زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات، دکتر فضل الله صلواتی

تصاویر، دست نوشته ها، زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات و...

زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات، دکتر فضل الله صلواتی

تصاویر، دست نوشته ها، زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات و...

کناره گیری دکتر فضل الله صلواتی از نامزدی انجمن صنفی روزنامه نگاران استان اصفهان

کناره گیری دکتر فضل الله صلواتی

 از نامزدی انجمن صنفی روزنامه نگاران استان اصفهان


به قلم: علی صرافیان (منبع فیس بوک)


اى تو مرا نادره آموزگار                     افسر زرین به سر روزگار
روشنى جان من از جان توست                  خنده من از لب خندان توست


روزگاری نه چندان دور در آغاز نوجوانی به لحاظ موقعیت جغرافیایی منزل (در مرکز شهر) حس سیاسی شدن گرفتم و با بچه های محل به راهپیمایی می‌رفتیم، نه اینکه به قصد ماجراجویی از قلم اندازیم و راهی نشویم، میدان کهنه –مسجد حکیم – مسجد مصلی و.....و بعد شد انقلاب اسلامی. 
هنوز مدت زمانی نگذشته بود که نبرد قدرت در ایران اسلامی آغاز شد، پوسترهای تبلیغاتی –صف کشی های احزاب و گروه ها و...... با هم مدرسه ایها روزی به حزب جمهوری می رفتیم و روزی دیگر به دفتر آیت الله طاهری و روزی دیگر ..... ظاهرا نوجوان بودیم و هیچ نمی فهمیدیم، کارتهای تبلیغاتی را به دست ما می سپردند: دکتر فضل الله صلواتی – دکتر احمد سلامتیان –علی اکبر پرورش – امید نجف آبادی و.....شخصیتهایی بودند که عکسهاشون بدون انکه از نزدیک بشناسیمشون تو مدرسه و محله پخش می کردیم 
اما یکی از همون روزا که دیدم و شنیدم آدمهای انقلاب یکی یکی هر کدام بنحوی دارند محو می شوند،  تصمیم گرفتم دیگه نه درود و نه مرگ بگویم و با مشت گره کرده حواله آسمون آبی نکنم.

ادامه مطلب را مطالعه فرمائید 

کناره گیری دکتر فضل الله صلواتی

 از نامزدی انجمن صنفی روزنامه نگاران استان اصفهان


به قلم: علی صرافیان (منبع فیس بوک)

اى تو مرا نادره آموزگار                            افسر زرین به سر روزگار
روشنى جان من از جان توست                  خنده من از لب خندان توست


روزگاری نه چندان دور در آغاز نوجوانی به لحاظ موقعیت جغرافیایی منزل (در مرکز شهر) حس سیاسی شدن گرفتم و با بچه های محل به راهپیمایی می‌رفتیم، نه اینکه به قصد ماجراجویی از قلم اندازیم و راهی نشویم، میدان کهنه –مسجد حکیم – مسجد مصلی و.....و بعد شد انقلاب اسلامی. 
هنوز مدت زمانی نگذشته بود که نبرد قدرت در ایران اسلامی آغاز شد، پوسترهای تبلیغاتی –صف کشی های احزاب و گروه ها و...... با هم مدرسه ایها روزی به حزب جمهوری می رفتیم و روزی دیگر به دفتر آیت الله طاهری و روزی دیگر ..... ظاهرا نوجوان بودیم و هیچ نمی فهمیدیم، کارتهای تبلیغاتی را به دست ما می سپردند: دکتر فضل الله صلواتی – دکتر احمد سلامتیان –علی اکبر پرورش – امید نجف آبادی و.....شخصیتهایی بودند که عکسهاشون بدون انکه از نزدیک بشناسیمشون تو مدرسه و محله پخش می کردیم 
اما یکی از همون روزا که دیدم و شنیدم آدمهای انقلاب یکی یکی هر کدام بنحوی دارند محو می شوند،  تصمیم گرفتم دیگه نه درود و نه مرگ بگویم و با مشت گره کرده حواله آسمون آبی نکنم.
یک روز طالقانی فردا بازرگان سپس بنی صدر و منتظری و بیا جلو تا امروز، هریک روزگاری مورد حمایت بودند و روز گاری دیگر مورد دشنام، این هم شد سیاست؟ 
توی همون روزها علیرغم اینکه بچه ی انجمنی بودم به جای رفتن به سخنرانی شروع کردم به کتاب خواندن،  اولین چیزی که دریافتم این بود که اسلام تنها در ید روحانیت نیست و افراد  کت و شلواری با کراوات و تحصیلکرده ی فرنگ رفته هم میتونه حتی به مراتب بهتر، از اسلام  بنویسه و بهتر جذب بکنه و استدلال بیاره 
شریعتی که فقط روی زبونم معلم شهید بود اینبار به راستی معلمم شده بود با این تفاوت که نه فرقانی شدم نه مجاهد خلق! بازرگان که داشت پیر چریک ایران نامیده می شد برایم شد مظهر و سمبل اعتدال و منطق، بعدها حافظ منافع ملی، اون روزها خوشحال از این بودم که مثل همه هم مدرسه ایها بدون اطلاع دیگر مشت هام را بالا نمی بردم. 
با همین تفکرات و چندین سال تاخیر وارد دانشگاه شدم،  تو دانشگاه یکی از همونهایی که روزگاری کارتهای تبلیغاتیش را پخش می کردم، تدریس داشت، اما من درس با دیگری گذرانده بودم. 
با اجازه او به مهمانی وارد کلاس ایشان شدم و پس از چند جلسه خود را نزدیک او دیدم، استاد صلواتی مردی فروتن و بسیار زیرک و شجاع، همه سعی او افزایش آگاهی بچه ها و جدا شدن از جزمیت و ایجاد انگیزه ی تفکر بین دانشجویانی که به شدت غیرسیاسی بودند، بود. 
کلاس ایشان همواره شلوغ و پر جمعیت تر از ظرفیت کلاس بود، چون دیگر دانشجویان هم می‌خواستند استفاده کنند. 
در فضای سال 72 کمتر مدرسی بود که با شجاعت او مسائل درسی را با مسائل روز منطبق کند و حتی برای درک بهتر دانشجو از گذشته ی صدر اسلام وام می گرفت و بنحوی درس خود را در قالب سیاست تطبیقی پیش می برد 
من که تازه برای یک نشریه ورزشی، قلم به دست گرفته بودم و سعی بر نوشتن داشتم به واسطه یکی از دوستان (محسن فارغ) چند مطلب تاریخی سیاسی با اسم مستعاربرای نشریه استاد «نوید اصفهان»  نوشتم که همگی با اصلاحاتی چاپ وبا تشویق ایشان برای نوشتن بیشتر همراه گردیدم.

از آن به بعد بود که طرح شاگردی همیشگی با ایشان ریخته شد و تا امروز بهره های وافر از او و دیگر اساتید خود، برده ام که شاید بهترین
درس از استاد صلواتی با حفظ اصول، در حین داشتن تساهل و حق گرائی است.

یکی از نکات بارز استاد صلواتی استوار بودن بر عقایدش حتی به قیمت از دست دادن بهترین هاست و این در حالیست که دشمن ترین آدمها نسبت به او دوستانند و همنشین های قابل احترام ، چرا که برگه ای از زندگی ایشان را نوشته‌اند و روزگاری نه چندان دور انچه امروز نیافته اند را خواهند یافت، مثل بسیاری که نسبت به بسیاری دیگرچنین گردیده اند و پشیمان از کرده خود. 
نزدیک 20 سال است که افتخار شاگردی و همراهی ایشان را چه در نشریه و چه در انجمن صنفی روزنامه نگاران استان اصفهان و عرصه های سیاسی، داشته ام با شادی او شاد بودم و با غم ایشان همراه، بسیار آموختم و با نظراتش همراه، گرچه در مواردی معدود هم مخالف، که آنهم درس دیگریست که در این مجال نمی گنجد. 
صبر و حوصله و مقاومتش بی نظیر است ، عشق به استاد ومرادش آیت الله منتظری علیرغم نسبت نزدیکش با علامه جعفری (ره)نهایت شیفتگی ست، به جرأت می توان اذعان کرد اکثرقشر تحصیلکرده ی اصفهانی که دور از شخصیتهای سیاسی بودند، به واسطه صلواتی، آیت الله منتظری را بار دیگر(چه از منظر قدرت و چه دور از قدرت) مرور کردند، تا از پیشداوری و قالبهای ذهنی و تبلیغات حکومتی، خود را برهانند و داوری دیگری نسبت به ایشان داشته باشند.

.........و امروز درس دیگری از او، در اوج محبوبیت در انجمنی که خود یکی از سازندگان آن بود کنار می رود، تا راه بر دیگران باز نماید (تمرین دمکراسی) و از سوی دیگر بار هجمه های پرتاپ شده به سوی انجمن صنفی روزنامه نگاران اصفهان را بکاهد، گرچه انجمن در فضای کنونی شهرمان و رفتار مسئولین ارشاد،  کمتر اثری را دارد، اما کردار او درسی برای جوانانی بود که با عضویت در تشکلهای فرهنگی  و صنفی، به نحوی خود را مسئولیت پذیران فردای ایران معرفی می کنند. 
او پدر معنوی انجمن و روزنامه نگاران می ماند و امروز ما در سایه الطاف الهی در هیئتی جدید بنیانی را که او پایه گذاری کرده امانت داری می کنیم، تا چراغی که او افروخته  همچنان روشن بماند، حتی اگر سو سو زند.

خدایش موفق دارد

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.