برای روشنایی های شهر
«روشنایی شهر» یادنامه ای مشتمل از 40 مقاله است که پس از درگذشت استاد محمدباقر کتابی، معلم، مثنوی پژوه و مفسرقرآن و نهج البلاغه به همت دفتر تخصصی زبان، ادبیات و مرکز آفرینشهای ادبی قلمستان و با کمک جمعی از دوستان و همکاران او در پاسداشت از این چهره اصفهانی، تدوین، منتشر و در شب بزرگداشت او رونمایی شد. کتاب «روشنایی شهر» در مدت یک سال و در پنج فصل شامل، مصاحبه، مقالات قرآنی و روایی، مقالات فلسفی، کلامی و روان شناختی، مقالات ادبی، اصفهان شناسی و رجال شناسی گردآوری، تدوین و بهانه ای برای ارج گزاری مقام علمی، اخلاقی و بازخوانی خاطرات وی شد.
می رسد هر دم مرا از
چرخ آزاری جدا/ می خلد در دیده من هر نفس خاری جدا/ چون گنهکاری که هر ساعت
از او عضوی برند/ چرخ سنگین دل ز من هر دم کند یاری جدا/ از متاع عاریت
برخود دکانی چیده ام/ وام خود خواهد زمن هر دم طلبکاری جدا/ تکیه بر پیوند
جان و تن مکن صائب که چرخ/ این چنین پیوندها کرده ست بسیاری جدا
سید
مهدی نوریان، استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان، درمراسم بزرگداشت
محمد باقر کتابی با مرور این شعر صائب به توضیح شخصیت عرفانی و معنوی محمد
باقر کتابی گریزی می زند و هم یاد بزرگمردان اصفهان را گرامی میدارد: «
400 سال پیش در اصفهان، شب و روز صائب تبریزی با مثنوی می گذشت و چند قرن
پس از او افکار و زیست محمد باقر کتابی از مقام مولانا متاثر شد. اینکه
صائب میگوید چون گنهکاری که هر ساعت از او عضوی برند/ چرخ سنگین دل زمن هر
دم کند یاری جدا، مرا به یاد همین چند دهه اخیر می اندازد که بزرگانی چون
منوچهر قدسی، محمد حقوقی، محمد جواد شریعت، جمشید مظاهری و غلامعلی کریمی،
محمدباقر کتابی و خلیل رفاهی را از دست دادیم. اصفهان در این سال ها شخصیت
هایی را از دست داد که به این زودی جایگزین نخواهند داشت.» دکترنوریان
اشارهای به دیگر بزرگان اصفهان می کند که دکتر محمد باقر کتابی فرصت
شاگردیشان را داشته است:« زمانی نقل میشد که بدیع الزمان فروزان فر گفته
بود من در اصفهان دو قبلهگاه دارم و آن دو یکی حاج آقا رحیم ارباب است و
دیگری شیخ محمد باقرالفت. دو شخصیتی که در نوع خود بینظیر بودند و مرحوم
کتابی هم توفیق حضور و بهرهگیری از وجودشان را یافته بود. کتابی خاطرات
بسیاری را از این دو شخصیت برجسته اصفهان نقل میکرد که بسیاری از آنها
عجیب و غیرقابل باور بود؛ از مقابله با نفس و ایستادگی در برابر زیاده
خواهی های انسانی که همه از درک آموزه های عرفانی آنان حکایت داشت.» نوریان
از اخلاق والای انسانی و فروتنی محمدباقر کتابی میگوید و از شاگردان و
دوستان او که از مصاحبتش به شور و شعف می آمدند و در ادامه به مقام علمی و
درکی که او در پژوهش مثنوی یافته بود اشاره میکند: « اخیرا مصاحبه ای از
دکتر محمدباقر کتابی در روزنامه ای به چاپ رسیده که در ضمن آن دکتر کتابی
از ارادتش به مثنوی سخن گفته و به نقد کسانی پرداخته که از سر ناآگاهی و
بدون مطالعه و درک عمیق افکار مولانا، با او سر مخالفت گذاشتند.» نوریان
تاکید دارد که مثنوی و مولانا هم بر زندگی و راه و روش دکترمحمد باقر کتابی
تاثیر داشته و هم به وسیله او بر شاگردانش:« محمد باقر کتابی امروز در
میان ما نیست اما جای خرسندی دارد که او زندگانی آبرومندی را سپری کرد، به
حرفه معلمی که علاقه داشت پرداخت و تردیدی نیست که او به منزله یک مسلمان و
معتقد علاقهمند به مولانا آمرزیده خواهد شد.» رضا روحانی، معاون سازمان
فرهنگی، اجتماعی شهرداری نیز بزرگداشت محمد باقر کتابی را از سه منظر حائز
اهمیت برمی شمارد و می گوید: «نخست، شخصیت برجسته دکتر محمد باقر کتابی به
منزله یک چهره دانشمند، ادیب و فرهیخته، استاد و معلم اخلاق، مفسر نهج
البلاغه بسیار جای تامل دارد. دوم اینکه بزرگداشت این چهره های شهر در
حقیقت پاسداشت مطلق فرهنگ، علم و اخلاق است، چرا که در وجود آنان مفاهیم
ارزشمندی تبلور یافته است. سوم اینکه برپایی چنین برنامه های فرهنگی طبیعتا
به غنا، طراوت و پربار شدن ساحت و اکوسیستم فرهنگی، ادبی و اخلاقی جامعه
یاری می رساند.»
معنویت و عشق در قلبش رسوخ کرده بود
فضل الله صلواتی بیشتر درباره شخصیت اخلاقی دکتر محمد کتابی، معنویت و عشقی که در قلب او رسوخ کرده بود یاد می کند و میگوید:«خیلی ها به حاج آقا رحیم ارباب یا الفت می گفتند که چرا اینقدر به مقامات تهران نامه می نویسید، اینها آدم های درستی نیستند اما آنان پاسخ می دادند که ما اصلا نمی فهمیم آدم درستی نیستند یعنی چه! دکتر محمد باقر کتابی هم درست همین مرام و عقیده را در برخورد با افراد داشت. استاد ادبیات فراوان هست اما آیا همه این خلوص و ایمان را دارند، آیا همه با خوانش مثنوی اشک می ریزند، متحول می شوند؟ با خواندن نهج البلاغه زنده می شوند، فرشته می شوند به کمال می رسند و به مقام و عزت و بزرگی دست پیدا می کنند؟ از هزاران تن یکی شان صوفی اند/ مابقی در سایه او می زیند. در این شهر اگر یک حاج آقا رحیم ارباب یا محمد باقر کتابی پدید آمد یا یک عالم و فرزانه پیدا شد ما باید آن را عمومیت دهیم؟ و بگوییم همه کسانی که در این راه قدم گذاشتند این چنیناند؟ نه این طور نیست اگر این چنین باشد که درست مثل امروز نسل جوان می گویند اگر راه این است ما آن را نخواستیم.» صلواتی در مرور حافظه اش به چند خاطره از شخصیت اخلاقی محمدباقر کتابی می رسد:« کتابی یک عاشق به معنای واقعی کلمه بود و علاقه داشت سفرهای زیارتی را در خلوت و تنهایی خود برود. در این سال های آخر گویا به سفر مکه رفت بود و آنجا دچار عارضه قلبی شد و بعد از آن پزشکان به او گفتند که سنش اجازه تنهایی سفر کردن را به او نمی دهد، اما او همچون عاشقی که نصیحت پذیر نیست تنها به دل خود توجه داشت. کتابی فارغ از دنیای مادی انسان های امروز می زیست. او به هیچ وجه وضعیت و متغییر های اجتماعی و اقتصادی را باور نداشت و می گفت اگر جامعه خراب است چرا من باید سود بخورم؟»