در سوک امام خمینی (رحمه الله علیه)
(قسمت دوم)
جنگ تحمیلی
از همه بدتر جنگ هشت ساله بود که بر مردم ایران تحمیل کردند، جوانانمان، اموالمان، اقتصادمان و... را از بین بردند، افرادی همچون دکتر مصطفی چمران، حسین خرازی، شهید همت، شهید زین الدین، شهید باکری، شهید بابائی و هزاران شهید پاکباز دیگر را از دست ملت ایران گرفتند، از سویی حمله به شهرها و مناطق مسکونی، روزگار ناراحتکنندهای برای مردم ایران ایجاد کردند، تا پایان هشت سال، مصیبت و رنج و درد بود، به طوری که اماممان مجبور به نوشیدن جام زهر شدند و برای آنکه جلوی کشتار جوانان و مردم را بگیرند قطعنامه 598 سازمان ملل را پذیرفتند.(3)
جنگ پایان یافت ولی ملت ایران در سوک شهیدان و در رنج دهها هزار مجروح جنگی و هزاران اسیر، پیوسته در آتش میسوخت، زیانهای اقتصادی کمر ملت را شکست و امام، همگام با امت، رنجها را با جان و دل پذیرا بود و میسوخت و میساخت و با سخنان دلنشین و پیامهای جان بخشش به مردم داغ دیده، آرامش میداد.
آخر معلوم نشد که چه کسانی و چرا جنگ هشت ساله را به ما تحمیل کردند؟ و مگر ملت ایران چه کرده بود که باید جوانانش شهید شوند و اموال و تأسیساتش از بین برود؟ آیا مقصّر جنگ جز دستهای مرموز پشت پرده بودند؟
بعد از بیست و چند سال که از جنگ تحمیلی می گذرد، هنوز معلوم نشده چه کسانی پس از فتح خرمشهر به جنگ ادامه دادند و مانع دریافت خسارتهای ایران شدند و چه افرادی با ارائه اطلاعات غلط، امام را وا داشتند که برای مردم بصره پیام دهند که به استقبال رزمندگان اسلام بیایند؟ و یا اینکه چه کسانی بودند که دست به کشتار زندانیان بر سر موضع زدند و سپس پنهان شدند و امام را خشونت طلب معرفی کردند؟
پس از پایان جنگ، مردم خوب ایران، سازندگی را آغاز کردند و دوباره از صفر شروع کردند و با اراده و ایمان قدم برداشتند، باشد که به جائی برسند.
دوران سازندگی
پس از خاتمه جنگ و روزگار سختی و رنج. انسانهای دلسوز جامعه برای سازندگی دوباره کشور و ترمیم خرابیها قیام کردند، مردم باز هم با محرومیتها ساختند تا آثار جنگ ناخواسته را بازسازی و اصلاح کنند.
سردار سازندگی هاشمی رفسنجانی، اقدام به ترمیم و تعمیر خرابیهای جنگ کرد، غلامحسین کرباسچی به شهر آشفته و درهم و برهم تهران، سر و سامان داد، آقای سیدمحمد خاتمی روابط ایران را با جهانیان بر اساس صلح و دوستی و برادری برقرار کرد، ولی معاندان نگذاشتند و دوباره همه چیز را ویران کردند و تازه آنها را متهم به کم کاری و ناتوانی نمودند، با همه ی کشورها از در خصومت درآمدند، مثل آنکه برای این کار مأموریت داشتند، امروز تنها دوست کشور ما: چاوز در ونزوئلا یابشّار اسد در سوریه است!، این هم شد وزارت و سیاست خارجی ما!
برای مطالعه قسمت دوم به صورت کامل ادامه مطلب را مشاهده فرمائید
در سوک امام خمینی (رحمه الله علیه)
(قسمت دوم)
جنگ تحمیلی
از همه بدتر جنگ هشت ساله بود که بر مردم ایران تحمیل کردند، جوانانمان، اموالمان، اقتصادمان و... را از بین بردند، افرادی همچون دکتر مصطفی چمران، حسین خرازی، شهید همت، شهید زین الدین، شهید باکری، شهید بابائی و هزاران شهید پاکباز دیگر را از دست ملت ایران گرفتند، از سویی حمله به شهرها و مناطق مسکونی، روزگار ناراحتکنندهای برای مردم ایران ایجاد کردند، تا پایان هشت سال، مصیبت و رنج و درد بود، به طوری که اماممان مجبور به نوشیدن جام زهر شدند و برای آنکه جلوی کشتار جوانان و مردم را بگیرند قطعنامه 598 سازمان ملل را پذیرفتند.(3)
جنگ پایان یافت ولی ملت ایران در سوک شهیدان و در رنج دهها هزار مجروح جنگی و هزاران اسیر، پیوسته در آتش میسوخت، زیانهای اقتصادی کمر ملت را شکست و امام، همگام با امت، رنجها را با جان و دل پذیرا بود و میسوخت و میساخت و با سخنان دلنشین و پیامهای جان بخشش به مردم داغ دیده، آرامش میداد.
آخر معلوم نشد که چه کسانی و چرا جنگ هشت ساله را به ما تحمیل کردند؟ و مگر ملت ایران چه کرده بود که باید جوانانش شهید شوند و اموال و تأسیساتش از بین برود؟ آیا مقصّر جنگ جز دستهای مرموز پشت پرده بودند؟
بعد از بیست و چند سال که از جنگ تحمیلی می گذرد، هنوز معلوم نشده چه کسانی پس از فتح خرمشهر به جنگ ادامه دادند و مانع دریافت خسارتهای ایران شدند و چه افرادی با ارائه اطلاعات غلط، امام را وا داشتند که برای مردم بصره پیام دهند که به استقبال رزمندگان اسلام بیایند؟ و یا اینکه چه کسانی بودند که دست به کشتار زندانیان بر سر موضع زدند و سپس پنهان شدند و امام را خشونت طلب معرفی کردند؟
پس از پایان جنگ، مردم خوب ایران، سازندگی را آغاز کردند و دوباره از صفر شروع کردند و با اراده و ایمان قدم برداشتند، باشد که به جائی برسند.
دوران سازندگی
پس از خاتمه جنگ و روزگار سختی و رنج. انسانهای دلسوز جامعه برای سازندگی دوباره کشور و ترمیم خرابیها قیام کردند، مردم باز هم با محرومیتها ساختند تا آثار جنگ ناخواسته را بازسازی و اصلاح کنند.
سردار سازندگی هاشمی رفسنجانی، اقدام به ترمیم و تعمیر خرابیهای جنگ کرد، غلامحسین کرباسچی به شهر آشفته و درهم و برهم تهران، سر و سامان داد، آقای سیدمحمد خاتمی روابط ایران را با جهانیان بر اساس صلح و دوستی و برادری برقرار کرد، ولی معاندان نگذاشتند و دوباره همه چیز را ویران کردند و تازه آنها را متهم به کم کاری و ناتوانی نمودند، با همه ی کشورها از در خصومت درآمدند، مثل آنکه برای این کار مأموریت داشتند، امروز تنها دوست کشور ما: چاوز در ونزوئلا یا بشّار اسد در سوریه است!، این هم شد وزارت و سیاست خارجی ما!
تورّم و گرانی را به دهها برابر رساندند، بنزین 80 تومانی را که آن نماینده مجلس در زمان خاتمی فریاد بر میآورد که 25تومان بیشتر نباید باشد، به 700تومان رساندند و آینده هم نامعلوم است.
متوسط حقوق بازنشستگان فرهنگی و اداری فقط در حد پرداخت قبوض تلفن، آب، برق و گاز است، نان که قوت اکثریت مردم بود از زمان خاتمی که 30تومان بود، تا 500 تومانش رساندند و بقیه ارزاق نیز به عنوان هدفمند کردن یارانهها با همین روال، گران و قیمتها به خصوص مایحتاج ضروری مردم هر روز روند صعودی پیدا کرد.
محاسبهی آب، برق و گاز سر به جهنم گذاشته است، ما که صاحب نفت و گاز هستیم از گرانی آن باید رنج ببریم.
حضرت امام می خواست که نفت و گاز که سرمایه و فرآورده خود کشور و نعمت الهی است و برای مدتی در اختیار مردم قرار داده شده، برای ملت ایران مجانی باشد و هزینه تولید آن از صدور آن به کشورهای خارج تأمین گردد، ولی با هدفمند کردن یارانهها از مترمکعبی حداقل 9 تومان به 92 هزار تومان رساندندش، اصلا رعایت اکثریت مردم، فقرا و کارمندان را نکردند که بر حقوق و درآمد آنها چیزی افزوده نشده است.
حضرت امام، مایل بودند که با اینهمه ذخایر نفت و گازی که ما داریم لااقل گاز و نفت را مجانی به مردم بدهند، کاش روش دولتهای عربستان و کویت را در رابطه با مردم و پول نفت، گاز و بنزین آنها رعایت میکردیم.
وقتی نفت در دنیا گران میشود، آنها مقداری از سود را به مردم میدهند و بنزین و گاز را ارزانتر میفروشند، وقتی هم در دنیا نفت ارزان میشود، آنها بنزین ارزانتر به مردمشان عرضه میکنند.
هدفمند کردن یارانهها را به معنای چندین برابر کردن خدمات دولتی، قبوض دولتی، نفت، گاز، برق و گران شدن گوشت و نان و دیگر اقلام میدانند و تازه منت هم بر سر مردم میگذارند که دلخوش باشید که ما هدفمند کردن یارانهها را برای رفاه حال شما راه انداختیم و با این اقدام شجاعانه! همهی ملل جهان را خیره ساختیم و این ابتکار! کشور ایران را به اوج ترقی و تکامل میرساند!
با منت، تحقیر و گدا پروری برای نان خالی به هر کس هزار تومان در ماه میدهند تا دو عدد نان سنگک بخرد و در مصاحبهی تبلیغاتی! تلویزیونی بگوید: با این مبلغ یارانهها، گوسفندداری راه انداختم و به کشاورزیم توسعه دادم! و مغازهداری به دروغ بگوید که: با این چهل هزار تومان یارانهها، تجارتم را رونق بخشیدم و با بازیگری دیگری، بگویند: که پول خدا است، خرجش نکنید، مایه کیسه بگذارید و...!
افسوس که با چه ترفندهائی مردم را مشغول میکنند تا این چهارسالشان بگذرد و دوباره روز از نو، روزی از نو.
مردمی که اکثریّت زیر خط فقر قرار دارند، ملتی که اکثر جوانانش بیکارند، صبحها سر چهارراهها و کنار میدانها با بیل و بدون بیل ایستادهاند، تا شاید کسی به آنها نیم نگاهی داشته و کاری در حد نان و پنیری به آنها بدهد، چگونه با چهل و یک هزار تومان زندگی خود را اداره کنند؟ از آن طرف ادعا میکنند که بیکاری را ریشه کن میکنیم و آن را به حداقل رساندهایم، نمی دانم با کدام تولید؟ کدام کارخانه؟ کدام کارگاه و کدام برنامه و راهبرد، کدام اقدامات زیربنایی و بلندمدت؟ و...!
اینها که اتومبیل میشویند و آنها که در کنار خیابانها برای پارک اتومبیلها مبلغ مختصری پول میگیرند و کسانی که در کنار توالتهای عمومی مبلغی دریافت میکنند و افرادی که مقوائی در دست میگیرند و بهای میوهای را روی آن مینویسند و در صد قدمی وانتبار میوه ایستادهاند و... اینها را کار به حساب میآورند! خانه داری خانمها را هم در خانهها بر آمار اشتغالشان میافزایند.
عجیب است که منّت هم سرمان میگذارند که: مگر نمیبینید چقدر اشتغال ایجاد کردهایم! کدام اشتغال؟ شغلهای کاذب مگر ایجاد اشتغال است؟ در کمتر خانوادهای می توان سراغ گرفت که جوان ازدواج نکرده یا بیکاری پیدا نشود.
از طرف دیگر هم در تلویزیونها و رادیوها و دیگر رسانهها دائما از جایزه اتومبیل، سکه و آپارتمان و برندگان بانک فلان و دریافت خیالی پولهای کلان و امکانات خبر میدهند و... با آن قیافهها و جوانهای شاد و شنگول نشان دادن، تلقینمان میکنند که همه چیز را مفت و رایگان بخواهید، عجله کنید تا جایزه ها را ببرید، ممکن است دیر شود!
از سویی دیگر به خاطر بیکاری و آرزوی یکشبه پولدار شدن، شاهد قربانی شدن هزاران نفر به خاطر عضویت در انواع و اقسام شرکتهای هرمی و اینترنتی بوده ایم که با پرداخت اندوختههاشان زندگی خود را باختهاند و وقتی با آن مقابله شد که هزاران جوان دارائی خود را از دست داده و میلیاردها تومان ارز از کشور خارج شده بود.
فرایند تفکر جوان ما در تلویزیون به جای کار و تلاش، تولید و تحقیق، آنستکه برنده فلان صندوق بانک و یا کارت تلفن همراه و یا هدیه فلان محصول گردند و برنده آپارتمان، اتومبیل و خانه و زندگی بشوند، این هم یک نوع تربیت جدید است که بر اساس تنبلی، بیعاری و بیکاری شکل گرفته است و امروز در کشور ما پیش آمده و مبنای همه چیز قرار گرفته است و تلویزیون ما مبلّغ آن است.
در طول تاریخ ایران در کجا و کی، تا این حد ملت را تحقیر و گدا صفت کرده بودند؟ در کجای دنیا پول دو روز نان را ظرف یک ماه دادهاند و به صورت صدقه سری و عنایات خاصّه دولت خدمتگزار، با منت و با فرومایگی به مردم دادهاند؟
اگر همه را بیمه بیکاری میکردند، اگر همه را بیمه درمانی میکردند، اگر جلوی گرانیها را با تولید بیشتر میگرفتند، چه میشد؟
وقتی به مطب پزشک میروید، سرکار خانم منشی سیزده یا چهارده هزار تومان حق ویزیت طلب میکند، وقتی دفترچه بیمه را ارائه میدهی با پشت چشم نازک کردن، دو تومان کسر کرده و یازده تومان دریافت مینماید.
سالیان درازی است که وزیران بهداشت و درمان قول دادهاند، اما تا به امروز خدمات دندان پزشکی و بیماران روانی، را بیمهها قبول نمیکنند و بسیاری از مردم توان ترمیم دندانهایشان را با این هزینه های گزاف ندارند. این هم شد بیمه!؟
در داروخانهها هم پرداخت حق فنی داروخانه با کارمند بیمه شده است! همانطور که کرایهها، اجناس، میوه و سبزی، مرغ و تخم مرغ، حبوبات، پارچه و کفش و... قیمتشان سیر صعودی را طی میکند، چرا پول ویزیت پزشکها چند برابر نشود؟ چرا وجه غیرقانونی به اصطلاح «زیرمیزی» نگیرند؟
مالیاتهای بر ارزش افزوده هم در خرید هر چیزی در فاکتورها رسما نوشته شده و با گردن کشیده دریافت میگردد.
هر گوشهاش را که بگیریم فاجعهای است غمبار که مدیریت کشور در آن درمانده است و نمیداند که چکار کند؟ و یا شاید هم میداند و میخواهد ریشهی فقر و فقرا را از بن برکند و کشوری با آدمهائی تر و تمیز و مرفّه بسازد، انشاءا... مبارک باشد.
با توجه به تورم 20 تا 30 درصدی سالیانه، بر سر اضافه حقوق کارمندان و بازنشستگان در مجلس بحث است که آیا مبلغی اضافه بشود یا نشود، هشت درصد خوب است یا شش درصد؟ بهتر نیست همین را هم قطع کنند تا یکباره بنیان افراد زیر خط فقر برکنده شود. «اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا»
دور گردون، گر دو روزی بر مراد ما نگشت * دائما یکسان نماند حال دوران غم مخور
هان مشو نومید، چون واقف نهای ز اسرار غیب * باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید * هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
(حافظ)
میگویند مردم را ناامید نکنید، باید به دروغ بگوئیم: که تورّم نداریم، گرانی نیست، کسی برای دگراندیشی و جرم سیاسی در زندان نیست، بیکاری وجود ندارد، کسی زیر خط فقر نیست، همة معتادها معالجه شده، فحشا ریشه کن شده، کسی از مشروب تقلبی نمرده است و...
میگویند که حاکمان پیشین خوب نبودهاند، آیا موسوی در بحران جنگ کشور را به خوبی اداره نکرد؟ قیمتها را پائین نگاه نداشت؟ هاشمی رفسنجانی و خاتمی در نهایت موفقیت کار نکردند، بگوئید آنها فتنهگرند و چرا موضعشان را روشن نکردهاند، زهی خیال باطل! و آیا امام و انقلابیون، کشوری با این شرایط میخواستند؟
بحران در سال 1368
در اوایل سال 68 بود که ضربهی دیگری بر امام و انقلاب و امّت وارد شد و آن دشمنیها و کارشکنیهای معاندان در مورد قائم مقامی رهبری آیت الله عظمی منتظری بود که اثر مستقیم بر روی امام گذاشت.
آیت الله منتظری که از پایه های مستحکم نظام و محور اصلی فعالیتهای انقلاب در داخل ایران بودند، کسی که بیشترین رنج و ناراحتی و شکنجه را برای حمایت از امام خمینی و پیروزی انقلاب تحمل کرده بود، دوش به دوش آیت الله طالقانی به آگاهی خلقها میپرداخت و در برابر طاغوت ایستادگی میکرد، مخالفان و معاندان و حسودان میخواستند که مانع رهبری او شوند، خودش هم برای این مقام و موقعیت کیسهای ندوخته بود و خواستار مقام و موقعیتی نبود، بالاخره با تهمتهای واهی و جعل نامههائی، سدهائی در برابر پیشوائی او قرار دادند و انقلابی را از وجود او محروم ساختند، گرچه امام از حضرت ایشان خواستند که به حوزه گرمی ببخشند و همچنان به هدایت مردم بپردازند، اما برخوردهای با ایشان دور از شأن یک کشور اسلامی و افراد مسلمان بود، قدرت طلبها هر ستمی که میتوانستند در حق ایشان روا داشتند.
آیت الله منتظری با نشاط و شادمان، همانند دوران پیشین به درس و بحث و تربیت مجتهدان با فضیلت پرداختند، گاه و بیگاه حقایقی را که لازم میدیدند بیان میفرمودند، که باعث حصر و بستن حسینیه ایشان گردید، که هنوز هم بسته است.
دوستداران و علاقمندان به ایشان را، به عنوان «باند سیدمهدی هاشمی» طرد میکردند و به زندان میانداختند، همان رویشهای خلق الساعه و بیهویتهائی که از وسط راه به قطار انقلاب سوار شده بودند، برای خوشآمد حاکمان زمان هر گونه اهانتی را که میخواستند و میتوانستند در خطبههاشان میگفتند و یا در روزنامههاشان مینوشتند، چه بر سر آن مرد خدا و آن عالم ربانی آوردند و او صبر میکرد و همه سختیها را به جان خریدار بود و میدانست که همه ظلمها در برابر دیدگان پروردگار منتقم است.
وقتی ایمان و تقوی نباشد، وقتی به مبدأ و معاد ایمان نباشد، چرا بد نگویند؟ چرا فحش ندهند؟ چرا نمایشگاهها برای نمایش اعترافات ... و آبروریزی انسانهای شایسته ترتیب ندهند و مسخره نکنند؟ چرا در تلویزیون برنامههای «هویّت» و «چراغ» را برای اهانت به مردان خدا اجرا نکنند؟ چرا به تحریف تاریخ نپردازند؟ چرا نخواهند که آیتالله منتظری را که از محورهای انقلاب بود، از انقلاب حذف کنند؟ امّا دیدیم و می بینیم که فرومایگان، خودشان از صفحة روزگار حذف شده و میشوند، آنها رسوای تاریخ شدند و مورد لعن و نفرت و نفرین قرار گرفتند.
مگر در تشییع جنازه آن اسوهی تقوی مشاهده نکردیم که دهها هزار جوان زیر 30سال که در دوران حذف آقای منتظری رشد و نمو پیدا کرده بودند چگونه در تشییع آن اسطوره انقلاب شرکت کرده و در سوک او میگریستند و به دشمنان او نفرین میکردند، این همه جوانی که من از دختر و پسر میدیدم پس از بیست سال فشار و حصر، از کجا آیت الله منتظری را میشناختند و از زندگی و روحیّه او خبر داشتند و چگونه به افکار و اندیشههای او پی برده بودند؟ در صورتی که در ظرف بیست سال ممنوعیت تصویر در روزنامهها و تلویزیون داشت و اگر حرفی درباره ایشان بود جز بدگوئی و تهمت و افترا نبود.
خدا کشتی آنجا که خواهد برد اگر ناخدا جامه بر تن درد
«عاش سعیدا و مات سعیدا» زندگیش با عزت و سربلندی بود و مرگش هم با سرفرازی و پیروزی بود. «رحمت الله علیه و جعل الجنّه مثواه».
همان دستها و آدمهای مرموز موفق شدند که صاحبان اصلی خانه را یکی یکی از خانه خارج کنند، مسافران واقعی قطار نظام اسلامی را پیاده کنند و به جای آنها بنشینند و چهرههای اصلی انقلاب را منزوی نمایند، هنوز معلوم نیست که چه قصدهائی دارند و تا کجا میخواهند بروند و چه بر سر انقلاب بیاورند؟ شاید میخواهند آن را به ناکجا آباد ببرند و آیا این غم ما و سوک امام نبود؟
دیگر کجا ایران میتواند عالم مجاهد و آگاه و صاحب نظری مثل آیت الله منتظری پیدا کند و به حوزههای علمیه و به روحانیّت تشیع عزت، افتخار و اقتدار ببخشد؟ خدایش غریق رحمت بیمنتهای خود بفرماید.
« هیهات ان یَأتی الزَمان بِمِثلِه اِنّ الزمان لِمِثلِه لَعَقیم »
* * * *
هر خسی از رنگ وگفتاری بدین ره کی رسد * درد باید مرد سوز و مرد باید گام زن
سالها باید که یک سنگ اصلی ز آفتاب * لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن
ماهها باید که تا یک پنبه دانه از زمین * شاهدی را حله گردد یا شهیدی را کفن
روزها باید که تا یک مشت پشم از پشت میش * زاهدی را خرقه گردد یا حماری را رسن
عمرها باید که تا یک کودکی از روی طبع * عالمی گردد نکو یا شاعری شیرین سخن
قرنها باید که تا از لطف حق پیدا شود * بایزیدی در خراسان یا اویسی در قرن
گزیده قصیده 136 (سنایی)
دستگیری ها
در فروردین سال 80 بود که به قول خودشان، تعدادی از ملّی مذهبی ها را بازداشت کردند که دیگر مخالفی در کشور نداشته باشند. کسانی که وطنشان را دوست میداشتند و به اعتقادات مذهبی پای بند بودند، این هم در کشور ما جرم شده بود!
آنها را ماهها در سلولهای انفرادی و سیاه، نگاه داشتند و محکومیتهائی به آنها دادند، جرم آنها عضویّت در نهضت آزادی بود، منهم که عضو حزبی و گروهی نبودم ولی به آیت الله طالقانی و مهندس بازرگان و دکتر سحابی ارادت میورزیدم، با آنها بازداشت و به زندان و جریمه نقدی محکوم شدم و آخر نفهمیدم که چرا مثل زمان شاه، عضویت در نهضت آزادی جرم است؟ و دوستی با پایهگذاران انقلاب و دوستداران امام در زمان روزگار ما خطائی نابخشودنی است؟
درست تا امروز یازده سال است که سندهائی را برای وثیقه گرفته و توقیف کردهاند و مانع از فروش و تغییر آن خانهها و یا زمینها شدهاند، هنوز آن اسناد را آزاد نمیکنند، شاید میخواهند ظلم و ستم را به حد نهایت برسانند!
از همه مسخره تر، در مهرماه سال 89 دکتر ابراهیم یزدی، مرد فضیلت و تقوی را با سن بالا و بیماریهائی، به جرم خواندن نماز غیرقانونی! دستگیر کردند و درست شش ماه در زندان تنها نگاهش داشتند و در آخر بدون هر گونه توضیح و پوزشی آزادش کردند.
آیندگان درباره ما، دادگاههامان، جرمهامان و حاکمانمان چه قضاوتی خواهند کرد؟ که چگونه به جرم ملی مذهبی بودن، محاکمه میشویم و باید به خاطر خطای نماز غیرقانونی خواندن، ماهها به زندان برویم! آیا اینها درد دل و غم و اندوه همگانی نیست؟ و اگر امام زنده بود، از این اعمال متأثّر نمیشد؟
از یاران انقلاب چه بسیار که زندانی شدند، کار و شغل آنها را از دستشان گرفتند، زندگانیشان پریشان گردید، تا اینکه افسرده و اندوهگین از همه جا و همه چیز کنار کشیدند، یا آنکه مجبور به ترک وطن شدند و رخت خود را از این ورطه بیرون کشیدند.
آقای مهندس بهزاد نبوی که یار و همراه و وزیر شهید رجائی بود و در دوران طاغوت سالها برای پیروزی انقلاب در زندان و اسارت به سر برده بود، دوباره به همان اتهامات واهی سیاسی، براندازی و اقدام علیه امنیت کشور، اعتراض به انتخابات سال 88، به زندانش انداختهاند، از زندگی محرومش کردهاند، شاید اگر خود شهید رجائی هم زنده بود به همین سرنوشت دچار میشد، همچنان که همسر فداکارش را شورای نگهبان ردّصلاحیت کرد! و حتما آنها که مرتکب این ظلمها میشوند پاسخی برای روز قیامت خود دارند! اینها که جدیداً روی کار آمدهاند همه دولتهای گذشته را محکوم کرده و خود را برترین میدانند، رجائی هم در ردیف هاشمی رفسنجانی و خاتمی بود، قطعا همین برخوردهای نادرست هم با او میشد.
در آمریکا و انگلستان و دیگر کشورها که مسلمان نیستند و ادعای دین و مذهب هم ندارند، دموکراتها که روی کار میآیند علیه جمهوریخواهها یا محافظه کارها و یا لیبرالها بدگوئی نمیکنند، کارهای مثبت و خدمات آنها را میستایند، سازندگی ها را ادامه می دهند، ولی ما دیدیم که تازه به دوران رسیدههای ما، همه دولتهای گذشته ایران را زیر سؤال بردند و مدیرانشان را طرد کردند و خود را تافته جدا بافته دانستند. هر کس با این نو کیسه های صفر کیلومتر هماهنگ است اجازه ماندن دارد و هر که با آنان هماهنگ نیست باید کنار برود و جایش را به دیگران بدهد و اگر اعتراضی و حرفی برای گفتن دارد میتواند در زندان برای بازجو و قاضی و زندانبان بگوید!
انتخاباتها
ما دلخوش بودیم که یکی از افراد مورد قبول و لطف امام خمینی و ارادتمند صمیمی آن پیشوا، مهندس میرحسین موسوی، پا به عرصه سیاست گذاشت. او که پیش از این ساکت و آرام در گوشهای نشسته و به فعالیتهای هنریش میپرداخت، حجت الاسلام مهدی کروبی در همان خیریّهها و بنیادهائی که حضرت امام به او محوّل کرده بودند به کار مشغول بود و جناب استاد محمد خاتمی روال «گفتگوی تمدنها» را که مورد قبول فرهیختگان جهان بود دنبال مینمود، اما افسوس به مجردی که عدهای از مردم از موسوی و کروبی خواستند که نامزد ریاست جمهوری شوند، چون سابقه خوبی از موسوی در مدیریت کشور و تدارکات جنگ سراغ داشتند، او را شایسته این مقام دانستند، اما متأسفانه وقتی که آقایان از فیلتر هزارلای شورای نگهبان و نهادهای وابسته گذشتند و نامزدیشان برای ریاست جمهوری اعلام شد، همان باند سیاه مخوف، جوسازی، پروندهسازی و مخالفتخوانی را آغاز کردند، عکسها، پوسترها و بنرهایشان را پاره کردند، در مناظرههای تلویزیونی نسبت به آنها و خانوادههای محترمشان با همان ادبیات و رفتارهای ناستوده و قیافههای نابخردانه، تهمتها و اهانت ها زدند، در این میان آقایان هاشمی رفسنجانی و ناطق نوری و صفائی فراهانی را هم بی بهره نگذاشتند و پس از انتخابات 25 خرداد88، که همه موسوی را برنده میدانستند و قرائن گواه بر آن بود و برخی هم تبریکهائی به موسوی گفته بودند، نتیجهی انتخابات مورد قبول آقایان نبود، مهدی کروبی را که در دوره قبل بیش از هفت میلیون رأی آورده بود، نزدیک به سیصد هزار یا کمتر، حدود یک بیستم آراء قبلی اعلام کردند، یعنی اینقدر سقوط کرده بود!
آقایان موسوی و کروبی اعتراضشان را نسبت به انتخابات و شمارش آراء اعلام کردند، عدهای هم از آنان طرفداری نمودند.
مزدوران ناشناخته هر تهمتی را که میتوانستند به آنها زدند، فتنهگر، توطئهگر، ضدانقلاب، ضدولایت فقیه و وابسته به خارج و چیزهای دیگر خواندندشان، اهانت و ضرب و جرح توسط چماقداران و بالاخره زندان و سرنوشتی نامعلوم!
کاشکی امام، سر از خاک بر میداشت و میدید که با بهترین یارانش، هاشمی، موسوی، کروبی، خاتمی، ناطق نوری و... چه کردند؟ و آیا این مصیبتها برای دوستداران و عاشقان امام بدتر از مرگ آن بزرگوار نیست؟
مردن که برای همه هست، مهم آنست که بعد از مرگ بزرگان، از پیامبر(ص) گرفته تا امام خمینی، با فرزندان و یاران و اصحاب آنها چه کرده و چه میکنند و چه بر سرشان میآورند؟
چرا موسوی و کروبی و برخی از یاران و همکارانشان به زندان افتادهاند؟ چه اتهامی به آنها تفهیم شده است؟ آیا جرم آنها ارادت فوقالعاده به امام خمینی و دوستی انقلاب و اعتقاد به ولایت فقیه بوده است؟
آیا گناه آنها صداقت و ایمان و حق گوئی است؟ آیا به خاطر آنکه شعار قانون اساسی را سر می دهند؟ آنها کدام فتنه را برپا کرده و مرتکب کدام جنایت شدهاند که برخی دست اندرکاران قوه قضائیه یا چند تن از نمایندگان مجلس، پیشداوری و بدون محاکمه آنها را محکوم میکنند؟
بی گناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق یوسف از دامان پاک خود به زندان رفته است
قوه قضائیه کدام مجرم و چه جرمی را میخواهد محاکمه کند؟ انقلابی بودن و مدیریت در جنگ و دوستی و رابطه صمیمی با حضرت امام را؟ آیا میخواهند نظام و سران آن را زیر سؤال ببرند و محکوم کنند و به زندان بیندازند؟ و آیا این محاکمه ی انقلاب اسلامی ایران نیست؟ راستی که چه وحشتناک است!
آنهائی که از ابتدا با انقلاب و سران آن میانهای نداشتند و دوستشان نمیداشتند، چقدر شادمان خواهند شد که به دست خود حکومتیان، عزیزان و یاران امام مورد اهانت واقع شده و محاکمه و زندانی شوند! و برخی هتاکان خواستار اعدام آنها باشند! افسوس!
حذف یاران امام خمینی
چه کسی از هاشمی رفسنجانی به حضرت امام نزدیکتر بود؟ چه کسی مباشر و مشاور امام خمینی بود؟ چه کسی از روزهای اول انقلاب تا آخرین لحظات در کنار خمینی بزرگ بود؟ اگر هاشمی، خاتمی و ناطق نوری در کنار مقام رهبری نباشند چه کسی صلاحیت ریاست خبرگان و مصلحت نظام و مشاوره با رهبری را دارد؟
اگر هاشمی را با آن سوابق درخشان حذف کنند، کدام کس را دارند که به جای او بگذارند؟ کدام شناخته شده؟ کدام امتحان داده؟ کدام تجربه آموخته و کدام توانمند و کدام استخوان خورد کرده ی انقلاب را میشناسند؟
آیا باید هاشمیها بروند تا بی ریشه ها و بی هویتها و تازه از راه رسیده های ناشناخته به جای آنها بنشینند؟ کسانی که برای مذهب و برای ملت ارزشی قائل نیستند، اندیشهها و دستهای مرموزی که برای منحرف کردن انقلاب توطئه میکنند. معاندان، آقای هاشمی رفسنجانی را اصولگرا نمیدانند، من نمیدانم که از آقایان هاشمی و ناطق نوری چه کسی اصولگراتر و به نظام و امام خمینی علاقمندتر و نزدیکتر بود؟
برخی از فتنه میگویند و توطئه، آنها نمیدانند که تهمت فتنه و توطئه، تضعیف انقلاب است و اهانت، حذف و برداشتن هاشمی و امثال اوست، اگر امثال هاشمی، خاتمی، موسوی، کروبی و ناطق نوری نباشند، کسانی روی کار می آیند که نه مذهب را میفهمند و نه وطن را میشناسند و نه ملیّت را درک میکنند، کدام از راه رسیده و ناشناخته و بدون اصالت را میخواهند به جای آنها بگذارند؟ آنها که منافع پشت پرده نشینان و قدرت طلبی و سودپرستی و رسیدن به اهداف ایادی بیگانگان را دنبال میکنند، همانها، همان نفاق افکنانی که در نخستین روزهای انقلاب، مرگ بر بازرگان سر میدادند، همانها امروز با نفوذ و رخنه در صفوف نمازجمعهها، مرگ بر هاشمی! میگویند و صدا و سیما هم رندانه آن را پخش میکند.
در همان مجلس اول به مرحوم مهندس بازرگان و آقای مهندس معینفر جسارت کردند و اخلاف آنها امروز به هاشمی، خاتمی، موسوی و کروبی، بدگوئی میکنند و برای محاکمه یاران امام امضاء جمع میکنند و در مجلس راه می روند، افرادی که با یک بیستم رأی نمایندگان دوره اول مجلس، خود را داخل کردهاند، جلوی دوربین تلویزیون مشتها را گره میکنند و بدون محاکمه و دادگاه، اعدام و مرگ افراد را می خواهند و این برای مردم نیست که مردم رأیی به آنها نداده اند، بلکه برای آنهائی است که در پشت پرده، صلاحیتها را قسمت می کنند، تا ببینند که آقایان در جهت خُفیگان هستند یا نه؟ قطعا در قیامت باید پاسخ پیش داوریها را بدهند!
آشکارا می بینیم که در روند خمینیزدائی دوستان و یاران انقلاب را یکی یکی کنار میگذارند، موسوی و کروبی و بهزاد نبوی و علیرضا بهشتی، زیدآبادی و میردامادی و تاج زاده و عبداله نوری و یوسفی اشکوری و ... را زندانی میکنند.
آیا میخواهند داستان پس از پیامبر(ص) و پس از علی (ع) تکرار شود؟ آیا انتظار دارند که کربلائی دیگر به وجود آید؟ مگر نیست که: «کل یوم عاشورا....» اگر قرار باشد که یاران امام توطئهگر و فتنه انگیز باشند، پس باید انتظار داشت که دیگران هم به همین سرنوشت و مصیبت دچار شوند، با این تصوّر یا پیشداوری، یاران انقلاب همه فتنه گران آینده خواهند شد!
تنها باقی مانده از مردان انقلاب و یاران امام خمینی که هنوز پابرجاست، رهبر انقلاب آیت الله خامنهای است که پس از انتخابات سال 88، همان منافع طلبها و سودپرستها، حضرت ایشان را نیز مورد تعرّض و اهانت و بد دهنی قرار دادند، پنهان و آشکارا همهی گناهها را متوجه ایشان کردند، بر در و دیوار به عکس و به تصاویر جناب ایشان جسارت کردند، کارهائی که شایسته نبود انجام دادند، آنها که عکسها را پاره میکنند، همان کسانی هستند که در کنار مرقد مطهّر امام در حضور مقام رهبری، با بی حیائی مرگ بر منافق میگفتند و به دیگر سران انقلاب بیادبی نمودند.
آنهائی که میخواهند پایهگذاران انقلاب نباشند و امثال هاشمی و خاتمی و نبوی بروند.
کدام بیهویت، دروغپرداز و چاپلوسی را میخواهند به جای آنها بنشانند؟ خداوند ترحّم فرماید، به فرمایش امام مگر نباید: انقلاب را از نامحرمان مصون داشت؟
مشاهده میشود افرادی به نام امام جمعه و نماینده ولی فقیه در خطبههاشان و برخی در سرمقالهی روزنامههائی که با پول ملت و اموال بیتالمال مردم منتشر میشود، با پول همانهائی که مردان اصیل انقلاب و نظام را دوست دارند، چه چیزها که میگویند و چه اراجیفی که مینویسند؟ تهمت، دروغ و اهانت که حد و مرز ندارد، رسانهای، روزنامهای و محلی هم نیست که دلسوزان و مظلومان پاسخی به اهانت ها و تهمت های ژاژخایان بدهند، وبلاگها و سایتها را هم که بلافاصله فیلتر میکنند. تعجب است که چرا به اینها اجازه داده شده که هتّاکی و بی ادبی را به حد نهایت برسانند!
متأسفانه مردم گفتار و نوشتار برخی از اینان را از چشم مقام رهبری می بینند و به حساب ایشان میگذارند، اینهم توهین دیگری به ایشان است، قطعا مقام رهبری نمیخواهند که به شایستگان و سابقون در انقلاب اهانت شود، آن گویندگان و نویسندگان هتّاک که کسی نیستند و عددی به حساب نمی آیند، گر چه هر چه میخواهند مینویسند یا میگویند!
ای مگس عرصه ی سیمرغ نه جولانگه توست * عِرض خود می بری و زحمت ما میداری
آن متملّقان و چاپلوسان که سابقهای و دستی هم در انقلاب نداشتند و در جائی از انقلاب نبودند و به اصطلاح یک سیلی هم برای انقلاب نخوردند، در زمان امام خمینی که روحیه معنویت و کمک به هم نوعان، و سادهزیستی در جامعه ساری و جاری بود، پولهای باد آورده به جیب کسی سرازیر نمیشد، لذا اینها کارهای نبودند، در سوراخهای خود خزیده بودند، امّا امروز مأموریّت پیدا کردهاند که به مردان انقلاب فحاشی کنند و حرمتها را هتک نمایند و منافع اربابان خود را پیش ببرند.
مگر در تاریخ نخواندهایم که پس از رحلت پیامبر (ص) تا سال 132 به علی (ع) و اهل بیت محمد (ص) لعن و نفرین میفرستادند! و آیا امروز تکرار همان تاریخ نیست؟ و دیدیم که بدگویان آن زمان، به چه سرنوشتهائی دچار شدند؟
در روزهای اخیر شاهد بودیم امام جمعهای که میخواست تملق گوئی را به اوج برساند و نوآوری کند، به توصیف وضع حمل مادر رهبری هنگام زایمان می پردازد و در برابر خلق جهان، از سخن گفتن رهبر در شکم مادرش میگوید! وی آبروی تشیّع، رهبری، انقلاب و ایران را بیخردانه بر باد و همه را وسیلهی تمسخر جهانیان قرار میدهد، چرا امثال این افراد نادانسته و لاعن شعورٍ همهی دستآوردهای انقلاب را به باد فنا میدهند و اسلام ما را مورد استهزای خلق جهان قرار میدهند؟ چرا کسی نیست که بر دهن این متملّقین بکوبد و خاک بر صورتشان بپاشد؟ آیا اینها نیستند که برای دشمن و رسانههای بیگانه خوراک تهیه میکنند؟
مگر پیامبر اکرم(ص) نفرمودند: «به صورت متملقان خاک بپاشید» علاوه بر اینکه به صورتشان خاک نمیپاشند، شاید در آینده مقام بالاتری به آنها داده شود و بر کرسی خبرگانشان نیز بنشانند!
کسی نیست به اینگونه افراد بگوید: بزرگواری که به یک مقام اعتباری با انتخاب خبرگان دست پیدا میکند، چگونه به عقب بر میگردد و مادرش هنگام زایمان اعجاز میکند؟ آیا بدینوسیله باعث آبروریزی و تضعیف پایگاه رهبری نمیگردند؟
وقتی که در سازمان ملل دور چهره جناب آقای احمدینژاد هاله نور باشد و پلکها به هم نخورد، چرا نوزادی در مشهد در سال 1318 «یاعلی» نگوید؟ و امروز خبرش بعد از 72 سال به امام جمعه قم برسد و او هم بدون توجه به موقعیت ایران در جهان، از پشت بوق تبلیغاتی اظهار وجود کند؟ چرا این عقب ماندهها با نهاد رهبری چنین میکنند؟
بدین ترتیب و با استدلال امثال این افراد، حضرت امام وقتی در شکم مادرشان بودهاند چه میکردهاند؟ آیا این دوستان نادان، کم کم برای ولی فقیه ادعای مهدویت نمیکنند و باعث تباهی همه چیز نمیشوند؟
چرا کسی این سفیهان را متوجه نمیکند و به آنها تذکر نمیدهد؟ راهنمائیشان نمیکند که از گناهان کبیره توبه کنند؟ و از تملقگوئی دست بردارند و متوجهشان نمینماید که دیگر نمی توان با این حرفها مردم را فریب داد و یا چرا خطبهها و این گفتهها را از رسانهها پخش مینمایند؟
شکستن حرمت بیت امام
ناشایستگان علاوه بر اهانت به یاران امام، بیت مکرّم و خانواده آن بزرگوار را نیز از خباثت خود بی بهره نگذاشتند، آنان را نیز به خاطر سکوتشان در برابر تهمتها و دروغها و عدم موضعگیری در جهت چماقداران، مورد بیمهری قرار دادند، قدر نشناختند و حرمتها را شکستند.
چه برخوردهای نامناسبی با خانوادهی حضرت امام داشتند، بیتی که مورد احترام همهی ملت ایران و همهی آزادگان جهان هستند، شورای نگهبان صلاحیت یکی از نوادگان امام را که در هیچ کوران سیاسی نبود و پیش از آن اظهار نظری نکرده بود رد کرد، شاید او را هم به عنوان مخالفت با ولایت فقیه! نخواستهاند که در مجلسشان باشد، آیت الله توسلی یار دیرین حضرت امام را از این برخوردهای ناشایسته آزرده خاطر کردند که از ناراحتی سکته کرد و جان بر سر این ماجرا گذاشت. برای امثال آقای جنتی و همکارانشان و نهادهای پشت سرشان چه اهمیتی دارد که همهی خط امامیها و دوستداران و وابستگان امام منزوی و دق مرگ شوند!؟
در سالگشت رحلت حضرت امام روز 14/3/89 ، جمعی از همان ایادی، گروهکها و دستمزدبگیرها، در حضور رهبر انقلاب، که به کنار مزار مطهر امام خمینی آورده شده بودند، هنگام سخنرانی حجت الاسلام حاج آقا حسن خمینی با نهایت بیحیائی، اهانتها و توهین ها و شعارهائی دادند که همه مستحق خودشان بود.
من که نه کسی هستم و نه کارهای، وقتی این خبر را شنیدم شرمنده شدم، از خودم خجالت کشیدم، عرق شرم بر پیشانیم نشست، به حال خود و شرایط زمان و انقلاب گریستم، استغفار نمودم، از حضور امام پوزش خواستم، برای ایشان طلب مغفرت کردم و با خود گفتم: ای امام هنوز چند سال از رحلت جانگداز تو نگذشته که با خاندانت چنین میکنند، بر سر توسلیات، هاشمیات، موسویت، کروبیت، خاتمیت، عبدالله نوریت و دیگر وابستگانت چه آوردند؟ آنهائی مرتکب این خطاها میشوند که نه انقلاب را دیده بودند و نه امام را میشناختند، فقط دستی از دور در آتش داشتند.
مقام رهبری در همان روز با نهایت ناراحتی در برابر دوربینهای تلویزیونی حاج سید حسن آقا خمینی را در آغوش گرفتند و بوسیدند، ایشان را مورد تفقّد قرار دادند، ولی بنا به ملاحظاتی نخواستند و یا نتوانستند که در سخنرانی خود عکسالعملی نسبت به این ناسپاسی داشته باشند و لااقل بگویند که سوء تفاهمی بوده و پوزش خواسته میشود.
روند ضدیّت با فکر، خط، راه، بیت و یاران امام همچنان ادامه پیدا میکند، حتی زمزمه گرفتن و اشغال «مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی» هم به گوش می رسد که از اهل بیت گرفته شود و به بیگانگان واگذار گردد، تا به هر گونه که خواستند و منافعشان ایجاب میکند، آنرا تغییر دهند و با مصلحت خودشان و اربابان آینده در آثار امام دخل و تصرف کنند و بزرگترین جرم را برای آقای سراج موسوی، یار نزدیک امام آن بدانند که با برخی شاگردان آیت الله عظمی منتظری دیدار داشته است.
صدا و سیما از ریزشها و رویشها میگوید، عقلای قوم بنگرند که چه صالحانی ریزش کردند و چه افرادی را به جای آنها رویش دادند، گر چه پیروزی و موفقیت همیشه و همه جا از صالحان است.
حضرت علی (ع) در نامه به مالک اشتر می فرمایند:
«وَ تَوخَّ مِنهُم اهل التجربه وَ الحَیاء من اَهل بُیُوتاتِ الصالحه و القِدَمَ فی الاسلام المتقدّمه...»
«ای مالک، در کار عاملان خود بیندیش، پس از آزمودن به کارشان بگمار، به خاطر نظر خودت و بدون مشورت با آگاهان، کاری به دستشان نده، که با استبداد عمل کردن و به نظر دیگران توجه نکردن، ستمگری است و خیانت (با نظر شخص خودت که نمی توانی مصلحت مردم را تشخیص دهی) کسانی را برای حکومت برگزین که تجربه داشته باشند، شرم و حیا داشته باشند (بیهوده آبروی مردم را نبرند) از خاندانهای، پارسا و پیش قدمان در اسلام (یا انقلاب) باشند، آنها که رعایت اخلاق میکنند، در فکر آبروی خود و دیگران هستند، طمعشان کمتر و عاقبت اندیشی شان بیشتر است و...»(فرمان به مالک اشتر، در نهج البلاغه)
من نمیخواهم به کسی هشداری بدهم، نمیخواهم کسی را نصیحت کنم، درد دلهای خود را برای خود میگویم و مینویسم، حدیث نفس میکنم، خود را هم در این وادی مقصّر میدانم که چرا فریاد نزدم، چرا پیراهن ندریدم، میخواهم در سالگرد امام خمینی در سوک امام و پیشوای خود، در انقلاب متأثر باشم، لحظاتی در تنهائی اشگ بریزم، تا عقده هایم باز شود، اینها را نوشتم چون امکان گفتن نبود، یا باید مثل مولایم علی (ع) چاهی را پیدا میکردم و درد دل خویش را به چاه میگفتم و یا آنکه با قلمی به روی کاغذ میآوردم.
امام و یارانش، انقلابیون و پیش کسوتان و مردان با فضیلت انقلابی همه رفتند یا کنارشان گذاشتند، و تازه تولد یافتههائی به جای آنها نشستند.
از ملک ادب حکم گزاران همه رفتند * شو بار سفر بند که یاران همه رفتند
آن گردشتابنده که در دامن صحراست * گوید چه نشینی که سواران همه رفتند
فریاد، که گنجینه طرازانِ معانی * گنجینه نهادند به ماران، همه رفتند
خونبار بهار از مژه در فرقت احباب * کز پیش تو چون ابر بهاران همه رفتند
(ملک الشعرای بهار)
«فَخََلَفَ مِن بَعد هم خََلفٌ اَضَاعُوا الصلوه و اتَّبعوا الشَّهوات و...»(سوره مریم آیه 59)
و من که هیچگاه شکاک نبوده ام، نگران هستم که نکند کاسهای زیر نیم کاسه باشد و پشت پرده خبرهائی باشد که امثال ما نمیدانیم و خدای ناکرده آمریکا و اسرائیل دارند انتقام وقایع گذشته و دشمنی هاشان و... را از ما میگیرند، انتقام رفتن شاه و گرفتن گروگانها، جنگ، حمایت از حزب الله لبنان و فلسطینی ها را و... خدایا، زین معمّا پرده بردار.
سخن خود را با غزلی از سعدی شیرازی به پایان می رسانم که وصف الحال خود در سوک امام خمینی میباشد، و این سخن بگذار تا وقتی دگر!؟
بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد داند که سخت باشد قطع امیدواران
با ساربان بگویید احوال آب چشمم تا بر شتر نبندد محمل به روز باران
بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت گریان چو در قیامت چشم گناهکاران
ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران
چندین که برشمردم از ماجرای عشقت اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران
سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران
چندت کنم حکایت شرح این قدر کفایت باقی نمیتوان گفت الا به غمگساران
والسلام علی من اتبع الهدی
فضل الله صلواتی
« اصفهان –خردادماه 1390 »
* * * * * * * * * *
پست الکترونیکی: Email: fa.salavati@gmail.com |
پی نوشت: ________________________________
1- در یکی از افسانه های اساطیری یونان آمده است که: سلطان شهر «سیراکوس» به نام «دیوسینوس» شمشیر برندهای با موی اسب، بر فراز گردن رقیب خود «داموکلس» قرار داد که با کوچکترین حرکت به وی اصابت میکرد و او را در فضایی پر از تشویش قرار میداد که مشهور بود به شمشیر داموکلس - (مکانیسم ماشه)
2- برداشت مطالب از روزنامه های حزب جمهوری 28/1/90 – 24/1/90 - آفتاب یزد 25/1/90 – 27/1/90 – تهران امروز 12/12/89، 15/1/90 و 18/1/90 – خبرگزاری ایرنا 7/1/90 – آئینه یزد 6/2/90، 13/2/90 و...)
3- «جنگ تحمیلی علیه ایران ۲۸۸۷ روز به طول انجامید که طی آن ۱۰۰۰ روز نبرد فعال صورت گرفت، بر اساس آمارهای بینالمللی، جنگ ایران و عراق ۶۲۷ میلیارد دلار هزینه برای دولت ایران و ۵۶۱ میلیارد دلار هزینه برای دولت عراق به همراه داشت. همچنین هزینه بازسازی خرابیهای ناشی از جنگ برای ایران ۶۴۴ و برای عراق ۴۵۲ میلیارد دلار برآورد شد. بر همین اساس در طول این جنگ 000/000/1 انسان کشته و زخمیشدند که در این میان 000/262 ایرانی و 000/105 عراقی کشته شدهاند.
تلفات این جنگ براساس آمار رسمی کشور ایران، جنگ تحمیلی 000/213 نفر ایرانی کشته و 000/335 ایرانی معلول و 618/42 نفر اسیر و ۷۰۰۰ نفر مفقودالاثر و ۱۰۰۰ میلیارد دلار خسارت بر جامعه ایران وارد کرده است. در حال حاضر، ۲ میلیون و ۴۰۰ هزار هکتار اراضی ایران همچنان آلوده به مین است، جنگ ایران و عراق، بعد از جنگ ویتنام که ۱۵ سال به طول انجامید، دومین جنگ طولانی قرن بیستم بود (جنگ جهانی اول ۴ سال و جنگ جهانی دوم ۶ سال به طول انجامید)»