زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات، دکتر فضل الله صلواتی

تصاویر، دست نوشته ها، زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات و...

زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات، دکتر فضل الله صلواتی

تصاویر، دست نوشته ها، زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات و...

‍به یاد، زنده یاد، رضا ارحام صدر + تصاویر اساتید

به یاد زنده یا رضا ارحام صدر


فضل الله صلواتی

نشانی کانال تلگرام:

https://telegram.me/FazlollahSalavati

 

      در هفته آخر آذرماه امسال، مردم اصفهان شاهد درگذشت هنرمندی بودند که بیش از نیم‌قرن در مجالس و محافل آنها شادی‌آفرین بود و لبخند بر لب‌ها می‌نشانید. هرکس چهرۀ بشّاش او را می‌دید، ناخودآگاه به خنده می‌افتاد.
و در اسلام کدام عبادتی را سراغ داریم که با ارزش‌تر از شادکردن مردم باشد؟پیامبر گرامی اسلام (ص) پاداش شادکردن مردم را بهشت می‌داند و در محیطی‌ که از در و دیوارش غم می‌بارد و هر دم غمی نو به مبارک‌باد انسان می‌آید، ازنداری، بیکاری، فساد، انحراف، ناامنی‌ها، فرار مغزها، کینه‌ها، ضعف مدیریت‌ها، دشمنی‌ها، حسدها، تجاوزها، دروغ‌ها، زورگویی‌ها، خودمحوری‌ها، باندبازی‌ها، رنج‌های مردم غزّه، عراق، افغانستان و از... دیگر کجا برای کسی جای شادی و نشاطی باقی می‌ماند؟ انسان به کجا برود که غم نباشد؟

به قمصر آمـدم تا غـــم سر آیـــد

                        ندانستـم کـه غـم تا قمصر آیـد

وقتی کسی باشد که لحظاتی این کابوس را بشکند و غم‌ها را بزداید، چقدر ارزش دارد؟ دست‌کم ساعتی چهره‌هایی را گشاده کند و قیافه‌های افسرده را بشّاش نماید، دقایقی غم را از درون قلب غمزدگان بیرون برد.

مرحوم رضا ارحام‌صدر، چنین بود حضورش، نمایش‌هایش، طنزهایش، جلسه‌آرایی‌هایش، لطایف و ظرایفش، همه دل انگیز و شادی آور بودند.

ارحام صدر در سال 1302 در اصفهان متولد شد و کار بازیگری را در روی صحنة تئاتر از هجده‌سالگی در مدرسة کالج اصفهان شروع کرد، پس از گرفتن دیپلم از سال 1320 به بعد زیر نظر اساتید فن تئاتر اصفهان،زنده‌یادان علی‌اصغرجهانشاه (پدر همسرش)، ناصر فرهمند، علی‌محمد رجایی و محمد رفیعی، استعداد خود را در رشته بازیگری به کمال رسانید و به مدت بیست‌سال در تئاتر سپاهان با محبوبیّت کامل به کار خود ادامه داد و سپس در سالن نمایش دیگری با گروه هنری ارحام‌صدر تا پیروزی انقلاب به شادکردن و خنداندن مردم پرداخت. ارحام از سال 1328 که رادیو اصفهان راه‌اندازی شد به‌عنوان گوینده رادیو برگزیده شد و اخبار و برخی مطالب ادبی، اجتماعی و طنز را به‌طور زنده از رادیو اصفهان پخش می‌کرد.
به‌ یاد دارم که روز بیست‌وهشتم مرداد 1332 که کودتاگران آمریکایی و انگلیسی با دست لمپن‌ها کودتایشان را به ثمر رساندند در تهران همان اوایل روز رادیو اشغال شد، ولی در اصفهان تا اول‌ شب ارحام پیوسته با صدای بلند اعلام می‌کرد: "ملت ایران مطمئن باشید که مصّدق پیروز است" و مردم را دعوت به مقابله با کودتاگران می‌کرد، گرچه آن روز آخرین روز گویندگی او بود، ولی همچنان مصدقی باقی‌‌ماند و از تفکّر ملی‌گرایی و اندیشه‌های مصّدق حمایت می‌کرد.
از شهریور1320 تا سال 1333 بسیاری از روشنفکران، هنرمندان و شاعران کشور تحت‌تأثیر افکار انترناسیونالیست حزب‌توده و جهان وطنی آن قرار گرفته بودند و به آرمان‌های ملّی، ایرانی و دینی بی‌توجه شده بودند، ولی رضا ارحام‌صدر قاطعانه در برابر آنها می‌ایستاد و در نمایش‌های خود، اندیشه‌های آنان را نقد ‌کرده و ایران‌دوستی را القا و حبّ وطن را تبلیغ می‌کرد.
با اینکه گاه و بیگاه شاه و درباریان و برخی مقام‌های آن زمان به تماشای تئاتر او می‌آمدند و او را تشویق می‌کردند، ولی او هیچ‌گاه خود را به آنها نفروخت و اسباب دست و مطیع اوامر آنها نشد و همواره آزاده زیست.

در دوران جوانی دوست همکلاسی داشتم که در تئاتر ایشان کار می‌کرد، گاهی مرا همراه خود به محل تمرین او می‌برد، می‌دیدم که ارحام در پشت صحنه، اول وقت نمازش را می‌خواند و تا این اواخر خودش گفته بود، که همواره نماز اول وقتش ترک نشده و تا وقتی‌که توان داشته روزة ماه رمضانش نیز ترک نشده، به حج خانة خدا رفت، در منزلش روضة هفتگی داشت و حقوق الهی را می‌پرداخت و واقعاً راست می‌گفت و درستکار بود. در مواردی که خود من ناظر بودم، تعجب می‌کردم که در آن زمان و در آن محیط، هنرپیشه‌ای به این صورت مقیّد به کارهای عبادی خود باشد،از این جهت قطعاً بی‌نظیر بود.

در این اواخر در جمعی که من هم حاضر بودم گفت در این هشتاد و چند سال عمر، لب به مشروب نزده‌ام، قمار نکرده‌ام و هرگز دنبال زنان و دختران مردم نبوده‌ام و هرگز عمل منافی عفت انجام نداده‌ام، که باعث شگفتی حاضران شد.
در زمان شاه، وقتی می‌خواستند برای فقرا یا زلزله‌زده‌ها اعانه جمع کنند، ارحام میان‌دار بود و به خاطر محبوبیتی که داشت مردم بی‌دریغ کمک می‌کردند.

آن وقت‌ها که ما حزب‌اللهی و سختگیر بودیم، بازی‌کردن او را با زنان و دختران آن‌چنانی در تئاتر نمی‌توانستیم تحمّل کنیم و او را زن‌باره و امثال آن تلقی می‌کردیم، در صورتی که بی‌حجابی، در ادارات، دانشگاه، مدارس و همه‌جا رایج بود، اصلاً زنی را با چادر یا حجاب اسلامی به ادارات راه نمی‌دادند و تا سال 1356 اصلاً خانمی با چادر در دانشگاه نمی‌توانست حاضر شود و این تماشاخانه‌ها هم مانند دیگر جاهای شهر بود و نمی‌شد زنی را که نقش بدکاره‌ها را بازی می‌کرد، با حجاب و روسری روی صحنه آورد و اگر هم چنین عملی انجام می‌شد، باعث اهانت و تمسخر زنان محجّبه و اعتراض اقشار مذهبی می‌گردید.


نمایشنامه‌های ارحام همه عبرت‌آموز و دارای حسن عاقبت و نتیجه‌گیری صحیح بود. و عموماً در آنها نقد اعتیاد، احتکار، ریاکاری، ثروت‌اندوزی، بی‌غیرتی، بی‌ناموسی، فساد اداری، بی‌توجّهی به خانواده، انحراف اخلاقی، تعصّب بی‌جا، ظلم‌گرایی و... به عمل می‌آمد.

او تا سال 1342 از دانشکدة ادبیات اصفهان لیسانس خود را گرفت و به مسائل سیاسی روز و یا اختلاف‌های مذهبی نمی‌پرداخت، خود را درگیر مسائل حکومتی نمی‌کرد، گرچه گاه‌ و بیگاه حکومتی‌ها اخطارهایی به او می‌دادند.
با اینکه او از عیب مبّرا نبود، نمایشنامه‌های اوعموماً امر به معروف و نهی از منکر و با بیان طنز شیرین و نکته و لطیفه همراه بود، آبروی کسی برده نمی‌شد و اثرگذار هم بود و من کم‌وبیش اثرش را در علاقه‌مندان به او می‌دیدم. تا پیش از سال 1350 که زندان‌های مداوم و تبعید از اصفهان برای من بیش آمد، گاهگاهی به برنامه‌های او دعوت می‌شدم و ناظر اثرگذاری کار او در مردم بودم.

اوایل انقلاب برخی تندروها او را نیز مورد حمله قراردادند، ولی چیزی که باعث مجرمیّت ارحام‌صدر باشد در پروندة او نیافتند، ولی بی‌سلیقگی که در مورد او اعمال شد آن بود که اجازة اجرای برنامه‌های نمایشی او را در اصفهان ندادند، ولی هرجا که می‌رفت مورد استقبال شدید مردم و حتی جوانانی قرار می‌گرفت که حتّی برنامه‌های او را ندیده بودند، گرچه پس از مرگ او هم برخی باندهای تنگ‌نظری که همة مردم را بد می‌دانند و همه را طرد می‌کنند از او بد گفتند و طاغوتیش دانستند.
با حمایت برخی نهادهای انقلابی نمایش‌هایی با گروه خود در جزیرۀ کیش، دبی، آلمان، اسکاندیناوی، کانادا، آمریکا، بلژیک، انگلستان و... انجام داد که مورد توجه فوق‌العادة تماشاچیان ایرانی قرارمی‌گرفت، نام نمایش او در آمریکا "ارحام‌صدر رئیس‌جمهور آمریکا می‌شود" بود و عکس او را روی کاغذهایی به شکل دلار چاپ و تبلیغ کرده بودند. از او خواسته می‌شد که در آمریکا یا اروپا بماند و مثل دیگر هنرمندان مهاجر، صاحب پول و ثروت کلان شود، ولی ارحام‌صدر ترجیح می‌داد که در ایران و بویژه اصفهان و در میان مردمی باشد که به او علاقه‌مند بودند و می‌گفت که دوست دارم در این خاک بمیرم و در همین اصفهان دفن شوم و دیدیم با آن تجلیل و احترام فوق‌العاده‌ای که مردم اصفهان در مراسم تشییع، تدفین، سوم و هفتم او انجام دادند، نشان دادند که او در قلب مردم جا دارد و هر کجا که خاک و مدفن او باشد، در قلب مردم است.
او به معنای واقعی انسان بود و متواضع، دوستدار و عاشق مردم و همان تواضع و مردمی‌بودن او بود که عزیزش کرده بود.
من خود ناظر بودم که وقتی از سفرهای هنری با چمدان‌های پر از دلار برمی‌گشت پس از پرداختن دستمزد همکارانش، همة در آمد سفرها را طی چکی به خیریّه‌های اصفهان ازجمله کمیتة امداد امام‌خمینی(ره) پرداخت می‌کرد، که یکبار‌ به او گفتم : پس چقدر برای خودت گذاشته‌ای؟ گفت من دیگر نیازی ندارم و همان حقوق بازنشستگی بیمه برای من و خانم کافی است. او افزون بر خیریّه‌ها به خانواده‌های آبرومند فقیر هم کمک‌های مادی بسیاری داشت و سعی داشت که پنهان بماند.
از کارهای مهم دیگر حاج‌رضا ارحام‌صدر در اصفهان تبدیل کاروانسرای آماده‌گاه به هتل زیبای عباسی بود. در زمان شاه در محل کاروانسرای آماده‌گاه، گروهی از نظامیان را آماده می‌گذاشتند که اگر لازم باشد برای سرکوبی مردم از آنها استفاده کنند.
خود من شاهد بودم که روز سی‌تیر سال 1331 و 28 مرداد سال 1332 تظاهرکنندگان طرفدار مرحوم دکتر مصدق را دستگیر و به این محل می‌بردند و در آنجا کتک می‌زدند و در زیرزمین‌هایی با سقف کوتاه و پر از تار عنکبوت و دیگر حشرات زندانی می‌کردند و در کف آن هم آب می‌ریختند تا دستگیر‌شده‌ها نتوانند بنشینند.

وقتی مرحوم ارحام رئیس بیمه شد با فعالیت بسیار آنجا را از تصّرف نظامیان خارج کرد و آن را به یکی از زیباترین هتل‌های جهان تبدیل نمود، به‌طوری‌که نماد هنر نقاشی، منبّت‌کاری، طلاکاری، گره چینی، قلمزنی، خاتم‌کاری و دیگر هنرهای مردم اصفهان شد.
گرچه به نظر امثال من که کمی تندرو بودم، آنجا را جایگاهی می‌دانستم برای تفریح و تفرّج مرفّهان بی‌درد ایران و جهان، ولی محلّی است که پول، سرمایه و ارز را به‌‌سوی اصفهان می‌کشاند و مردم را بهره‌مند می‌کند، و مهم آن است که مردم استفاده کنند و این خود یک عمل صالح زمان است.

سرانجام این هنرمند استثنایی و این انسان شایسته و این مرد دیندار و بی‌ریا به ابدیت پیوست، به قول سعدی:

به چشم عجب و تکبّر نگه به خلق مکن  

                          که مردمان خدا ممکنند در اوباش

کسی که در تئاتر و تماشاخانه و در میان هنرپیشه‌های دوران طاغوت رشد یافته بود، چنین با فضیلت، مردمی، نیکوکار و بیشتر از همه متواضع و بدون ذرّه‌ای غرور و خودپسندی با مردم زندگی می‌کرد و دوستدار آنها بود. این تجلیل‌ها و بزرگداشت‌ها در زمان حیاتش هم بود، ولی هرگز خود را نگرفت و حتی بر نوچه‌ها و تازه‌کارها فخر نمی‌فروخت. او برای کار ابتدایی مبتدیان هم ارزش قائل بود و آنها را به‌خوبی تشویق می‌کرد.

و من در روزگار پس از انقلاب که در محافل و مجالسی او را می‌دیدم بر آن باورم که مرد خدا بود و شایستة تمجید و یقین دارم که مورد لطف خداوند است و خدا او را عزیز می‌دارد.

سرانجام در روز 24 آذر 1387، پس از هشتادوپنج‌سال زندگی و شصت‌وپنج‌سال شادی‌بخشی و خنداندن مردم، جهان را بدرود گفت، رحمه‌الله علیه.

به شوخی به دوستان گفتم: روز عید غدیر، در مراسم تذکّر ارحام‌صدر، در مسجد سیّد اصفهان بیشترین بوسه رد و بدل شد و همة خلق عید را به هم تبریک می‌گفتند و یکدیگر را در آغوش می‌گرفتند و این هم از الطاف الهی بود که ارحام خواستار آن بود.

در مراسم تشییع و تدفینش همة اقشار مردم اصفهان شرکت کرده بودند و در جلسات یادبودش ازدحام جمعیّت طوری بود که به‌اصطلاح جای سوزن انداختن نبود، آن هم در مسجد سید اصفهان و در مسجد انقلاب، اجتماع بسیار مردم آن‌چنان بود که امکان سخن‌گفتن برای کسی فراهم نبود.

از من خواسته شد که گوشه‌هایی از سجایای اخلاقی او را بیان کنم، در مسجد انقلاب اصفهان وظیفة خود دانستم که این مهم را انجام دهم، باشد که مردم اصفهان و ایران بدانند که خوبی‌ها و پاکی‌ها در هر لباس و هر موقعیتی جاودانه‌اند و همواره نظر خداوند با نیکوکاران و شایستگان است. خدایش غریق رحمت بی‌منتهای خود بفرماید.