردازیم.
تنها به یک نکته بسنده میکنیم که آقای نصر مطلب ما را «به خواست دیگران و
کشاکش جناحی» توصیف کردهاند که این تعبیر پس از گفتوگوی دوستانه با
ایشان و مشاهده دغدغهها، بهنوعی کملطفی و خارج از عرف آزاداندیشی است.
خدا را شکر که ادای دِین اصلاحطلبانه به فضلالله صلواتی محقق شده است
جوابیه به نقد کتاب اصفهانزیبا
نویسنده: عباس نصر
مدیرمسئول محترم روزنامه «اصفهانزیبا»
با سلام و عرض ادب
احتراما طبق قانون مطبوعات پاسخ اینجانب
را به نقد کتاب «اصفهان در انقلاب» با عنوان «ادای دین اصلاحطلبانه به
فضلالله صلواتی» که در مورخ ۱۶ فروردین سال جاری منتشر شد و با رعایت حقوق
متقابل مندرج فرمایید؛ همچنین پنج مورد پیشنهاد جداگانه تقدیم شد و
امیدوارم ضمن انتشار آن به دست مسئولان مربوطه برسانید.
ضمن سپاس صمیمانه از نقدکننده کتاب فوق،
جناب آقای حجتالاسلام جلوانی، گفتنی است که این نگارنده قصد پاسخگویی (به
دلایل زیر) نداشتم و برای اینکه از زحمت این برادر جوان عزیزمان بیتفاوت
رد نشده باشم، بدون آشنایی قبلی، در دفتر آن روزنامه ایشان را ملاقات کردم و
دوساعتی گفتوگوی دوستانه داشتیم. در آخر گفتم که قصد پاسخگویی به نقد
شما را ندارم؛ ولی اگر مایل باشید، پاسخ خواهم داد که ایشان خواست پاسخ
دهم؛ لذا این نوشته به دلیل خواسته ایشان نوشته شد.
توضیح اینکه بنا بر سه علت نمیخواستم این
نقد را پاسخ دهم؛ اول اینکه در روزنامه و نگارشهای ژورنالیستی جایگاه
مناسبی برای نقد کتاب و پاسخ دادن به آن نیست؛ بلکه یا در مجلههای تخصصی
یا محیط دانشگاهی باید این امور انجام شود.
دلیل دوم اینکه روزنامه شهرداری از بودجه
مردم تأمین میشود، باید ثمره و نتیجه آن به اهداف و وظایف اصلی شهرداری و
امور فرهنگی آن به کارهایی نظیر آموزش فرهنگ شهروندی یا گزارشها و گفتوگو
بر سر مقررات شهری و پیشنهادهای عمران شهری و غیره برگشت کند. اگر
عوارضدهندگان از ردوبدل اینگونه مطالب که نقد کتاب تاریخی یا تاریخنگاری
غیرمرتبط با امور شهری باشد و ناراضی باشند، اخلاقا جای بحث پیدا میکند.
اینجانب در دوران شهردار قبل (آقای دکتر
نوروزی) پیشنهاد نگارش تاریخ دهساله اصفهان در اول پیروزی انقلاب را در
قالب چهار جلد به حوزه اصفهانشناسی شهرداری ارائه کردم و در نظر داشتم یکی
از چهار جلد پیشنهادی را به امور شهرداری در ده سال اول انقلاب ازنظر
توسعه و عمران شهری و نیز نقش حمایتهای شهرداری در جنگ را بیاورم؛ ولی این
پیشنهاد با بگومگوهای زیاد روبهرو شد و یکی از اعضای شورای شهر هنگام
تصویب این طرح اعلام کرده بود که نوشتن تاریخ، مشکلی را از مردم شهر حل
نمیکند که این جمله او را در روزنامه خواندم و تردید کردم؛ البته از بیرون
نیز حرفهایی زده شد؛ بدین خاطر با وجود اینکه این پیشنهاد در شورای شهر
تصویب شد، خودم انصراف دادم و از اجرای آن گذشتم.
دلیل سوم اینکه احساس کردم این نقد
منتشرشده بهخواست دیگران و در راستای تداوم کشاکشهای جناحی گذشته است که
ازنظر اینجانب، تاریخمصرف درگیریهای جناحی، بین دو جناح اصفهان تمام شده
و باید کنار گذاشته شود؛ این زمان میطلبد عاقلان دو جناح با خواندن نماز
وحدت با هم متحد شوند و کشور را از دست غارتگران نجات دهند و نباید جوانان و
نسلهای بعد را به این وادی سوق داد.
اما پاسخ و توضیحات
۱. درباره تیتر انتخابشده آن نقد؛ این
تیتر مرا ناراحت نکرد؛ چراکه اینجانب و کل مردم اصفهان ازجمله اصلاحطلبان
و حتی مخالفان کنونی آقای صلواتی، همگی در درجات مختلف وامدار مبارزات
آقای دکتر هستیم و اگر این کتاب ادای دین به ایشان کرده است جای شکر دارد؛
حداقل در این شهر و در این دوره سنت نخبهکشی (در عرصه نگارش تاریخ) درباره
ایشان صورت نگرفته و یک نفر از طرف اصلاحطلبان این شهر به یک مبارزِ نخبه
شهر، ادای دین کرده است؛ بنابراین اگر در چند مورد اسم ایشان (به نظر
نقدکننده) زیادی بهکار رفته است، درحالیکه هم قابل توضیح است و هم در
جمع کمتر از برخی افراد دیگر آمده، اصلا مهم نیست.
امیدوارم از طرف غیراصلاحطلبان هم ادای
دین به ایشان فراموش نشود و نویسندگان تاریخ قبل از انقلاب، ارزشهای ذهنی و
جناحی امروزه را به تاریخ و به قبل از پیروزی انقلاب تحمیل کرده یا اگر
اینجانب خطا نمودهام که ادای دین کردهام، از این خطا تجربه آموخته و
درباره دیگران این خطا را تکرار نفرمایید. ناگفته نماند آقای دکتر صلواتی
که این نقد را در روزنامه خوانده بود، میگفت که «من تعجب میکنم؛ مگر بیان
زندان و شکنجه و تبعید و بدبختیها و دربهدریهای من که در این کتاب
منتشر شده جای حسادت ورزیدن دارد که اینطور نوشتهاند؟ مگر این
دربهدریها برای من چه داشته است؟…» اینجانب به این گلایه آقای دکتر حق
میدهم و میپرسم، آخر این چه مرامی است که ما همگی داریم؛ چرا هرکجا
خواستیم شمعی برافروزیم، بلافاصله پروانهای را میسوزانیم.
هرکجا شمع نهادیم که نوری بدهد من ندانم که چرا شعله به پروانه زدیم
جنگ هفتادودوملت شده زنجیر تنم حرف حافظ بنهاده ره افسانه زدیم
اما جواب علمی درباره بحث «ادای دین» این
است که هیچ پژوهشگری در انواع رشتههای علوم انسانی یافت نمیشود که
پیشفرضهای ذهنی او بر پژوهش ایشان اثر نداشته باشد؛ بله اصلا این امکان
وجود ندارد. از خود ناقد محترم این کتاب خواهش دارم ببیند در همین نقد از
پیشفرضهای ذهنی خودشان یا دیگران اثرپذیر بودهاند یا نه؟ آنچه مهم است
دروغ و تهمت و بزرگبینی و تحقیر و اینها اشتباه است؛ یعنی پیشفرضها
نباید حقایق را لوث کند.
2. نقدکننده محترم گفتهاند آقای صلواتی
به دلیل دستگیری و رفتن به زندان و تبعید و کار کردن در زمان در یک شرکت
ساختمانی در شهر یزد دیگر فرصت نداشت در اتفاقهای سیاسی اصفهان سهم بسزایی
داشته باشد.
پاسخ این نظریه این است که مگر وقتی آقای
خمینی یا آقای ظاهری دستگیر و تبعید شدند، از آن پس بر ایران یا شهر خود
بیاثر بودند؟ یا برعکس بعد از دستگیری یا تبعید (بدون حضور فیزیکی)
تأثیرگذارتر شدند؟ ای کاش نویسنده عزیز این نقد در جریان آن روزها حضور
داشت و میدید وقتی آقای صلواتی دستگیر شد و بهخصوص خبر کشته شدن او زیر
شکنجه از رادیو عراق منتشر شد، کسانی که با او ارتباط و آشنایی داشتند،
چقدر متأثر و از دستگاه حاکمیت چقدر متنفر شدند و مصمم شدند از این پس
گامهای جهادی بردارند و ایکاش شهدای عزیزی مثل احمد حجازی و محمد حجازی و
جلال افشار و دوستان دیگر در قید حیات بودند و شما از آنها میپرسیدید
چرا به یزد میرفتید که آقای دکتر صلواتی را ببینید؟
ایشان که در یک شرکت ساختمانی حسابداری
میکرد و دیگر در اصفهان نبود و کاری نمیکرد، دیگه یزد رفتن نداشت!
بهعنوان بقیهالسیف آنها عرض میکنم در طول مدت تبعید ایشان در یزد، چهار
نوبت برای چهار مسئله کلیدی و مهم نزد ایشان رفتم که در اصفهان کسی
نمیتوانست پاسخگویمان باشد. دوستان دیگر هم مرتب در رفتوآمد بودند.
اضافه کنم از وقتی ایشان وارد یزد شد،
مشاور امین آیتالله صدوقی قرار گرفت و هر کمکی آقای صدوقی به مسائل اصفهان
کرد نظیر حمایت از تحصن مادران زندانیان سیاسی و حمایت بسیار مهم از تحصن
منجر به حکومتنظامی در منزل آیتالله خادمی، متأثر از وجود دکتر صلواتی در
کنار ایشان بود.
آقای صدوقی به ایشان گفته بود با این
پیشنویس اعلامیهها که برایم مینویسی یا ویرایش و مرتب تندش میکنی، آخرش
سر من را به دار میدهی. (یک حسابدار و این کارها؟!) پیشنهاد میشود برای
روشنتر شدن حقیقت، آقای دکتر احمد زمانی پایاننامه تحصیلی یکی از
دانشجویان دوره ارشد را که زرنگ و توانمند بیطرف باشد، «با پرسش اصلی:
صلواتی در یزد چه میکرد؟ و همین فرضیه که فرمودهاند» پذیرا شوند، تا در
این راستا آن دانشجو به جمعآوری خاطرات ایشان و افراد مرتبط بپردازند تا
حقیقت روشن شود.
3. این سخنی که از برادر عزیزمان آقای
رسول جعفریان نقل شده که گفتهاند: «بیان خاطره حالت خودمحوری که اغلب از
موضع برتر از سوی کسی دارد که رویدادی را نقل میکند » سخن عالمانهای است؛
اما یک اصل کلی است و اختصاص به کتاب «انقلاب در اصفهان» ندارد؛ وقتی
درباره انقلاب یا هر واقعهای هیچ کتاب قبلی نیست، چه باید کرد؟ مگر تاریخ
صدر اسلام یا هر تاریخ دیگری از چه راهی بهجز جمعآوری خاطرات و
نقلقولها نوشته شدهاند؟
این ایراد را معاون پژوهشهای تاریخی
مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، آقای دکتر محمدجواد مرادینیا بدینگونه و
بهشوخی میگفت که «با هرکس در ایران مصاحبه انجام شد، خودش را محور انقلاب
میدانست و ما فهمیدیم همه انقلاب کردند بهجز خود امام خمینی». یک نوبت
این اشکال را ما از مرحوم استاد پرورش پرسیدیم. ایشان پاسخ داد: علتش این
است که از ترس ساواک همه از هم خبر نداشتند که بدانند دیگران چه میکردند،
فقط گروه یا مسجد و محله خودشان را میدیدند. بههرحال این یک اصل ناگزیر
است که باید پذیرفت.
4. پاسخ ایراد دوم؛ بله بنده قبول دارم
اگر بخواهیم همه خاطرات را جمعآوری کنیم، کمبودهای کتاب خیلی زیادند؛ اما
چیزی از روی قصد مورد غفلت قرار نگرفته است. شاید سوژهها ضعیف بوده و شهرت
به مبارز بودن نداشته یا بسیاری از مسائل بعدها روشن شد که در دوران پژوهش
محتوای این کتاب، در اختیار نبود و اصلا در مقطع جمعآوری مطالب بسیاری
حاضر به گفتوگوی خاطرات خود نبودند، حتی برخی به کار ما میخندیدند؛ اما
ناگفته نماند که برای کسانی که کتابی نوشته شده بود (مثل آقای خادمی) یا
یقین داشتم کتابی نوشته خواهد شد (مثل آقای پرورش) به دلیل حجیم نشدن این
کتاب، زیاد پرداخته نشد.
ایکاش آقای احمد زمانی که استاد تاریخ
بودند و این ارزیابی را از این نوشته ما داشتند، با وجود در اختیار داشتن
دهها دانشجوی رشته تاریخ و امکانات دانشگاه و نداشتن گرفتاری کار در
استانداریها و شهرداری و خدمت در استانهای محروم بدون دسترسی به امکانات،
نظیر این نویسنده خودشان همت کرده و یک مجموعه کامل استخراج و نگارش
میکردند تا همگی فیض ببریم. (بههرحال ظاهر و باطن، هذا بضاعتنا؛ ما هذا
بضاعته).
نقد آقای زمانی این بوده که چرا درباره مبارزات حاجآقا کمال
فقیهایمانی با شتاب رد شدهایم، در ازای آن، مرحوم حاج شیخ محمدتقی شریعتی
ایراد داشتند که چرا به آقایان عبدالله نوری و عطریانفر و مرتضی مبلغ و
این دوستان پرداخته شده است (که البته مسئولیتهایی داشتند و وقت نداشتند
با ما مصاحبه کنند). آقای اکبر شازمانی ایراد داشتند از ما زندانیان سیاسی
خاطرات درخور نیاوردی؟ و همین روزهای ماه اردیبهشت فردی که او را
نمیشناختم، در جلسهای میگفت چرا از من درباره استقبال از آیتالله طاهری
نپرسیدهای و…؟ خلاصه بدهکار همه هستیم.
5. (پاسخ ادامه مطلب نقد دوم)؛ درباره
آقای سالک عرض کنم که احتمالا ایشان فراموش کردهاند کجاها از وجود دکتر
صلواتی بهره میبردند؛ آقای دکتر صلواتی هم درست گفتهاند که ایشان بعد از
رفتن به قم بیشتر قم بودهاند و در اصفهان فعال نبودند. اما خود آقای
صلواتی هم این را گفتند که «آقای سالک زمانی که دانشآموز بود و به قم
نرفته بود، بهاتفاق دوستانی نظیر آقای هادی صاحبفصول در مسجد آجری فعالیت
و از من دعوت میکردند که برای آنها سخنرانی کنم و احتمالا در اردوی
نصرآباد یا شاهکوه هم میآمدند…».
درهرحال سیاسی شدن اغلب دانشآموزان در
درجات مختلف در دوره موردبحث مستقیم و غیرمستقیم به آقای صلواتی مربوط
میشد. ناگفته نماند آقای سالک هم که طبق گفتههای فوق در اصفهان فعال
نبوده، به یکی از دوستان گلایه داشته که چرا رفیقت درباره من کم نوشته است.
البته خاطراتشان توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است.
6. یکی از ایرادهای دیگر در بند دوم؛ گفته
شده که چرا پس از آزاد شدن آقای زهتاب به نام صلواتی رسیدهام و گفتهام
آقای زهتاب از اطرافیان آقای صلواتی و سوابق مبارزاتیاش از آقای پرورش
بیشتر بود. باید بگویم یکی از اردوهای دانشآموزان با مدیریت آقای صلواتی
قبل از دستگیری ایشان، در باغی در نصرآباد برگزار شد که حضور داشتم و به
چشم خود دیدم که آقای صلواتی در وسط حلقه دوستان نشسته و سخت در حال پرسش و
پاسخ است.
آقای زهتاب هم سرش را گذاشت روی زانوی
دکتر صلواتی و دراز به دراز وسط جمعیت خوابید؛ بهطوریکه حتی خرخرش بالا
رفت. وقتی خودم این نوع صحنهها را میدیدم، اگر بگویم او از اطرافیان آقای
صلواتی بود و سابقه سیاسیاش با دکتر به سالها قبل برگشت میکرد، مشکل
دارد؟
7. درباره درگذشت حاجآقا مصطفی خمینی و
تأثیر آن در ایراد مورد ششم؛ یادآور میشوم که در جلد سوم صفحات ۳۷۹ تا 404
و در جاهای دیگر این مجموعه به تناسبِ سخن، نام ایشان فراوان آمده است.
حال اگر ناقد محترم تأثیر درگذشت او را یک پله مبارزه در تقسیمبندی
مبارزات اصفهان میداند، حق با اوست؛ درحالیکه این ایراد را مؤسسه نشر
آثار امام به این نوشتار نگرفت؛ اما متأسفانه در این روزنامه بهگونهای
نوشته شده که خواننده فکر میکند اصلا نام مرحوم مصطفی خمینی در این کتاب
نیامده است.
بههرحال این نوع تقسیمبندیها به نظر
نویسنده و نقطهنظرات او بستگی دارد. برای یک روحانی چون مراسم در حوزه و
(با اغماض) منحصر به حضور روحانیون بوده، میتواند این مطلب را یک سرفصل از
انقلاب بداند؛ اما درباره این نویسنده که بازتاب آن را در سطح شهر و
دانشگاه و مدارس خیلی گسترده ندیدم، برای آن سرفصل جداگانه درباره تحولات
در اصفهان نیاوردم (بستگی به ارزیابی نویسنده دارد).
8. ناقد محترم در نقد شماره 8؛ به کاربردن
کلمه «کانون» را تیتر غیرحرفهای و موجب خنده و تمسخر میدانند. ولی باید
توضیح دهم در بین بچههای مبارز برای لو نرفتن مسجد یا مدرسه یا هرکجا جلسه
گروهی داشتند و عنوان «کانون» را به کار میبردند (گروه ما که اینطور
بود)؛ چراکه در سالهای اولیه، کانون علمی و تربیتی جهان اسلام در لیست
سیاه ساواک نبود، کلمه «کانون» را به عاریت میگرفتند، ضمن اینکه این کلمه
با مفهوم مرکزیت به کار رفته است؛ مثلا مسجد حجت سالهای بعد یک «کانون
مبارزه» شد؛ یعنی یک مرکز مبارزه شد.
اما امروزه ۵۰ سال از آن شرایط گذشته و
ادبیات آن روزها عوض شده، بهطوریکه برای برخی کلمه «کانون» خندهدار
مینماید. این مسئله مثل سکه اصحاب کهف است که برای جوامع بعدی بیارزش و
شاید خندهدار شده بود. اتفاقا خوبی این نوشتار در این است که با ادبیات
جاری در انقلاب همنوایی دارد.
در پایان به دلیل حجم زیاد نقدها که به
شرح مفصل نیاز دارند، در همین شیوه و سیاق هستند، به همین نمونه پاسخها
بسنده میکنیم و به پایان میبریم. باز هم از زحمات برادر بزرگوار جناب
آقای جلوانی نقدکننده محترم کتاب تشکر میکنم و آرزوی موفقیتهای بزرگ
برایشان دارم. پایان گفتوگو./
پنج مورد پیشنهاد خدمت جناب شهردار و شورای محترم شهر اصفهان
به نام خدا
شهردار و شورای محترم شهر اصفهان
با سلام و عرض ادب
پیشنهادهای متعددی در نظر است که پنج مورد
آن را که هر یک به نحوی میتواند موجب افتخار مردم این شهر باشد تقدیم
میکنم؛ امید است موردتوجه قرار گیرند.
۱. تدوین کمکهای شهرداری از طرف مردم اصفهان در جنگ و در حوادث غیرمترقبه کشور از پیروزی انقلاب تاکنون؛
۲. تدوین سیر طرح و انجام «کتابخانهسازی
توسط شهرداریها» که از درون ساختمان شهرداری اصفهان شکل گرفت و طرح «آموزش
فرهنگ شهروندی» که از باغ غدیر اصفهان آغاز شد و به شهرداریهای دیگر
سرایت کرد و به طرحهای ملی برای شهرداریهای کشور تبدیل شد (مثلا شهرداری
تهران با برداشت از اصفهان، کتابخانهها و دانشکده آموزش فرهنگ شهروندی
ایجاد کرده است).
3. کلیسای لوقا واقع در عباسآباد را به
یاد قرنها زیست مسالمتآمیز ادیان در این شهر با همان حالت کلیسا بودن
مرکز گفتوگوی ادیان اصفهان کنید. در صورت تصویب کلیات این طرح در این
راستا نظراتی دارم که بهموقع تقدیم خواهد شد.
4. گسترش و نهادینهکردن فرهنگ شورایی
ضرورت نجات و پاکسازی اصفهان از بقایای دعواهای حیدری و نعمتی گذشتههای
این شهر است. لازم است این عامل وحدتبخش الهی که کمک به شورا و شهرداری هم
هست، در دستور کار فرهنگسراها و رسانههای شهرداری قرار گیرد.
۵. برای استاندار و شهردار قبل، طرحی
ارسال کردم که همانگونه که نماز به مسجد نیاز دارد، نهادهای مدنی مندرج در
قانون اساسی هم نیاز به خانه نهادهای مدنی دارد (به سوابق مراجعه شود).
این طرح در حرف خیلی مورد استقبال قرار گرفت؛ ولی عملی نشد. جا دارد شما در
دوره مدیریت خود این گام تاریخی را بردارید و پیشتاز این حرکت شود. موفق
باشید.
سپاسگزارم/ عباس نصر- 1403.3.6