« بسم رب الشهدا و الصدیقین »
عروج ملکوتی جمعی از مدافعان حریم کشور و پاسداران جان برکف را به پیشگاه مبارک حضرت امام زمان (عج) مقام معظم رهبری ، خانواده معزز و با شهامت آنها و نیروهای مسلح کشور تسلیت می گوید و امیدوار است در سایه الطاف حضرت ولی عصر و همت والای مسئولین و رزمندگان کشور ، بنیاد کفر و نفاق و تروریست هر چه زودتر از ریشه برکنده شود و در آینده ایی نزدیک شاهد جامعه ایی بر اساس صلح و آرامش باشیم.
اصفهان – فضل الله صلواتی
26 بهمن ماه 1397
« فقط او باقیست »
درگذشت مرحومه مغفوره خانم دکتر پوران شریعت رضوی خواهردانشجوی شهید مهدی شریعت رضوی و همسر گرامی زنده یاد دکترعلی شریعتی را به فرزندان، خاندان و به مبارزان و انقلابیون و آزادیخواهان ایران و جهان تسلیت می گوید.
همسر وفاداری که عمری با رنجها، دوری ها، محرومیت ها و فشارهای حرامیان ساخت و به خاطر خدا همه سختی ها را تحمل کرد و برای فرزندان شایسته خود هم پدر بود و هم مادر و پسر و دخترانی اندیشمند ، با ایمان و ایران دوست تربیت کرد.
خداوند او، همسر و برادر شهیدش را غریق رحمت بی منتهای خود بفرماید.
اصفهان – فضل الله صلواتی – 26 بهمن ماه 1397
محمدحسین اعتزازیان/ خبرنگار
لینک خبر در روزنامه اصفهان زیبا
بی جهت نبود که رابین رایت، روزنامه نگار مشهورآمریکایی ، انقلاب ایران را «آخرین انقلاب بزرگ» نامید؛ آنچه از قم شروع شد، در پایتخت شدت گرفت و در شهرهای مختلف رشد کرد. ایران در سال های منتهی به انقلاب، یکپارچه علیه شاه قیام کرده بود. انقلابیون در اوج خفقان با استفاده از شبکه روحانیون و مساجد، گستره فعالیت خود را افزایش می دادند. آنها در شهرهای کوچک و بزرگ با یکدیگر مرتبط می شدند و پیام امام(ره) را به مردم می رساندند. در این میان، مبارزانی که توسط ساواک، گاه و بیگاه به نقاط مختلف کشور تبعید می شدند، از این فرصت برای تقویت انسجام خود و تشکیل رابطههای جدید استفاده می کردند. فضل الله صلواتی، از جمله مبارزان انقلابی اصفهان است که با استفاده از فرصت تبعید به یزد توانست جریان انقلاب در اصفهان را تقویت کند. او پیش از این بارها به زندان افتاده بود و پس از انقلاب نیز به عنوان فرماندار اصفهان و نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی فعالیت کرد. در گفتوگو با او به شکل گیری جریان انقلاب در اصفهان پرداخته ایم.
تا پیش از 15 خرداد 1342 اوضاع گروه های سیاسی در اصفهان چگونه بود؟
در
آن زمان ، جبهه ملی و نهضت آزادی در اصفهان به صورت محدود هوادارانی
داشتند، البته زیاد مطرح نبودند و فعالیت خاصی نمیکردند. دو سال پیش از
این در سال 1340، حکومت، تمام سران نهضت آزادی را دستگیر و زندانی کرده
بود. در روز 15خرداد، بازار اصفهان کاملا تعطیل شد، مسئله ای که حکومت
نسبت به آن به شدت حساس بود. این اعتصاب در روزهای بعد هم ادامه داشت و
آنقدر طولانی شد تا سرانجام با اجازه آیت الله خادمی و دیگر علمای اصفهان
پایان یافت. در سالگرد 15خرداد نیز اصفهانیها از مسجد امام(شاه) تا مدرسه
چهارباغ راهپیمایی عظیمی کردند. در آن زمان رئیس ساواک، سرهنگ صدقی بود و
دلش نمی خواست در اصفهان درگیری به وجود بیاید. بعد از این بود که گروه های
سیاسی در اصفهان آرام آرام شکل گرفتند. انقلابیون به محوریت آیت الله
خادمی فعالیت میکردند، فعالیتهایی همچون پخش اعلامیه، توزیع رساله ها و
نوارهای امام و همچنین نام بردن از امام بر روی منبرها. ما در آن زمان
جلسات قرآن و نهج البلاغه تشکیل می دادیم. از چهره های فعال در آن دوران می
توان از آیت الله سید احمد امامی و آیت الله سید محمد احمدی نام برد. دیگر
روحانیون هم در اوایل جریان 15 خرداد فعال بودند، اما کم کم با سختگیری
های حکومت و تعهد گرفتن از روحانیون که درباره بعضی موضوعات (مثل اسرائیل)
صحبت نکنند، فعالیتشان کم شد.
فعالیت های انقلابی در دانشگاه اصفهان هم بروز و ظهور داشت؟
در
دانشگاه ها اندیشه های کمونیستی خیلی پیشرفت کرده بود. انجمن های اسلامی
میخواستند در مقابل آنها بایستند، اما ساواک با آنها مقابله می کرد. برای
مثال، در دانشگاه اصفهان فشار آوردند که انجمن اسلامی باید هیئت مدیره
مشخصی داشته باشد. بعد از آنکه انجمن اسلامی هیئتمدیره پنجنفره ای تشکیل
داد، یکی از آنها آقای خاتمی بود که در آن زمان در دانشگاه اصفهان تحصیل
میکرد. از تمام اعضای هیئت مدیره تعهد گرفتند اجتماعی نداشته باشند و
کسی را برای سخنرانی دعوت نکنند. بعد هم گفتند هر اتفاقی در دانشگاه بیفتد
از چشم شما میبینیم. البته انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده پزشکی هم به
صورت جداگانه از سال 1338 با محوریت دکتر مقدادی، دکتر طباطبایی و دکتر
بلیغ فعالیت میکرد، اما پس از مدتی توسط ساواک تعطیل شد. در مجموع، وضعیت
سیاسی در خفقان بود و حتی انجمنهای دانش آموزی که ما در دبیرستان احمدیه،
مدرسه جلالیه و حسینیه عمادزاده داشتیم هم با برخورد شدید ساواک روبه رو
شد. خود من در سال 1345 به خاطر چاپ و توزیع اعلامیه و در سال 1350 نیز به
خاطر تشکیل اردوهای جوانان و آموزش های سیاسی دستگیر شدم. در سال 1352 در
تهران با کابل و باتوم برقی شکنجه می شدم. بعد از آن نیز به یزد تبعید شدم.
در دوران تبعید در یزد، ارتباط شما با اصفهان قطع شد؟
دورادور
ارتباط داشتم و اوضاع اصفهان را پیگیری میکردم. در یزد آیت الله صدوقی
مسئولیت نوشتن بعضی از اعلامیهها را به من می دادند، ایشان موضوعش را
میگفتند و من می نوشتم. بعد از آن اصلاح میکردند و تکثیر میشد. خاطرم
هست در سال 1355 در جریان قتل آیت الله شمسآبادی در اصفهان، آیت الله
خاتمی و آیت الله صدوقی به من تلفن کردند تا اوضاع اصفهان را برایشان توضیح
دهم. من حضوری پیش ایشان رفتم و درباره جو اصفهان و مخالفان و موافقان آیت
الله شمس آبادی برایشان صحبت کردم.
احتمال می دادید چه کسی آیت الله شمسآبادی را ترور کرده باشد؟
گفتم
احتمالا ساواک این کار را کرده، چون می خواهد مخالفان آیت الله شمس آبادی
را که اکثرا از انقلابیون بودند دستگیر کند. همه همین نظر را داشتند و به
همین دلیل ساواک پیگیری کرد تا قاتلین ایشان را پیدا کند. آنها بعد از
دستگیری ادعا می کردند میخواستیم بین آیت الله شمس آبادی و دیگر انقلابیون
آشتی برقرار کنیم که ایشان سکته کرد. البته اگر اینطور بود، باید ایشان را
به بیمارستان برسانند، نه اینکه در بیابانهای اطراف اصفهان رها کنند.
در یزد، در جریان تحصن تاریخی مردم اصفهان هم بودید؟
بله،
همانطور که میدانید تحصن مردم در خانه آیت الله خادمی، به خاطر دستگیری
آیت الله طاهری اتفاق افتاد. ایشان صریح بود و تمام زندگی اش را برای
انقلاب گذاشته بود. هنگام تحصن من در یزد بودم و رفقا –مخصوصا آقای زهتاب
به من تلفن کردند و اخبار را رساندند. من هم از آیت الله صدوقی خواهش کردم
نمایندگانی از طرف ایشان به خانه آیت الله خادمی بروند و از این تحصن حمایت
کنند. خود ایشان هم در این تحصن شرکت کردند، همچنین آیت الله مطهری در این
تحصن حضور داشتند. در آن زمان پولهایی از یزد جمع شد تا به کارگران
اصفهانی کم بضاعتی که از تحصن و تعطیلی بازار ضرر می دیدند، کمک شود. بعد
از این در محرم سال 1357 ، نیروهای شاه تعداد زیادی از اصفهانی ها را کتک
زدند. در شام عاشورا در حسینیه صفار یزد با مرحوم دکتر پاک نژاد نشسته
بودیم که تعداد زیادی از دوستان اصفهانی با قیافه های ناراحت و کتک خورده
آمدند و خبر آوردند که در اصفهان به ما حمله کردند و کتکمان زدند. بهشان
گفته بودند باید عکس های شاه را به ماشین هایتان بچسبانید. در نجف آباد هم
حملاتی به انقلابیون شده بود. هشدار می دادند که این لشکری که ما را کتک
زد، احتمالا فردا به یزد هم بیاید و با انقلابیون درگیر شود. ما در یزد در
حسینیه از اینها پذیرایی کردیم و بعضی از آنها در همانجا استراحت کردند.
تعدادی از دوستان یزدی هم آنها را به خانه هایشان بردند.
شما پیش از پیروزی انقلاب به اصفهان آمدید اما پس از چند روز دوباره به یزد بازگشتید.
بعد
از فرار شاه عملا محدودیت ها برداشته شده بود و کسانی که در تبعید به سر
میبردند به شهرخودشان برمیگشتند. من هم طبیعتا از یزد به اصفهان برگشتم.
در آن زمان عدهای در محلی که اکنون باغ رضوان قرار دارد ، به استقبال من
آمدند. نزدیک گورت، مردم فهمیدند که من از تبعید برگشته ام و به همین خاطر
ما را به مسجد گورت بردند تا بعد از نماز مغرب و عشا برایشان سخنرانی کنم.
بعد از آن در خوراسگان مردم استقبال فوق العادهای کردند. به طوری که مرا
روی دست تا مسجد خوراسگان بردند . خجالت می کشیدم و میگفتم خودم پا دارم،
اجازه دهید راه بروم! چند دقیقهای هم آنجا برای جمعیت زیادی که بودند
سخنرانی کردم. بعد از آن دوستان خبر دادند که مردم از اصفهان دارند به
استقبال میآیند. گفتم بگویید از احمدآباد جلوتر نیایند. با این حال در
آنجا هم حسابی تجلیل کردند تا به خانه مادرم که در خیابان مدرس بود
رسیدیم. نیمه شب شده بود. در آنجا هم مداحان شعر می خواندند و مردم شعار
میدادند. من دو سه روز در اصفهان ماندم و در اجتماعات مختلفی سخنرانی
کردم. منتهی خانه و زندگی ام در یزد بود . در آن زمان عیالوار هم شده
بودیم. در یزد یک شغل داشتم و در یک شرکت ساختمانی حسابدار بودم. بچه ها
شوخی می کردند و به من می گفتند سرعمله! چون حقوق کارگرها را می دادم. به
همین خاطر مجبور شدم به یزد برگردم. گفتم انقلاب فرقی نمیکند، چه در یزد و
چه در اصفهان. البته آیت الله صدوقی هم فوق العاده به من محبت داشتند و
میخواستند در یزد بمانم. حتی وقتی انقلاب پیروز شد هم گفتند شما چهار پنج
سال در یزد تبعید بودهای و مردم را میشناسی. باید اینجا بمانی. یک
دانشگاه تربیت معلم هم داشتند که آنجا را من اداره میکردم.
از روز 22 بهمن در یزد بگویید.
روز
12 بهمن در دفتر کار بودم و در تلویزیون داشتیم تصاویر امام(ره) را که
وارد فرودگاه شدند، میدیدیم. وقتی پخش تلویزیون قطع شد و عکس شاه را
گذاشتند، خیلی وحشت کردیم وگفتیم حتما کودتا شده و امام را دستگیر
کردهاند. بعد از تهران خبر رسید که امام به سلامت به بهشت زهرا رفته اند و
آنجا سخنرانی میکنند. مردم یزد در شهر جشن گرفته بودند و بوق می
زدند.خاطرم هست که در 22 بهمن خبر دادند سرلشکر خسروداد، فرمانده وقت
هوانیروز، در فرودگاه یزد است و می خواهد فرار کند. جمعیت زیادی از مردم
یزد با شنیدن این خبر به سمت فرودگاه دویدند! شاید حدود سه چهار کیلومتر
دویدند تا دستگیرش کنند. بعد معلوم شد خبر درست نبوده!
چه شد که به اصفهان برگشتید؟
تا آخر بهمن در یزد بودم. بعد از آن
اختلافاتی میان انقلابیون حاکم در اصفهان رخ داد و آیت الله خادمی و آیت
الله طاهری با من تماس گرفتند که شما باید بیایی اصفهان و همکاری کنی، چون
شهر درحال بههمریختن است. این شد که آیت الله صدوقی به من گفتند شما
موقتا به اصفهان بروید. زن و بچه را هم نبرید و در دانشگاه هم کسی را جای
خودتان نگذارید. به این ترتیب، به اصفهان برگشتم و مدتی پنجشنبه و جمعه به
یزد می رفتم، چون به نوعی جزو گروه مشاوران آیت الله صدوقی بودم. در اصفهان
آقای دکتر واعظی اصفهانی از طرف امام، استاندار شده بود. در مسجد سید
مراسم معارفه بود و آقای محمد اصفهانی که هم اکنون خواننده است با صوت
زیبایی در آن مراسم، قرآن خواند.
قبل از پیروزی انقلاب هم نشانه ای از اختلاف دو طیف آیت الله خادمی و آیت الله طاهری می دیدید؟
خیر،
خبری از اختلاف نبود و من هم که بیشتر در جریان انقلاب یزد بودم خیلی توجه
به اختلافات طرفداران این دو گروه نداشتم. البته آیت الله خادمی و آیت
الله طاهری هیچ اختلافی نداشتند و با هم میرفتند و میآمدند، ولی بین
طرفدارها و کمیتههایی که درست شده بود اختلاف بود. هنگامی که بنده
فرماندار شدم، تازه فهمیدم بین این دو گروه اختلافات چقدر شدید است.
کمیتهای به اسم خادم الحسین تحت نظارت آیتالله خادمی، کمیتهای به اسم
شهربانی و کمیتهای به اسم دفاع شهری از طرفداران آیتالله طاهری تشکیل شده
بود. البته من سعی کردم یکی یکی اختلافات را رفع کنم. خاطرم هست مرحوم
دکتر باهنر را به اصفهان دعوت کردیم تا اختلافات را رفع کنیم. هنگامی که
کار ایشان تمام شد و داشتیم بدرقهشان میکردیم خبر آوردند آقای مهندس
بحرینیان، رئیس کمیته خادمالحسین، کشته شده است! با این خبر، آقای باهنر
را برگرداندیم چون می ترسیدیم در اصفهان کشت و کشتار شود. بالاخره با تشکیل
سپاه پاسداران اینها همه در سپاه ادغام شدند. از من خواستند کسانی را
بهعنوان هیئت مدیره سپاه اصفهان تعیین کنم، من هم از هر سه کمیته افرادی
را انتخاب کردم. این افراد اوایل با یکدیگر نمی ساختند، ولی بعدا با هم
متحد شدند.
در جریان انقلاب، مهندس بازرگان هم در اصفهان سخنرانی داشتند؟
در
جریان انقلاب یادم نمی آید، اما در دوره نخست وزیری در میدان ارتش سخنرانی
مفصلی کردند که با استقبال شدید مردم همراه بود، به طوری که اتوبوس ایشان
را با سرنشینانش بلند کردند! بعد از آن هم از ذوب آهن بازدید کردند و به
یاسوج رفتند.
تصاویرماه بهمن سال 1397
چهار دهه رسانه انقلاب اسلامی، با حضور دکتر محمد مهدی فرقانی و اصحاب رسانه در محل کتابخانه مرکزی اصفهان
40 سال پیروزی انقلاب
از سمت راست: آقایان: عبدالحسین جعفری، محمد مهدی فرقانی و فضل الله صلواتی
جلسه قرآنی، فرهنگی و اجتماعی نور امید به مناسبت سالگرد گرامیداشت، مرحوم نجات بخش از شهرداران باسابقه، با حضور دکتر صلواتی از پیشکسوتان انقلاب، میهمان ویژه دکتر عابدی نماینده مردم اصفهان در مجلس، دکتر نوروزی شهردار اصفهان، و اعضا انجمن نور وامید و تعدادی از اعضای جمعیت زنان نو اندیش، همراه با پرسش و پاسخ در بعدازظهر روز دوشنبه 21 بهمن ماه برگزار گردید.
انا لله و انا الیه راجعون »
در گذشت مرحوم مغفور روانشاد
حاج کریم نوروزی (رحمت الله علیه) را به بازماندگان محترم آن مرحوم به ویژه برادر عزیز و گرامی، جناب آقای دکتر قدرت الله نوروزی شهردار محترم اصفهان تسلیت گفته و برای همگان توفیق اجر و صبر و خدمتگذاری بیشتر به مردم شریف اصفهان را از درگاه خدای متعال برای ایشان خواستار است. امید است که روح آن روانشاد با صلحا و اولیاءالله محشور باشد.
اصفهان - فضل الله صلواتی
۷ بهمن 1397