زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات، دکتر فضل الله صلواتی

تصاویر، دست نوشته ها، زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات و...

زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات، دکتر فضل الله صلواتی

تصاویر، دست نوشته ها، زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات و...

در دادگاه انقلاب چه گذشت

   در دادگاه انقلاب چه گذشت   
 
فضل الله صلواتی
    روز 15 شهریور ماه 91 مرا به دادگاه انقلاب تهران احضار کردند تا در شعبه ی  28 به اعتراض در مورد ممنوع الخروج بودن من پاسخ دهند؛ ‌شاید برای آنکه مرا قانع کنند که طبق کدام ماده‌ی قانونی و اصول قانون جزا، مانع خروج اینجانب از کشور در اسفندماه 90 شده اند و مبلغ کلانی به من زیان زده بودند.

قبلا به عنوان اعتراض نوشته بودم که اینها دستمزد و پاداش زندان و شکنجه ها و تبعیدهای دوران طاغوت من بوده است که به عنوان طرفداری از امام خمینی و حمایت از ولایت فقیه از سال 42 داشته ام، ‌چون در آن ایام من و همه‌ی مبارزان راه آزادی و عدالت فکر می‌کردیم در حاکمیت فقیهان، ظلم و بی‌عدالتی، تبعیض و انحراف و انحطاط و خودمحوری و خودخواهی وجود نخواهد داشت؛ سالهای سال زندان و رنج و مشقت را به جان خریدیم به این امید که صالحان حاکم شوند و لایقان بر مردم حکم رانند و همه‌ی جهانیان به مسلمانی و به حقیقت و عدالت روی آرند؛ در آن زمان اصلا فکر فرصت طلبی و سوء‌استفاده از قدرت و چند مرحله ای شدن انتخابات را نداشتیم؛ ‌تصور آن را نداشتیم که جمعی روی کار آیند که بر خلاف حق؛ ‌تابع باند و گروه و دسته و امنیتی ها و نظامی‌ها قرار گرفته باشند و کسانی باشند که بخواهند سر نیزه ها را حاکم کنند ؛ ‌احساس ما آن بود که آزادی ها در سایه اسلام ناب محمدی در همه جا تضمین و تامین می‌گردد.

ادامه مطلب را مطالعه فرمائید 
   در دادگاه انقلاب چه گذشت   
فضل الله صلواتی

روز 15 شهریور ماه 91 مرا به دادگاه انقلاب تهران احضار کردند تا در شعبه ی  28 به اعتراض در مورد ممنوع الخروج بودن من پاسخ دهند؛ ‌شاید برای آنکه مرا قانع کنند که طبق کدام ماده‌ی قانونی و اصول قانون جزا، مانع خروج اینجانب از کشور در اسفندماه 90 شده اند و مبلغ کلانی به من زیان زده بودند.

قبلا به عنوان اعتراض نوشته بودم که اینها دستمزد و پاداش زندان و شکنجه ها و تبعیدهای دوران طاغوت من بوده است که به عنوان طرفداری از امام خمینی و حمایت از ولایت فقیه از سال 42 داشته ام، ‌چون در آن ایام من و همه‌ی مبارزان راه آزادی و عدالت فکر می‌کردیم در حاکمیت فقیهان، ظلم و بی‌عدالتی، تبعیض و انحراف و انحطاط و خودمحوری و خودخواهی وجود نخواهد داشت؛ سالهای سال زندان و رنج و مشقت را به جان خریدیم به این امید که صالحان حاکم شوند و لایقان بر مردم حکم رانند و همه‌ی جهانیان به مسلمانی و به حقیقت و عدالت روی آرند؛ در آن زمان اصلا فکر فرصت طلبی و سوء‌استفاده از قدرت و چند مرحله ای شدن انتخابات را نداشتیم؛ ‌تصور آن را نداشتیم که جمعی روی کار آیند که بر خلاف حق؛ ‌تابع باند و گروه و دسته و امنیتی ها و نظامی‌ها قرار گرفته باشند و کسانی باشند که بخواهند سر نیزه ها را حاکم کنند ؛ ‌احساس ما آن بود که آزادی ها در سایه اسلام ناب محمدی در همه جا تضمین و تامین می‌گردد.

آیا ما جوانی را دادیم و زندگی را تباه کردیم و سختی‌ها کشیدیم که جمعی روی کار آیند که خویشتن را برترین بدانند و بر سر مبارزان و انقلابیون بکوبند؟ ‌و مزدورانشان را پیشتازان انقلاب معرفی کنند و تحریف تاریخ نمایند و خادم و خائن را مخلوط کنند؟‌ و ما را که کوچکترین خطایی از نظر خودمان نداشته ایم، ‌دستگیر و زندانی کنند که جرم شما ملی مذهبی بودن و اینکه عضویت در نهضت آزادی ایران داشته اید؟‌ از همه‌ی امکانات محروممان کنند و حتی اجازه یکساعت تدریس در دانشگاه را از ما سلب نمایند که مبادا مبانی دین بیاموزانیم و از ایرانی بودن و ملیت سخن رانیم ؛ زندانی شویم و ممنوع الخروج گردیم و همچنان ناظر تبعیض ها باشیم و بسوزیم و بسازیم.

برای من و بسیاری از مردمی که در فرودگاه امام خمینی شاهد گرفتن پاسپورت و ممنوع الخروج شدن من بودند باعث شگفتی شده بود که صلواتی چه جرم بزرگی مرتکب شده است؟ در صورتی که عارف و عامی اجازه ی خروج داشتند. جرم من مبارزات و جهاد فی سبیل الله و عدالت خواهی و حق طلبی و طرفداری ازآزادی و فانون بوده است که این کم جرمی نیست! که رادیوهای بیگانه، ‌این حکومت را با این کارگزارانش به سخره بگیرند و بگویند اینهم برخورد با پیش کسوتهاشان! که بنده نه ادعایی داشته‌ام و نه از این حکومت طلبکارم و نه تاکنون از رانتی و امکاناتی استفاده کرده ام . خدا را شکر

وقتی به شعبه دادگاه انقلاب تهران رفتم جناب قاضی فرمودند: شما به جرم ملی مذهبی بودن و عضویت در نهضت آزادی ایران به دستور نیروهای امنیتی و نظامی ممنوع الخروج شده اید . خدمتشان معروض داشتم که مگر دوست داشتن کشور و مسلمان بودن جرم است؟‌‌ که فرمودند: اینها برای ما نوشته اند ، عرض کردم شما کارمند آنها و یا قاضی پرونده و مستقل هستید ؟ من ارادت فوق العاده به سران و پایه گزاران نهضت آزادی داشته ام ولی هرگز عضو هیچ تشکیلاتی نبوده ام ؛ افتخار این عضویت را نداشته ام ایشان سابقه دستگیری ملی مذهبی ها را در سال 80 خواستند؛ که به جناب ایشان گفته شد بعد از یازده سال هنوز پرونده ملی‌گراها و نهضت آزادی ها سرگردان است و حکمی روی آن صادر نشده است و سندهای مردم هنوز گیر است . و امروز نیروهای اطلاعاتی نظامی دستور صادر فرموده اند که همه‌ی ملی مذهبی ها ممنوع الخروج باشند؛ من هنوز متوجه نشده ام که اینها چه کاره بوده اند؟ و مملکت آنقدر بی درو پیکر است که بدون حکم و دادگاه و محکومیت هر کس که در سلک اسلحه به دست ها است می‌تواند افرادی را ممنوع الخروج کند؛ ‌عده ای دروغ گو و بی تقوی به خود اجازه دهند که آزادی های مردم را محدود کنند.

بالاخره قرار شد که با اطلاعات سپاه مکاتبه کنند و علت را تلفنی به بنده خبر دهند ؛ که معروض داشتم : نمی شد که با تلفن قبلا هم به من می فرمودید و مرا که حدود 75 سال سن دارم و با مریضی تن از اصفهان به تهران نمی کشاندید ؟

فرمودند: ‌این دفعه پاسخ مثبت یا منفی را خبر خواهیم داد. من که نه قصد رفتن به کشورهای دیگر و نه پناهندگی و نه اقامت در جایی را دارم ؛ افتخار می کنم که درهمین کشور با رنجها و محرومیتها بسازم و همین جا به دست ظالمان شهید و در خاک ایران مدفون گردم .

از آن شور و مستی و خنیاگری                        نمانده به جز مشت بال و پری

چه پاسخشان مثبت باشد و چه منفی "عرض خود می بری و زحمت ما می داری"  بدتر از سوگ عدم آزادی برای من و دیگران در ایران، در راهروهای دادگاه انقلاب جوانانی را دیدم که لباس زندانی در بر و با سرپایی و دست های از پشت به یکدیگر بسته روی زمین نشانده شده اند و با خشونت ماموران سر به زیر انداخته که همه در خرید و فروش و حمل مواد مخدر شرکت داشته اند؛ ‌وای بر ما و وای بر جوانانمان و وای بر مامورانمان و وای بر مسئولانمان!

         وقتی به ماموری با تواضع گفتم که به این صورت اهانت آمیز با این مجرمان برخورد نکنید ؛ با تندی گفت: تو چه کاره ای؟ ‌گفتم: ‌هیچ کاره ! گفت : ‌پس فضولی موقوف، ‌من هم سرم را پایین انداختم و رفتم دنبال کارم و دیگر فضولی نکردم.

        آنها که می گویند بر توالد و تناسل باید افزود؛ ‌با کدام کار؟ ‌با کدام شغل ؟ ‌با کدام برنامه؟ ‌با کدام تربیت؟ آیا تولید برای زندانها ؛ که من اتفاقی گوشه ای از آن را شاهد بودم ؛ یا برای فرار مغزها به کشور های بیگانه؟و یا .....چه فکری کرده اند ؟

" ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش "

" هر چه آید سال نو گویم دریغ از پارسال "  امید که خداوند گوشه ای از لطف و عنایتش را شامل حال این ملت مصیبت زده و بحرانی بگرداند و به حاکمانمان عقل و شعور و خردمندی برای اداره کشور و سربلندی مسلمانها عنایت فرماید.


فضل الله صلواتی / اصفهان / 20 شهریور 91

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.