نامه ای به پیشگاه استاد
منتشر شده در شماره 43 هفته نامه پایتخت کهن (21 شهریور 1394)
یادش به خیر، اوایل انقلاب در بسیاری از جاها، دوستی، صمیمیت و صداقت حاکم بود، مردم به روش سالهای قبل از انقلاب با هم مهربان و یکدل بودند، طلب کاری و نگرانی و خط بازی کم بود. مردم به رهبران انقلاب و رنج کشیدگان دوران ستم شاهی عشق میورزیدند. هنوز روحیه استکاباری و مال اندوزی حاکم نشده بود. بعد از حضرت امام به دو روحانی بزرگ و عالیقدر، آیات عظام: طالقانی و منتظری که سالها در زندان های شاه بودند، نهایت لطف و عنایت را داشتند.
تازه به دوران رسیده هایی از راه رسیدند و خواستند که خودی بنمایانند، سعی در اختلاف اندازی و دو دستگی داشتند، برخی آنها را به شرق و بعضی به غرب منسوبشان میکردند، مستقیم یا غیرمستقیم مأموریت داشتند که انقلاب مردمی را، انقلاب اسلامی را به انحراف بکشانند، در گام اول دولت فخیمه منتخب امام و شورای انقلاب را به غیر انقلابی بودن متهم کردند برخی غناصر تندرو، دولتی را که اساس انقلاب بود، به لیبرال بودن متهم کردند، معلوم نشد چه دستهایی پشت پرده بود که از همان ابتدا باعث اختلاف و چند دستگی بین افراد میشد،
برخی انقلابیون و مرحوم شهید بهشتی را که عامل وحدت و انسجام بود در حزب جمهوری اسلامی به مسائل واهی متهم میکردند. عوامل نفوذی در حزب وارد شدند و برای رسیدن به اهداف خود آن را سپر قرار دادند.
در اوایل انقلاب، پس از رحلت امام(ره) بالاترین و محبوب ترین شخصیت در ظاهر و باطن، در سر و علن، آیت الله منتظری بود، هر روز پیامی و برای هر اجتماع و هر گروه و هر سمینار و همایشی، توسط معظم له پیامی فرستاده میشد، برای: دانشجویان، ورزشکاران، هنرمندان، صنعتگران و... که روزی در خدمتشان به شوخی گفتم، حضرت امام برای سخنرانی و تذکر و شما برای فرستادن پیام که خود فرمودند: شدهام آخوند پیامی!
در همان ایام نامه بلند بالایی به طور خصوصی برای ایشان نگاشتم و در آن آوردم که به جای پیامگویی و ملاقاتهای بسیار و درس خارج فقه و اصول که از دیگر عالمان نیز ساخته است، شما برای مسائل و مشکلات اصلی اسلام و تشیع فکر کنید، در آن نامه به بیش از پانصد مورد اشکالاتی که در فقه روز و کمبودها و نقصانهایی که وجود دارد اشاره کردم و نوشتم که بهتر است گروهی را تشکیل دهید، از عالمان و آگاهان که روی این مسائل کار کنند و زیر نظر آن جناب، نواقص فقهی و کلامی و اصولی برطرف گردد و از همه نظرخواهی شود و آن ها که می دانند اظهار نظر کنند. آن نامه چون خصوصی بود با عناوین: پدر بزرگوار، جناب آقای منتظری، حضرت آقا و... نگاشته بودم و بدین وسیله میخواستم خیلی صمیمانه و نامه فرزندی به پدر بزرگوار روحانیش باشد، پس از چند روزی که گذشت از دفتر ایشان تماس گرفته شد که حضرت آقا میخواهند این نامه در روزنامه کیهان چاپ و منتشر شود و خواستهاند که از شما اجازه گرفته شود، معروض داشتم که این نامه همهاش اعتراض است، انتقاد و اشکال به روحانیت و به جامعه اسلامی و عناوین و القابی مثل آیت الله العظمی و فقیه عالیقدر و امثال آن در آن به کار نرفته است، حالت روزنامهای ندارد، یا بفرستید تا خود ویراستاری کنم و یا در روزنامه خود دست اندرکاران که همه آنان خوش نیت و بی نظر بودند و هرگز اهانت و خشونت و تندی و نقد کینه توزانه نداشتند، عناوین را اصلاح کنند، به بنده گفته شد که حضرت آقا مایلند که به همین صورت ساده و بی ریا و صادقانه منتشر شود ، چند روز بعد آن نامه مفصل دو روز متوالی در دو صفحه کامل روزنامه کیهان چاپ و منتشر شد.
آن وقتها هم روزنامه کیهان مورد توجه مردم بود و خریداران بسیاری داشت و تیراژ آن بالا بود، از فردای آن روز سیل انتقادات بر من وارد شد که کارت به جایی رسیده که انقلاب و آیت الله العظمی منتظری را زیر سئوال میبری؟ به ایشان این همه ایراد وارد می کنی؟
آنها نمیدانستند که تواضع و فروتنی و بزرگواری و الهی بودن آقای منتظری باعث چاپ این مقاله طولانی شده و این دلیل فقدان تشریفات برای چاپ این نوشته بوده است و من چنین نخواسته بودم، خواست جناب ایشان تا پایان زندگی پر برکتشان خواست من بوده است، من کیم لیلی و لیلی کیست من
آنچه آن مجتهد اعلم برای صلاح مسلمین دستور میداد، برای امثال حقیر حجت قطعی بود و انجام آن مسلم، برخی از آنها که بعدها از دشمنان قسم خورده شدند و آن موقع خود را برای منافع وابسته میکردند، حتی از آمریکا پیغام دادند که چرا به آقا انتقاد کردهای ! و عجیب که همه معترضان به من پس از تغییر احوال زود خط خود را عوض کردند و بر حسب ظاهر به الاف و اولوف رسیدند و تا آغاز سال 68 که نامه ای منسوب به امام منتشر شد، میانه خوبی با امثال ما نداشتند و بعدها هم به خاطر ارادت من به حضرت آقا عنایتی نداشتندکه ما جز الطاف الهی را خواستار نبودیم،.
آقای مهندس میثمی که مجله چشم انداز ایران را منتشر می کنند خواسته اند که آن نامه در اختیارشان قرار گیرد تا به همان صورت چاپ و منتشر کنند، نمی دانم با محدودیت های کنونی برای نشریات آیا امکان چاپ در این زمان وجود دارد؟ آن وقت ها محدودیت سلیقهای وجود نداشت همه مردم حرف دل را می زدند و جز دلسوزی برای انقلاب و عشق به مردم و مصالح جامعه چیزی وجود نداشت.
این خاطره را بدان جهت آوردم که روی کار آمدگان و رشد یافتگان امروز، به بزرگواری و شایستگی و ایمان و تقوای پایه گذاران اصلی انقلاب اسلامی پی ببرند و حق را بشناسند و رانت خواران و یغماکنندگان بیت المال و فرصت طلبان را از اینان جدا کنند .
از آن این داستان گفتم که امروز بدانی قدرو برهیچش نبازی