« حق النّاس و حق الله »
فضل الله صلواتی
منتشر شده در ماهنامه داخلی، انجمن محققان و مدرسان روحانی اصفهان
27 دیماه 1394
کلمۀ حق معانی وسیعی دارد و کاربردهای فراوانی، از خدا گرفته تا واقعیت های جهان هستی همۀ انسان ها خود را صاحب حق می دانند از حاکمان مستبد تا گدایان گوشه نشین.
هر امر قاطعی که در جهت تأمین حقوق مردم باشد حق است. حق مطلق فقط خدا است. انبیاء و اولیای الهی چون نمایندۀ خدا و در مسیر وی قرار دارند، حق به حساب می آیند. آدمها به هر نسبتی که در جهت سعادت انسان ها گام بردارند به حق واصل شده اند.
راستی، عدالت، نظم، قضاوت صحیح، توجه به حقوق جامعه، تثبیت نیکی ها، لیاقت ها و شایستگی ها، گرایش به حقیقت ها، پذیرش واقعیت ها، روی روال صحیح زندگی کردن، با مردم با خوشرویی و شادمانی برخورد کردن و... اینها معانی حق هستند.
حق مانند خدا همه جا هست و همیشه تکلیف ایجاد می کند، خودش را نمیتوان مشاهده کرد، ولی آثارش کران تا کران جهان را گرفته است، در همه جا حق وجود دارد. در قرآن مجید 258 بار کلمه «حق» ذکر شده است.
حق برای همه حتی کافران مسلم شده است و «حق علیهم الضلاله»(1)
چرا گمراهی؟ اگر در مسیر صحیح درآید که حق هدایت دارد و اگر نیامد حقش گمراهی است، خودش انتخاب کرده است، معنای مختلف حق در قرآن آمده، دروغ و دغل و ستم باطل است(2)زمان و مکان و زبان و نژاد در حق و باطل دخالت ندارند. خواهی سپیدجامه و خواهی سیاه باش، حق باید حاکم باشد حق باید شناخته شود. حق باید مطرح باشد. «قولوا الحق و لو علی انفسکم»(3) فرمایش پیامبر اکرم(ص) است. شما روی حق ایستادگی کنید، حق را بیان کنید، حتی اگر به زبان شما باشد و از حضرت علی(ع) نقل شده که فرمودند: «اَعرف الحق تُعرَف اَهلَه»(4 ) حق را بشناس، تا اهل حق را بشناسی. آدمها را ملاک حق قرار نده، بلکه آنها را با معیار حق بسنج، تا بدانی که اهل حق چه کسانی هستند و اهل باطل کدامند؟
حق همواره جاودانه است، اگر چه ناحق حاکم باشد. بالاخره جلوۀ حق همهجاگیر میشود. «جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا»(5) حق آمد و باطل تباه شد، زیرا باطل نابود شدنی است.
پیامبر(ص)، علی(ع) را معیار حق قرار میدهد. «علیُ مَعَ الحقّ و الحَقُ مَعَ علی، یَدور حَیثُ دار»(6) علی با حق است و حق با علی است، در هر کجا که باشد، واقعیت های جهان هستی همه در اختیار علی (ع) است، اوست که زندگی و مرگش همواره در جهت حق بوده و جز مسیر الله به راهی دیگر نرفته است.
ادیان الهی برای اثبات حق و احقاق حق آورده شدهاند، مبنای مسلمانی بر حق است. در روایات و احادیث پیامبر و امامان میخوانیم که خدا حق است. وعدههای الهی حق هستند، لقای او حق است، سخن خدا حق است، پیامبران او همه حق بودهاند محمد رسول الله (ص) حق است، مرگ، قبر، قیامت، عذاب و عقاب، پاداش و جزا، جهنم و پاداش بهشت و ... همه حق هستند. یعنی ما به آنها یقین داریم، آنها را باورکردهایم، به حق ایمان آوردهایم. در زندگیهایمان در اعمال و کردار و گفتار و پندارمان، حق را در نظر میگیریم.
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم کار بد مصلحت آنست که مطلق نکنیم (7)
اگر انحرافی از حق انجام شد، آن گناه و سرازیر شدن در جهنم است، آدمها نسبت به حقّی که رعایت میکنند پاداش دارند و به بهشت میروند و اگر ترک حق کنند و حق را پایمال نمایند، مکانشان جهنم می شود، همان است که خود انتخابش کردهاند. در فرهنگ اسلامی همه جا روی حق تکیه شده، اگر انسانها حق را رعایت کنند، دنیا بهشت میشود، حیات طبیبه، چه دوران انسان اولیه باشد و چه امروز و چه در آینده، اصل آن است که رعایت حق شود، چه انسان، چه حیوان، چه خدا و چه نفس خود آدمی.
همه جا حق با تکلیف آمده است، هر موجودی حقی دارد و هر صاحب حقّی باید تکلیفی انجام دهد. بیهوده به کسی اعطای حق نمیشود. هر کس باید در برابر حق، خود را مسئول و مکلّف بداند. فهم و خرد آدمی است که حق را می شناسد و به تکلیف عمل میکند.
حق الناس
از ابتدای خلقت هماره حق انسانها مطرح بوده، از زمانی که به آدمها نعمت عقل و شعور و درک داده شده تا زمانی که پیامبری به نام حضرت آدم (ع) برای آنها مبعوث شده، مردم برای آنکه باشند و زندگی کنند، طبیعتا حقوقی را رعایت میکردند، حیوانات نیز براساس غریزه طبیعی مواردی را رعایت میکردند، چه برای جفتها و چه فرزندان و چه هم نوعانشان. رعایت حق، آغازی برای رشد و تکامل و زنده بودن است. رابطهها با قدرتمندان و ضعیفان باید حفظ شود، تا زندگی انسان و حیوان و حتی گیاه جریان پیدا کند.
پیامبران یکی پس از دیگری آمدند و دستوراتی از سوی خدا ارائه دادند، باشد که آدمها هدایت شوند. هدایت یعنی آن که زندگیهایشان بهبودی یابد و روز به روز از جهت جسم و روح، فکر و اندیشه، مرام و عقیده، کامل شوند و پیشرفت کنند و به سعادت برسند. اگر خدا عدل و قیامت و پاداش و عقاب را مطرح کرده برای آن بوده که ظلم و آزار نباشد و همۀ مردم از هر جهت یکسان باشد. هدف همۀ انبیا عدالت و مساوات و برابری بوده «لیقوم لناس بالقسط»(8) هدف پیامبران اصلاح جامعه و امور مردم است. آنها منادی عدالت بودند، قسط و عدل به معنای دادگری، 25 بار در قرآن آمده است.
تباه کردن حق الناس، از بین بردن حق الله است. ظلم به خلق ظلم به خداست. خدمت به مردم و رعایت حق آنها، رسیدن به بهشت و دیگر نعمتهای الهی است. «عبادت به جز خدمت خلق نیست» عبادت خدا و رعایت احکام الهی نیز برای تزکیه و خوب شدن برای خدمت به مردم است. نماز برای جلوگیری از فحشا و منکرات است. عدالت برای جلوگیری از ستم کاری و ظلم است.(9) پیامبران میخواستند همۀ آدمها حقوق یکدیگر را رعایت کنند و تکلیف خود را در برابر خدا و مردم انجام دهند.
حضرت علی (ع) فرمودند: «هر چه را برای خود میخواهید برای دیگران هم بخواهید و هر چه را برای خویشتن نمیپسندید برای دیگران هم نخواهید.»(10) این سخن میتواند سرلوحۀ زندگی همه مسلمانها باشد. امام علی (ع) تفکیکی بین مسلمانان و کافر قائل نشده است. همه آدمها صاحب حقند و کسی اجازه ندارد متعرّض حق کسی شود، چه از لحاظ اقتصادی، سیاسی، حیثیتی، اجتماعی و... حق همیشه سر جایش است. و هیچ کس حق ندارد روی آن فتوا صادرکند. و اما و اگری بگذارد. اگر کسی حق دیگری را ضایع کند و تجاوز به جان و مال و آبروی او نماید، اگر روزی مظلوم از او بگذرد، خالق از آن نمیگذرد. حق خدایی و حق اجتماعی همیشه پا بر جاست. کسی که ناقض قوانین جامعه بوده، مدعیالعموم باید او را احضار و حق را از او بازستاند. حق خدا از حق مردم جدا نیست. در برابر قانون، نژاد، دین، مذهب، جنسیت، قدرت و معلومات در نظر گرفته نمیشود. امتیازی به کسی نمیدهند، حق مظلوم و حقالله از ظالم ستانده میشود، اگر در قرآن تقوا ملاک برتری است. یعنی کسی که درون خود را از خطا دور دارد. انسان متقی هم هیچگاه مرتکب خوردن حقالناس و تباه کردن حقالله نمیشود. درون افراد را هم غیر از خدا کسی نمیداند، قاضی که نمیتواند قلب سلیم را از ناسالم تشخیص دهد و بگوید چه کسی تقوا دارد و چه کسی ندارد. پیغمبر گرامی اسلام (ص) حتی تقوا را در گروی انجام حق میداند می فرماید: «اتقی الناس من قال الحق فیما له و علیه» باتقواترین مردم آن کسی است که حق میگوید، چه به سود او باشد و چه به زیان او. برنامه همه انبیا و اولیا و مصلحان و اندیشمندان اصلاح جوامع بشری بوده است. آنها میخواستند مردم دنیا صالح و سالم باشند، ولی چه سود؟ قدرتپرستان و زورگویان نگذاشتند، آنها شیطان بودند و با شیطان چه میتوان کرد؟ شیطان که نمیتواند آرام باشد، او تضییع حق میکند. شیطانها که برای جان و مال و آبروی کسی ارزش قائل نیستند. فلسفه وجودی آنان، برای تباه کردن حقالله و حقالناس است.
شیطان میخواهد فریب بدهد، شیطان میخواهد ظالم باشد، شیطان انحراف ایجاد می کند، شیطان دشمنی پدید میآورد و آدمها مختارند که راه انبیاء را برگزینند یا راه شیطان ها را «انّا هَدینا السَبیلَ امّا شاکرا و اِما کَفورا»(12) ما شما را در مسیر صحیح قرار دادیم، شما مختارید که راه حق را برگزینید یا آن را پنهان سازید.
حقالله و حقالناس در معارف اسلامی در تفسیر، حدیث، فقه، اخلاق، حقوق، فلسفه، کلام، عرفان و ... مطرح و روی آن بحثها میشود که حقوق الهی بر بندگان چیست و حقوق مردم بر یکدیگر چگونه است؟ همه تعلیمات پیامبران بر اساس مصالح اجتماعی دنیایی است. اگر نیکو عمل شد پاداش آخرت هم دارد و اگر بدان عمل نشد یا رعایت حق نشد در آن صورت دنیا و آخرت جهنم است. «خَسِرَ الدُنیا وَ الاخِره»(13) دین برای سعادت دنیا و آخرت مردم است. چه بسیار که دین را وسیله تفتیش عقاید و آزار و اذیت مردم قرار میدهند آن عقیده، آن ایدئولوژی مرام و مسلک و مکتب که وسیلۀ آزار باشد، مطرود و منفور است، هیچ کس بدان گرایش پیدا نمیکند. اگر کسی به اجبار پذیرفت دیر نمیپاید، اصل بر آزادی و آرامش آدمهاست، تکامل و پیشرفت آنان هدف است. با اختیار و آزادی همه باید به تعالی برسند، به زور که نمیتوان کسی را به بهشت کشانید یا جهنمیاش کرد. آموزشها و تعلیم و تربیتها، مکاتب انبیا را باید یادآور شود، چون مطابق فترت بشر است، همه میپذیرند. این که برخی سرپیچی میکنند، برای آن است که به زور و اجبار و شمشیر و چماق است. گروهی به خود حق میدهند که با چماق، شرع را پیاده کنند.کدام شرع؟ اسلام محمد (ص) با تکفیر و چماق پیش نرفت، با آزادی بود، با اختیار بود، با تفاهم، اسلام پیشرفت کرد و حقوق مردم رعایت شد. جنگها به صلح و دشمنیها به برادری تبدیل گردید. وقتی همۀ حقوق مردم رعایت شود، جنگها به صلح و دشمنی به برادری تبدیل گردید. وقتی همۀ حقوق مردم رعایت شود، مدینه فاضله میشود، همه چیز در جای خود قرار میگیرد، عدالت حاکم میشود، تا هر قدرت مداری بگوید آنچه من میگویم حق است، دین من، تعلیمات من، فلسفهی من، مکتب من، حکومت من و ...کدام من؟ اگر این منها رها شود، همه چیز درست میشود، راه حق پیدا میشود. امثال داعشی و طالبانی و القاعده و ... میخواهند مرام خود را تحمیل کنند، چون عربستان پول دارد، چون باید پشتوانۀ مالی آدمکشهای حرفهای باشد، تا اسلام جدیدی بیاورند، به نام وهابیّت یا سلفیگری یا تکفیری. اگر قرار باشد خودمحوری امثال حاکمان عربستان مطرح باشد این قافله تا به حشر لنگ خواهد بود و دین و مسلمانی همه با خشونت و کشتن، توأم میشود و انسانها ازاین شریعتهای ساختگی همه بری و بیزار میشوند و بر حسب ظاهر، خدا و پیامبر را هم رها میکنند.
مگر امکان دارد مسلمانی به جان، مال، ناموس و آبروی مردم تجاوز و تعدی کند؟ اینها عوامل ضد بشریتاند، اینها آفتهای خطرناکی هستند که باید از صحنه روزگار محو شوند. هر که به هر صورت حقوق مردم را نادیده میگیرد دشمن بشریت است و باید نباشد. آدمها که نباید به گرگان درندهخو فرصت دهند تا انسانها و گوسفندها را بدرند و امنیتها را تباه کنند و جامعه را ذلتبار نمایند و همه جا را ظلمانی کنند.
در منابع فقهی از حقالناس با تعابیری چون: حق عباد، حق آدمیین و حقوق مسلمین یاد شده است و برای آن احکامی آورده شده است.
درست است که آدمی اشرف مخلوقات و آزاد و مختار آفریده شده است، ولی نمیتواند متعرض جان و مال و آبروی مردم یا عامل مخرب و نابودی حیوانات و گیاهان و طبیعت خدا باشد. این سوء استفاده از آزادی است در آن صورت باید محاکمه و مجازات شود، آلوده کردن محیط زیست، نابودی جنگلها و دریاها و مراتع و ... هم، ظلم به بشریت و نقض حقوق انسانهاست.
خداوند بین مخلوقات فرقی نگذاشته، همه را یکسان آفریده است. چرا برخی که قدرتی، توانی و سرمایهای پیدا میکنند، میخواهند به دیگران زور بگویند؟ چرا میخواهند حق بینوایان و ضعیفان را بخورند؟ این همه بگیر و ببندها، این همه دادگاههای سیاسی، این همه تحمیل عقیده و آرمانها، این همه زندانها و شکنجهگاهها، این همه کشت و کشتار انسانها، این همه برخورد با مخالفان و دگراندیشان برای چیست؟ اگر راه انبیا و مسیر عدالت و مردمدوستیِ آنها پیموده میشد، کجا ظلم و جهل و تعصب و فقر و کشتن و زندان وجود میداشت؟ اینها همه به خاطر خودخواهی و نفسپرستی بشر است. این همه نفی حقالناس به خاطر آن است که برخی آدمها خویشتن را برتر از دیگران میدانند و با «ما» و «من» گفتن دنیا را به آتش و خون میکشند.
نردبان خلق این ما و منی است عاقبت زین نردبان افتادنی است
هر که بالاتر رود، ابلهتر است دست و پای او بتر خواهد شکست(14)
ستمکاران، خودمحوران و زورگویانِ تاریخ همه فکر میکردند که هماره زندهاند و باد به پرچم آنهاست و برای ابد میتوانند اعمال قدرت کنند؟ بدا به حالشان که غافلند و به زودی عذابی دردناک وجود آنان را فرا خواهد گرفت. بگذار تا هستند، زور بگویند و تا بر خر مراد سوار هستند بر مردم بتازند و تا با پول مردم عِدّه و عُدّه و کاخ و گزمة فراوان آماده کردهاند، متملقان به فرمانشان هستند تا بر سر مستضعفان بکوبند و داد دل بستانند.(15) ستمکاران به زودی خواهند دانست که دگرگونیها چگونه رخ میدهد.
هر انسانی بایستههای جهان هستی را باید بشناسد و طرز نگهداری و حفظ و تکامل و تربیت آنها را باید بداند، تا رعایت حق کرده باشد. حق که شناخته شد، تکلیف ایجاد میکند. وقتی تکلیف مشخص شد، به آن باید عمل کرد. اینها نشانة انسانیت و مبنای دین است. در اسلام مجموعهای از قواعد شرعی و اخلاقی آورده شده تا هر صاحب حقی به نیازهای خود برسد و رعایت حق کند. حق در هر شرایطی حق است حتی اگر صاحب حق هم خبر نداشته باشد.
حق همیشه سر جایش هست. هیچکس به هیچ عنوانی نمیتواند حق یک فرد یا یک ملت را ضایع کند یا به حق کسی تجاوز نماید. این همه دزدیها، حقکشیها و حیف و میل اموال مردم، چرا انجام میشود؟ و جز وجدان بشری و اعتماد و اعتقاد به قانون و دیندار واقعی بودن، آیا چیز دیگری است که جلوی خطا و انحراف و ستم به جامعه و پایمال کردن حقوق انسانها را بگیرد؟
همة هستی برای انسان است. انسانی که به حق خودش برسد و به حق دیگران تجاوز نکند. به عنوان مذهب و ملیّت و نژاد و رنگ و چهره و ثروت و عقاید مختلف. چرا انسانها به جان هم میافتند؟ چرا یکدیگر را پاره پاره میکنند؟ چرا یکدیگر را میکشند؟ این وحشیگریها، این گرگصفتیها، این بیشخصیتیها از کجا ناشی میشود؟
به نام دین و خدا و پیامبران چه بسیار دشمنیها که پدید میآورند و به بهانههای واهی دنیا و مردم را به آتش و خون میکشند. مال، جان، آبرو، حیثیت و ... مردم حق آنهاست. مگر قلدرهای تاریخ و فرعونهای هر دوره و چنگیزها و تیمورها میتوانند مردم را از حق خود محروم سازند؟ مگر میشود به نام مذهب و دین دیگران را ناحق و مهدورالدم دانست و کسی را تکفیر کرد؟ مگر مانند طالبانیها و داعشیها و القاعده میشود متعرض جان و مال و ناموس کسی شد؟ حتی کافرترین کافرها را نمیتوان از حقوق شهروندی محروم کرد. در کجا پیامبران کسی را به عنوان کفر یا دگراندیشی یا اعتراض میکشتند یا به زندان میانداختند؟ هر کسی میخواست با میل خودش مسلمان میشد. همة آدمها حق آزادی و ایمان و زندگی و رفاه و شغل و پیشه دارند. مگر میشود با پروندهسازی، افرادی را از برخی شغلها یا سمتها محروم کرد؟ اینها همه حقالناس است. قطعاً عاملان ستمکار آن به جهنم سرازیر میشوند. اینکه نمیشود، قانونی درست کنیم که فقط خانواده و همفکران ماحق استفاده از هوای سالم و آب سالم داشته باشند و بعد بگوییم طبق قانون عمل شده که هر که را خواستیم از حق انتخاب و آزادی و اندیشه و راه سیاسی محروم کنیم «ولکم دینکم ولی دین» و «لااکراه فی الدین» در دین ناخوشایندی وجود ندارد. اگر حقی در دنیا ادا نشود، همچنان ثابت باقی میماند تا در دادگاه الهی مطرح شود. اگر کسی به قیامت و معاد که از اصول دین در همة ادیان الهی است اعتقاد داشته باشد، باید یقین کند که روزی در دادگاه الهی باید جوابگوی حقکشیها باشد و اگر به معاد اعتقاد ندارد، باید بداند دادگاه خلق روزی دمار از روزگارش در میآورد. حتی کمونیستها و دهریها و سکولارها معتقد هستند که ستمها در این عالم هم بیپاداش نمیماند.
حقکشیها از بلند کردن صدای رادیو یا تلویزیون و مزاحمت برای همسایهها شروع میشود تا داعشی و طالبانی شدن و چون صهیونیستها زنان و کودکان غزه را کشتن و چون عربستان به یمن تجاوز کردن و غیر نظامیان و زنان و کودکان را قتلعام نمودن و خانهها را ویران و سرمایهها را تباه کردن، افسوس که چه بسیار جنایاتی که به اسم اسلام و مسلمانی انجام میشود و به عنوان خادمالحرمین و دولت اسلامی و شریعت و ... مرتکب هر جنایتی میشوند. کدام حرام؟ کدام اسلام؟ کدام شریعت؟
گوئیا باور نمیدارند روز داوری کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند
بهتر است از عالمان دین در همه مذاهب اسلامی سوال شود، آیا میشود اموال بیتالمال همة مردم را صرف امیال حاکمان کرد؟ آیا بدون اجازة مردم میتوان پول آنها را صرف کارهایی کرد که مورد قبول آنها نبوده است؟ آیا حیف و میل اموال خلق کاری نابخردانه نیست؟ سه هزار میلیارد و شش هزار میلیارد تومان تباه شده، دزدیده شده، هدایای ویژه داده شده، بورسیههای بدون حساب و کتاب و... آیا حقالناس نیست؟ دزدان ضعیف و بیپناه در زندانها بپوسند و دزدان کلان همچنان بر اریکه قدرت باشند!؟
اگر کارگری، عملهای قرار است هشت ساعت کار کند اگر کمتر کار کند، او مدیون کارفرماست. آن مقدار از درآمدش که کار نکرده، حرام است. آن کارمندی که کار مردم را عقب میاندازد، آن کاسبی که غش در معامله میکند، احتکار و کمفروشی دارد، آن که اجناس را بیحساب گران میکند و آنکه مرتکب ربا و رشوه و کمفروشی و کمکاری میشود، آن که با دروغ و دغل و حیله درآمد به دست میآورد و ... همینها که در بازارها و کشورهای اسلامی رایج است، آیا این روش اسلام است؟
اسلام و قرآن و محمد و علی و زهرا و فرزندان معصومشان (علیهمالسلام) از این رویه بیزار بودند و سر سوزنی از بین بردن حقالناس را تأیید نمیکردند.
این چه شوری که در دور قمر میبینم همه آفاق پر از فتنه و شر میبینم
دختران را همه جنگ است و جدل با مادر پسران را همه بدخواه پدر میبینم
اسب تازی شده، مجروح به زیر پالان طوق زرّین همه در گردن خر میبینم
بدین ترتیب در کجا و چگونه درآمدی حلال به دست میآید تا فرزندانی چون سلمان و ابوذر و مقداد تربیت شوند؟ حضرت علی(ع) میفرمایند: « عزت یافتن حق، بین مردم زمانی قابل تحقق است که مردم حق زمامدار و زمامدار حق مردم را ادا کرده باشد.» (نهجالبلاغه، خطبه 216)
برخی زمامداران ممالک اسلامی تنها به متملقان و چماقداران و حواشی خود دلخوشند و فقط آنها را در خط صحیح نظامشان میدانند، نظام آهنین روسیه، نظام مستحکم قذافی در لیبی، با هزاران نیروی امنیتی، اطلاعاتی، نگهبان و پاسدار و ... چه شدند؟ همه مانند برف آب شدند و زیانش به مردم رسید. حضرت علی (ع) به یکی از زمامدارانش مینویسد: «من حق تو را ادا کردهام پس تو هم حق مردم را ادا کن.» (نهجالبلاغه، نامه 26)
اگر حقوق اجتماعی رعایت شد و همه چیز در جای خود قرار گرفت، عدالت اجتماعی حاکم میشود و آن میشود که انبیا و محمد و علی(علیهمالسلام) میخواستند.
و اگر حقوق اصلی مردم از نظر اقتصادی و سیاسی و اجتماعی ادا نشود، همان حاکمیت بنیامیه است و حاکم فعال مایشاء بودن آنها، مانند دوران قاجارها رعیّت و برده و بندة ناصرالدین شاه و ظل السلطان شوند.
متجاوزان مردم را از عبدخدا بودن به بندة خود تبدیل میکردند و قصد داشتند که جای خدا را بگیرند.
در کف شیر نر خونخوارهای غیر تسلیم و رضا کو چارهای؟
اگر کسی عبادات را ترک کند، به آن حقالله میگویند و اگر کسی متعرض جان و آبروی کسی یا کسانی شود، آن حقالناس است. در آخرت حسابرسی خواهد شد و القاب و انساب و رابطههای خویشاوندی در نظر گرفته نمیشود.(16) حتی شهید به ازای هر ستمی که بر مردم روا داشته از اعمال صالحش برداشته میشود.(17)
علمای شیعه و سنی بر این باورند که اگر کسی حقالناس بر ذمهاش باشد جز از طریق حلال کردن و برائت ذمه از سوی ذیحق، راهی به نجات نخواهد داشت و آمرزشی از سوی خداوند نخواهد داشت. البته بین توانایان ادای حق مردم و ناتوانان در فقه تفاوت گذاشتهاند، که ناتوان باید عذرخواهی کند و در پیشگاه خداوند استغفار نماید، ولی آنها که توان مالی و جسمی و روحی دارند، باید به هر صورت رضایت مظلوم را به دست آورند و به نحو احسن جبران کنند. مثلاً کسی که پنجاه سال قبل، پنج میلیون تومان حق کسی را خورده یا تضییع کرده، اینکه نمیشود امروز پنج میلیون تومان را بردارد با یک جعبه شیرینی بخواهد رضایت صاحب حق یا وارثان او را جلب کند. باید این را بداند که در آن زمان هر خانه یا آپارتمان، در خیابانهای مرکزی تهران پانصد هزار تومان بود و ایشان قیمت ده آپارتمان این زمان را باید به او بدهد. تا تراضی برقرار شود، مگر آن که صاحب حق ببخشد. آنها که حقوق الهی را درگذشته نپرداختهاند، آنها که اموال مردم را تباه کردهاند، آنها که اموال یتیمی در اختیارشان بوده، آنها که گرانفروشی کردهاند، آن اداریها که وقت و مال مردم را تباه کردهاند، آنها که اموال مردم را غصب کردهاند، آنها که با کلاهبرداری و پولشویی مال مردم را خوردهاند، چکهای برگشت خورده، اگر بخواهند جبران کنند، باید با محاسبة تورم باشد و این رباخواری و نزول و زیادهطلبی نیست. دادگاهها نیز براساس تورم محاسبه میکنند، مگر اینکه قرضالحسنه باشد، که شخص همان وجهی را که داده، بازپس میگیرد آن هم با رضایت طرفین بوده است، یا ممکن است ذیحق از مال خود بگذرد. قاتل پدرش را ببخشد، آزارها و آسیبهایی را که در زندان به او وارد شده و شکنجهها را عفو کند.
من از همة زندانبانهای دورة طاغوت گذشت کردم ولی آنها که به نام اسلام به من و دیگر مردم ستم کردند همه را به خدا واگذاشتم. چون در مکتب اسلام و راه محمد و علی (ع) محرومیّت از زندگی و شکنجه و زندان و حصر را به خاطر دگراندیشی نمیشناسم و نه کسی تاکنون رضایتی خواسته و نه امثال من از کسی راضی شدهایم. بدتر آنکه خشونتگرایان و چماق به دستان خویشتن را صاحب حق دانسته و مردم را مستحق آزار و اذیت شدن، دانستهاند، که حکمشان با خداست.
دادگاههای عادلانه باید به حقوق مردم رسیدگی کنند و حق مظلومان را از متجاوزان بگیرند.
جامعه وقتی اسلامی است که بنا به فرمایش حضرت علی(ع) «مظلوم بدون ترس و لکنت زبان بتواند حق خویشتن را از حقکشان باز ستاند» و فقیهان بالاتفاق این فتوا را دارند که هرگز خدا از متجاوز به اموال و اعراض مردم نمیگذرد، مگر به استیفای حق آنها و اگر هم نتواند به آنها دسترسی پیدا کند، باید از سوی آنها ردّ مظالم و صدقه بدهد. اگر معلمی در جوانی که ماهی سیصد تومان حقوق داشته، یک روز یا یک ساعت دانشآموزان را تباه کرده، غیبت نموده یا درسی دیگر داده، مانند معلم ورزش دبستان ما که وی دانشآموزان را که مشتاق ساعت ورزش بودند، به کلاس میآورد و آفتابة آب را میآورد و وضو گرفتن و نماز خواندن یاد میداد، به یاد دارم همة دانشآموزان را از نماز و وضو بیزار و متنفّر میکرد و عجیب که فکر میکرد بهترین عمل و بهترین عبادت و خدمت را انجام میدهد و اگر به او اعتراضی میشد با کشیدههای مکرر میگفت: تو که پدر و مادرت آدم خوبی بودهاند تو چرا فاسد شدهای؟
اگر این معلم بخواهد جبران وقت دانشآموزان را بنماید، آیا اگر 10 تومان در راه خدا بدهد، کافی است؟ چون آن وقتها حقوق یک روز او 10 تومان بوده، ولی امروز که مثلاً اگر حقوق یک معلم در ماه 900 هزار تومان باشد یک روزش بیش از هزار تومان میشود. با کلاه شرعی که نمیتوان مسائل شرعی را کاهگلمالی کرد.
و اگر مال حرام و حلالش مخلوط شده باشد و صاحب حق را نشناسد، باید همة اموالش را تخمیس کند و یک پنجم آن را برای اقشار مستضعف جامعه شغل ایجاد کند. برای تحصیل به افراد بیبضاعت بدهد.(18)
بحث حقالله و حقالناس در کلیة رسائل فقهی شیعیان آورده شده و به طور کلی در حوزهها یکی از درسهای اصلی است. در احادیث شیعه نیز در اصول کافی (کلینی) و تهذیب و استبصار (طوسی)، «من لایحضره الفقیه» (طوسی) احادیث بسیاری آمده و امامان حدیث اهل سنت، به اتفاق در این مقوله بحثها دارند، به خصوص ابوحنیفه، علم قاضی را ملاک ادای حقالناس و حتی حقالناس را مقدم بر حقالله دانسته است.(19) تا مال حلال از حرام جدا نشود، خرید خانه، تدارک زندگی و برگزاری سفر حج و سفرهای زیارتی و سیاحتی و کسب و تجارت، همه باطل و تلاش در راه حرام است. شخص حرامخوار مالک آن ملک و مال نمیشود که بخواهد به کسی واگذار کند، یا آنکه بدون ادای حقالناس و حقالله بخواهند آن را تقسیم کنند. با مال حرام که نمیشود خانه خرید و ازدواج کرد و کسب کاری راه انداخت.
پیغمبر اکرم (ص) در حدیثی میفرمایند: «للعباده سبعون جزءاً افضلها طلب الحلال» برای عبادت و بندگی خدا، هفتاد بخش است که برترین آن درآمد حلال است. تا مسکن و خوراک و پوشاک از مال حلال نباشد، هیچ عبادتی پذیرفته نیست. نماز و روزه و حج با مال غصبی چه فایدهای دارد؟ بدون قصد قربت کدام عملی مورد قبول است؟ بلکه خود، گناه روی گناه است.
تهمت، غیبت، دروغ، شهادت ناحق، بیاحترامی به مردم، کمفروشی و غش در معامله و احتکار، سرقت، آبروی مردم را بردن، افشای اسرار دیگران، بدگویی، پیشداوری، تملق، اهانت، فحاشی، شعار نامناسب علیه افراد دادن، بدبینی ایجاد کردن، اختلافاندازی، و فتنهانگیزی، مردم را از آینده مأیوس کردن، افراد نالایق را برای کارهای مهم نامزد کردن، به نالایقها رأی دادن، محیط زیست را آلوده کردن، حقایق را از از افراد پنهان نمودن، جرم پدران را به گردن دیگر اعضای خانواده گذاشتن و آنها را از امتیازات محروم کردن، جوانان را به اسلام و مسلمانی بدبین نمودن، در انتخاب افراد برای مشاغل، اصل را بر تملقگویی و دریوزگی گذاشتن، مردم را به خودی و غیرخودی تقسیم کردن، برای دگراندیشی افراد را محاکمه و به زندان انداختن، خود را اصول دین دانستن و دیگران را تکفیر کردن، افراد را با رابطه برگزیدن، رانت گرفتن، امتیازات و بورسیه را به نورچشمیها دادن، مردم را با سلیقة خود به باند و گروه تقسیم کردن، سدّ معبر و آلودگیهای صوتی ایجاد کردن، زحمات و کارهای علمی و هنری دیگران را به نام خود ثبت کردن بدون ذکر صاحب اثر و کسب اجازه از او و از آن بهره بردن، مجامع عمومی مانند مسجد و مدرسه را انحصاری کردن، خیابان و پارک را آلودن، استعدادها را کشتن و افراد مستعد و لایق را منزوی و محصور کردن و افراد نالایق را برآوردن، عدم حمایت از شایستگان و عدم دفاع از مظلومان، برای اهانت به رقیبان اراذل و اوباش را اجیر کردن و مزدور ساختن، شست و شوی مغزی جوانان و آنان را در جهت یک شخص یا یک گروه قرار دادن، از سادهدلان و جوانان و زنان بیاطلاع سوء استفاده کردن و آنان را به فساد و انحراف و فحشا و قمار کشاندن، یا وادار به فحاشی کردن، نخبگان و عالمان را مورد اهانت قرار دادن، شایعه سازی کردن، نادانسته اظهار نظر نمودن، از ساعات اداری و درسی کاستن و به کارهای دیگر پرداختن، وقت مردم را در مجامع و مجالس صرف سخنهای بیهوده و انحرافی کردن، به جای انجام مأموریت دولتی یا خصوصی به کارهای شخصی پرداختن، از درد و رنج مردم بیخبر بودن و اقدام برای رفع سختیهای مردم نکردن، از ظلم و ستم و حقکشیها فریاد برنیاوردن و همگام با اجحافهای اداری و حقکشیها و چماقداریها شده، شهادت به حق ندادن و به خاطر رابطهها یا منافع، دست متجاوز را باز گذاشتن، با پول بیتالمال به مأموریت خارج و مکه و کربلا رفتن و بدون اینکه وظیفهای انجام دهد بازگشتن، دزدیها و بیناموسیها و منکرات را دیدن و خاموش ماندن، امر به معروف و نهی از منکر را به چیزی نشمردن و در برابر دزدیهای کلان از بیت المال مردم ساکت شدن، در دادگاهها افرادی را بدون دلیل محکوم نمودن، اموال مردم را گرفتن، زن و بچه محکومان را در جامعه رهاکردن، با عبارات واهی و کلمات شبههانگیز بین مسلمانها اختلاف انداختن و آنها را به دین و خدا بدبین کردن، به دین و تمدن و عرف جامعه پشت پازدن، از آزادی اندیشه و بیان و تفکر جامعه جلوگیری کردن، باورهای خلق را به انحراف کشاندن، روحیهها را برای توسعه سیاسی و اقتصادی و اجتماعی تضعیف کردن، اعانت به ظالم و به گناه و فساد نمودن، برای اجرای عدالت تلاش نکردن، بدعت و انحراف و انحطاط را در اذهان عموم وارد کردن، بیهوده تکفیر کردن و همه را مشرک و ضد توحید خواندن، تهمت ضد اسلام و ضد ولایت به مردم زدن و ردّ صلاحیت کردن و فقط خویشتن را مبّرا از هر خطائی دانستن و چه بسیار دیگر که در هر زمان و مکانی پدیدار میشود و...
گر مسلمانی این است که حافظ دارد وای اگر از پس امروز بود فردایی
اینها همه حق الناس است و حق الله، چه کسانی توبه میکنند و به خدا بازمیگردند؟ توبۀ کسی در پیشگاه الهی پذیرفته است که از تمام گذشتههای خود به معنای واقعی پشیمان گردد و تمام خطاها را جبران کند و حقوق مردم را به آنها بازگرداند، در این صورت بازگشت به خدا معنا میدهد و توبه قبول میشود. علاوه بر جلب رضایت ذیحق، استغفار به درگاه الهی نیز لازم است، اگر برگردیم، خدا هم رحمان و رحیم است و از خطاهایمان میگذرد. بدا به حال آنان که نه رضایت مردم را به دست میآورند و نه رضایت خالق را، وجود آنها جهنم است و سنگهای سوزان هستند «وَقُودُها الناسُ وَ الحِجَارَهُ اُعِدَّت لِلکافِرین»(20) این یاران ستمکاران، خود آتش سوزانند، با دلهای سختشان و قلبهای سنگی بدون احساسشان.
شاید حق الناس مالی و اقتصادی را بتوان جبران کرد ولی زیان عمر و وقت و جسم و روح آدمیان را چگونه میشود جبران کرد؟ و ردّصلاحیتها را برگرداند؟ و رضایت مظلومان را به دست آورد؟ والله «معصیت را خنده میگیرد ز استغفار ما»
حق الله
حق الله در مسلمانی عبارت است از شرک نورزیدن، ایمان به خدای واحد داشتن، فرایض الهی را که صرفاً برای تقرّب به خداست، انجام دادن. امتثال اوامر و نواهی الهی را نمودن و اینها برای موفقیت در دنیا و پاداش آخرت است. بخش عمده اوامر نواهی دینی، مربوط به حق بندگان خداست و حتی رعایت حقّ حیوانات و طبیعت خدا و همه اینها علاوه بر حق مردم، حق الله هم است.
پیامبر گرامی اسلام (ص) میفرماید: «و حق الله علی العباد ان یعبدوه و لا یشرکوا به شیئا» حق خدا بر بندگان آن است که او را عبادت کنند و چیزی را شریک او قرار ندهند، چه قدرتها و آدمها و ثروتها و سلاحها و حکومتها و .... فقط خدا باید عبادت شود و دیگر هیچ. ملاک هر حکم در اسلام مصالح عامّه و خاصّه است، که اختیارش به دست کسی نیست و حتی خود آزاری و خودکشی هم ممنوع و سزایش ماندن در جهنم است.
حق الله را به عبادات و اقسام آن گفتهاند، آن را به مالی و غیر مالی تقسیم کردهاند غیر مالی مثل نماز، روزه، طهارت، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر. مالی عبارت است از: خمس و زکات، کفارات، عقوبات که شامل حدود و تعزیرات نیز میشود و نذورات.
عقوبات برخی جنبۀ جزایی دارند و برخی ندارند، که شامل حدود و تعزیرات جسمی و قصاص و دیات است که بیشتر جنبۀ مالی دارند.
در حد قذف که نسبت گناه یا فسادی را به کسی دادن، البته اگر کسی که به او تهمت زده شده، مجرم را ببخشد، حد قذف برداشته میشود.(21) حد سرقت هم حق الله است و هم حق الناس و دیات حق الناس به حساب می آید.
قاضی در مورد حق الله وقتی مجرم غایب باشد نمیتواند حکم کند، ولی در مورد حق الناس اگر علم داشته باشد میتواند حکم بدهد.
هنگام شبهات، قاضی باید حکم را متوقف کند «الوقوف عندالشبهات» در مورد حق الله اگر شبهه باشد، قاضی مخیّر است به هر گونه حکم کند. ولی در شبهۀ حق الناس قاضی باید توقف کند تا به علم کامل برسد.(22) از حقوق الهی: حق الولایه، حق التولیه، حق النظاره، حق الوصایه و حق الرهانه میباشد.
حق الهی واقعی و حق الناس اعتباری و مجازی است.(23) اقامۀ حدود از مصادیق حق الله ملت است و در برابر حقوقی که برای مصالح دنیایی جامعه است حقوق مردم هم در آن هست. حدود و قصاص، از حقوقی است که مشترک میان خدا و مردم است. غیر از حق الله و حق الناس حقوق مشترک هم وجود دارد.
حقوق عمومی
در تمام ادیان الهی و در عرف بین ملتها و در اعلامیه حقوق بشر، سخن از حقوق عمومی و حقوق خصوصی است. در همه جا از هر جهت حقوق مردم مطرح است.
حقوق عمومی در تمام جوامع پیشرفته رعایت میشود، هریک از حقوقی که عملی نشد، جریمه و محاکمه دارد.
حضرت امام زین العابدین (ع) در رسالۀ حقوق خود روی بسیاری از حقوم فردی و اجتماعی اشاره دارند و توصیههای لازم را میفرمایند. از جمله حق پدر و مادر، حق همسر و فرزندان، معلم و شاگرد، همسایه و همکار، کارگر و کارفرما، حقوق جنگل و کوه و دشت و طبیعت و... و امروز با پیش آمدن حوادث بسیار و مسائل جدید در جوامع انسانی هر روزی حقی پدید میآید و تکلیفی مشخص میگردد.
حقوق سیاسی و اقتصادی و اجتماعی، قوانین حقوقی، حقوق بین الملل، حقوق جزا، حقوق قضا، حقوق مدنی، حقوق اساسی، حقوق هوایی، دریایی و اداری، آیین دادرسی و کار و شغل و پیشه و ...
به طور کلی حقوق و قوانین وضع شده برای آن است که منافع و آرامش و آسایش فرد و جامعه را تأمین کند. اگر این حقوق نباشد با توجه به جمعیت زیاد جهان سنگی روی سنگی بند نمیشود . دنیا جنگلی میشود که هر که قویتر است ضعیفان را نابود میکند، چنان که هست.
دین و تمدن و قانون تأمین کننده و تعیین کننده حقوق انسانها هستند و ضمانت اجرایی آنها هم مردمند و حکومتهای صالح. اگر دست دادگر و قدرتمندی برای حفظ حقوق مردم پیدا نشود، گروهی متعصّب و جاهل، خودخواه و خودباور، امثال داعش و طالبان و القاعده و ... به جان مردم میافتند و مردم را میکشند و زنان و کودکان مردم را تباه میکنند، یا مثل وهابیهای مسلط بر عربستان بیهوده بر سر مردم یمن بمب میریزند و زن و بچهها را میکشند و این محیط هرج و مرج و بی قانونی است، دنیا میشود جنگل و در جنگل چنگ و دندان حرف آخر را میزند و در حملههای قدرتمندان به عراق، افغانستان، لیبی، یمن و ... دستهای جنایتکاران و خونخواران جهان را می بینیم که در اوج تمدن قرن بیستویکم چگونه بیپناهان را میکشند و کسی هم دم برنمیآورد و سازمانهای بین الملل و حقوق بشر هم، آنچنان خفتهاند که گویی مردهاند و حق کشی و کشتار ادامه دارد...
هر انسانی مکلف است از حقوق خود دفاع کند، حق خود را از ظالمان بگیرد، مانع تضییع حق دیگران گردد همه باید بدانند حق گرفتنی است، اگر کسی در برابر ستم ایستادگی نکند، دنیایی پیدا میشود که همه گرک و خونخوارند، ظلم جهان را تاریک میکند، مظلومان در زیر پای ظالمان تباه میشوند.« حق خود را از دهان شیر میباید گرفت»
حق نفس
افراد هر مقدار که از تربیت و دانش بهره دارند باید برای زندگی بهتر و نیکوتر خویش تلاش کنند. زندگی بهتر، آسایش بیشتر و آرامش فزونتر. از نعمتهای خدادادی به نحو احسن استفاده شود. با وجدان آرام و روحی مطمئن، خود را به سلامت و سعادت در خدمت خانواده و جامعه احساس کردن. این احساس را در خود ایجاد نمایند که برای جامعه مفید باشند. مفید بودن برای مردمی که به آنها عزت نفس میدهد. مبادا به حقوق وجود خویش بیتوجه باشند و کاری کنند که به زیان وجود خودشان هم باشد. اینکه خداوند تو را نیکو آفریده و تو هم باید پیوسته سپاسگزار پروردگارت باشی و برای خود ایجاد خوشبختی نمایی، حوادث دنیا و مصیبتها میآیند و میروند، نمیشود با یک ناراحتی طبیعی یا مصنوعی وجود خود را تباه سازی و نعمتهای الهی را بیهوده از دست بدهی. روز قیامت و در همین دنیا در برابر خدا و وجدانت باید پاسخگوی عنایات الهی باشی که چگونه از آنها بهره بردی یا آنکه خرابش کردی؟ «ثِمَ لَتُسئَلُنَّ یَومَئذٍ عَن النَعیم»(26)
در آن روز از تو خواسته میشود که پاسخ بدهی که با نعمتهای خدا چه کردی؟ از آن سرمایه ها چه بهرههایی بردی؟ از جوانی، قدرت، زیبایی، سلامت، نشاط، پدر و مادر، دوستان، فرزندان، همسر، محیط سالم و هوای خوب، جامعهای فداکار و سربلند، مردمی با محبت از ایمانی که داشتی، از شهامت و شجاعت، دانش و فرزانگی، اندیشههای متعالی، دل پاک و روحیه سالم و اندام متناسب، از استعداد و لیاقت و ... اینها همه برای تو بودند، همه در اختیار تو بودند، چه کارشان کردی؟
آیا جوانی را با انواع مخدرات از بین بردی؟ با دود و دم، با هوای آلوده، با غذاهای نامناسب، نوشیدنیهای مضر، ایجاد فضای جنگ اعصاب، عصبانیت، خشونت بیهوده، خود را به رنج افکندن و غصه واهی دنیا را خوردن؟ روح و جان را به جهنمی سوزان تبدیل کردن، به استقبال انواع بیماریها رفتن، خود را به مسمومیتها مبتلا کردن، خود را با اعتیاد معذب نمودن، وجدان را از گناه به سختی انداختن، زیر پا گذاشتن حق دیگران، تفریح و شادی را رها کردن، رنج نرسیدن به خانواده و یاران، امنیت و سلامت خویش را به خطر انداختن، آزادی و آرامش خود را تباه کردن، عدم استراحت و آسایش، خستگی مفرط، به سیگار و مشروب لب آلودن، پدر و مادر و همسر و مردم را از خود رنجاندن، کاری که باعث شرم و حیا گردد و خود را نزد مردم سرافکنده نمودن و عدم رعایت حقوق والدین و همسر و فرزندان که باعث پشیمانی گردد و دیگر چارهای نباشد و بالاخره خودآزاری و خودکشی و... که اینها جهنم در این دنیاست و باید برای عذاب آخرت هم آماده باشد که تخلفپذیر نیست.
در قرآن آمده: «وَلا تَنسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُنیا وَ اَحسِن کَما اَحسَنَ اَللهُ اِلیکَ»(27) قسمت خود را از دنیا فراموش نکن، همه خوبیهای دنیا مال توست، به مردم نیکی کن، بدانسان که خدا به تو نیکی کرده است. باید مواظب باشی که حق دیگران پایمال نشود و برای دیگری رنجی پدید نیاید. تو باید به نحو احسن از دنیا بهره مند شوی، که اگر نکردی حق نفس خود را ادا نکردهای و حتی به خویشتن خویش مدیونی، هر چه بر دانش و آگاهی افراد افزوده میشود باید سعی کنند زندگی بهتری را برای خود و خانواده و جامعه خود فراهم نمایند، برای سعادت و سلامت و تکامل و تربیت خویش و اطرافیان نهایت کوشش را داشته باشند. غذاهایی که برای انسان متناسب نیست و پزشک منع کرده، خوردنش برای او حرام است. گر چه همۀ نعمتهای خدا، دارای ارزش هستند، ولی برای کسی که علتی دارد، شایستۀ مصرف نیست، خوردن و استفاده از غذا و هوای نامناسب گناه و یک نوع خودآزاری و خودکشی است و در دنیا و آخرت باید پاسخگوی ظلم به نفس خود هم باشند و هرگز نباید خود را هلاک کنند همان طور که نباید جامعه و محیط را به فساد بکشانند.
چرا افرادی با دود و دم و مخدرات، ریه و قلب و احشا و امعای خود و دیگران را مریض میکنند؟ و دنیای خود را به جهنم تبدیل میکنند؟
وجود انسان علاوه بر خود به خانواده و جامعهاش نیز تعلق دارد. این ظلمهای بر نفس، ظلم به خانواده و دیگران هم هست و در نتیجه تباه کردن حقالله است. در اینجا حقالله و حقالناس و حق نفس و حتی حق طبیعت نیز با هم مشترک میشوند.
در مبحث حقوق در تعالیم اسلامی، مجموعهای از قواعد و قوانین شرعی و اخلاقی آمده تا هر صاحب حقّی به نیازهای خود برسد و حق در هر شرایطی حق است، حتی اگر صاحب حق موقعیت و ارزش وجودی خود را نشناسد و به حقوق خود آگاه نباشد و حتی توان گرفتن حق خود را نداشته باشد. حق همیشه سر جای خود محفوظ است. آنها نیز که حق مردم را تباه کرده و مال یتیم و بیسرپرست و بیپناه را خوردهاند، آیا عذاب وجدان ندارند آیا شبانه روز به فکر گناهان خود و حقکشیهایی که کردهاند نیستند؟ آیا این عذاب وجدانی که برای خود ایجاد کردهاند، علاوه بر ظلم به مردم، ظلم به نفس خود نیست؟ تا سرانجام خود را از غصه هلاک کنند یا خویشتن را به جنگ اعصاب و دیوانگی بکشانند؟ ساواکیهایی را سراغ دارم که پس از چهل سال هنوز شبانهروز رنج میکشند و خواب راحت ندارند برای شکنجهها و اهانتهایی که به آزادمردان کردهاند، آشفتهاند. جای شکنجههای آزادگان خوب شده و اصلاً به فکر رنجهای گذشته نیستند و دنبال بحث و گفت و گوهای علمی و اجتماعی و سیاسی خود هستند و با یاران موافق به مسافرت و گردش و تفریح میپردازند، ولی مفتشان، جاسوسان، شکنجهگران، حکمنویسان، شلاقزنندهها، هفتتیرکشها و مسلسل به دستهای پیشین، اگر زنده باشند هنوز نه خوابی دارند و به خوراکی و نه توان تربیتی و نه دل و حوصله گردش و مسافرتی. شاهد بودم که حتی فرزندانشان با گریستن، از امثال من برای پدرانشان حلالیت میطلبیدند، زندگی راحتی نداشتند و ندارند، آنها بیش از آنکه دیگران را شکنجه دهند، خود را میآزردند و خانواده خود را معذّب میداشتند.
باش تا صبح دولتش بدمد کاین هنوز از نتایج سحر است
آنها که حق دیگری در اموالشان هست چگونه زندگی میکنند؟ اگر مسلمانند آیا نماز، روزه و حج انجام نمیدهند؟ خانه و زندگی ندارند؟ با مال غصبی که مسلمانی مفهومی ندارد. باز آیا این ظلم به خودشان نیست که هیچ عمل مثبتی در زندگی نمیتوانند انجام دهند و به خانوادهشان نان حرام میدهند و فرزندان را با مال حرام بزرگ کردهاند و آیا این رنج و عذاب خودش و فرزندانش نیست؟ و چون از دنیا رفتند آیا وارثان مسلمان میتوانند از ارث اختلاسگر و رباخوار و رشوهخوار و دزد و ستم کننده، استفاده کنند؟ و در مال آنها تصرف کنند؟ افراد نالایق را به مردم تحمیل کردن، آبروی مردم را بردن، در رسانهها به شایستگان تهمت زدن و آنان را از نظر انداخته به افراد صالح رأی ندادن و با برنامة هویت و چراغ تحریف تاریخ کردن و ... آیا اینها مسلمانی و یا انسانیت است؟
بسیاری از کارکنان ساواک، حقوق گرفتهاند تا مردم را بیازارند، شلاق بزنند، به ناحق جریمه کنند، در زندان انفرادی تحت فشار اعتراف بگیرند، یا آنها که از زیر کار در رفته، وقت و مال مردم را تلف کرده و ... و احتکار و کم فروشی داشتهاند فکر جوانان را منحرف نمودهاند.
گر پرده ز روی کارها بردارند معلوم شود که در چه کاریم همه
آیا هنگام مرگ، همه از وجدان خود نمیپرسیم: جوانی را، عمر را، مال مردم را، سلامت را، علم را، مال خود را، پدر و مادر را، فرزندان را، همسر را و مردم را چه کردیم؟ خوشا به حال آنها که روسپیدند و سربلند و قلبی مطمئن دارند و وجدانی بیدار و روحیهای سرشار از ایمان.
خوشبخت آنکه وقت شب از کار روز خویش شرمنده نیست در بر وجدان خویشتن
حق طبیعت
خدا طبیعت را برای همۀ مخلوقات آفریده است. در این فضای بیانتها، در این جهان هستی، در این دریاها و جنگلها موجودات بسیاری حق زندگی دارند. شما انسانها اگر گل سرسبد موجودات هستید باید رعایت حال همه را داشته باشید. اگر محیط زیست آدمها آلوده شد، اگر با ایجاد گاز گلخانهای باعث بیماریهای تنفسی و ریوی شدند، اگر با عدم رعایت و آگاهی برخی از سرمایهدارها لایه اوزون از بین رفت و سوراخ شد، اگر با آلودگیها مردم، به بیماریهای مختلف مبتلا شدند، اگر حیوانات و گیاهان دریایی و جنگلی از بین رفتند، اگر محیطزیست آلوده شد، شما مدیون طبیعت خداوند هستید. مرغان و درندگان و چرندگان در محیطهای خود باید زندگی آرامی داشته باشند. با سوزاندن و از بین بردن جنگلها، همۀ انسانها و حیوانات آسیب میبینند، اگر دولت هم نباشد و تشکیلات محیط زیست هم نباشند، شما این حق را به خود ندهید که دریا، جنگل، رودخانه و نهر و کوه و دشت را آلوده کنید و هر چه از زبالهها داشتید آن را در طبیعت رهاسازید و باعث آزار مردم گردید، مرغان خدا را برای خوردن شکار کنی و درختها را برای گرم شدن بسوزانی و ...
فاضلابها را به رودخانه و دریا میریزند و چه بسیار بیماریها که پدید میآورند، آیا صلاح است با دود موتور و ماشین و کارخانهها هوای تنفس کودکان و بزرگان و زنان و مردان آلوده گردد؟ اگر فضاهای سبز از بین رفت همه مسئولیم، چه دولت و چه مردم. مسئول یعنی اینکه برای حق مردم، باید پاسخگو باشیم، به خدا و به مردم باید جواب بدهیم. حق خدا و حق مردم یکی است و قیامت یعنی همین پاسخگوییها، وقتی متهم پاسخی برای جامعه نداشته باشد، این یعنی جهنم که باید در آن بسوزد.
اگر شما به اصلاح محیط طبیعت پرداختهای سربلندی و این یعنی بهشت تو، همان زیبایی و نعمتی که در تصور توست، در آن صورت همۀ جهان را زیبا میبینی، بهشت آنجاست که آزاری نباشد و تو فرشتۀ بهشت در این دنیا بودهای و همیشه خواهی بود.
با زبان خوش به کودکان، به بزرگان، به افراد بیتوجه، باید یاد داد که طبیعت مال همه است، جنگلها و دریا و کوه و بیابان و خیابان مال همۀ مردم است. نباید آلوده شود. نباید زبالهها باعث بیماری گردد، نباید درختها شکسته شود، همۀ ما مسئولیم، همۀ ما باید پاسخگوی نفس و وجدان خود هم باشیم، که خدا همان است و توحید همان است که همه چیز به خدا برسد و هر کسی معتقد به توحید باشد، تباه و ضایع کردن طبیعت، آلوده کردن آبها و هوای مردم، را میداند که ظلم به همۀ مردم است. حضرت علی (ع) میفرمایند: «اما الظلم الذی لایترک فظلم العباد بعضهم بعضا»(28) اما ستمی که بخشوده نمیشود، ظلمی است که بعضی از بندگان بر بعض دیگر میکنند. آنها که منابع مردم را از بین میبرند، با آلودگی بیماریهایی پدید میآورند، چه دولت باشد چه ملت. همه باید محاکمه شوند. مرگ انسانها و بیماری وسرطان و هپاتیت و اماس و ... را چگونه میخواهند جبران کنند؟ تلف شدن جنین و کودکان ناقص را به چه صورت میخواهند تلافی نمایند؟ آیا مصداق همان آیه نمیشوند؟ «بِاَیِّ ذَنبٍ قُتِلت» به چه گناهی کودکان کشته شدهاند؟
امید که فکر و اندیشه و خردمان آن اندازه رشد یابد که حقالله و حقالناس و حق خویشتن و حق طبیعت را بهتر بشناسیم و بدان عمل کنیم و این را بفهمیم که دین و انسانیت جز اجرای حق نیست. «اَللَهُمَ اَرِنی الحَقَ کَما هِیَ»
پی نوشت: ------------------------
111. اعراف:30
222. دایره المعارف بزرگ اسلامی، 21/97
333. همان
444. جاذبه و دافعه، شهید مطهری
555. اسراء:81
666. خصال صدوق496
777. حافظ شیرازی
888. حدید:25
999. نحل:90
1010. بحارالانوار،74/224
1111. من لایحضره الفقیه،4/395
1212. انسان:3
1313. حج:11
1414. مولوی
1515. «وَسَیَعلَم الذین ظَلَموا ایَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُون» شعراء:227
1616. مومنون:101
1717. تفسیر طبری،5/90
1818. تحریر الوسیله (امام خمینی)، 1/363
1919. برداشت هایی از دایرهالمعارف اسلامی،21/91
2020. بقره:20
2121. پژوهشکده باقر العلوم(ع)، مقاله آقای رسولی آذر
2222. لوامع صاحبقرانی،1/20
2323. «دراسات فی ولایه الفقیه»، آیت الله العظمی منتظری
2424. تکاثر:8
2525. قصص:77
2626. نهجالبلاغه، خطبه 175
2727. تکویر:90