زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات، دکتر فضل الله صلواتی

تصاویر، دست نوشته ها، زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات و...

زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات، دکتر فضل الله صلواتی

تصاویر، دست نوشته ها، زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات و...

« سخنی با مقام ریاست جمهوری »

« سخنی با مقام ریاست جمهوری »

فضل الله صلواتی

 

برخی بر سر آن بودند که در دولت دکتر روحانی اختلال ایجاد کنند، با دادن شعارهائی علیه او و عنوان کردن معیشت ناسالم، مردم و بیکاری­ها را، که خواستۀ به حقی بود، مطرح نمایند و با کشاندن مردم به خیابان­ها اهداف و برنامه­های او را به چالش بکشانند و مانع تلاش­های دولت او شوند، گرچه مالباختگان مضطر هر روزی در جلوی اداره­ای اجتماع می­کردند و از دستگاه­هائی که هر روز به صورتی و با فریب­هائی، پس انداز اندک مستضعفان را می­گرفتند و می­بردند و یا به بهانه سرمایه­گذاری در مسکن و ارز از دادن پول­های مردم خودداری می­کردند و در اثر غفلت قوای حاکمه کشور، اندوخته های فقیران را بر می­داشتند و فرار می­کردند، یا کشاورزانی که در اثر خشکسالی و عدم مدیریت صحیح آب سرگردانند و بازنشستگانی که پس از عمری کار و تلاش و زحمت، چندین ماه است حقوق خود را دریافت نکرده­اند و شرمنده خانواده­هاشان شده­اند.

شکست خوردگان سیاسی بودند که این غائله را راه انداختند و باعث کشته و زخمی شدن افرادی شدند، وقتی آشوب می­شود، سوءاستفاده­گران داخلی و خارجی می­خواهند از آب گل­آلود ماهی بگیرند، هرج و مرج ایجاد کنند، اهداف خود را با شعارهای ساختار شکن و بردن نام مطرودان جامعه، می­خواهند لجاجت مسئولان را برانگیزند و برخی جوانان نام ناشایستگانی را بر زبان آوردند که جز ظلم و ستم و کشتار چیزی در تاریخ از آنها به جا نمانده است، فکر می­کنند از آن جرثومه­های فساد کاری ساخته بود و جز غارت کردن اموال ملت ایران کاری انجام داده­ بودند، افسوس که به جای پیشرفت و ترقی، برخی در جهت عکس حرکت می­کنند و به عقب بر می­گردند و دنبال ترقی معکوس هستند، چه رنج­ها برده شد و چه خون دلها خورده شد، تا استبداد خشن رضاخانی و حکومت کودتائی 28مردادی 1332و تبعید و کشتن امثال دکتر مصدق و شهید دکتر حسین فاطمی و اختناق و اجبار و زندان و شکنجه­های طاقت­فرسا، حتی برای یک اعلامیه چند سطری برداشته شود، اکنون بچه­های امروز فکر می­کنند که به اصطلاح، علی­آباد هم شهری بوده است، گرچه در این چهل سال نتوانستیم به خواسته­های خود برسیم، با رهبری امام، خدمتگذرانی مثل موسوی، هاشمی، کروبی وخاتمی و... داشتیم، آنها از جان مایه می­گذاشتند، آزادی مردم و رسیدگی به رفاه آنها را سرلوحه برنامه­های خود قرار می­دادند.

اعتراض­های این چند روزه بسیاری از عقده­ها را باز کرد، به مقدسات اهانت شد، حرمت­ها شکسته شد، بخشی از اموال عمومی و خصوصی از بین رفت، عده­ای کشته و جمعی زخمی و تعدادی دستگیر شدند، گناه همۀ این اتفاقات به گردن آنها است که از مشهد این غائله را ترتیب دادند، و منافع خود را در آن می­دیدند، آنها باید محاکمه شوند، نه مردم بیکار و گرسنه­ای که دنبال لقمه نانی و سکنائی بوده­اند، آنهائی که مانع برگزاری کنسرتها شدند ولی راضی بودند که به مقامات کشور و حتی به اسلام و مسلمانی و حتی به رهبری توهین شود، امثال آمریکا و اسرائیل و وهابیان و گروه­های ضد مردمی از آشوب بهره برند. آنها می­خواهند از یک کشور و یک ملت آگاه سلب امنیت کنند، مردمی که در زیر آفتاب سوزان و گرما و تا نیمه­شب، بیش از 40میلیون رأی دادند، آنقدر باشرف هستند که دست از مرام و عقیده و ایمان و رای خود برندارند، آنها که رأیی نداده­اند مسئولند، آشوب به پا می­کنند، آنها باید جوابگو باشند، آقای دکتر احمدی­نژاد، اختلاف در مسئله آب را با بی­مدیریتی دامن زدند و اختلاف بین استانها انداختند، حق­آبه­های مالکان زاینده­رود را بر خلاف قانون تصرف کردند و اختلاف­ها پدید آوردند، دزدان بیت­المال، دزدان پول­های ذخیره مردم، که خوردند و بردند مسئولند، چقدر دادگاه­ها با آنها مماشات می­کنند؟ چرا پول­های بیت­المال را از اختلاس­گران نمی­ستانند و به مردم بینوا و بیکار و سرگردان بر نمی­گردانند؟

رهبر معظم انقلاب و ریاست محترم جمهوری حق انتقاد و اعتراض را آزاد گذاشته­اند، فرموده­اند اعتراض حق مردم است، اجازه می­خواهم به چند مورد اشاره داشته باشم، مقامات اجرائی و قضائی و قانون­گذاری خود همه چیز را می­دانند، ولی پنهان می­کنند تا روزی که مثل 8دیماه مشهد، تا چند روز ناله­ها فریاد و فریادها به سنگ تبدیل شود و...

با خشونت و تیر و تفنگ که نمی­شود جلوی خواسته­های مردم را گرفت، بسیاری از آنها چیزی ندارند که از دست بدهند، وقتی برخی مؤسسات مالی و اعتباری، صندوق­های بی­هویت یا بانک­های خلق­الساعه بدون نظارت یا با نظارت بانک مرکزی، در اثر بی­توجهی دولت، اموال مردم را یغما کرده­اند، دولت چه جوابی دارد بدهد؟ تکلیف مردم چیست؟

جناب آقای دکتر روحانی ریاست محترم جمهوری، با 24میلیون رأی ملت، ریاست محترم قوۀ قضائیه، نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی، آیا آشوب این چند روز هشداری برای شما نبود که قبل از وقوع هر حادثه­ای تدابیری اتخاذ و جلوی آن گرفته شود؟ سرچشمه شاید گرفتن به بیل، با اندک توجهی می­شد جلوی غائله­ها و عصیان­ها را گرفت، آیا همۀ این اتفاقات تقصیر کسانی نیست که بی­توجه و بی­تفاوت از کنار همۀ قضایا و حوادث می­گذرند، دستگیری و زندان چه چیزی را حل می­کند؟

جناب آقای روحانی در ظرف پنج سالی که شما رئیس جمهور بوده­اید، در کجای کشور اجازۀ تجمع قانونی و اعتراضی آرام به مردم داده­اند؟ حتی اجازه برگزاری یک مراسم یادبود ساده پس از درگذشت دکتر ابراهیم یزدی را ندادند.

چرا گرانی؟ چرا بیکاری؟ چرا پدیدۀ مال­باختگی؟ چرا کلاه­برداری­های کلان و قانونی بردن و خوردن اموال مردم!؟ چرا رانت­خواری و سوءاستفادۀ وابستگان به دولت مردان؟ چرا سوء استفاده از موقعیت­ها و مقامها و تحت فشار قرار دادن مردم؟ چرا فساد مالی در بانکها و ادارات که تمام برنامه­هایشان بر اساس قانون و مقررات است و برای دادن یک وام چندمیلیونی سه ضامن و سه برگه چک و رفت و آمد طولانی و پس­انداز، ولی اختلاس­گران میلیاردی می­برند و با توصیه­ها می­خورند و چه بسیار سر از خارج در می­آورند.

به عرض می­رساند: با سود 4درصد به یک جانباز 70درصد تا 18میلیون وام می­دهند که در ظرف یکسال خانه­اش را تمام کند، اگر تمام نشد، که نمی­شود، متحمل 5/2 میلیون جریمه و دیرکرد می­شود و وام آن فردی که جانش را برای کشور داه و نقص عضو پیدا کرده 31 یا 32 درصد می­شود! کدام خانه­ای با 18 میلیون در ظرف یکسال ساخته می­شود؟ و آیا عدالت این است؟

آیا در بنیاد شهید از مال جانبازان و آزادگان و خانواده شهیدان سوءاستفاده نشد و حقوق آنها داده شد؟ آیا زندانیان و شهیدانی که چپ بودند و خانواده­هاشان مسلمان و نیازمندند باید از مختصر هدیه­ای که بنیاد شهید می­دهد محروم باشند؟ چرا حقوق بازنشستگان، کارگران، کارمندان جزء، نباید به موقع پرداخت شود و حقوق مدیران، روز به روز بیشتر و سر وقت به حسابشان واریز گردد، چرا باید دولت و قوۀ قضائیه غافل باشند و افرادی از صندوق بازنشستگان برداشت کنند؟

آیا داستان سریالی حقوق­های نجومی به فراموشی سپرده شد؟ چرا نبودن امنیت اقتصادی باعث شود که کسی نتواند در ایران سرمایه­گذاری کند و سرمایه­ها به طرف دبی و ترکیه گسیل شود؟ چرا برخی نهادهای نظامی باید در اقتصاد کشور دخالت داشته باشند؟ پس از جنگ چرا باید اسکله­هائی وجود داشته باشد که ادارۀ گمرک از آن بی­اطلاع باشد؟

چرا باید قسمت عمدۀ بودجه کشور در اختیار دولت نباشد و نهادهای دیگر تصمیم­گیر برای آن باشند؟ مردم به دولتی رأی دادند که همۀ بودجه­ها و خدمات در اختیار او باشد.

چرا فشارهای مالیاتی و بیمه­ای تا حدّ ورشکست شدن مردم و شرکت­ها عملی شود؟ چرا بی­توجهی مدیران و کارگزاران کشور؟ و قوانین بانکها و جرائم آن، آن قدر کمرشکن باشد تا مردم را از همه چیز ساقط کند! به طوری که از حکم خدا هم جدی­تر می­شود و در صورت کوتاهی ساعت به ساعت تصاعدی بر جریمه و نزول آن افزوده می­شود، و گرفتن بهره­های کلان!؟ آن هم در یک کشور به نام مسلمانی!

چرا برخلاف گفته­های رئیس جمهور، محیط­های امنیتی و ارعاب برای انتصاب مدیران و کارکنان، باید ماه­ها ادارات اطلاعاتی تحقیق و تفحص کنند و جواب دهند، تا مثلا شهردار یا معاون او را تأیید یا رد کنند، و کارکنان در رخوت و بی­انگیزگی فرو روند، تا تمام کارها از هم بپاشد و انسجام­ها گسیخته گردد؟ اصلا چرا باید برای به کارگیری افراد، نیروهای امنیتی باید دخالت داشته باشند؟

چرا نزدیک هفت سال حصر برای دوتن از یاران مخلص امام(ره) آیت الله کروبی، مهندس موسوی و سرکار خانم رهنورد، بدون هر گونه محاکمه؟ چرا زندانی سیاسی و عقیدتی؟ چرا به­کارگیری افرادی در محاکم قضائی بدون داشتن مدارک حقوقی و تسلط بر حقوق جزا؟ فقط بخشنامه­ای عمل کردن و یا تسلط بر بخشی از فقه در دادگاه­ها و دادسراها؟

چرا آوردن زندانیها در ملاء عام با دستبند و لباس مشخص و زنجیرهای بسته به پا؟ آیا اینها اسلامی است؟

چرا عدم برخورد با فساد اداری، رشوه­گیران و تعلل­کنندگان در کارهای مردم؟

چرا ایجاد اختناق و جلوگیری از مجالس یادبود شخصیت­های درگذشته، که گاهی مورد تأیید جناح خاصی نیستند؟ ولی آنها را که می­خواهند و مطیع بوده­اند چه بودجه­ها که صرف می­کنند و چه بزرگداشتها و چه تابلوها و چه بنرها و چه تبلیغات وسیع رادیو تلویزیونی؟ شاید آنها کبریت بی­خطر بوده­اند.

با بودجه برخی نهادها، همان که بدون اطلاع دولتمردان است، کتاب «نیمه راه» را با تیراژ وسیع پخش می­کنند که تمام رجال و شایستگان و انقلابیون گذشته و حال، نادرست و مخالف شدید مقام رهبری بوده­اند؟ و فکر می­کنند که خدمتی کرده­اند!؟

چرا یک بسیجی دانشگاهی محمدرضا هرندی مستند «قائم مقام» را علیه یکی از شایسته­ترین مردان انقلابی ایران فقیه عالی­قدر و مجاهد بزرگ حضرت آیت الله عظمی منتظری رحمت الله علیه تهیه می­کند و در مجامع پخش می­نماید، به آن منظور که حامیان و مقلدان آن مرجع بزرگ را تحریک کند و به میدان بکشاند، تا اهانت­ها به دولت روا دارند و آشوب­ها به پا شود آنها هرگز اقدام به کارهای نابخردانه نمی­کنند، نه مرحوم آیت الله عظمی منتظری کوچک می­شوند، نه این دریوزگان بزرگ می­گردند، فقط وزارت ارشاد زیر سؤال می­رود که برای دیگر فیلمها و کتابها چه سختگیری­ها می­کند و چه سانسورها اعمال می­شود ولی ساخت و اکران این فیلم اهانت آمیز را آزاد گذاشته است. که با انتخاب سلیقه­ای و گزینشی از آرشیوی که استفاده برای دیگران میسر نیست آنچه را که خود و دیگر تهیه­کنندگان می­خواهند عرضه دارند!

چرا ایران که اعلامیه حقوق بشر را پذیرفته، زیر بار آن نمی­رود و پیوسته اسلام، اسلام می­کند، آیا می­خواهد به دنیا بگوید که اسلام خلاف «اعلامیه حقوق بشر» می­باشد؟ چرا دستگیری و زندانی کردن افراد دوتابعیتی به اتهام­های گوناگون امثال «نازنین زاغری» انجام می­شود؟  ایران چقدر باید هزینه بدهد و برایش مشکل ایجاد شود و ضرر سیاسی و اقتصادی ببیند تا یک زن با کودکش آزاد گردد.

چرا سانسور کتابها و نوشته­ها؟ برای کتاب «سقوط شاه» به قلم اینجانب، حذف 120صفحه را اعلام کردند، در صورتی که بررسی علت سقوط حکومت پهلوی بود! و ارتباطی به وضع موجود نداشت.

چرا دستگیری کارگران معترض و دادن حبس سنگین به افرادی مثل «رضا شهابی» و امثال آن، مگر رئیس­جمهور و رئیس قوه قضائیه نفرمودند که مردم حق اعتراض دارند؟ آنها که فقط به کمی حقوقشان اعتراض داشتند، پس چرا آنان را آزاد نمی­کنند؟

چرا اجازه داده می­شود لباس شخصی­ها و افراد خودسر مجالس و سخنرانیها را برهم بزنند؟ مگر این کشور صاحبی ندارد؟ و نیروهای انتظامی و امنیتی نمی­توانند جلوی آنها را بگیرند؟

چرا افرادی به عنوان جاسوس زندانی می­شوند؟ مگر چه داریم که جاسوسی کنند؟ از مال­باختگان بگویند، از ورشکستگان، از عدم مدیریت در چرخه آب، از وضعیت بیماران و اوضاع بهداشت و درمان، از حقوق­های عقب­افتاده، از بیکاران سرچهارراه­ها، از تعطیلی نشریات، از گشت­های ارشادی، از اعتیاد، از دزدیها، فساد، فقر، بی­عدالتی و...  اسرار نظامی که پنهان است و هیچ جاسوسی به آن دسترسی ندارد، پس چه مطلبی است و چه اسراری بوده که آن زن یا مرد به آن دسترسی پیدا کرده­اند که دیگران نتوانسته­اند و اگر چیزی بوده به دلیل سستی ما نبوده است؟

جناب آقای رئیس جمهور، چرا نظارت استصوابی؟ مگر ملت آگاه و سربلند ایران مهجور و دیوانه است که چند نفر بنشینند و  خوب و بدش کنند و تفتیش عقاید کرده و آنها رد صلاحیت نمایند؟ آیا این بزرگترین اهانت به ملت ایران نیست؟ در هر شهر کاخی ساخته شود به اسم شورای نگهبان و گروهی جمع شوند و کارشان فقط ردّصلاحیت افراد باشد؟

چرا شورای نگهبان به افراد جوانتر و آگاه­تر واگذار نمی­شود؟ آیا در حوزه­های علمیه ایران مجتهدان جوان و روشن­بین و آگاه به زمان وجود ندارند؟ آیا شرط سنی نباید برای شوراها باشد؟ آیا شرط قاضی، آگاهی به زمان و شناخت جهان امروز نباید باشد؟ همان افرادِ 40سال پیش باید سرنوشت یک ملت 80میلیونی را در دست داشته باشند و برای خبرگان و مجلس شورای اسلامی و مصوبات آن تصمیم بگیرند، آیا شورای نگهبان بازنشستگی ندارد؟ و آن بزرگواران به خود اجازه دهند که «مینو خالقی»را که 200هزار رأی مردم اصفهان را آورده کنار بگذارند؟

چرا به خود اجازه دهند که «سپنتا نیکنام» نماینده شورای اسلامی شهر یزد را که زرتشتی است و رأی قاطع مردم را آورده از شورا خارج کنند؟ کسی که حق شهروندی دارد و در هیچ قانونی از شرکت در انتخابات منع نشده است و در مجلس شورای اسلامی هم زرتشتی­ها و دیگر اقلیت­ها حضور جدی دارند. چرا باید اقلیت­های دینی که در همۀ سختی­ها و مشکلات همگام و همراه ملت بوده­اند، جانباز و آزاده و شهید داده­اند، از کوچکترین حقوق خود که عضویت در شورای شهر است محروم مانند؟ و بدینوسیله به تمام رأی دهنده­ها اهانت کنند که ما بیشتر از همۀ شما می­فهمیم! و نماینده مردم را از رفتن به مجلس یا شورای شهر باز دارند؟ و آیا این حق­الناس نیست؟

چرا آقایان به خود اجازه می­دهند که در برنامه­های ورزشی و هنری دخالت و امر و نهی کنند؟ مردم ایران که به ولایت فقیه رأی دادند می­خواستند فقط یک فقیه حرف آخر را بزند نه آنکه هر مجتهدی و هر امام جماعت و امام جمعه­ای بخواهد برای خود فتوائی داشته باشد که ورزش انجام شود یا نشود، کنسرت باشد یا نباشد، و زیان­ها و جریمه­هائی بر بیت­المال مردم تحمیل شود.

تا کی باید اعضای محترم شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت نظام، شورای انقلاب فرهنگی و مجلس خبرگان در تیول افراد خاصی باشد؟ در حالی که توان تصمیم مؤثر و مفید دیگر نداشته باشند؟ مگر در میان دیگر مردمان، افراد فرهیخته و آگاه و روشن بین وجود ندارد؟

اعتراضات مردم برای دولت­های در سایه است، طی روزهای گذشته دیدیم که در شبکه­های مجازی و برخی سایتها بحث «عبور از روحانی» کلید خورد، و در قالب نوشته­ها و توییت­ها جوسازی­هایی بر علیه وی صورت گرفت.          

مردم بیش از 24میلیون به روحانی رأی دادند که طبق قانون اساسی، رئیس جمهور همه­کارۀ کشور و تصمیم­گیر باشد، نه آنکه افراد او را وادار کنند که چنین و چنان کند، اینکه آزادی و دموکراسی و جمهوری نمی­شود! مثل عربستانش کنند که ولیعهدشان بگیرد و ببندد و تصمیم بگیرد و مردم یمن را به خاک و خون بکشد و زنان و کودکان بی­گناه را بکشد!

چرا کمک­های دولتی به نهادهای مذهبی؟ مگر از زمان پیامبر(ص) و همیشه، هزینه­های آنها مردمی و خودکفا نبوده است؟ حتی گاهی به دولت­ها هم کمک می­کردند.

چرا افزودن بر بودجه­های نظامی؟

چرا باید رئیس دانشگاه­ها را شورای انقلاب فرهنگی تعیین کند؟ مگر چه کسی را می­شناسند؟ و با چه سازوکاری بررسی می­کنند، کما فی­السابق اگر استادان و یا وزیر علوم انتخاب می­کرد چه می­شد؟

چرا پس از رحلت آیت الله هاشمی رفسنجانی، برخی کادر و رؤسای دانشگاه­های آزاد را قلع و قمع کردند و به اصطلاح هاشمی­زدائی نمودند، مگر هاشمی برای کشور و برای این دانشگاه کم کار کرد؟ و چرا دانشگاه را به همان شیوۀ دوران احمدی­نژاد برگرداندند؟

چرا هزاران تن از نورچشمی­ها را غیرقانونی بورسیۀ خارج کردند و از جیب این ملت به حلقوم آنها ریختند؟

چرا نخبگان و تحصیل کرده­ها و فارغ التحصیلان بهترین دانشگاه­های کشور جذب کشورهای دیگر می­شوند؟ و با عزت و احترام از کشور پذیرنده مواجه می­شوند؟ و ایران امکان استفاده از دانش و تجربۀ آنها را ندارد؟

چرا اقتصاد کشور باید در انحصار نهادهای خاصی باشد؟ چرا در جامعه تصمیم­گیر باید نهادهای امنیتی باشند؟ پس رئیس­جمهور، وزرا و مشاورین، کارشناسان و کارگروه­ها چه کاره­اند؟

همینها است که مردم را عصبانی می­کند و یک مرتبه کاسه صبرشان به جوش می­آید و فریاد بر می­آورند، نکند آنها که رأی مردم را زینتی می­دانند، موفق شده­اند حرف خود را به کرسی بنشانند؟ در این صورت جوانان ناآگاه را وادار می­کند که نادانسته بگویند: «جمهوری ایرانی» کدام جمهوری ایرانی؟ آیا باز هم می­خواهند زندان­ها پر شود و خونها ریخته شود و برادرکُشی راه بیفتد؟

آیا نمی­شود آمریکا دشمن  ایران و خاورمیانه را به راه آورد؟ اگر هاشمی زنده بود، آیا نمی­توانست عربستان را کنترل کند و تا حدی جلوی بمباران یمن را بگیرد؟

آیا نمی­شد که پس از 40سال که از انقلاب می­گذرد، برخی تصمیم­گیران عوض شوند و از افراد تازه نفس و خلاق و فرهیخته استفاده شود؟ اینها دیگر کارشان را کرده­اند، خودشان کار را به دیگران واگذار کنند.

آیا همه مسئولان نباید پاسخگوی مردم باشند؟ آیا نمی­توانیم از برخی کشورها که عقب­تر از ما بودند، مثل: چین، مالزی، امارات، کره جنوبی، ترکیه و...، آنها امروز پیشی گرفته­اند، قدمی فراتر برداریم؟ آیا آنها در آموزش، پرورش، اقتصاد، سیاست و اعتماد به جوانانشان موفق­تر نبوده­اند؟

آیا نمی­توانیم با دیگر کشورها تعامل داشته باشیم؟ دست از دشمنی و مخالفت با دنیا برداریم؟ و...

دیگر بس است درد دل بسیار است، امثال من که دوست کشور و ملت و از خدمتگذاران آن بوده و هستیم، آشوب را محکوم می­کنیم، اسلام را در عدل و داد و آزادی و مردم­سالاریش می­دانیم، ما نمی­خواهیم به اندازه شاخ حجامتی خون از دماغ کسی بریزد، ما می­خواهیم کشور شاد و بانشاط و آزاد و آبادان شود، آزادی و استقلال سرلوحۀ نظام ما باشد، تا دیگر فریاد رضاشاهی، اهانت به مقدسات و حصر و زندان، خشونت و آزاری نباشد، همه یک صدا برای سازندگی کشور قیام کنند، مسئولان خود را خدمتگذار مردم بدانند و آنها را باور داشته باشند.

و در خدمت به این مردم، که در همه عرصه­ها، نظام را یاری رسانده و در سرنوشت کشور مشارکت داشته­اند، بهترین استفاده را بکنیم و با اقدام به موقع در رفع مشکلاتشان کوشا باشیم.

اتفاقات این چند روزه هشداری بود برای سران نظام و برای مردم که مبادا ایران جانشین کره شمالی شود و آمریکا و اسرائیل ما را بدانسو بکشانند، باید هوشیار بود که این شورش­ها نه آخرین بار است و نه تمام شدنی، باید علت­ها را از میان برداشت، باید بهانه­ها را از دست مخالفان گرفت، در اطاقهای فکر باید راهی برای اصلاح جامعه و رفع مشکلات مردم پیدا کرد، دشمنان نمی­توانند آشوب کنند، آنها از آشوب­ها بهره می­گیرند و روی موجها سوار می­شوند، آنان دوست مردم ما نیستند، جز ویرانی ایران هدفی ندارند.

با عرض پوزش و اعتذار، خداوند یارتان باشد. «آمین»

« دیماه 1396 »