زندگی برای همه شیرین و دلنشین است. همه مردم جهان دوست دارند که با رفاه و آرامش و امنیت در کنار خانواده خود زندگانی شادی داشته باشند؛ چه حیوانها و چه آدمها همه خواستار زندگی آسوده، «همان خور و خواب و خشم و شهوت» هستند، چیز دیگری را در دنیا احساس نمیکنند. اگر در آخرت هم می و شیر و انگبین باشد، آن را در دنیا برای خود ایجاد مینمایند. شبانهروز میدوند تا درآمدی بیشتر و آسایشی فزونتر داشته باشند، ولی برخی آدمها پیدا میشوند که احساس مسئولیتی بیشتر و تعهدی فوقالعادهتر دارند.
چرا علی(ع) جز کتاب خدا و سنت محمد(ص) شرط دیگری را برای قبول خلافت نمیپذیرد؟ چرا فاطمه(س) مظلومیت علی(ع) را فریاد میکند و در مسجد پیامبر(ص) و در جمع مهاجران و انصار از حق پایمال شده شایستهترین انسان روزگار سخن میگوید؟
ادامه مطلب را مطالعه کنید
زندگی برای همه شیرین و دلنشین است. همه مردم جهان دوست دارند که با رفاه و آرامش و امنیت در کنار خانواده خود زندگانی شادی داشته باشند؛ چه حیوانها و چه آدمها همه خواستار زندگی آسوده، «همان خور و خواب و خشم و شهوت» هستند، چیز دیگری را در دنیا احساس نمیکنند. اگر در آخرت هم می و شیر و انگبین باشد، آن را در دنیا برای خود ایجاد مینمایند. شبانهروز میدوند تا درآمدی بیشتر و آسایشی فزونتر داشته باشند، ولی برخی آدمها پیدا میشوند که احساس مسئولیتی بیشتر و تعهدی فوقالعادهتر دارند.
چرا علی(ع) جز کتاب خدا و سنت محمد(ص) شرط دیگری را برای قبول خلافت نمیپذیرد؟ چرا فاطمه(س) مظلومیت علی(ع) را فریاد میکند و در مسجد پیامبر(ص) و در جمع مهاجران و انصار از حق پایمال شده شایستهترین انسان روزگار سخن میگوید؟
زهرای محمد(ص) میخواهد که جامعه اسلامی به سوی تکامل و تعالی رهسپار گردد. ولایت که حق مطلق است تباه نشود و مثل همه جای تاریخ و در هر کجا پایمالش نکنند؟
چرا امام حسن(ع) در برابر قدرت شوم زمان میایستد و میگوید اگر قرار باشد با کسی بجنگم، باید که امثال معاویه را از میان بردارم. امام حسین(ع) چرا شبانه مدینه را ترک میکند و برای آن که با ستمکاری خونخوار بیعت نکند با زن و فرزندانش راه دیار غربت را در پیش میگیرد. حسین(ع) کجا میرود و چه هدفی را دنبال میکند؟ مگر او آرامش و آسایش و احترام و بزرگواری را نمیخواهد؟ چرا به طرف دشمن میرود؟ او با تعدادی محدود و جمعی زن و کودک میخواهد چکار کند؟ او یک تعهد بزرگ دارد و آن اجرای حق و عدالت است، اصلاح امت پیامبر(ص) است، تعهد است، مسئولیت است، انجام وظیفه است، مگر حسینیها میتوانند صحنه را خالی کنند و تنها به نان و آبشان بچسبند؟ اگر حسینی نبودند باید زینبی باشند تا یزیدی نشوند. با توجیه و تأویل و بهانهتراشی که نمیشود انجام وظیفه را رها کرد و به دنیا پیوست و سرما و گرما و زمستان و تابستان را مانع راه دانست، به همان پول و قدرت چسبید و روزگار خلق را تباه کرد و پیوسته خویشتن را مطرح نمود.
امامان شیعه، عالمان با عمل و پاکبازان و شایستگان، آنها که حق را شناختهاند پیوسته به دنبال آن میدوند تا لحظهای از حق غافل نباشند، سختیها و رنجهایش را تحمل میکنند؛ اهانتش را، زندانش را، سختیهایش را ، محرومیتهایش را و... میپذیر
نوشتهاند حسین(ع) هر چه به ظهر عاشورا نزدیکتر میشد، چهرهاش شادمانه تر و قیافهاش درخشانتر بود:
ساقی هر آنچه جام بلا دادیش به کف دستی برای ساغر دیگر دراز کرد
و در دوران معاصر ما حسینیها و زینبیها را دیدیم که تا پای جان برای آگاهی مردم و اثبات حق و پیروی از حقیقت ایستادگی کردند. امیرکبیر را چگونه کشتند؟ سیدجمالالدین اسدآبادی را با آن همه دانش و آگاهی که مورد توجه همه دانشمندان و رهبران جهان اسلام بود، به چه روزش انداختند؟ روشنفکران و علمای طرفدار مشروطه طباطبایی، بهبهانی، ملکالمتکلمین، صور اسرافیل و سیدجمال اصفهانی را چگونه سلاخیشان کردند؟ سید حسن مدرس را در کاشمر با زبان روزه خفه کردند، میرزاده عشقی را ترور کردند و لبهای فرخی یزدی را دوختند. هنوز سادهاندیشان، مصدق بزرگترین استعمارستیز قرن را تحمل نمیکنند! بازرگان را، شریعتی را و...!
چه به روزگارشان آوردند و آوردیم، وای اگر از پس امروز بود فردایی!
عزتالله سحابی از آن روزی که پا به جهان گذاشت و خویشتن را شناخت جز سختی و رنج و محرومیت چیزی نداشت. اگر خاطرات و زندگی او را مرور کنیم همهاش درگیری و زندان و رنج خانواده و نداری و سختی و مشکلات پشت سر هم است .
سحابی , استعداد و لیاقت و توان مدیریت و صلاحیت داشت که به مقامات بالا برسد و بهترین برجها و ساختمانها را داشته باشد و همسر و فرزندانش در رفاه باشند و کسی جرأت نکند به دخترش پرخاش کند و بر سینهاش بکوبد که دیگر برنخیزد و ما از مداحهای کوچه و بازار باور نمیکردیم که کسی در برابر علی(ع) جسارتی به حضرت زهرا(س) کرده باشد، و فاطمه زهرا را شبانه دفن کرده باشند , ولی زمانه همه چیز را به ما نمایاند.
باش تا صبح دولتش بدمد کاین هنوز از نتایج سحر است
عزتالله سحابی پا بر سر دنیا و مافیها گذاشت و حق را انتخاب کرد و هماره به حق میاندیشید، که حق یعنی خدا و خدا برای مردم.
با آن همه دانش و معرفت چیزی از کسی کم نداشت. بهتر از خیلیها میفهمید و جز به سعادت مردم نمیاندیشید. آنها که محرومش کردند چه جوابی دارند که در روز قیامت به خدا بدهند؟ مگر لشگر کربلا چه میکردند؟
خداگو به سوی خدا تاختند خدا را بکشتند و نشناختند
در مقالههایش، در کتابهایش، در بیان خاطراتش، در سخنرانیها و کلاسهایش ؛ همیشه نوآوریهایی و حرفهایی برای گفتن داشت و در دوران طاغوت چه بسیار سختی ها که تحمل کرد .
پس از پیروزی انقلاب در مجلس اول برای امثال من که از برنامه و بودجه و اقتصاد و سیاست و ترفندهای امپریالیستها و کمونیستها اطلاع محدودی داشتیم، مینشست و با حوصله همه را تحلیل و تفسیر میکرد و ما را در جریان امور قرار میداد.
تحلیلهایش آگاهانه و اندیشههایش برتر و نتیجهگیریهایش فوقالعاده بود، آن را میفهمید در اختیار دوستانش میگذاشت.
مردم او را به مجلس آورده بودند، در آن زمان هنوز محدودیت رد صلاحیتها نبود که فقط همه چیز از آن خودیها باشد و انتخابات دو مرحلهای عمل شود. نماینده لایق و شایستهای بود , طرحهای متعالی داشت.
پس از مجلس، حکومتیان کاری به او ارجاع نکردند. مأموران حتی فرزندان و زنان دگراندیش را نیز محروم میکنند. کاری در شرکت انتشار پیدا کرده بود، آیتالله العظمی منتظری احوالش را از من پرسیدند، گفتم که در حال نشر و فروش کتاب است، با افسوس دست بر دست کوفتند که سحابی از جمله بهترینها و آگاهترینها و کارآمدترینهاست
و چرا که لیاقت استفاده از او را نداشتهاند و کنارش گذاشتهاند؟ و من چه داشتم که پاسخ بگویم و چه حرفی برای گفتن , که مرا هم از رفتن به یک کلاس درس منع میکنند.
سحابی در مجلس اول، در مقالههایش، در مصاحبههایش، در صحبتهای دوستانهاش عاشق انقلاب و عاشق مردم بود، دین را باور داشت. تقوا و تعهد را به حد نهایت رسانده بود. لحظهای از یاد گرفتن و یا آموزش دادن غفلت نمیکرد. در مورد مقالههای «درسهایی از تاریخ؛ سیاهکاریهای بنیامیه» در چشماندازایران، اظهارنظر ها و تشویقها داشت.
گاهی از خاطرات شوم گذشته، از بازجوییهای وحشتناک، از معترضان ناآگاه و بیاطلاع، از فشارهای بیهوده و سخنان بیمحتوا و خیرخواهیهای کودکانه کلید به دستها میگفت.
باید همسر فداکار و پایدار سحابی سرکار خانم زریندخت عطایی لب بگشاید و از رنجها و هجرانها و سختیهای زندگی خود بگوید که سالها پشت در زندانها و بدون پدر، تربیت فرزندان و با فشار زندگی ساختنها چه کرده است؟ مادران و همسران زندانیها چه روزگاری داشتند و چه تلخیهایی چشیدند، عدالت خدا حکم میکند که انتقام ستمدیدگان را از ستمگران بستاند.
هاله سحابی خاطرات بسیاری از پدر داشت، نمونه فداکاری و ایمان راسخ و تلاش و علمآموزی پدر بود، افسوس که جامعه ایران از وجود چنین پاکبازانی محروم گردید و او نیز به خیل شهدای جاویدان انقلاب پیوست. خدایشان بیامرزاد که همه در خاندان علم و ایمان و تقوا پرورش یافته بودند. و مگر سرنوشت امامان بزرگوار و عالمان متعهد و مسئول مادر تاریخ غیر از این بوده است؟ و این تاریخ است و واقعیتهای هستی که پیامبران راستین چنین باشند و این قرار روزگار است
خداوند دکتر یدالله سحابی و مهندس عزتالله سحابی و هاله سحابی را با اولیاء و انبیاء و شهدا و صلحا محشور فرماید. «اللهم اشهد، انا لا نعلم منهم الا خیراً».
فضل الله صلواتی
تیرماه ۱۳۹۰