زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات، دکتر فضل الله صلواتی

تصاویر، دست نوشته ها، زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات و...

زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات، دکتر فضل الله صلواتی

تصاویر، دست نوشته ها، زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات و...

در سالگشت رحلت امام خمینی - قسمت اول

در سوک امام خمینی (رحمه الله علیه)


(قسمت اول)

  نوشته: فضل الله صلواتی


-        ای کاش امام، سر از خاک بر می‌داشت و می‌دید که با بهترین یارانش، چه کردند و چه می‌کنند؟ و آیا این مصیبتها برای دوستداران و عاشقان امام بدتر از مرگ آن بزرگوار نیست؟

-          ما دیدم که تازه به دوران رسیده ها، همه دولتهای گذشته ایران را زیر سؤال بردند و مدیرانشان را طرد کردند و خود را تافته جدا بافته دانستند.

-          هر کس با این نو کیسه های صفر کیلومتر هماهنگ است اجازه ماندن دارد و هر که با آنان هماهنگ نیست باید کنار برود و جایش را به دیگران بدهد و اگر اعتراضی و حرفی برای گفتن دارد می‌تواند در زندان برای بازجو و قاضی و زندان‌بان بگوید!

-         همان دستها و همان آدمها موفق شدند که صاحبان اصلی خانه را یکی یکی از منزل خارج کنند، مسافران واقعی قطار نظام را پیاده کنند و به جای آنها بنشینند و چهره‌های اصلی انقلاب را منزوی نمایند، هنوز معلوم نیست که در آینده چه قصدهائی دارند و به کجا می‌خواهند بروند و چه بر سر انقلاب بیاورند؟ شاید می‌خواهند آن را به ناکجا آباد ببرند و آیا این غم ما و سوک امام نیست؟

-         گر چه امام از آیت الله عظمی منتظری خواستند که به حوزه گرمی ببخشند و همچنان به هدایت مردم بپردازند، اما برخوردهای ناخلفان با ایشان، دور از شأن یک جامعه و کشور اسلامی بود.

-        می‌گویند مردم را ناامید نکنید، باید به دروغ گفت: تورّم نداریم، گرانی نیست، کسی برای دگراندیشی و جرم سیاسی در زندان نیست، بیکاری وجود ندارد، کسی زیر خط فقر نیست، همة معتادها معالجه شده، فحشا ریشه کن شده و کسی از مشروب تقلبی نمرده است و...

-        آری، این دستهای قاتلان، منافقان و سیه‌کاران بود که هر چه قطار انقلاب به پیش می‌رفت، همراهان و صادقان و مخلصان انقلاب و امام را بیرون می‌انداختند، جمعی را با ترور، جمعی را با اتهامات واهی و کینه ورزی و حسادت و فرومایگی پیاده می‌کردند.

-        به خانه عالمان و دیگر معترضان و منتقدان می‌ریزند و مرگ بر ضدولایت فقیه می‌گویند و بر علیه آنها که اسباب دستشان نیستند شعار می‌دهند و هر چه می‌خواهند بر علیه مخالفانشان می‌گویند یا می‌نویسند، کسانی که نه می دانند ولایت چیست و نه درک می کنند فقیه کدام است؟

-        انقلاب مردم ایران تا سال 57 وامدار و در انحصار کسی نبود، حتی آیات مجاهد: طالقانی و منتظری هم که انقلابی‌ترین پیشوایان روحانی و مدتها در زندانهای شاه بودند، هیچ ادعائی نداشتند، اما میوه‌چینها بودند که از راه رسیدند و انقلاب را مصادره کردند و بردند و خوردند و ثروتهای میلیاردی به هم زدند.

-        اگر وصیت نامه سیاسی الهی امام باز هم خوانده شود، ملاحظه می‌کنیم که به آن عمل نشده و بسیاری از حرکتها بر خلاف جهت وصیت نامه بوده است و آیا بر این سوک نباید گریست؟

-        من نمی‌خواهم به کسی هشداری بدهم، نمی‌خواهم کسی را نصیحت کنم، درد دلهای خود را برای خودم می‌گویم و می‌نویسم، حدیث نفس می‌کنم، خود را هم در این وادی مقصّر می‌دانم که چرا فریاد نزدم، چرا پیراهن ندریدم، می‌خواهم در سالگرد امام خمینی در سوک امام متأثر باشم، لحظاتی در تنهائی اشگ بریزم، تا عقده هایم باز شود، اینها را نوشتم چون امکان گفتن برایم نبود.

-        نمی‌دانم چطور شد که پس از رحلت امام، مسؤولان ضعیف و ناتوان تحمل روزنامه ها و مجلات و احزاب منتقد را نداشتند، فکر می‌کردند که با تعطیلی آنها کارشان اصلاح می‌گردد، با دستگیری دگر اندیشان، اوضاعشان رو به راه می‌شود

-        مصیبت امام آنست که ما به نام اسلام و مسلمانی به جان هم بیفتیم، هر حاکمی و هر خطیبی خود را اصل اسلام و مسلمانی و جانشین مسلّم پیامبر و علی بداند در صورتی که امام می فرمود: «اگر به من خدمتگزار بگوئید بهتر است»

-        احزاب و انجمنها و گروههای آزاد و غیر وابسته به حکومت را سرکوب می‌کنند، تا گروههای معاند خارج کشور تقویت شوند و خدای ناکرده روزی با کمک خارجیان آنها را به جان ملت بیندازند و دولت و ملت را منکوب نمایند، اکنون کدام انجمن اسلامی، کدام دفتر تحکیم وحدت، کدام حزب و کدام گروه وابسته به اصل انقلاب و خط امام را داریم؟ هیچ .

 برای مطالعه قسمت اول ادامه مطلب را کلیک کنید 


در سوک امام خمینی (رحمه الله علیه)

(قسمت اول)                

نوشته: فضل الله صلواتی



با فرا رسیدن سیزده خرداد سال 1390، درست بیست و دو سال از درگذشت پایه گذار جمهوری اسلامی ایران و رهبر انقلاب اسلامی ایران می‌گذرد، انقلابی که توسط مردم انجام شد و قیامی بود علیه ظلم و بی عدالتی و تبعیض و دیکتاتوری، امام خمینی، عالم بزرگ دینی و مرجع تقلیدی بود که از زبان مردم سخن می‌گفت، دردهای خلق رنج کشیده ایران را فریاد می‌کرد و همراه و همگام ستم دیدگان، پرچم مبارزه ضد استبداد را بر دوش کشید و جان و مال و فرزندان را بر سر این سودا گذاشت و بدینوسیله در دل و جان توده های خلق ایران جا گرفت.

پیشوائی که هدفش الهی و راهش صراط مستقیم و اندیشه اش اسلام و برنامه اش اجرای عدالت، آزادگی و خدمت به مردم بود.

حضرت امام، مرجعی بود عارف، رهبری بود قاطع، عالمی بود با عمل، مبارزی بود با ایمان و مجاهدی بود آگاه، دین باور، مردم دوست و مخلص، دنیای پرزرق و برق او را از راه باز نمی‌داشت، جز برای حق سخنی نمی‌گفت و جز در راه اصلاح جامعه نمی‌خواست که قدمی برداشته شود، گرچه ردای عصمت بر دوش نداشت ولی مردم به عنوان ولیّ امر و جانشین معصومین به او می‌نگریستند، سخنش را می پذیرفتند و به دنبالش راه می افتادند، دوستش می‌داشتند و به نظر خود صدای علی(ع) را از حلقوم او میشنیدند، با اینکه دشمنان قدرتمند بسیاری داشت، ولی حکومت او بر قلبها مانع می‌شد کسانی بتوانند مانع پیشرفت او شوند.

او برای خدا حرکت خود را آغاز کرد، رهبری مردم را در دست گرفت، برای حق سخن گفت و مخلصانه و با صمیمیت از منافع ملت ایران دفاع کرد، او نمی‌خواست که بیگانگانی چون آمریکا، اسرائیل و یا شوروی، خط دهنده به شاه و دیگر مسئولان کشور باشند و ایران بزرگ، استقلال داشته باشد.

امام، از ابتدا روی اجرای قانون اساسی مشروطیّت تکیه داشت و می‌خواست که شاه و دیگر مسئولان بر اساس قانون اساسی بر مردم حکومت کنند، شاه سلطنت کند نه حکومت، خودکامگی و خودمحوری و خودبرتربینی و مصلحت اندیشی شخصی نباشد، هر چه در قانون اساسی آمده، آن باشد.

ولی طغیان و خوی استبدادگری شاه، به این خواسته‌ها توجه نداشت، خود را برتر از قانون می‌دانست، امام را تبعید و یارانش را به زندان انداخت و هر چه که از دستش ساخته بود بر سر آنها آورد، چه بسیار معترضانی را که در روز 15‌خرداد 42 به شهادت رسانید.

مرور زمان مردم را بیدار کرد، به صداقت و مردم دوستی و پایداری امام بیشتر پی بردند، پس از 14 سال دوری از وطن، به یاد و به نام او قیام کردند، روی اندیشه‌های آزادی خواهانه ایستادگی کردند که شاه باید برود و امام باید بیاید.

تظاهرات، درگیریها، حکومت نظامی، دستگیریها، شکنجه ها، کشتارهای شاهانه مؤثر واقع نشد، بالاخره قیام مردم به نتیجه رسید، شاه رفت و امام آمد و روز 22بهمن سال 57 همه‌ی آرزوهای ملت برآورده شد و مبارزات خلق به نتیجه رسید و پیروزی ملت ایران پدیدار گردید.

همه ملت یکپارچه رهبری خمینی بزرگ را پذیرفتند و دوست داشتند که او فرمانروای کشور و پیشوای انقلاب و ملت باشد، همانطور که قول داده است، بر اساس قانون، آزادیها و پیشرفتها و موفقیتها را تضمین کرده و اجرا نماید.

امام از همان ابتدا می‌خواست که مردم متحد و متفق و پویای راه حق بوده و در جهت سازندگی کشور تلاش داشته باشند.

همه ‌یک صدا جمهوری اسلامی را بپذیرند و به آن رأی بدهند، باشد که دموکراسی و مردم سالاری را بر اساس تعلیمات اسلام و عدالت و آزادی و ایمان به خدا، دنبال کنند، زندگی مسالمت آمیزی بر اساس قانون برای خود برگزینند، اختلافها و دشمنی های گذشته را رها کنند و اعلام کرد که: «میزان حال فعلی افراد است» یعنی هر کس که همراه مردم بود و توطئه و فتنه گری نداشت، آزاد است و با هر عقیده و هر مرام در کشور خودش ایران، می تواند زندگی کند، هر کس و در هر جا باید تابع نظر اکثریّت مردم بوده و آزادگی را ملاک انتخابها و انتصابها قرار دهد.

هر که را مردم انتخاب می‌کردند او نیز همان را می‌خواست، برای او جناح و خط و دار و دسته و گروهها و باندها، ملاک نبود و به اصطلاح همه را با یک چشم می‌دید.

انتخاباتها نباید دو مرحله‌ای باشد و افراد ابتدا از طرف یک گروه خاص تأیید شوند و آنان را از فیلترهائی بگذرانند، کسانی را که مدّ نظر آن افراد خاص باشند، مردم اجبارا آنها را انتخاب کنند.

برای انتخاباتهای نمایندگان یا ریاست جمهوری، امام فرمودند: «میزان رأی ملت است» نه رأی و مصلحت اندیشی و خوب و بد کردن افراد یا نهادهای خاص.

امام در مصاحبه ها و سخنرانیهایش آزادی بیان، قلم، حزب و گروه و اجتماعات و تظاهرات را به شرط عدم توطئه تایید می‌کرد، قانون اساسی هم بر اساس همین نظریه ها تدوین شد، ولی بعدها در عمل، هر قدرتی که بر سرکار آمد، بر اساس سلیقه و مصلحت اندیشی خود عمل کرد، قانون را با نظر خود توجیه و تفسیر کردند، اجتماعات، احزاب و نشریات غیر همسو را تعطیل کردند و مردم را چون بردگانی در جهت اهداف خویش قرار دادند.

در جوامع پیشرفته در تضاد و تعارض موافقان و مخالفان، واقعیات روشن می‌شود و حقایق پدید می آید، اینکه همه در یک جهت باشند، اعلام موافقت و مخالفتشان به دستور عالی‌جنابان باشد که فایده‌ای ندارد، هر کجا حاکمان خواستند اعلام موافقت کنند یا مخالفت نمایند و کسی اختیاری نداشته باشد که اعتراضی و اعلام مخالفتی داشته باشد و حتی انجمنهای اسلامی اگر به دستور حراست و مدیران نباشند باید تعطیل گردند و گروههای موازی حکومتی، اجازه اجتماعات حکیم‌فرموده و دستوری و فرمایشی را داشته باشند، از عنایات و سهمیه و کارت فعّال و از امکانات و بودجه های فرهنگی بهره مند گردند، به خاطر اطاعت محض و بی چون و چرای خود از آقا بالاسرها به پول و ثروت و مقام برسند.

آیا این اهداف انقلاب بود و خواسته های امام خمینی و مسیری که آن رهبر عالیقدر در پیش پای ملت گذاشت؟

 

فاصله با امام

احزاب و انجمنها و گروههای آزاد و غیر وابسته به حکومت را سرکوب می‌کنند، تا گروههای معاند خارج کشور تقویت شوند و خدای ناکرده روزی با کمک خارجیان آنها را به جان ملت بیندازند و دولت و ملت را منکوب نمایند، اکنون کدام انجمن اسلامی، کدام دفتر تحکیم وحدت، کدام حزب و کدام گروه وابسته به اصل انقلاب و خط امام را داریم؟ هیچ.

این ردّصلاحیتهائی که بعد از رحلت امام، گروهها و باندها ترتیب دادند و به تصویب رساندند چه بود؟ که خودشان هم به تدریج با همان حربه یکی یکی از صحنه خارج شدند و بهانه خوبی به دست باندهای پشت پرده دادند که هر کس را می‌خواهند، نباشد، رد صلاحیت کنند و از دور سیاست خارجش نمایند، این شمشیر داموکلس شد(1) که بر گردن همه نهادند که دیگر کسی جرأت انتقاد و اعتراض نداشته باشد، تا همه چیز و هر کاری را که خواست اربابان بود تأیید کنند و متناسب با خواست همان شمشیر به دستها و چماقدارها، زنده باد و مرده باد بگویند والاّ با بهانه های بسیاری که دارند ردّصلاحیتش می‌کنند.

در دور اول ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی که نظارت افراد خاص بر انتخابات نبود و فقط قانون حاکم بود، مردم هر که را لایق، آگاه، مدیر و مدبّر می‌دانستند، بر می‌گزیدند و بیشترین رأی را نسبت به جمعیت کشور به ریاست جمهور و نمایندگان مجلس دادند و به نظر خودشان بهترینها را انتخاب کردند که آن مجلس قابل مقایسه با دوره های بعد نبود، نمایندگان با اختلافات فکری، سیاسی و سلیقه ای در مسیر خدمت به مردم با موفقیت نسبی انجام وظیفه نمودند.

با اینکه حزب جمهوری ادعاها و مخالفتها و اعمال نظرهائی داشت و متأسفانه افرادی که با اندیشه های خاص در حزب نفوذ کرده بودند، از درون آن را آشفته کردند، اهداف خود را عملی ساختند، تا اینکه شخص امام، انحلال آن را به صلاح مملکت دیدند.

هر چه پیش می آمدیم فاصله ها مان با امام بیشتر می‌شد و این امر برای دوستداران امام مصیبت بارتر بود و این مصیبت بیشتر از رحلت آن مرد خدا اثرگذار و دردآور گردید.

برای امام همه مردم یکسان بودند، پسرش با دیگران در برابر عملکردهایشان فرقی نداشت، خانواده محترم ایشان و شاگردان و وابستگانشان هر نظری که داشتند با آزادی بیان می‌داشتند و بنا به فرمایش امام، مسئولیتش با خودشان بود.

روحانیت مبارز و روحانیون مبارز با اختلاف عقیده و سلیقه هایشان برای امام فرقی نداشتند، اجازه می‌دادند که هر کدام راه خود را دنبال کنند و اجتماعات خاصی برای خود داشته باشند، به شرطی که در مسیر مردم و انقلاب باشند.

اصلاحاتی، اصول گرا، خط امامی و دیگران، به اصطلاح آن زمان، خط یک و دو و سه، برای آن رهبر همه‌ یکسان بودند، اساس، اسلام بود و مردم و کشور و دیگر هیچ، دغدغه او سعادت جامعه، پیشرفت و تکامل خلق بود و دیگر هیچ.

امام پدر ملت بود، پدر خانواده، همه‌ی فرزندانش را با هر روحیّه و عملکردی دوست می‌دارد، همه فرزندان برای او یکسان هستند، الطافش به طور مساوی شامل حال همه شان می‌شود، به نفع کسی موضعی نمی‌گیرد و در مقابل دیگری نمی‌ایستد، تا آنها را به جان هم بیندازد، با آنها مهربان است و وسیله هدایت و ترقی هر کدام را متناسب با استعداد و احوالاتشان فراهم می‌نماید، هیچکدام را دشمن نمیشمارد و از خود نمی راند.

امام پدر امت بود و همه ملت را یکسان دوست می‌داشت و در برابر هیچکدام جبهه گیری نمی‌کرد، مگر در مورد جنگ، اسلحه کشیدن و حمله و کشتار دیگران که آنهم به خاطر مردم و اصلاح جامعه با قاطعیت اقدام می‌کرد، گر چه برخی مأموران به جای کلاه، ‌سر می‌آوردند. تا امام را خشونت طلب معرفی کنند.

رؤسای جمهور جهان، همه از طرف یک حزب یا یک تفکر خاص انتخاب میشوند، وقتی بر اریکه قدرت سوار شدند خود را خدمتگزار همه‌ی مردم دانسته، خدمات، سیاستها و کارهای آنها برای همه‌ی ملت است، چه موافق و چه مخالف، چه آشنا و چه بیگانه، نه آنکه یک جناح را بگیرند و دیگران را طرد کنند و بر سر آنها بکوبند و تمام مدیران لایق باسابقه را کنار بگذارند، حتی استادان دانشمند و باتجربه دانشگاهها را چون در خط و مطیع و منقاد کسی نبودند بازنشسته شان کنند و عذرشان را بخواهند، آنها که اسلام را باور دارند و به سرنوشت ملت علاقمند هستند! این برخوردها و عملکردها را چگونه توجیه می‌کنند؟ کسانی که ولایت فقیه را نمی‌فهمیدند، با چماق تکفیر به حذف مخالفان خود پرداختند.

نظریه ولایت فقیه

در نظریه ولایت فقیه، حضرت امام، نظرشان قانون گذاری و نظارت بر قوانین بوده است، نه داشتن کارهای اجرائی و دخالت در امور سیاسی، در کتاب «کشف الاسرار» می نویسند: «ما که می‌گوئیم حکومت و ولایت در این زمان با فقهاست، نمی‌خواهیم بگوئیم فقیه هم شاه است و هم وزیر و هم نظامی... اگر مجلسی از مجتهدین دیندار که هم احکام خدا را بدانند و هم عادل باشند و از هواهای نفسانیّه عاری باشند و آلوده به دنیا و ریاست آن نباشند و جز نفع مردم و اجرای حکم خدا غرضی نداشته باشند تشکیل شود و انتخاب یک نفر سلطان عادل کنند که از قانون خدائی تخلّف نکند و از ظلم و جور احتراز داشته باشد و به جان و مال و ناموس آنها تجاوز نکند، به کجای نظام مملکت برخورد می‌کند؟ و همینطور اگر مجلس شورای این مملکت از فقهای دیندار تشکیل شود یا به نظارت آنها باشد، چنانچه قانون هم همین را می‌گوید به کجای عالم برخورد می‌کند؟»

منظور حضرت امام در هنگام نوشتن آن کتاب در اوایل دهه سوم قرن 14 (1323)، قانون اساسی مشروطه بوده است.

نظریه امام تا آخر تغییر نکرد و همچنان نظارت ولایت فقیه را تأیید می‌فرمودند، ولی پس از رحلت حضرت امام، تغییراتی در قانون اساسی داده شد، بدون اینکه غیر از روحانیون، کارشناسان سیاسی و اقتصادی و بین‌المللی را انتخاب کنند و آنها را به مشورت بگیرند و در دوره‌ی چهارم مجلس، کارهای اجرائی انتخاباتها و ردصلاحیتها را هم بر عهده شورای نگهبان که فقط مسئولیت نظارتی داشت گذاشتند، شورای نگهبان هم این مورد خلاف قانون اساسی را که مربوط به خودش بود تأیید کرد و مهمترین اقدامش ردّصلاحیت مخالفان و معترضان و دگراندیشان یا گروه حاکم بود و متأسفانه تغییری در تفکر و اندیشه و اندیشه‌های فقهای شورای نگهبان از ابتدا تا امروز داده نشده است.

حضرت امام، همکاری با پارلمان را که همان قوّه‌مقنّنه باشد برای فقیهان نیکو می‌دانستند، به شرطی که با انتخاب مردم برای آن مجلس برگزیده شوند.

و حتی امام می‌نویسند: «هیچ فقیهی تاکنون نگفته و در کتابی هم ننوشته که ما شاه هستیم و یا سلطنت حق ما است»

حضرت امام هم از اول می‌خواستند که محمدرضا شاه، تابع قانون اساسی کشور باشد و دست از سرکشی و خودکامگی بردارد، از روی محبت با او صحبت می‌کردند، ولی او به جای توجه به فرمایشات عالم دلسوخته‌ای مثل امام خمینی، بنای عناد و لجاجت و اهانت را گذاشت و خویشتن را تباه کرد.

حضرت امام حتی پس از شهادت مرحوم رجائی و باهنر و ریاست جمهوری آیت الله خامنه‌ای، باز هم روی آن عقیده تأکید فرمودند که روحانیت باید به کار خود که نظارت و علم آموزی و نشر احکام است بپردازد.

بالاخره در کارهای اجرائی عدم موفقیت و خطاهائی پیش می‌آید و امام می‌خواست که تا حد امکان روحانی‌ها از خطاها مبرّا باشند و احترامشان حفظ شود و همه‌ی مردم انقلابی جهان، حکومتی اسلامی مانند ایران را درخواست داشته باشند.

وصیّت نامه سیاسی الهی امام

حضرت امام، ارتجاعی عمل کردن، فقط با بینش محدود فقهی و ظاهربینی بدون توجه به مسائل جهانی اظهارنظر کردن را کافی نمی‌دانست، او خرافه‌گری، شیّادی، مهدی تراشی، بت سازی، دعاگوئی، دروغ پردازی، تملق و چاپلوسی، مداح محوری، مریدبازی، تزویر و ریاکاری، مردم را در عقب ماندگی و تیرگی نگاه داشتن، تجاوز به اموال  مردم، زندانهای متنوع و فسادهای گوناگون، بدعتها و انحرافها، سرگرمی های کودکانه و مردم را هر روزی به بهانه‌ای مشغول داشتن و... سخت مخالف بود، اگر «وصیت نامه سیاسی الهی» امام باز هم خوانده شود، ملاحظه می‌شود که حکوتها، کمتر به آن عمل کرده‌اند، یا اصلا به آن عمل نشده و بسیاری از حرکتها خلاف روش و جهت وصیت‌نامه بوده است، و آیا در این سوک نباید گریست؟

اگر به نشریات و روزنامه ها تا سال 1368 مراجعه شود، ملاحظه می‌گردد که همه مطالب گفته می‌شد، همه عقده ها خالی می‌گردید، همه اندیشه‌ها بروز می‌کرد، کسی روزنامه ها را فله‌ای تعطیل نمی‌کرد، به نظام هم لطمه‌ای وارد نمی‌گردید، تشویش اذهان عمومی و یا اقدام علیه امنیت مملکت هم نبود، نمی‌دانم چطور شد که پس از رحلت امام مسؤولان ناتوان، دیگر تحمل روزنامه‌ها و مجلات منتقد را نداشتند، فکر می‌کردند با تعطیلی آنها کارهاشان اصلاح می‌گردد و با دستگیری و زندان کردن دگراندیشان، اوضاعشان رو به راه می‌شود.

اگر طبیبان و کتابهای پزشکی و دانشکده های پزشگی را دستگیر و تعطیل کنیم، آیا دردها شفا می یابد؟ اگر مریض بدحال با پزشکش مخالفت کند، در آن صورت از بیماری نمی میرد؟ اگر مریضی چنین کرد، عقلای عالم درباره ی او چگونه قضاوت می‌کنند؟

در مورد سیاست، اقتصاد، فقه، حکومت، مصلحت اندیشی، دانش پایه، کتاب، مطبوعات، احزاب، اجتماعات، انجمنها، سندیکاها و... چگونه فکر می‌کنیم؟ فقط طبیبان را از خود می آزاریم؟ در آن صورت فکر می‌کنیم چون عده‌ای دورمان جمع شدند و زنده بادمان گفتند، همه چیز اصلاح می‌شود و اختلافات رفع می گردد و دوستی و محبت به وجود می‌آید؟

باز هم  باید به وصیت حضرت امام توجه شود که: ما کجائیم در این بحر تفکر تو کجا؟

در زمان امام، همه‌ی گروهها حتی کمونیستها سخن خود را می‌گفتند، روزنامه‌ها داشتند و حتی برای مجلس، کاندیداهائی معرفی می‌نمودند، متأسفانه امروز کتابها، ماهها در کنترل و بازخوانی و سانسور ارشاد و یا جاهای دیگر معطل می ماند، روزنامه‌ها بدون حضور هیأت منصفه مردمی تعطیل می‌شود، بسیاری از سایتها و وبلاگها فیلتر شده است، که عجیب ترین آن که هنوز علت آن را کسی کشف نکرده، فیلتر کردن سایت لغت نامه زنده یاد دهخدا بوده است!

در آن زمان با همه‌ی این آزادیها، مشکلی برای نظام پیش نیامد و کسی هم برای اضافه دستمزد و حق البوق، دوستان را قوی تر و مخالفان را درشت تر نشان نمی‌داد، اعتراضها هم اکثر به صورت مسالمت آمیز حل می‌شد و کسی هم نبود که خودی بنماید که:  بله ما بودیم که شکسته بندی کردیم و شاخ غول را شکستیم!

مصیبت امام آن است که ما به نام اسلام و مسلمانی به جان هم بیفتیم، هر حاکمی و خطیبی خود را اصل اسلام و مسلمانی و جانشین مسلّم پیامبر(ص) و علی(ع) بداند، امام می فرمود: «اگر به من خدمتگزار بگوئید بهتر است»

ولی ما آنهائی را که دوستشان نداریم تکذیبشان می‌کنیم، مخالفتشان می‌نمائیم، در مصاحبه ها و مناظره ها بر خلاف قانون، نامشان را می بریم، به خانواده هاشان اهانت می‌کنیم، اختلاف راه می‌اندازیم، همه چیز را برای خود می‌خواهیم، حاضر نیستیم که مردان انقلاب و مدیران باسابقه را بر سر سفره‌ای که آنها آماده کرده‌اند بنشانیم و حتی اعتراف کنیم که آنها هم در پیروزی انقلاب سهمی داشته‌اند، همه چیز را می‌خواهیم خودمان به تنهائی بخوریم، گاهی لاشه‌ای هم پیش کسانی می‌اندازیم که برایمان شعار می‌دهند و علیه مخالفانمان مرده باد می‌گویند.

انحراف در انقلاب

انقلاب مردم ایران تا سال 57 وامدار و در انحصار کسی نبود، حتی آیات مجاهد: طالقانی و منتظری هم که انقلابی‌ترین پیشوایان روحانی در داخل کشور و مدتها در زندانهای شاه بودند، هیچ ادعائی نداشتند، میوه چینها بودند که از راه رسیدند و انقلاب را مصادره‌ کردند و بردند و خوردند و ثروتهای میلیاردی به هم زدند که در مجلس هم آن را به عنوان ثروت حلال مطرح نموده و مورد بحث قرار دادند و کسی نگفت که پولهای گم شده چه شد و کجا هزینه شد و از کجا آورده شد؟ الله اکبر

امام فرموده بودند: «مبادا که این انقلاب به دست نامحرمان بیفتد»، هر کس که جز منویّات اسلامی و ملی امام را دنبال کند، نامحرم است.

از همان روزهای اول عده‌ای در فکر قدرت طلبی و ثروت اندوزی بودند، آنها به منافع ملت چنگ انداختند و به بهانه های مختلف، رقیبان را از صحنه به در کردند و معلوم نشد کدام دستی و از کجا ملت یک پارچه و یک دست و متّحد و امت امام را از هم جدا کرد؟ اختلاف انداز چه کس یا چه کسانی بودند؟

انقلابیون را به گروهها و به نامهای مختلف تقسیم کردند و بدینوسیله وحدت اسلامی را از بین بردند، نفهمیدیم چگونه و از کجا یک دسته شدیم: ملی گرا، گروهی لیبرال، جمعی ملی – مذهبی، دسته‌ای برانداز، طایفه‌ای ضد انقلاب، هیأتی چپ‌گرا، خط سه، خط میانه، خط یک، انجمنی، توطئه گر، حزبی، غیرولایتی، ارتجاعی، محافظه کار، حزب‌الهی، ولایتی، و...

دشمنان ملک و ملت، راه همواری را برای رسیدن به اهداف خود انتخاب کردند که همه مردم را به هم بریزند، همان دعواهای حیدری و نعمتی سابق را دوباره به راه انداختند، قیّمها می‌گفتند: انگلیس‌ها اختلاف می اندازند تا آقائی کنند و... حالا چه کسی اینهمه اختلاف می اندازد؟ و چه کسی می‌خواهد بر سر همه مردم مسلّط باشد؟ همه چیز پنهان است.

من که به حق و با اختیار، از ابتدای جوانی، تمام زندگی و هستی‌ام را روی این انقلاب گذاشتم و خالصانه در خدمت انقلاب و انقلابیون و علمای مبارز بودم، به عنوان ملی - مذهبی،  برانداز!،  وابسته به آمریکا و انگلیس و شوروی و چین و...! دستگیر و در سال 80 مدتها بازداشت بودم، خودم هم تعجب کردم که آیا خود من هستم یا دیگری و آیا من اینهمه اهمیت داشته‌ام؟ بعد هم در دادگاه خودشان من و عده‌ای از پاک‌بازان و پاک اندیشگان انقلابی و مؤمن و صادق را محکوم کردند، من یکی آخر نفهمیدم، آن افراد مرموز و خطرناک که با دستهای پنهانی خود انقلابیون را بدینوسیله می‌خواهند از صحنه خارج کنند چه کسانی هستند؟

آیا طرفدار قانون اساسی، دوستدار امام، مدافع قدیمی ولایت فقیه و شاید تنها در اصفهان از سال 42، برانداز است؟

اگر براندازی مخالفت با سلطه دیکتاتوری و آزادی‌کشی است، ما براندازیم، بگیرید و مثل امام حسین (ع) تکه تکه‌مان کنید، آخر او هم به جرم مخالفت و اعتراض به حکومت استبدادی یزید مورد تهاجم واقع شد، تا شهید شد، او می‌گفت: «مگر نمی‌بینید به حق عمل نمی‌شود و از باطل جلوگیری نمی‌کنند؟» پس باید مبارزه کرد، منهم به پیروی از مولایم حسین‌(ع)، براندازِ فرصت طلبها، دروغ‌گوها، منافقان و نامحرمان هستم، شاید به همین جرم محکوم شده‌ام!

قطعا انسانهای با ایمان، افراد بی گناه و شایستگان را به خاطر اعتراضها و انتقادهاشان با اتهاماتی واهی دستگیر نمی‌کنند و به زندان نمی اندازند و مگر طاغوت چه می‌کرد که مردم ریشه کنش کردند؟

مگر همه ایرانیان یکسان همه‌ی مواد قانون اساسی را قبول دارند؟ همه مردم ملتزم به قانون اساسی هستند، هر کسی ممکن است با یک یا دو ماده آن قانون موافقت نداشته باشد، اینکه در هیچ کجای دنیا جرم به حساب نمی آید، که مثلا مخالفان ولایت فقیه را مجرم به حساب می آورند و به این بهانه افراد فعال و کارآمد و مؤمن را از سیستم حاکمیت حذف می‌کنند و مگر خاتمی، موسوی و کروبی مگر حرفی جز برای احیای قانون اساسی دارند؟ چرا باید موسوی و کروبی در زندان باشند و طرفداران عمل به قانون اساسی برانداز قانونی به حساب آیند؟ و آیا اگر امام زنده بود این برخوردها را تأیید می‌کرد؟

از اول انقلاب تا امروز، اگر پرونده ی همه‌ی زندانیان سیاسی و دگراندیشان را مورد بررسی و بازبینی قرار دهیم و با نظر الهی و در محضر پیامبر و علی قرار دهیم، جز شرمندگی و ستم و اجحاف چیزی در آن مشاهده می‌کنیم؟ اگر کسی به روز جزا و به شرف و انسانیّت عقیده ی مختصری داشته باشد، چگونه قضاوت خواهد کرد؟

گر مسلمانی از این است که حافظ دارد                              وای اگر از پس امروز بود فردائی

چگونه می آورند و چگونه می برند؟ منافعشان چگونه ایجاب می‌کند؟ منافع چه کسانی با دستگیری مهندس سحابی و دکتر یزدی و امثال آنها تأمین می‌شود؟ که ماهها باید آنان را در سیاهچالهای قرون وسطائی زندانی کنند و زندانهای کهریزک و قزل قلعه را بدتر از زندانهای ابوغریب و گانتانامو و زندان موسی بن جعفر(ع) بدانند!

دگراندیشان هم صاحب و عاشق این مملکت و آب، خاک و معادن این کشور هستند و حق حیات و زندگی و آزادی و رفاه دارند، چرا از همه چیز و هر کاری محرومشان می کنند؟ حتی اجازة درس خواندن و به دانشگاه رفتن و استخدام و... نمی‌توانند داشته باشند، ردّصلاحیت می‌شوند و به جرم آنکه با تفکّر امثال آقای جنتی و تیمش، هماهنگ نیستند، نباید نامزد مجلس یا هر شغل دیگری بشوند، حتی از مجوّز داشتن یک مدرسه یا انتشارات کتاب هم محرومند، همه‌ی کتابهاشان با شدت سانسور و کنترل شود و نشریه‌هاشان تعطیل گردد و این بلاهائی است که بر سر من هم آورده شده است.

چون اشتر مست در قطاریم همه                 چون شیر گرسنه در شکاریم همه

چون پرده ز روی کارها بردارند                 معلوم شود که در چه کاریم همه

از کار، کلاس، درس، کسب و نامزد شدن، به هر طریق ممکن،  مخالفان را محروم می کنند. حذف مخالفان در همه‌ی ادارات انجام می‌شود، بازنشسته کردنها در همه‌ی وزارتخانه‌ها و دانشگاه‌ها و مدارس و حتی در مساجد و حسینیه ها انجام می‌گردد، آقائی را که نمی‌خواهند باید برود، چه امام جماعت باشد و چه میاندار حسینیّه و زورخانه! و کسی به جایش بیاید که با ریاکاری دائم خدایا، خدایا.... بگوید، آنها افرادی را می‌خواهند که چشم و گوش بسته مطیع اوامرشان باشند، امر کی؟ نمی دانم!

وزیر خودشان را که در حال مأموریت بود عوضش می‌کنند و با خفّت دورش می‌اندازند، برایشان مهم نیست که عکس‌العمل این کار در خارج و داخل چگونه می‌شود؟ خارجی‌ها درباره جمهوری اسلامی چگونه قضاوت می‌کنند؟ وزیران، آقایان: دانش جعفری، پورمحمدی، صفّار هرندی، محسنی اژه‌ای و متکی چگونه کنار گذاشته شدند؟ و این بحثهائی که این روزها در مجلس می‌شود درباره وزیران و دولت و ارّه کشی‌ها، آیا به نفع دولت، مردم و کشور است؟ آیا این اسلام و مسلمانی و این مردم سالاری دینی است؟  و بهتر نیست که این نباشد؟  و آیا حضرت امام که رهبر انقلاب بودند چنین می‌خواستند؟ و آیا امثال ما که انقلابی‌ترین در اصفهان بودیم و آیت‌الله طاهری اصفهانی و مرحوم آیت الله سید محمد احمدی که مردم را به سوی انقلاب کشاندند، چنین می‌خواستند؟

انحراف از خط مردم سالاری

برخی افراد و برخی نهادهای دولتی و فرا قانونی، خود را همه کاره انقلاب دانسته و عقاید و اندیشه‌های متحجّرانه خود را، اسلام و انقلاب به حساب می‌آورند، مردم را به خودی و غیرخودی تقسیم می‌کنند، شهروند درجه 2 و 3 درست می‌کنند.

برخی عناصر خطرناک، به خاطر ضدّیت با امام، افکار او و دست آوردهای انقلاب، جمهوریّت و رأی دادن، مردم سالاری، مجلس و مشورت را زیر سؤال برده و آن را صورتی ظاهری و ریاکارانه می‌دانند و بر خلاف نظر امام و قانون اساسی، نام حکومت اسلامی را می‌برند و مانند طالبانیها و پیروان بن‌لادن، اعمال ولایت فردی و حکومت استبدادی را، به نام اسلام عنوان می‌کنند، شاگردانشان اجازه دارند در نهادهای مختلف با آزادی کامل این افکار خطرناک را تبلیغ کنند و به نام امام و در زیر عکس امام، عقاید و  افکار ضددینی،  ضد ملی و ضد قانون اساسی را ترویج نمایند و در همه جا منتشر کنند.

هر وقت می‌خواهند با خشونت عمل کنند، برخی گفته‌های امام را گزینشی در خصوص خشونت و سخت‌گیری و بگیروببندها از رادیو و تلویزیون پخش می‌کنند، امام را فردی قسی‌القلب و خشونت طلب معرفی می‌نمایند، به طوری که مورد اعتراض خانواده امام قرار می‌گیرند، آنگاه عکس‌العمل نشان می‌دهند و مزدورانشان را برای داد و فریاد کشیدن به مجلس سخنرانی نوه‌ی امام می‌فرستند، تا دیگر کسی به خاطیان اعتراض نکنند. این فرصت‌طلبها، ادعا می‌کنند که منتقدان و مخالفان دلسوز نمی‌فهمند، تنها ما می‌فهمیم، مگر شما چه کسی هستید؟ کجا بوده‌اید؟ از کجا آمده‌اید؟ چه مأموریتی دارید؟ که بفهمید یا نفهمید!؟

مخالفان خود را به خط سبزی، باند مهدی هاشمی، برانداز یا وابسته به خارج و... متهم می‌کنند، چون چیزی نمی‌دانند و بهانه‌ای و حرفی برای گفتن ندارند، خارج را پیش می‌کشند و آیا روح امام خمینی از اینها راضی است؟ بیچاره‌ها، آنها  خود براندازند و توطئه‌گر و ضد انقلاب و نمی‌دانند که با ناراضی کردن مردم، به نظام، به انقلاب، به ایران، به مردان انقلاب و به اسلام ضربه می‌زنند و خیانت می‌کنند؟

جناب آقای رئیس جمهور هم با آن ادبیات خاصشان هر چه می‌خواهند افاده می‌فرمایند و پارچه سبز به گردنشان می‌اندازند، تا سبزی را بی اثر کنند و آیا با این نمایشها، خشم سبزیها را بیشتر نکردند؟

و حضرت ایشان آیا فکر نمی‌کنند که سقوط و افول فقط برای دیگران نیست؟ و آیا در آینده کسی نیست که جناب ایشان را به ذلّت بکشاند؟ مگر موجودی هم داریم که تاریخ مصرفش تا قیامت باشد؟

افسوس، چند روزی که باد به پرچم کسی می‌خورد و برای مدتی سوار است، خود را ابد مدت و طاووس علیّین به حساب ‌آورده و از همه برتر و بالاتر احساس می‌کند.

به دفتر آیت الله العظمی منتظری حمله می‌کنند و خانواده‌ی سوگوار ایشان را بیشتر از پیش می‌آزارند، درِ دفتر را جوش ‌می‌دهند، همانطور که پیش از آن حسینیه شخصی ایشان را بسته بودند، در روز تشییع آن مرد خدا من در قم بودم و شاهد که فریب‌خوردگانی چند، بر در خانه مصیبت‌زدگان بیت آیت الله منتظری، شعارها می‌دادند و عکسها را پاره می‌کردند و هر اهانت و عمل قبیحی را انجام می‌دادند.

و اگر خانه را هم آتش زده بودند، شام غریبان خیمه‌های امام حسین(ع) در کربلا تداعی و تجدید می‌شد، گر چه کارهای آنها کمتر از آتش زدن خانه نبود.

به دفتر آیت الله العظمی صانعی حمله می‌کنند، چه برخوردهائی که با آیت الله طاهری اصفهانی و حجت‌الاسلام محتشمی و دیگران داشتند! اگر امام زنده بود و می‌دید که با نزدیکترین دوستانش چنین می‌شود چه می‌گفت و چه می‌کرد؟

عجیب است که پس از رحلت امام، پارچه‌ی سبز هم جرم می‌شود و فکر اصلاحاتی گناه می‌گردد و نهضتی و مشارکتی و عضویت در دیگر حزبها و انجمنها، فساد به حساب می‌آید!

همه‌ی حزبهای غیرخودی را بستند، وابستگان به آقایان هاشمی رفسنجانی، مهدی کروبی، میرحسین موسوی، بهزاد نبوی و خاتمی و... را دستگیر کردند و حزبهاشان را از گردونه خارج نمودند، شاید منظور آقایان از بستن تشکل‌های داخلی آن بود که انسجام گروههای خارجی و منافقین را برای روز مبادا بیشتر تقویت کنند و آنها را در آب نمک نگهدارند، ما چه می‌دانیم پشت پرده چه خبر است؟

روزنامه‌های آزاداندیش همه تعطیل شدند، ولی نشریّاتی که به نام و زیر نظر حکومت یا ولی فقیه منتشر می‌شود که برخی از آنها سرتاسر فحش‌نامه و اهانت به مردم و افراد مورد عنایت آنها است و چه تهمتها، اهانتها، بدگوئیها توسط به اصطلاح نماینده‌ی ولی فقیه و مسئول روزنامه در روزنامه درج و با تیراژهای اندک منتشر می‌شوند و برای هر گونه تهمتی آزاد می‌باشند، مردم این بد اخلاقی‌ها را به حساب ولی‌فقیه می‌گذارند و آیا این ظلم به نهاد ولایت فقیه و شخص رهبر نیست؟ و آیا جوانان حق دارند که از اسلام و روحانیت فاصله بگیرند؟

آن قلم به مزدها، که عددی نیستند و کسی به حسابشان نمی‌آورد، به آنها پاسخی هم نمی‌دهد، چون لیاقت پاسخ و سنگی را هم ندارند، اوایل همین ماه خرداد، هفته نامه‌ای عکسهای بهترینها و حتی مراجع را در صفحه اول آورده و آن بزرگواران را مورد اهانت قرار داده.

دعای بد نکنم بر بدان که مسکینان                         به دست خوی بد خویش گرفتارند

آنها خودشان به تصویر امام و یا مقام رهبری اهانت کردند و گناهش را به گردن دیگران ‌گذاشتند!

امام و جوانان

حضرت امام پیوسته روی جوانان و دانشجویان تکیه داشتند و آنها را مطرح می‌کردند، ولی افرادی که اهمیتی برای مردم و ملت و ایران قائل نیستند و از مسائل اولیّه اسلام بی‌خبرند، چشم بسته به دنبال جریان تندروی طالبانی و بن‌لادن و القاعده می‌روند، جوانان معترض را از اراذل و اوباش و گروه فتنه می‌نامند.

مدّاحان بی‌سواد و به اصطلاح مصیبت خوانان پر ادعا، هر اهانتی و فحشی که در خور خودشان است نثار جوانان می‌کنند.

امام خمینی، اسلام را با قیام مردمی و رهبری قاطعانه زنده کرد ولی دعاگوها و متملّقین اسلام را به غربت و انزوا کشاندند، با تفسیر به رأیها، با شکم خوارگی و پول پرستی‌شان، چهره‌ی اسلام و مسلمانی را عوض کردند، پیرایشهای دروغینی بر آن بستند و مسلمانی را مسخ نمودند، همان اهانتها که بنی امیّه به اهل بیت پیامبر(ص) روا می‌داشتند، امروز مزدوران به مخالفان خود می‌زنند، جمهوری و مردم سالاری امام را فقط یک شعار می‌دانند و می‌خواهند همه چیز را در پرتو ولایت آدمها بپذیرند، در صورتی که در اسلام، عدالت، مردم سالاری، دموکراسی و جمهوریت، اصل نظام است و قیام مردمی بود که انقلاب را برای پیروزی بر ظلم و تبعیض و بی عدالتی شکل داد و بدین ترتیب خواست مردم باید در همه جا حاکم باشد، وقتی امام می‌فرمایند: جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد، بر اساس شناخت از اسلام و دیگر ادیان الهی بوده است، نه یک شعار طالبانی.

معلوم نشد با چه کودتائی همه‌ی یاران امام، کنار گذاشته شدند و افرادی که حتی یک سیلی برای انقلاب نخورده و یک روز هم با انقلابیون و امام همراه نبودند، مدعی و مفسر انقلاب و راه و روش امام شدند و در همه جا نفوذ کردند و انقلاب را به انحراف کشاندند.

آیا اینان دوستان انقلاب و امام هستند یا دشمنان او که به لباس ریا و تزویر آراسته‌اند و در بوقها هر چه می‌خواهند می‌دمند؟ امام را شعار دهنده‌ای بر اساس مقتضیات زمان معرفی می‌کنند و مبارزه با ظلم، ستم و زندان کردن مردم را در دوران امام، یک نوع مصلحت زمانی و مکانی محسوب می‌دارند و بر آن تصمیم بودند که یاران امام، دیگر در جائی و در کاری نباشند، تا کودتاگران هر چه می‌خواهند بگویند و هر کاری که در نظر دارند انجام دهند و رسانه‌ها هم همه در اختیار خودشان، بوقهای تبلیغاتی و رادیوها و تلویزیون ها، شورای نگهبان برای ردّ صلاحیت‌ها، همه در جهت اهداف خودشان است و می‌بینیم که سخنان امام را هم گزینشی پخش می‌کنند و...

خواست مردم باید ملاک حاکمیت باشد، نه تشخیص یک نهاد خاص و یک گروه ایزوله شده، این رفتارها و ردصلاحیتها به مرور زمان مردم را از اسلام و مسلمانی بیزار می‌کند و انقلاب اسلامی و مردمی ایران به انحراف کشیده می‌شوند. متحجّران و مادّی گرایان و فرصت طلبان در لباس تقدس، جامعه را به انحراف می‌کشانند.

امام معتقد بودند: «مردم راه درست را انتخاب می‌کنند، هیچ کس قیّم مردم نیست، کسی نمی‌تواند از طرف مردم سخن بگوید»،. امام همگام با مردم انقلاب را به پیروزی رسانید و بزرگترین خطر، امروز بیرون کردن یاران امام از صحنه است، حتی کسانی که زمان را با دوران امام مقایسه می‌کنند، آنان را ضدانقلاب، آشوب طلب و برانداز می‌خوانند.

در مراسم تشییع آیت الله عظمی منتظری با آن همه مقلد، حامی و طرفدار، هیچکس به تصویر مسئولی جسارتی نکرد، چطور شد که چند روز بعد در تهران پاره شدن عکسی را بهانه قرار دادند و به جان مردم افتادند و هر کاری که خواستند کردند، افرادی را کشتند و ننگ بازداشتگاه غیرقانونی کهریزک را بر پیشانی تاریخ جمهوری اسلامی حک کردند. آیا این کار دوستان ناآگاه بود یا دشمنان آگاه؟

من فکر می‌کنم، دشمنان برای بدنام کردن نظام اسلامی، به مزدورانشان مأموریت ‌دادند که با مردم بدینسان برخورد کنند تا نظامی مقدس و انقلابی عظیم را زیر سؤال ببرند.

حضرت امام سعی داشتند مودّت و رحمت ایجاد کنند و می‌فرمودند: «اگر همه‌ی پیامبران در اینجا بودند هیچکدام با هم اختلافی نداشتند»، همه‌یکی بودند و یکسان می‌اندیشیدند.   ولی:

جان گرگان و سگان از هم جدا است                      متحد جانهای شیران خدا است

امام عامل وحدت بود، ولی نفوذیها و منافقان بودند که اختلافات گذشته و اشتباهات زمان ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد32 را پس از دهها سال به درون انقلاب اسلامی کشاندند و باعث چند دستگی‌ها شدند، اینها نه مذهب را می‌فهمیدند و نه ملیّت را می‌شناختند.

غمهای پنهانی

جناب رئیس جمهور در پیام نوروزیشان بعد از مقام رهبری و قبل از یکی از مداحان تهران که ایشان هم به دنبال رهبر و رئیس‌جمهور به ملت ایران تبریک گفتند، همانها که مرجع تعیین می‌کنند و ریاست جمهوری می‌آورند و می‌برند و جناب مدّاح دیگری زشت‌ترین و وقیح‌ترین کلمات را در مجلسی که به قول خودشان، جلسه امام حسین (ع) است، علیه رئیس جمهور و مشاور و دولتیان بدترین فحشها را نثار می‌کنند، که ما لات هستیم و اهل... و مردم هم می‌خندند و تأییدشان می‌کنند و تکبیر می‌گویند، که آنها نیز در خور همین کسان هستند.

آقای رئیس جمهور، مدیریت هدفمند کردن یارانه‌ها را به امام زمان(عج) نسبت می‌دهند، یعنی گرانیهای طاقت فرسا، بیکاریها، تعطیلی کارخانه‌ها و کارگاهها، عقب افتادن چند ماهه حقوقها و دستمزدها، زرق و برق دستگاهها و ادارات دولتی، بالا رفتن آمار فقیران و افراد زیر خط فقر ایران، به گفته نمایندگان مجلس، بالا رفتن تعداد زندانیان  بدهکار و چکهای برگشتی، هدیه های کلان ریاست جمهوری به دیگر کشور از جمله هواپیمای یکصد و سی میلیون تومانی به رئیس‌جمهور ترکمنستان، بی‌اطلاعی مجلس از ریخت و پاشهای دولت و بی‌خبری دولت از اسکله‌های نامرئی، وضعیت اسفناک حجاب و عفت عمومی در کوچه ها و خیابانها، چگونگی وضع اندوه بار بهداشت و بیمارستانها، پائین آمدن سن فحشاء و فراگیر شدن استفاده از مخدرهای صنعتی، رها کردن بیماران فقیر و تهی دست در کنار اتوبانها، گران شدن ده برابری قیمت گاز، بنزین و دیگر مایحتاج عمومی، تعطیل کردن همه انجمنها و مجامع از جمله مجمع روحانیون مبارز، ارائه آمارهای غلط و غیرواقعی، بالا رفتن آمار خودکشی ها به خاطر فقر و نداری، دخالت نیروهای نامرئی در تمام ادارات،  انجمنها، کارخانه‌ها، مساجد و محافل به عنوان حراست و حفظ امنیت و... صدها غم و درد دیگر، ‌ آقایان می‌خواهند بگویند همه اینها العیاذبالله تقصیر امام زمان است، اینها که خود را بهترین دولت پس از انقلاب و بلکه در طول تاریخ کشور  می‌دانند، خطاها، ضعفها، عدم مدیریتها و عدم توانائیهای خود را با بردن نام مبارک امام زمان (عج) توجیه و گچ مالی می‌کنند و چون می‌بینند در هیچ کاری موفق نبوده اند، العیاذبالله، گناه همه‌ی خطاهایشان را به گردن امام زمان(عج) می‌گذارند، اعتقادات مردم را به بازی می‌گیرند، شاید مأموریت دارند که امام زمان(عج) را در حد مدیران نالایق و ناتوان خودشان پائین بیاورند، که مردم آن بزرگوار را هم مانند اینان تصور کنند و مسئول گرانی‌ها و هدفمند کردن یارانه ها بدانند!

آیا مرحوم امام راضی بودند که این افراد اعتقاد به امام زمان(عج) را به سخره گرفته و با عقاید و باورهای مردم بازی کنند و از آن سوء استفاده نمایند.(2)

هر کسی هم که انتقاد دلسوزانه داشته باشد، برانداز است و طرفدار انقلاب مخملی، جنگ نرم و خوراک دهنده به رادیوهای خارجی و...! آنها که به رسانه‌های خارجی خوراک می‌دهند، کسانی هستند که نمی‌توانند کشور را اداره کنند و نمی‌روند دنبال کارشان و بهانه‌ها پدید می‌آورند و مملکتی را به ذلت کشاندند، «فَاینَ تذهَبُون» به کجا می‌روید؟

گناه تمام خطاها و ناتوانیها و اتفاقاتی که در دوره‌ی نهم و دهم ریاست جمهوری به وقوع پیوست به گردن آنهائی است که به این دولت رای دادند، از آن حمایت کردند، کارهایش را توجیه نمودند و منتقدانش را فتنه گر خواندند.

از یک طرف همه‌ی ضعفها را به گردن امام زمان(عج) می‌گذارند چون هیچ مدافع و حامی و دوستار جدی ندارد تا از او دفاع کند، چون حکومت دینی، امام زمان(عج) را هم در انحصار خود دارد و سربازانش حقوق بگیر دولتند و کسانی دیگر نباید دخالت کنند.

از طرف دیگر مسجد جمکران را که مسجدی است در کنار مساجد دیگر، نه بالاتر از مسجد اعظم قم، به آن اهمیت بیشتری می‌دهند، العیاذبالله امام زمان (عج) را در چاه‌های جدیدالاحداث آن تصور می‌کنند و ساده‌اندیشان را وا‌می‌دارند که نامه‌ها و درخواستهای خود را که عمدتا ناشی از فقر، بیماری و جهالت، یا از گرانی و تورم ناشی از هدفمند کردن یارانه‌ها است، در آن چاهها بیندازند تا پناه بر خدا به دست امام زمان (عج) برسد! آخر امام(عج) در چاه جمکران قم چه کار دارد و چه موقع و با چه وسیله امام(عج) به آن مکان رفته است؟ آیا عوام فریبی و فریب خلقها حد و اندازه ندارد؟

بودجه‌های فرهنگی کشور، کجا و چگونه هزینه می‌شود؟ به چه کسانی برای تبلیغ داده می‌شود؟ چادر زدن و روضه خوانی در پیاده‌‌روها و پذیرائی و شام آن، چقدر بازده داشته است؟ علاوه بر آن، گویندگان و مداحان باسواد! آن مجالس چقدر می‌گیرند و از کدام اسلام و کدام حسین (ع) و کدام فاطمه زهرا(س) و کدام ظهور امام زمان (عج) می‌گویند و می‌خوانند؟ چرا بودجه‌های آن را برای مردم آشکارا نمی‌کنند؟ آیا فقط باید از ما بهتران از همه چیز و همه جا خبردار باشند و آنان که انقلاب را به ثمر رساندند و مطیع امام امت بودند، نامحرم و باید از همه جا بی‌خبر باشند؟!

امام و روحانیت

دیدیم که چگونه ابهت مرجعیّت را شکستند، مرجع تقلیدی را پشت تلویزیون آوردند و به توبه واداشتند، بعضی را تبعید و انقلابی‌ترینش را محصور کردند و دیدیم که به دفتر آیت الله عظمی صانعی که یکی از محبوب‌ترین و بااستعدادترین تربیت شده‌های حضرت امام بود، چگونه حمله کردند و شیشه‌ها و چراغهای بیت ایشان را شکستند، چرا؟ تاریخ پاسخ خواهد داد. مگر امام نفرمودند: «من دست مراجع را می‌بوسم» این دغلها و اخلال‌گرها چرا به مراجع اهانت می‌کنند؟

«فَمنهُم مَن قَضی نَحبَه و منهُم من ینتظر و ما بَدّلو تَبدیلا» (سوره احزاب، آیه23) همه باید منتظر چنین برنامه‌هائی باشند، همینطور که امروز می‌بینیم، متملقان و ژاژخوایان دیروزی، چه برخوردی با آیت الله هاشمی رفسنجانی داشتند و دارند، نوبت به بقیه هم می‌رسد، دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد.

آیا حضرت امام، دلشان می‌خواست که تقدّس روحانیت شکسته شود و از بین برود؟ آیا می‌خواستند عده‌ای بی سر و پا، اراذل و اوباش به تحریک و یا با پول عوامل پشت پرده به روحانیّت اصیل اهانت کنند، در خانه آنها عربده بکشند و سنگ‌اندازی کنند؟ در شام غریبان آیت الله منتظری، بر در خانه ایشان اهانت کنند و عکسهایشان را پاره کنند؟

به خانه عالمان و دیگر معترضان و منتقدان می‌ریزند و مرگ بر ضد ولایت فقیه می‌گویند و به سود کسی و یا به زیان دیگری که اسباب دستشان نیست شعار می‌دهند و هر چه می‌خواهند بر علیه مخالفان می‌گویند یا می‌نویسند و مخالف می‌سازند، آنهائی که نمی‌دانند ولایت چیست و نمی‌فهمند فقیه کدام است؟ حتی همان چماقداران بر در بیت آیت الله عظمی منتظری که تئوریسین و تثبیت و تأیید کننده ولایت فقیه بود و به نظارت ولی‌فقیه اعتقاد داشت، «مرگ بر ضدولایت فقیه» می‌گویند، بگذار آیندگان بدانند و تاریخ ثبت کند که این کودکان خیابانی، کاری به حوزه، روحانیت، ولایت و نظام نداشتند.


ترورها

از همان روزهای نخستین پیروزی، عده‌ای از نفوذیها و فرصت طلبها، یاران انقلاب و همراهان امام را از صحنه خارج کردند، معلوم نشد که آنها وابسته به غرب بودند یا شرق، حتما در آینده مشخص خواهد شد، امروز هم اگر افرادی بدانند به خاطر حفظ نظام لب بر می‌بندند و سکوت می‌کنند.

از همان ابتدای پیروزی ترورهایی شروع شد، ترور شخصیت و ترور فیزیکی، از پشت پرده، شایستگان را از بین می‌بردند، برترینهائی چون: سرلشکر قرنی، مطهری و مفتح که از حامیان بزرگ انقلاب بودند شهید کردند، هر که را احساس نمودند که به نوعی به درد انقلاب و ایران می‌خورد به صورتی حذفش کردند.

ما نفهمیدیدم چگونه عده‌ای از سیاهی‌ها درآمدند و شعار دادند که دولت موقت که مورد انتخاب و تأیید امام و مردم بود، انقلابی عمل نمی‌کند، کشوری که باید سازندگی می‌کرد و جامعه آشفته و کشور آشوب‌زده را جمع و جور می‌کرد گفتند که باید انقلابی عمل کند، یعنی بگیرد و ببندد و اعدام کند، که آن کار دولت نبود، با فشارهائی که وارد کردند، دولت بازرگان را که به خوبی پیش می‌رفت و مورد قبول همه‌ی جهانیان بود، در معرض استعفا قرار دادند و بالاخره با اشغال سفارت آمریکا، همه چیز را دگرگون ساختند، دولت موقت در آن شرایط مجبور به استعفا شد، دولت می‌خواست مردم را در جهت قانون و آرامش و رفاه قرار دهد، عده ‌ای جمع شدند و با کمک اسلحه به دست ها، سفارت را گرفتند، به طوری که عقوبت آن تا امروز از نظر سیاسی و اقتصادی گریبانگیر ما می‌باشد.

قطعا در آینده پژوهشگرانی در این رابطه آثاری پدید می‌آورند که فرایند زیانهای این اقدام برای ملت ایران چه بوده است؟

بالاخره با قطعنامه الجزایز، گروگانها را رها کردیم و قطعنامه را امضاء کردیم که خسارت‌های ایادی و اتباع آمریکا بر عهده ما باشد، این بزرگترین ضربه بود که بر ملت ما وارد گردید، همه‌ی درباریها، شاهپورها، اشرف پهلوی و دیگر طاغوتیان، قاتلان، ساواکی‌ها، دزدها و فراریها که به آمریکا پناهنده شدند و قبول تبعیت کردند، خسارت همه اموال،  خانه، باغ، املاک و اسباب خانه هاشان، آسیب‌های روانیشان و... همه را از ده‌ها میلیارد دلار ایران که در آمریکا بود کسر کردند و یک ریالش را هم به ایران برنگرداندند و ما با اینکه می‌دیدیم اموال ملت می‌سوزد و تباه می‌شود، نمی توانستیم فریادی برآوریم.

همان عوامل نفوذی در انقلاب و در حزب جمهوری علیه رئیس جمهور منتخب مردم، دکتر بنی‌صدر، توطئه‌ها کردند و بالاخره با تصویب عدم کفایت رئیس جمهور به بهانه اینکه در مجلس خبرگان به ماده «ولایت فقیه» رأی نداده و اینکه برای خود پاسدار و نگهبان دارد و در جنگ دستور حمله نداده و... کنارش گذاشتند، او را به انحراف و خلافکاری و کشتار کشاندند و باعث چه بسیار قتلها و خونریزی‌هائی که شدند، متأسفانه در این کینه‌ورزیها و انتقام‌جوئیها، دکتر بهشتی و محمد منتظری و هفتاد نفر از بهترین یاران امام و انقلاب در انفجار ناجوانمردانه سالن حزب جمهوری اسلامی توسط منافقین، در تیرماه 1360 به شهادت رسیدند.

شایستگانی دیگر چون هاشمی‌نژاد و امامان جمعه آیات: قاضی طباطبائی، مدنی، صدوقی، دستغیب، اشرفی اصفهانی و... مظلومانه شهید شدند.

امام سر از خاک بردارد و ببیند که فرزندان همین بهشتی را به چه روزی انداختند، زندان کردند و مانع تدریسشان در دانشگاه شدند و اعلام کردند که در منزلشان جزوه کمونیستی! پیدا شده، آنقدر درک و فهم حاکم نیست که در خانه محقق دانشمند آیا نباید آثاری از دیگر مکاتب باشد؟ پس به منزل علامه طباطبائی، علامه جعفری و علامه مطهری بریزید و زندگیشان را زیر و رو کنید تا از این جزوه ها و اعلامیه ها به دست آورید، وای از جهالت، شنیدم که اجازه فروش کتابها و آثار مرحوم دکتر بهشتی را هم در نمایشگاه بین‌المللی اخیر کتاب تهران نداده‌اند.

از اول گفتیم عامل همه‌ی جنایتها، منافقین بودند و رد شدیم، این منافقها کجا بودند؟ از کجا آمده بودند؟ چه کسی آنها را منافقین کرده بود؟ چرا آنها عزیزترینها را از ما گرفتند؟ و آیا دیگر بهشتی و مطهری و دیگر پاکبازان برای ایران به وجود می‌آیند؟ اینها ریزش کردند، آیا به جای آنها هم رویشی انجام شد؟ و آیا حاکمان وقت، نمی‌توانستند با طعمه‌ای، جلوی منافق شدنها و عوارض بعدی آن را بگیرند؟

گفتن «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر منافق» و «مرگ بر اسرائیل» چه دردی را از ما دوا کرد؟ فقط عقده‌هامان خالی شد، آنها هم هنوز نمرده‌اند.

اگر در رفاه، پیشرفت، دموکراسی، تکنولوژی به اوج رسیده بودیم، زندانها را بسته بودیم، دیگر زندانی سیاسی نداشتیم، انتخابات آزاد و بدون ردّصلاحیت داشتیم، همه دنیا شیفته نظام ما می‌شد، آنوقت بود که مرگ بر دشمنان، مصداق کامل پیدا می‌کرد و انقلابمان جهانی و صادر می‌شد.

همان دستهای پنهان که نفهمیدیم آمریکا بود یا اسرائیل یا شوروی و یا مزدوران و منافقان داخلی و یا نفوذیها و فرصت طلبان، در روز هشتم ماه شهریور 1360 رئیس جمهور محبوب و متعهد، محمدعلی رجائی و نخست وزیرش دکتر باهنر و جمعی دیگر از یاران صدیقشان را در انفجار دفتر ریاست جمهوری به شهادت رسانیدند، وای از این همه مصیبت! که در این فجایع چه بر سر امام امت آمد و چه می‌کشید؟ و انقلابش را می‌دید که قطعه قطعه‌اش می‌کنند و یاران انقلابیش را از او می‌گیرند، اگر به سخنرانیهای حضرت ایشان در آن ایام مراجعه کنید، به عمق فاجعه و به درد دلهای آن پیشوای عظیم‌الشأن و به آن روح بلند و شرح صدر والای او پی می‌بریم.

آری، این دستهای قاتلان، منافقان و سیه‌کاران بود که هر چه قطار انقلاب به پیش می‌رفت، همراهان، صادقان، مخلصان انقلاب و امام را بیرون می‌انداخت، جمعی را با ترور، جمعی را با اتهامات واهی و کینه ورزی و حسادت و فرومایگی پیاده می‌کردند.

ادامه دارد

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.