زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات، دکتر فضل الله صلواتی

تصاویر، دست نوشته ها، زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات و...

زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات، دکتر فضل الله صلواتی

تصاویر، دست نوشته ها، زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات و...

سرمقاله دوّمین سال انتشار هفته نامه «نوید اصفهان»

    نوید اصفهان دو ساله شد!   



نوید اصفهان دو ساله شد!

« منتشر شده در تاریخ 16 اسفندماه سال 1368»

 

....گرچه برخی خدا و قیامت و ولایت، برایشان دکان است و امروز وسیله خودنمائی و مطرح شدن و با هر تغییری به دنبال دُهل می‌دوند و توجیه می‌کنند و تعجب از این که چرا من اسباب دست خط و دار ودسته و باند و گروه آنها قرار نمی‌گیرم و برادر! اگر قرار بود جز مسیر خدا و انقلاب اسلامی در کادری جای داشته باشم، به این راحتی نمی‌توانستم حرفم را بزنم و آنچه را وظیفه تشخیص می‌دهم و وظیفه شرعی می‌دانم، به اطلاع همگان برسانم....

 

 

«إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیهِ تَوَکلْتُ وَإِلَیهِ أُنِیبُ» من قصدى جز اصلاح [جامعه] تا آنجا که بتوانم ندارم و توفیق من جز به [یارى] خدا نیست بر او توکل کرده‏ ام و به سوى او بازمى‏ گردم. (هود،88)

دوسال از شروع کار هفته نامه کوچک «نویداصفهان» گذشته است در این مدت سعیمان بر آن بود که از دردها و رنج‌های مردم بگوئیم و زبان مردم و تذکری باشیم برای اهل بینش و بصیرت که تذکر، مؤمنان را مفید افتد «وَذَکرْ فَإِنَّ الذِّکرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ» و در مسیر آگاهی مردم و روشن کردن راه آنها و برطرف کردن شائبه‌ها و بدعت‌ها تا حد امکان قدم برداشتیم، هر چه گفتنی داشتیم گفتیم، نزد خدا،‌ وجدان و مردم خود، روسپیدیم که سخنی ناگفته نگذاشته‌ایم و تملق کسی را نگفتیم و چاپلوسی نکردیم  و به کسی اهانت ننمودیم و آنچه در توانمان بود و تشخیص می‌دادیم، برای اصلاح جامعة خویش بیان کردیم «وَ النَّصِیحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِینَ» انتقادهای سازنده، گاهی خشن، گاهی برادرانه و صمیمانه، یا با کنایه و یا صریح، به هر صورتِ ممکن، مطلب خویش را بیان کردیم، از آزادی، از استقلال و جمهوری اسلامی، قاطعانه حمایت کرده و از شرایط موجود، از کمبودها، ضعف مدیریت‌ها، بی‌برنامگی‌ها، اجحاف‌ها، گرانی، تورم، شغل‌های کاذب، ثروت‌اندوزی‌های ناحق، عنایت بیش از حد به شعارها، بی‌توجهی به خواست مردم و... انتقاد کردیم.

از نهادها و حرکت‌های انقلابی و اندیشه‌ها و بینش‌های واقع‌گرایانه و علمی و از مظلومان و مستضعفان طرفداری نمودیم، هرچه را می‌دانستیم، یادآور شدیم، اگر نکته‌ای ناگفته ماند، صلاح نظام را در آن ندیدیم که بیشتر بگوئیم و پرده‌دری کنیم، چون ما عاشق نظام اسلامی هستیم و سرباز انقلاب و گاهی لازم است که اسراری تا موقع خود سرپوشیده باقی بماند، که مبادا خدای ناکرده دشمن بهره گیرد و مبادا که مدیران لایق تضعیف شوند و کل حاکمیت زیر سؤال برود، شاید بیشترین انتقاد را داشتیم و کوچکترین حرکت سردمداران حکومت را نادیده نگرفتیم و اگر به نظرمان ناقص بود، نقد و بررسیش کردیم، الحمدلله  از کسی نترسیده‌ایم و مطیع و منقاد سروری و یا رئیسی جز در راه حق نبوده‌ایم، با قدرت ایمان به یاری حق مطالب را بیان کردیم.

در ظرف این دوسال از دست‌اندرکاران کسی به ما اخطاری نداد و مسئولی اعتراضی نداشت، عالم فقیهی به ما انتقادی نکرد و در جامعة اسلامی که آزادی فکر اساس است، باید چنین هم باشد، اگر کسی معترض بود بچه‌های احساساتی و گاهی کم سواد و بعضی خطی‌های انقلابی بعد از انقلاب بودند، تهمت زدند، نسبت دروغ دادند، بدحرفی و کارشکنی کردند ولی ما که چشم و دلمان از بی‌حیائیها پر بود، ما که تهمت و افترا و فحش‌های ساواکی‌ها و منافقین و ضد انقلابیون را شنیده بودیم، دیگر این جوجه‌ها را چندان به حساب نمی‌آوریم، که چرا دربارة نمایندگان مجلس و یا شورای نگهبان چنین گفته‌ای! و در خصوص سوءاستفاده صندوق‌های قرض‌الحسنه چنان! و در خصوص آن مدیر بدین صورت و در مورد آن عالم روحانی به‌دان بیان و برای شهرداری اینطور و برای ادارة برق آن گونه! و... که اصلا ککمان نگزید.

گویند پشه‌ای روی فیلی نشسته بود، پس از مدتی پرواز کرد و از فیل معذرت خواست، فیل گفت: نه آمدنت را فهمیدم و نه رفتنت را! و ما که نه فیل هستیم و نه بزرگ، بلکه کوچکتر از گنجشک، بازهم آمد و رفت و وزوز پشه‌ها را نفهمیدیم و به یاری خدا به کار خود ادامه خواهیم داد و کاش همیشه با آزادی بتوان حرف حق را گفت.

کسی می‌گفت: که در فلان جلسه برای تو چنین و چنان غیبت کردند و تهمت زدند و دروغ گفتند، گفتم: خوش به حال خود و اعمالشان، راهشان و رفتارشان و قیامتشان، گرچه برخی خدا و قیامت و ولایت، برایشان دکان است و امروز وسیله خودنمائی و مطرح شدن و با هر تغییری به دنبال دُهل می‌دوند و توجیه می‌کنند و تعجب از این که چرا من اسباب دست خط و دار ودسته و باند و گروه آنها قرار نمی‌گیرم و برادر! اگر قرار بود جز مسیر خدا و انقلاب اسلامی در کادری جای داشته باشم، به این راحتی نمی‌توانستم حرفم را بزنم و آنچه را وظیفه تشخیص می‌دهم و وظیفه شرعی می‌دانم، با تیراژ بالای روزنامه نشر و به اطلاع همگان برسانم و مجبور بودم ملاحظه این آقا و آن بی‌بی و آن مقام و آن شخص را داشته باشم، افتخار من این است که بیش از هر مسلمان دیگری و بیش از هر دانشگاهی دیگری، از انقلاب نوشته‌ام و از آن حمایت کرده‌ام و به موانع راه و فرصت‌طلب‌ها و نامحرم‌ها، هشدار داده‌ام و تا هنگامی که زبان در دهان دارم، از حق می‌گویم و تا هنگامی که قلم می‌چرخد، از انقلاب می‌نویسم و امپریالیسم و استکبار و ستمکاران و مفسدان را رسوا می‌کنم، اگر همه رنگ عوض کنند، اگر همه یک روز «زنده باد» و یک روز «مرده باد» بگویند و هر روز دنبال بادی و پرچمی باشند، منِ کوچک، منِ ذره، روی حرف اول خود می‌ایستم و از آن دفاع می‌کنم.

من برای به ثمر رسیدن این انقلاب، جان و مال و جوانی و سلامتی داده‌ام، مثل فرزند دلبند، بدان وابسته و دلبسته‌ام، نمی‌توانم ببینم نااهلها، فرصت‌طلب‌ها، هوچی‌ها، راه بیفتند و سروصدا راه بیندازند و به انقلاب و انقلابیون توهین کنند، حتی اگر پدری، فرزندی نازیبا داشته باشد، آیا می‌تواند از آن دل برکند؟ و من عاشق این نظام و این انقلاب و این مسیر هستم و باید جانم را در راهش فدا کنم و حتی آبرویم را برای آن بدهم، آخر چه کنم نمی‌توانم تحمل کنم، برخی با اعمال و رفتارشان، ناراضی‌تراشیشان، ضعف مدیریتشان، بی‌تقوائی‌شان، به انقلاب لطمه بزنند و خون شهیدان را پامال کنند.

برادری تلفن می‌زد که فلان و بهمان شغل برای تو سبک است و آبرو ریزی، گفتم: آیا بدان وسیله می‌توانم به هدف و آرمانم و به انقلابم و به اسلام عزیزم خدمت کنم؟ گفت: آری. گفتم پس بگذار آبرویم را رویش بگذارم، «لذت دیوانگی در سنگ طفلان خوردن است».

این دو برگ کاغذ نشریه، وسیله‌ای است که حرف‌های خود را مطرح کنیم، با همه اشتباهات و خطاها و سهوهائی که داریم، شاید چراغی باشیم که سوسوی مختصری دارد و با وابستگی وسائل و صنایع مرتبط روزنامه به خارج و خرید کاغذ و دیگر لوازم از دولت، اما به هر شکل و با هر مشکل تاکنون کارمان را ادامه داده‌ایم و حق را نوشته‌ایم و آنچه صلاح بوده مطرح کرده و نوشته‌ایم و اکثر مورد تشویق عالمان و عاقلان و آگاهان قرار گرفته‌ایم، نقدهای منصفانه و دلسوزانه آنان را پذیرفته‌ایم و مورد اعتراض فاسقان و جاهلان و سیاسی‌کارها بوده‌ایم و به یاری خدا و همت مردم، راهمان را ادامه خواهیم داد، تا وقتی که بگذارندمان و امکاناتمان اجازه دهد و دست و زبانمان را نبندند، با همة سختی‌ها و مشکلات می‌سازیم و می‌دانیم که در اجتماع هر که بخواهد کار و تلاش و فعالیت داشته باشد، حسودان و ورشکستگان به او اهانت می‌کنند، و آنکه هیچ کاری نکند و دست روی دست بگذارد، اشتباهی ندارد و به قول معروف، املای ننوشته، غلط ندارد.


از علاقمندانمان، دوستان و خریداران این نشریه مختصر و مصلحان جامعه‌مان، می‌خواهیم راهنمائیمان کنند، دعایمان کنند، توفیقمان را از خدا بخواهند، باشد که بتوانیم بدون وابستگی به همة دسته‌ها و خط‌ها، راه حقمان را دنبال کنیم.

«رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَینَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ»، پروردگارا، به ما صبر و استواری عنایت فرما و ما را ثابت قدم بدار و ما را بر شکست کافران یاری بفرما. (بقره، 250) آمین

من الله التوفیق

فضل الله صلواتی اسفندماه 1368

«سرمقاله هفته نامه «نوید اصفهان» چهارشنبه 16 اسفندماه سال 1368، شماره 80»

سرمقاله اولین سال انتشار هفته نامه «نوید اصفهان»

    نوید اصفهان یک ساله شد !!!  



نوید اصفهان یک ساله شد!!!


« منتشر شده در تاریخ 5 بهمن ماه 1367 »


کارنامة یکساله ما، خدا را شکر نمرة مردودی نداشت، گرچه برخی سخن‌هامان تلخ بود و برخی عزیزانمان را که دوستشان می‌داشتیم آزرد، ولی وظیفة معلم چه می‌تواند باشد؟ معلم و مربی که نمی‌تواند مطابق میل شاگردانش عمل کند!

آرزوی ما آن است که سیاهی‌ها را از بین ببریم، تیرگی‌ها را به روشنائی تبدیل کنیم «ان اُرید الاالاصلاح مااستعت و ما توفیقی الا بالله،‌علیه توکلت و الیه انیب»...(هود، 88)

 

ما که از آغاز هدفی جز آگاهی دادن و حمایت از دستاوردهای انقلاب اسلامی نداشته و نداریم و خواستیم که با بیان درد دل‌های مردم و ارائه مطالبی از زبان آنها گامی هر چند ناچیز در راه خدمت به خلق برداریم و باشد که تذکری به مسئولان متعهد جمهوری اسلامی ایران داده باشیم که «وَذَکرْ فَإِنَّ الذِّکرَى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ» (ذاریات،55) و خدا را شکر که در ظرف این یکسالی که گذشت موفق بودیم و سخنان و انتقادهای سازنده‌ای از زبان مردم گفتیم و اهل ایمان و تقوا را بدان توجه دادیم و مردم نیز استقبالشان بی‌نظیر بود و حتی بیش از تصور ما، با مراجعه حضوری، تلفن و نامه‌ها، بیش از حد مورد محبّتمان قرار دادند و کارنامة یکساله ما، خدا را شکر نمرة مردودی نداشت، گرچه برخی سخن‌هامان تلخ بود و برخی عزیزانمان را که دوستشان می‌داشتیم آزرد، ولی وظیفة معلم چه می‌تواند باشد؟ معلم و مربی که نمی‌تواند مطابق میل شاگردانش عمل کند! هرچند که آنها را فوق‌العاده دوست می‌دارد.

و چه کنیم که ما بیش از 30سال است که معلم هستیم و کوشا در راستای انقلاب اسلامی، به خود اجازة هر تذکری را می‌دهیم، تنها محبّت‌های مسئولان و مردم بود که ما را تشویق به ادامة راه کرد، با این که مشکلات فراوان و راه پرسنگلاخ بود، گرانی کاغذ، چاپ و فیلم و زینک و متأسفانه همه‌اش وابسته، و جز مختصر کاغذی در حدود سه شماره در ابتدای کار، عنایتی ندیدیم و یک هفته را مدتی به دو هفته تبدیل کردیم.

ماشین تحریر که رایج‌ترین کالا بود، از ما دریغ داشتند و نه صحیح بود و نه توان داشتیم که ما هم به بازار سیاه روی آوریم.

آرزوی ما آن است که سیاهی‌ها را از بین ببریم، تیرگی‌ها را به روشنائی تبدیل کنیم، با اینکه همة مقامات از جناب وزیر محترم ارشاد گرفته تا مسئولان محلی، همه دلشان می‌خواست به ما عنایتی داشته باشند، مسئول فعلی مطبوعات در تهران، شاید به خاطر نبودن امکانات، صریحاً اعلام داشتند که ما مسئول دادن کاغذ و دیگر امکانات نیستیم!!! پس چه کسی باید باشد؟ یعنی عمو برو و تو هم با بند و بست با یک جناح و یک گروه از بازار سیاه تهیه کن، تو مگر احتیاج نداری؟ برای رفع حاجتت باید که روباه مزاج باشی!

برادر محترم دیگری فرمودند، جرم شما این است که شهرستانی هستید، اگر در تهران بودید..... چنین و چنان.

و می‌بینید که هر ستون ما با مشاین خاصی تحریر می‌شودو با دقت فوق‌العاده همکارانمان، باز هم غلط‌هائی به چشم می‌خورد و از هفتة پیش هم نوراعلی نور شد و پست که با «3ریال»، هر شمارة روزنامه را به مقصد می‌رساند، آن هم «10ریالش» کرد، مبارک باشد انشاالله، آقایان هم شرکتش کرده‌اند، مگر شرکت نفت که بنزین لیتری«6ریال» را «6تومان» کرد، طوری شد؟ شرکت محترم مخابرات هم می‌خواهند از قافله عقب نمانند و واقعا چه چیزشان از دیگران کمتر است!؟

شاید این دو برگ روزنامه و صدها دوبرگی دیگر، کاری انجام ندهد و پیش خود بگویند: آنقدر مثل ما گفتند و رفتند و شاید خبری هم نشد، نه کسی آمدنشان را فهمید و نه رفتنشان را، ولی دموکراسی را چگونه باید جلوه داد؟ آزادی را به چه صورت باید نشان داد؟ بالاخره با حزبی یا گروهی، با شعاری، یا نوشته‌ای و... شاید ما هم عقده‌های خود را بدینوسیله خالی می‌کنیم، با کسی که سر جنگ نداریم، با کسی که نساخته‌ایم، گاوبندی که نمی‌دانیم، چه باید کرد؟ کلاهمان پس معرکه است!

و مردم که پیوسته تشویق می‌کنند که بنویسیم، بلکه خطمان خوب شود، کدام خط! ما که عمرمان را در صف مقدم مبارزه با ظلم گذرانده‌ایم به رهبری امام و حرکت مردم، به پیروزی رسیدیم حالا به صورتی هر کس باید آن را نگاه‌داردو ما این راه را انتخاب کرده‌ایم و در خطر مبارزه هم که نان و حلوا خیر نمی کنند، همه‌اش درگیری است، همه‌اش محرومیت است، همه اش ناراحتی است و هر روزی به نوعی است، و بالاخره هر چه بگوئی یا بنویسی به دماغ کسی بر خورد می کند! پس باید آهسته بروی و آهسته بیائی که گربه شاخت نزند.

در هر صورت و با همة مشکلات تا آنجا که توان داریم پیش می رویم، قدم به جلو بر می‌داریم، حق می‌گوئیم و مردم را که به تعبیر حضرت امام- صاحبان اصلی انقلابند- پیوسته مطرح می کنیم و حتی با قرضی و به گرو گذاشتن کاسه و بشقابمان هم علیه فرصت‌طلب‌ها و آنها که چهرة ملکوتی انقلاب اسلامی را آلوده می کنند، فریاد می‌زنیم ناله سر می‌دهیم، باشد که در قیامت نزد خدا و در این دنیا نزد وجدان خویش و تاریخ شرمنده نباشیم، از مردم شهید داده خجالت نکشیم که ما نیز خاموش باشیم و بر هر اشتباهی سرپوشی بگذاریم و مماشات کنیم و ما صریحا اعلام می‌کنیم:

آنها که با ناراضی کردن مردم، با ایجاد فساد در بین مردم، با برخوردهای نادرست با مردم و با عدم توجه به خواسته‌های مشروع مردم، با ایجاد گرانی و احتکار در بین مردم، با خشونت‌های بی‌جا و ملایمت‌های بیجا با مردم، با دادن مسئولیت به افراد نالایق و انحصاری کردن کارها و... به هر صورت باعث نارضایتی‌ها و بدبینی افراد به انقلاب و اسلام می‌شوند، آنان به اسلام و ایران و انقلاب خیانت می‌کنند، اینها باید اصلاح شوند و باید محاکمه شوند، باید....  و ما با این گونه حرف‌ها، جز خدا و مردان خدا، کس دیگری را برای خود باقی نمی‌گذاریم، زیرا: «گر حکم شود که مست گیرند...»

فضل الله صلواتی بهمن ماه 1367

(سرمقاله هفته نامه «نوید اصفهان» چهارشنبه، 5 بهمن ماه سال 1367، شماره 23)

آیت الله طاهری اصفهانی در خاطرات فضل الله صلواتی (زندگینامه)

آیت الله طاهری اصفهانی


در خاطرات دکتر فضل الله صلواتی



   آیت‌الله طاهری اصفهانی  

نوشته:  فضل الله صلواتی

 


 

یکی از شاخص ترین چهره‌های انقلابی ایران در شهر اصفهان
آیت‌الله حاج سید جلال الدین طاهری حسین‌آبادی اصفهانی می‌باشد، او با سخنان و خطبه‌های توفندة خود، گام بزرگی در به ثمر رساندن و پیروزی انقلاب اسلامی ایران و رهایی کشور از استبداد شاهنشاهی برداشت، شهامت و شجاعت این سید بزرگوار زبانزد خاص و عام بود، با اینکه جثه ای لاغر و بدنی ضعیف داشت، لیکن عزم و اراده ای قوی و یک دنیا ایمان،  اعتقاد،  ازخودگذشتگی و فداکاری بود، او اصفهان را در تاریخ سربلند و در روند انقلاب موفق و پیروز ساخت، در دوران او ساواکی ها بیش از همه از سخنان آتشینش واهمه داشتند و از اینکه با نهایت جسارت در مسجد اعظم حسین‌آباد، لب به سخن بگشاید و ظلمها و فسادهای رژیم را برملا کند وحشت می‌کردند.

 

سید جلال الدین طاهری در سال 1305 هجری شمسی در اصفهان متولد شد، پدر بزرگش مرحوم آیت‌الله میرسید عبدالحسین موسوی از علمای بزرگ منطقه‌ی حسین‌آباد اصفهان بود، او به خاطر مراوده با مرحوم داعی الاسلام از علمای هندوستان به زبانهای انگلیسی و فرانسه تسلط پیدا کرده بود، به اتفاق هم دارالتبلیغی در محلة جلفای اصفهان تاسیس کردند که روی تبلیغات اسلامی کار می شد و نام آنجا را«سقّاخانه» گذاشته بودند.

متن کامل را در ادامه مطلب مطالعه فرمائید

ادامه مطلب ...

تصاویری از دهه 70 - کانون بازنشستگان کشوری استان اصفهان - تجلیل از حاج حیدر تاکی - بنیاد فردوسی - محمدعلی کاروانپور

بازنشستگان کشوری

تصویری از سال 1377 - جشن سال روز میلاد امام رضا(علیه السلام)  در کانون بازنشستگان کشوری استان اصفهان
و تجلیل از خدمات 42 ساله بزرگمرد فرهنگ و ورزشی اصفهان روانشاد حاج حیدر تاکی
سمت چپ: استاد فضل الله صلواتی - روانشاد فضل الله مطیعی - شادروان حیدر تاکی و استاد رحمت الله خالقی

(تصاویر از از کتاب:  روانشاد محمدعلی کاروان پور)
مرحوم محمدعلی کاروانپور خاطرات خود را «هشتاد سال فراز و نشیب دوران» نامیده است، سعی کرده به خوانندکان کتاب، خصوصاً جوانان بگوید که زندگی بالا و پایین زیاد دارد. او به جوانان در ابتدای کتاب توصیه می کند «امیدوارم برای جوانان کم تجربه و بی حوصله این دوره ماشینی که با کوچکترین ناملایمات روزمره، فکر می کنند به بن بست رسیده اند و از همه چیز قطع امید می کنند مفید فایده باشد» کتاب در واقع شرح بالا و پایین رفتن های زندگی اوست.
این زمینی را برای ساختن یک «فرهنگسرای فردوسی» وقف کرده بوده که کلنگ آن زده شده و متأسفانه با این که این پروژه در پارک خیابان مشتاق دوم قبل از تپه اشرف ساخته شده بود،‌ اما در سال 1384 با تغییر مدیریت شهری و بوروکراسی اداری این ساختمان تخریب و ناقص ماند و آرزوی دیرینه ایشان محقق نشد تصاویر کلنگ زنی را مشاهده می فرمایید.