« روزگار غربت اسلام »
فضل الله صلواتی
یکی از دانشمندان میگوید اگر کارفرمائی سیلی بر گوش کارگری بزند، سپس از او عذرخواهی کند و پاداشی بدهد، به ظاهر کارگر راضی و غائله ختم شده است، ولی یک جامعهشناس در آن سیلی، انقلابی بزرگ علیه سرمایهداری را میبیند، چگونه یک اتفاق ساده ممکن است حوادثی بزرگ به دنبال داشته باشد و یا یک سخن و یا یک عبارت از مسؤولی چه مشکلاتی را پیش میآورد؟
خبر خیلی ساده بود که در یکی از بوستان ها، خانمی حجاب مناسبی نداشته و فردی با لباس روحانی با بیان صمیمانه، نه با خشونت، تذکری داده و اعتراضی کرده که آن خانم عمامۀ او را بر زمین زده و لگدکوب کرده، این عمل چه مفهومی دارد؟ بر فرض که خانم دستگیر و محاکمه و به زندان افتد یا آن خانمی که روسری خود را سر چوب کرده بود، وقتی آنها به زندان افتادند و محکوم شدند، همۀ مشکلات حل میشود؟ تمام زنان کشور حجابشان را حفظ میکنند و احترام روحانیت باز میگردد؟ رضایت عمومی از حکومت و نظام ایجاد میگردد و یا هنگامی که با ضرب و جرح، کشاورزان اصفهانی را متفرق میکنند که سالهاست از حق آبه خود محروم شدهاند و تکلیف کشاورزی و وضعیت کار و مزارع خود را نمی دانند و دچار فقر مطلق شده اند! اوضاع آرام شد؟ آیا معلمان به خواستههای خود رسیده و مشکل دریافتی بازنشستگان ترمیم میگردد؟ با ضرب و زور و گلولههای پلاستیکی و یا جنگی مشکل بیکاری و بی خانمانی و تورم و گرانی حل نمی شود که بزنند و بکوبند، مگر با سرنیزه میتوان به قدرت ادامه داد؟ اگر چنین بود شورویها هنوز مسلط بودند و صدام هنوز رئیس علیالاطلاق عراق بود و...
از محمد رسول الله(ص) پیامبر اسلام حدیثی نقل می شود که: «إنّ الإسلامَ بَدأ غَرِیبا و سَیعُودُ غَریبا کما بَدأ ، فَطُوبى للغُرَباءِ» (اسلام غریبانه آغاز شد و بزودى، همچون ابتداى خود، غریب خواهد شد؛ پس خوشا به حال غریبان)
چرا اسلام غریب نباشد؟ هر کس داعیه ای دارد و اسلامی را برای خود تفسیر و تأویل میکند و مسلمانی تازهای اختراع مینماید! از ابتدا فرقهها و جناحها و دار و دستهها پیدا شدند و چه شاخ و برگها که بر آن افزوده شد، نه هفتاد و دو فرقه، بلکه هزاران فرقه، از هنگامی که حدیث غدیر فراموش شد، فرقهگریها آغاز گردید، افسانه سرائیها شروع شد، هر کس برای رونق بازار خود دکان جدیدی باز کرد و همه خود را صاحب حق میدانستند، وحق، مظلوم بود و خدا، قربانی میشد، مگر توحید یکی شدن نیست؟ و عالمان هر دسته از آن روز تا امروز آمدند و یکی بودن و وحدت را هزار پاره کردند، اکنون نیز در هر جائی و در هر منطقهای برای خود اسلامی ساختهاند، در میان سنیان و شیعیان، اسلام طالبانی و اسلام داعشی، اسلام اخوان المسلمینی و اسلام بوکوحرام، اسلام زیدی و حوثی و وهابی و تندرو و کندرو، ولایتی و ضد ولایتی، با حاکمیت دینی و بدون حاکمیت، لعنتی و بدون لعنتی، خشونتگرا و معتدل، صوفی و ضد صوفی، فلسفهگرا و ضد فلسفه، اخباری و اصولی، برخی فقط به قرآن ایمان دارند و برخی فقط به روایت و حدیث و روایات را ملاک عمل قرار میدهند.
به حکیم نظامی منسوب است که در بیان خطاب شعر به پیامبر اکرم(ص) میگوید:
دین تو را در پی آرایشنــد در پی آرایش و پیرایشند
بسکه ببسستند بر آن برگ وساز گر تو ببینی نشناسیش باز
هزار و چهارصد سال است که عالمان و مصلحان و اندیشمندان اسلامی کاری از پیش نبردهاند، تلاشهاشان به جائی نرسیده اگر منشور سازمان ملل و اعلامیه حقوق بشر توانسته تا حدی بین بعضی کشورها یک نوع هماهنگی و همبستگی ایجاد کند ولی کاری برای وحدت ادیان و مسلکها و عقاید ایجاد نگردیده است و همیشه بهانه در اختیار دشمنان هست، در سازمان ملل با این عرض و طول نمیشود در حاشیه آزادی بیان و قلم، اهانت به انبیاء و اولیاء را که باعث رنجش مسلمانان، یهودیان و مسیحیان میگردد، ممنوع کنند، مگر در سایه آزادی، کسی اجازه دارد با جسارتی، خلقی را بیازارد و فاجعهای به بار آورد؟ و ارباب ادیان نتوانستهاند به سازمان ملل تفهیم کنند که آزردن خلق ورای حقوق بشر است و حقوق بشر برای آرامش و زندگی مسالمت آمیز است.
هر کسی با هر مقدار معلومات می تواند نقد آثار وابسته به ادیان را بنماید، تفسیرها و تحلیلهای مربوط به ادیان را مورد بحث و بررسی قرار دهد، ولی اینکه به مقدسات هر دینی توهین کنند، این شایسته نیست و هیچ عقل و خردی آن را نمی پذیرد.
ما نیز، کاش دین و مذهب را وسیلة اجرای مقاصد و اهداف سیاسی و اقتصادی و جناحی خود قرار نمیدادیم، شکستها، عدم موفقیتها عقب ماندگیها را به حساب اسلام نمیگذاشتیم، «هر عیب که هست از مسلمانی ما است» چرا باید در جامعه، دین گریزی باشد؟ و با خشونت دین ستیزی عملی گردد؟ چرا باید روحانیت که هماره سمبل ایمان و تقوی و از خودگذشتگی بود، مورد اهانت قرار گیرد؟ چرا جمعی از ناآگاهان، حکومت دینی را علت بیکاری، فقر،گرانی و تورّم بدانند؟ آیا مدیران کشور به وظایف خود آشنا نبودند؟ آیا رسانهها نتوانستند در مسیر آگاهی مردم قدم بردارند؟ آیا واعظان و عالمان غیرحکومتی کوتاهی کردند؟ آیا مراکز تعلیم و تربیت، مدارس، دانشگاهها، نهادها و شوراهای مربوط به فرهنگ و حوزه آموزش و پرورش، غرق در قرطاس بازی، مشغول نشستن و گفتن و شعار دادن شدند و کاری از پیش نرفت، آیا وابستگان به فرهنگ و ارشاد اسلامی، کارنامههای چهل و چندساله خود را ارائه دادهاند و خدمات خود را در رابطه با اعتلای فرهنگ ایرانی – اسلامی تبیین و عملی کردهاند؟ که در نتیجه، فقر، فساد و بیعدالتی، دزدی، رشوه، اعتیاد، طلاق، فحشا و... کاهش یافته!؟ با دستور و بخشنامه و خشونت که کاری انجام نمیشود، در بسیاری موارد «اِنعکس علی ضدّه» بدتر میشود.
اصل وجود «الله» و خالق جهان، اگر چه مورد انکار برخی قرار گرفته است ولی وقتی بشر به فطرت خود رجوع کند، در آن جای اظهار شک و تردید نمیبیند و آن را یکی از بدیهیاتی میشناسد که هر کس که پاکی فطرتش محفوظ مانده باشد بر آن گواهی میدهد، که این از مسائل دشوار و پیچیده و فکری و عمیق الهیات نیست و اگر نبود که شدت ظهور شیء موجب خفا و قرب در آخرین درجه مانع رؤیت است شاید از الحاد اثری نبود. ولی شدت ظهور ذات الهی، موجب خفای آن شده است که «الشیء اذا جاوز حده انعکس علی ضده»
ما با انقلابمان قصد داشتیم، مردم جهان را متوجه عدالت و ایمان و تقوای اسلامی نمائیم، عدالت علی(ع) را سرلوحة برنامههایمان قرار دهیم، از علی گفتیم ولی در مسیر زبیریان حرکت کردیم، آیا کسی ریشهیابی و عارضهیابی کرده که چرا مشارکتهای اجتماعی و آراء مردم در ایران روز به روز و مرحله به مرحله کمتر میشود؟ و چرا نارضایتیها فراوان گشته؟ چرا کاردها به استخوان رسیده؟ چرا برخی تا بر سر قدرت هستند، حامی و طرفدارند و چون بازنشسته و یا برکنار شدند، لب به انتقاد میگشایند؟ چرا باید به اعتراضها با خشونت و گلوله پاسخ داده شود؟ کشاورزان متدین اصفهانی که با خانوادههاشان صدها هزار میشوند، در برابر اعتراض سهم آب غصب شدهشان با خشونت به آنها پاسخ داده شود؟ و پیوسته وعدههای واهی و بایدها، که باید چنین و چنان شود!؟ مگر با گفتن بایدها و سفرها، مشکلات 85 میلیون جامعة ایرانی حل میشود؟ هر روز گرانی پشت گرانی، نداری و بیکاری، در گزارش رسمی تابستان سال جاری وزارت رفاه اعلام کرد: «از هر ۳ ایرانی یکی زیر خط فقر است!»
چرا ازدواجها به حداقل رسیده و موالید بسیار کم شده! تحریمها باعث ناتوانی در خرید خانه و جهیزیه و خودرو و دیگر وسائل زندگی شده؟ تکلیف دختران و پسران جوان را در این جامعه چه کسی باید مشخص کند؟ نه شغل، نه زندگی، نه ازدواج، نه امید به آینده، نه نشاط و نه شادی، نه راهی برای زنده ماندن و پیوسته دشمن تراشی و مخالف خوانی و بر طبل تورم و گرانی کوبیدن و مردم را به یأس و ناامیدی دچار کردن، هر سال چه تعداد از نخبگان از کشور می روند، در این دوسال چه تعداد پزشک به خاطر شرایط موجود از کشور رفته اند؟ و نمایندگان و رؤسائی از تصمیم گیران پشت سر شورای نگهبان تعیین می کنند که چه کسانی باید نماینده و یا وزیر و وکیل شوند و چه کس صلاحیت رئیس جمهوری دارد و صلاحیتش تأیید شود!؟ کار به جائی برسد که مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی که از استوانههای انقلاب بود و سیاستمدار دلسوز و صاحبنظر برای ریاست جمهوری ردّصلاحیت شود! زیرا که از او کاری ساخته و امکان موفقیت داشت.
آنکه دائم هوس سوختن ما می کرد کاش می آمدو از دور تماشا میکرد
خدایش بیامرزد، مرحوم شهید بهشتی میگفت: ما میخواهیم لیاقتها را حاکم کنیم، کارها را به دست اهل علم و تجربه بسپاریم، کاش سر از خاک تیره بیرون میآورد و به روزگار تیرة ما میگریست که نتوانسته ایم حداقل ارزاق ملت پرسابقه ایران قدرتمند را تأمین کنیم و بر آن سریم که فریادها را در سینه ها خفه کنیم که معلمان، بازنشستگان معترض و کارگران، چند ماه حقوق ناگرفته فریادی نزنند و اعتراضی نکنند که مبادا تضعیف نظام شود، کدام اقشار مردم را راضی نگاه داشتهایم، (غیر از بخشی از نظامیان!)
تضعیف نظام جلوگیری از آزادیها و اعتراض مردم است و معترضان را به زندانهای طولانی محکوم کردن و بر آمار زندانیان افزودن و هر آزادیخواه و دگراندیش و عقیدهمندی را به سیاهچال انداختن و داروی نظافت در اختیار زندانی گذاشتن! و بکتاش آبتین زندانی سیاسی بیمار رنجور و مشرف به مرگ را با دست و پای زنجیر بسته بر تخت انداخته اند تا زودتر بمیرد و روشنفکری وروشن بینی تباه شود و شاعری و نویسندگی و آگاهی فقط در جهت حاکمیت باشد! یا روحانی مجید جعفری تبار روحانی مظلوم که هشت سال است بدون مرخصی و ارتباط در زندان میپوسد، تا روزی خبر مرگش را اعلام کنند! و آیا اینها غربت اسلام و مسلمانی نیست؟ آیا انزوای ایران سربلند نیست؟ آیا کشتن روحیه جوانان نیست که نخبگان و فرهیختگانشان جذب دیگر کشورها شوند و سرمایههای ملی ما مورد بهره برداری و استفادة قدرناشناسان قرار گیرند؟ و ما محروم و مظلوم و عقب مانده بمانیم؟!
با کدامین سرمایه انسانی آینده کشور را میسازیم!؟ آیا فرمایش پیامبر(ص) مصداق پیدا نمیکند که: «بدأ الاسلام غریبا و سیعود غریبا» هنگام بیان این حدیث شریف، جمعی از حاضران از پیامبر سؤال میکنند: این غریبان چه کسانی هستند؟ «قال الذین یصلحون اذا فَسَدالناس» آن وقتی که جامعه رو به فساد میرود و به انحراف میافتد، صالح باقی میمانند و جذب حرکت عمومی باطل نمیشوند و آنها محورهائی هستند که مردمان آنان را حجت و الگو قرار میدهند و متوجه میشوند که در دنیای پرآشوب و غرقه در فساد، افرادی هستند که با ایمان قوی ایستادگی میکنند و خلق را به مقاومت وامیدارند. که اینان غریبان آن جامعه هستند و عبارت «طوبا للغرباء» خوش به حال غریبان منظور اینان است که در برابر ظلم و ستم و بیعدالتی ایستادگی کنند، آنها ستونهائی هستند که سقفهای فرسوده جامعه را بر دوش آنها میتوان از نو بنا کرد، باشد که جامعه رو به اصلاح رود. مؤمنان از تنهائی، وحشت نمیکنند و از کمی یاران و بی عنایتی حاکمان ترسی ندارند، حق میگویند و به حق عمل میکنند. «تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال» والسلام – دیماه 1400