در دیدار هیئت مدیره انجمن صنفی روزنامه نگاران استان با دکتر صلواتی از پیشگامان انقلاب اصفهان تاکید شد:
هدف اصلی انجمن، اعتلای جایگاه و انسجام مطبوعات استان است
ضرورت راه اندازی دفتر انجمن در بنیاد امیرقلی امینی
دکتر فضل اله صلواتی، از پیشگامان انقلاب اسلامی در دیدار هیئت مدیره انجمن صنفی روزنامه نگاران استان اصفهان با اشاره به اهمیت و اهداف راه اندازی این تشکل گفت: هدف از تشکیل انجمن صنفی، ارتقاء جایگاه نشریات، ایجاد انسجام بین اهالی مطبوعات و استفاده از تجربیات روزنامه نگاران حرفه ای استان اصفهان بود، چرا که بسیاری از این افراد پس از مدتی یا به تهران و یا به خارج از کشور عزیمت می کنند.
عضو هیئت موسس انجمن صنفی روزنامه نگاران استان اصفهان با اشاره به کارشکنی های صورت گرفته از سوی متولیان علی رغم کسب موفقیت های انجمن، افزود: خوشبختانه با وجود تمام بی مهری ها و ناملایمات، اعضای هیئت مدیره دوره های پیشین چراغ انجمن را روشن نگه داشتند و به موفقیت هایی دست یافتند که لازم است با تلاش کلیه اعضا، سطح آن ارتقاء یافته و فزونی یابد.
وی ضمن ابزار خرسندی از انتخاب جوانان فعال روزنامه نگار استان به عنوان اعضای هیئت مدیره جدید، از انتخاب عبدالحسین جعفری به عنوان رئیس هیئت مدیره نیز ابراز خرسندی نمود و بیان داشت: مطمئناً همدلی، وحدت، انگیزه و توانمندی اعضای جوان و فعال هیئت مدیره، همراه با تجربه گرانقدر استاد جعفری، در پیشبرد اهداف عالیه انجمن راهگشا بوده و امید به موفقیت انجمن را در آینده افزایش می دهد.
دکتر صلواتی با تاکید بر انجام فعالیت های آموزشی و فرهنگی جهت معرفی یک انجمن پویا و فعال، به محل اصلی انجمن نیز اشاره کرد و اظهار داشت: در این راستا لازم است بنیاد مرحوم امیرقلی امینی که وقف امور روزنامه نگاری بوده و هست باز پس گرفته شده و به عنوان دفتر اصلی انجمن مورد استفاده تمامی اعضا قرار گیرد و امید است دکتر نوروزی، شهردار محترم اصفهان در این راستا همکاری لازم را بنمایند.
عضو هیئت موسس انجمن صنفی روزنامه نگاران استان در پایان ضمن اعلام آمادگی جهت هرگونه همفکری و حمایت، به اعضای هیئت مدیره انجمن توصیه کرد تا از فرصت های موجود نهایت بهره را برده و به صورت جدی اهداف والای انجمن که همان اعتلای مطبوعات استان است را پیگیری نموده و سطح روزنامه نگاران اصفهان را از خبر نویسی صرف به سمت و سوی تحلیل و تعمیق مباحث ببرند.
در ابتدای این دیدار رئیس انجمن صنفی روزنامه نگاران استان اصفهان نیز ضمن ابراز خرسندی و قدردانی از فرصت فراهم شده، خاطر نشان کرد: هیچ تردیدی نداریم که دکتر صلواتی همیشه یار و مددکار اعضای انجمن بوده و در طول این سالیان اگرچه به دلیل مشغله هایی که داشتند امکان حضور مجدد ایشان در هیئت مدیره فراهم نشد، اما هرگز اعضای انجمن را تنها نگذاشتند.
عبدالحسین جعفری با اشاره به حضور دکتر صلواتی در نمایشگاه بیش از نیم قرن اثار روزنامه نگاری وی در مبارکه و شاهین شهر، یادآور شد: حمایت ایشان از روزنامه نگاران و خبرنگاران اصفهانی همواره مایه دلگرمی اصحاب قلم بوده و امیدواریم با تداوم آن، زمینه موفقیت اصحاب رسانه استان بیش از پیش فراهم شود.
در این دیدار دبیر انجمن صنفی روزنامه نگاران استان اصفهان نیز ضمن قدردانی از حمایت های بی دریغ پدر معنوی انجمن، گزارشی از فعالیت های صورت گرفته در این مدت کوتاه را ارائه داد.
شهزاد بهادری، تشکیل کمیته های انجمن متشکل از افراد توانمند مطبوعات استان را از برنامه های هیئت مدیره جدید دانست و یادآور شد: از نظر اعضای هیئت مدیره، اصحاب رسانه اصفهان افرادی صاحب فکر و ایده هستند که با کمک ایشان می توان مدیریت شهری را در تحقق توسعه پایدار مدد نمود و این مهم نیز در دستور کار هیئت مدیره قرار دارد.
گفتنی است در پایان این دیدار ضمن گرامیداشت یاد و خاطره شهدای انقلاب اسلامی، مقرر شد پیگیری لازم جهت استقرار دفتر انجمن در بنیاد مرحوم امیرقلی امینی به عمل آمده و با تلاش، جدیت و همفکری اعضا شرایطی فراهم شود تا چراغ انجمن پُرفروغ تر از گذشته روشنایی بخش اصحاب رسانه استان باشد.
«إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»
درگذشت روحانی خدمتگذار و وارسته، مرحوم مغفور
حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ مهدی مظاهری
را به حوزه های علمیه اصفهان و خانوادۀ آن فقید سعید تسلیت می گوید، خدایش غریق رحمت بی منتهای خود بفرماید.
فضل الله صلواتی
22 دیماه 1396
« سخنی با مقام ریاست جمهوری »
فضل الله صلواتی
برخی بر سر آن بودند که در دولت دکتر روحانی اختلال ایجاد کنند، با دادن شعارهائی علیه او و عنوان کردن معیشت ناسالم، مردم و بیکاریها را، که خواستۀ به حقی بود، مطرح نمایند و با کشاندن مردم به خیابانها اهداف و برنامههای او را به چالش بکشانند و مانع تلاشهای دولت او شوند، گرچه مالباختگان مضطر هر روزی در جلوی ادارهای اجتماع میکردند و از دستگاههائی که هر روز به صورتی و با فریبهائی، پس انداز اندک مستضعفان را میگرفتند و میبردند و یا به بهانه سرمایهگذاری در مسکن و ارز از دادن پولهای مردم خودداری میکردند و در اثر غفلت قوای حاکمه کشور، اندوخته های فقیران را بر میداشتند و فرار میکردند، یا کشاورزانی که در اثر خشکسالی و عدم مدیریت صحیح آب سرگردانند و بازنشستگانی که پس از عمری کار و تلاش و زحمت، چندین ماه است حقوق خود را دریافت نکردهاند و شرمنده خانوادههاشان شدهاند.
شکست خوردگان سیاسی بودند که این غائله را راه انداختند و باعث کشته و زخمی شدن افرادی شدند، وقتی آشوب میشود، سوءاستفادهگران داخلی و خارجی میخواهند از آب گلآلود ماهی بگیرند، هرج و مرج ایجاد کنند، اهداف خود را با شعارهای ساختار شکن و بردن نام مطرودان جامعه، میخواهند لجاجت مسئولان را برانگیزند و برخی جوانان نام ناشایستگانی را بر زبان آوردند که جز ظلم و ستم و کشتار چیزی در تاریخ از آنها به جا نمانده است، فکر میکنند از آن جرثومههای فساد کاری ساخته بود و جز غارت کردن اموال ملت ایران کاری انجام داده بودند، افسوس که به جای پیشرفت و ترقی، برخی در جهت عکس حرکت میکنند و به عقب بر میگردند و دنبال ترقی معکوس هستند، چه رنجها برده شد و چه خون دلها خورده شد، تا استبداد خشن رضاخانی و حکومت کودتائی 28مردادی 1332و تبعید و کشتن امثال دکتر مصدق و شهید دکتر حسین فاطمی و اختناق و اجبار و زندان و شکنجههای طاقتفرسا، حتی برای یک اعلامیه چند سطری برداشته شود، اکنون بچههای امروز فکر میکنند که به اصطلاح، علیآباد هم شهری بوده است، گرچه در این چهل سال نتوانستیم به خواستههای خود برسیم، با رهبری امام، خدمتگذرانی مثل موسوی، هاشمی، کروبی وخاتمی و... داشتیم، آنها از جان مایه میگذاشتند، آزادی مردم و رسیدگی به رفاه آنها را سرلوحه برنامههای خود قرار میدادند.
اعتراضهای این چند روزه بسیاری از عقدهها را باز کرد، به مقدسات اهانت شد، حرمتها شکسته شد، بخشی از اموال عمومی و خصوصی از بین رفت، عدهای کشته و جمعی زخمی و تعدادی دستگیر شدند، گناه همۀ این اتفاقات به گردن آنها است که از مشهد این غائله را ترتیب دادند، و منافع خود را در آن میدیدند، آنها باید محاکمه شوند، نه مردم بیکار و گرسنهای که دنبال لقمه نانی و سکنائی بودهاند، آنهائی که مانع برگزاری کنسرتها شدند ولی راضی بودند که به مقامات کشور و حتی به اسلام و مسلمانی و حتی به رهبری توهین شود، امثال آمریکا و اسرائیل و وهابیان و گروههای ضد مردمی از آشوب بهره برند. آنها میخواهند از یک کشور و یک ملت آگاه سلب امنیت کنند، مردمی که در زیر آفتاب سوزان و گرما و تا نیمهشب، بیش از 40میلیون رأی دادند، آنقدر باشرف هستند که دست از مرام و عقیده و ایمان و رای خود برندارند، آنها که رأیی ندادهاند مسئولند، آشوب به پا میکنند، آنها باید جوابگو باشند، آقای دکتر احمدینژاد، اختلاف در مسئله آب را با بیمدیریتی دامن زدند و اختلاف بین استانها انداختند، حقآبههای مالکان زایندهرود را بر خلاف قانون تصرف کردند و اختلافها پدید آوردند، دزدان بیتالمال، دزدان پولهای ذخیره مردم، که خوردند و بردند مسئولند، چقدر دادگاهها با آنها مماشات میکنند؟ چرا پولهای بیتالمال را از اختلاسگران نمیستانند و به مردم بینوا و بیکار و سرگردان بر نمیگردانند؟
رهبر معظم انقلاب و ریاست محترم جمهوری حق انتقاد و اعتراض را آزاد گذاشتهاند، فرمودهاند اعتراض حق مردم است، اجازه میخواهم به چند مورد اشاره داشته باشم، مقامات اجرائی و قضائی و قانونگذاری خود همه چیز را میدانند، ولی پنهان میکنند تا روزی که مثل 8دیماه مشهد، تا چند روز نالهها فریاد و فریادها به سنگ تبدیل شود و...
با خشونت و تیر و تفنگ که نمیشود جلوی خواستههای مردم را گرفت، بسیاری از آنها چیزی ندارند که از دست بدهند، وقتی برخی مؤسسات مالی و اعتباری، صندوقهای بیهویت یا بانکهای خلقالساعه بدون نظارت یا با نظارت بانک مرکزی، در اثر بیتوجهی دولت، اموال مردم را یغما کردهاند، دولت چه جوابی دارد بدهد؟ تکلیف مردم چیست؟
جناب آقای دکتر روحانی ریاست محترم جمهوری، با 24میلیون رأی ملت، ریاست محترم قوۀ قضائیه، نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی، آیا آشوب این چند روز هشداری برای شما نبود که قبل از وقوع هر حادثهای تدابیری اتخاذ و جلوی آن گرفته شود؟ سرچشمه شاید گرفتن به بیل، با اندک توجهی میشد جلوی غائلهها و عصیانها را گرفت، آیا همۀ این اتفاقات تقصیر کسانی نیست که بیتوجه و بیتفاوت از کنار همۀ قضایا و حوادث میگذرند، دستگیری و زندان چه چیزی را حل میکند؟
جناب آقای روحانی در ظرف پنج سالی که شما رئیس جمهور بودهاید، در کجای کشور اجازۀ تجمع قانونی و اعتراضی آرام به مردم دادهاند؟ حتی اجازه برگزاری یک مراسم یادبود ساده پس از درگذشت دکتر ابراهیم یزدی را ندادند.
چرا گرانی؟ چرا بیکاری؟ چرا پدیدۀ مالباختگی؟ چرا کلاهبرداریهای کلان و قانونی بردن و خوردن اموال مردم!؟ چرا رانتخواری و سوءاستفادۀ وابستگان به دولت مردان؟ چرا سوء استفاده از موقعیتها و مقامها و تحت فشار قرار دادن مردم؟ چرا فساد مالی در بانکها و ادارات که تمام برنامههایشان بر اساس قانون و مقررات است و برای دادن یک وام چندمیلیونی سه ضامن و سه برگه چک و رفت و آمد طولانی و پسانداز، ولی اختلاسگران میلیاردی میبرند و با توصیهها میخورند و چه بسیار سر از خارج در میآورند.
به عرض میرساند: با سود 4درصد به یک جانباز 70درصد تا 18میلیون وام میدهند که در ظرف یکسال خانهاش را تمام کند، اگر تمام نشد، که نمیشود، متحمل 5/2 میلیون جریمه و دیرکرد میشود و وام آن فردی که جانش را برای کشور داه و نقص عضو پیدا کرده 31 یا 32 درصد میشود! کدام خانهای با 18 میلیون در ظرف یکسال ساخته میشود؟ و آیا عدالت این است؟
آیا در بنیاد شهید از مال جانبازان و آزادگان و خانواده شهیدان سوءاستفاده نشد و حقوق آنها داده شد؟ آیا زندانیان و شهیدانی که چپ بودند و خانوادههاشان مسلمان و نیازمندند باید از مختصر هدیهای که بنیاد شهید میدهد محروم باشند؟ چرا حقوق بازنشستگان، کارگران، کارمندان جزء، نباید به موقع پرداخت شود و حقوق مدیران، روز به روز بیشتر و سر وقت به حسابشان واریز گردد، چرا باید دولت و قوۀ قضائیه غافل باشند و افرادی از صندوق بازنشستگان برداشت کنند؟
آیا داستان سریالی حقوقهای نجومی به فراموشی سپرده شد؟ چرا نبودن امنیت اقتصادی باعث شود که کسی نتواند در ایران سرمایهگذاری کند و سرمایهها به طرف دبی و ترکیه گسیل شود؟ چرا برخی نهادهای نظامی باید در اقتصاد کشور دخالت داشته باشند؟ پس از جنگ چرا باید اسکلههائی وجود داشته باشد که ادارۀ گمرک از آن بیاطلاع باشد؟
چرا باید قسمت عمدۀ بودجه کشور در اختیار دولت نباشد و نهادهای دیگر تصمیمگیر برای آن باشند؟ مردم به دولتی رأی دادند که همۀ بودجهها و خدمات در اختیار او باشد.
چرا فشارهای مالیاتی و بیمهای تا حدّ ورشکست شدن مردم و شرکتها عملی شود؟ چرا بیتوجهی مدیران و کارگزاران کشور؟ و قوانین بانکها و جرائم آن، آن قدر کمرشکن باشد تا مردم را از همه چیز ساقط کند! به طوری که از حکم خدا هم جدیتر میشود و در صورت کوتاهی ساعت به ساعت تصاعدی بر جریمه و نزول آن افزوده میشود، و گرفتن بهرههای کلان!؟ آن هم در یک کشور به نام مسلمانی!
چرا برخلاف گفتههای رئیس جمهور، محیطهای امنیتی و ارعاب برای انتصاب مدیران و کارکنان، باید ماهها ادارات اطلاعاتی تحقیق و تفحص کنند و جواب دهند، تا مثلا شهردار یا معاون او را تأیید یا رد کنند، و کارکنان در رخوت و بیانگیزگی فرو روند، تا تمام کارها از هم بپاشد و انسجامها گسیخته گردد؟ اصلا چرا باید برای به کارگیری افراد، نیروهای امنیتی باید دخالت داشته باشند؟
چرا نزدیک هفت سال حصر برای دوتن از یاران مخلص امام(ره) آیت الله کروبی، مهندس موسوی و سرکار خانم رهنورد، بدون هر گونه محاکمه؟ چرا زندانی سیاسی و عقیدتی؟ چرا بهکارگیری افرادی در محاکم قضائی بدون داشتن مدارک حقوقی و تسلط بر حقوق جزا؟ فقط بخشنامهای عمل کردن و یا تسلط بر بخشی از فقه در دادگاهها و دادسراها؟
چرا آوردن زندانیها در ملاء عام با دستبند و لباس مشخص و زنجیرهای بسته به پا؟ آیا اینها اسلامی است؟
چرا عدم برخورد با فساد اداری، رشوهگیران و تعللکنندگان در کارهای مردم؟
چرا ایجاد اختناق و جلوگیری از مجالس یادبود شخصیتهای درگذشته، که گاهی مورد تأیید جناح خاصی نیستند؟ ولی آنها را که میخواهند و مطیع بودهاند چه بودجهها که صرف میکنند و چه بزرگداشتها و چه تابلوها و چه بنرها و چه تبلیغات وسیع رادیو تلویزیونی؟ شاید آنها کبریت بیخطر بودهاند.
با بودجه برخی نهادها، همان که بدون اطلاع دولتمردان است، کتاب «نیمه راه» را با تیراژ وسیع پخش میکنند که تمام رجال و شایستگان و انقلابیون گذشته و حال، نادرست و مخالف شدید مقام رهبری بودهاند؟ و فکر میکنند که خدمتی کردهاند!؟
چرا یک بسیجی دانشگاهی محمدرضا هرندی مستند «قائم مقام» را علیه یکی از شایستهترین مردان انقلابی ایران فقیه عالیقدر و مجاهد بزرگ حضرت آیت الله عظمی منتظری رحمت الله علیه تهیه میکند و در مجامع پخش مینماید، به آن منظور که حامیان و مقلدان آن مرجع بزرگ را تحریک کند و به میدان بکشاند، تا اهانتها به دولت روا دارند و آشوبها به پا شود آنها هرگز اقدام به کارهای نابخردانه نمیکنند، نه مرحوم آیت الله عظمی منتظری کوچک میشوند، نه این دریوزگان بزرگ میگردند، فقط وزارت ارشاد زیر سؤال میرود که برای دیگر فیلمها و کتابها چه سختگیریها میکند و چه سانسورها اعمال میشود ولی ساخت و اکران این فیلم اهانت آمیز را آزاد گذاشته است. که با انتخاب سلیقهای و گزینشی از آرشیوی که استفاده برای دیگران میسر نیست آنچه را که خود و دیگر تهیهکنندگان میخواهند عرضه دارند!
چرا ایران که اعلامیه حقوق بشر را پذیرفته، زیر بار آن نمیرود و پیوسته اسلام، اسلام میکند، آیا میخواهد به دنیا بگوید که اسلام خلاف «اعلامیه حقوق بشر» میباشد؟ چرا دستگیری و زندانی کردن افراد دوتابعیتی به اتهامهای گوناگون امثال «نازنین زاغری» انجام میشود؟ ایران چقدر باید هزینه بدهد و برایش مشکل ایجاد شود و ضرر سیاسی و اقتصادی ببیند تا یک زن با کودکش آزاد گردد.
چرا سانسور کتابها و نوشتهها؟ برای کتاب «سقوط شاه» به قلم اینجانب، حذف 120صفحه را اعلام کردند، در صورتی که بررسی علت سقوط حکومت پهلوی بود! و ارتباطی به وضع موجود نداشت.
چرا دستگیری کارگران معترض و دادن حبس سنگین به افرادی مثل «رضا شهابی» و امثال آن، مگر رئیسجمهور و رئیس قوه قضائیه نفرمودند که مردم حق اعتراض دارند؟ آنها که فقط به کمی حقوقشان اعتراض داشتند، پس چرا آنان را آزاد نمیکنند؟
چرا اجازه داده میشود لباس شخصیها و افراد خودسر مجالس و سخنرانیها را برهم بزنند؟ مگر این کشور صاحبی ندارد؟ و نیروهای انتظامی و امنیتی نمیتوانند جلوی آنها را بگیرند؟
چرا افرادی به عنوان جاسوس زندانی میشوند؟ مگر چه داریم که جاسوسی کنند؟ از مالباختگان بگویند، از ورشکستگان، از عدم مدیریت در چرخه آب، از وضعیت بیماران و اوضاع بهداشت و درمان، از حقوقهای عقبافتاده، از بیکاران سرچهارراهها، از تعطیلی نشریات، از گشتهای ارشادی، از اعتیاد، از دزدیها، فساد، فقر، بیعدالتی و... اسرار نظامی که پنهان است و هیچ جاسوسی به آن دسترسی ندارد، پس چه مطلبی است و چه اسراری بوده که آن زن یا مرد به آن دسترسی پیدا کردهاند که دیگران نتوانستهاند و اگر چیزی بوده به دلیل سستی ما نبوده است؟
جناب آقای رئیس جمهور، چرا نظارت استصوابی؟ مگر ملت آگاه و سربلند ایران مهجور و دیوانه است که چند نفر بنشینند و خوب و بدش کنند و تفتیش عقاید کرده و آنها رد صلاحیت نمایند؟ آیا این بزرگترین اهانت به ملت ایران نیست؟ در هر شهر کاخی ساخته شود به اسم شورای نگهبان و گروهی جمع شوند و کارشان فقط ردّصلاحیت افراد باشد؟
چرا شورای نگهبان به افراد جوانتر و آگاهتر واگذار نمیشود؟ آیا در حوزههای علمیه ایران مجتهدان جوان و روشنبین و آگاه به زمان وجود ندارند؟ آیا شرط سنی نباید برای شوراها باشد؟ آیا شرط قاضی، آگاهی به زمان و شناخت جهان امروز نباید باشد؟ همان افرادِ 40سال پیش باید سرنوشت یک ملت 80میلیونی را در دست داشته باشند و برای خبرگان و مجلس شورای اسلامی و مصوبات آن تصمیم بگیرند، آیا شورای نگهبان بازنشستگی ندارد؟ و آن بزرگواران به خود اجازه دهند که «مینو خالقی»را که 200هزار رأی مردم اصفهان را آورده کنار بگذارند؟
چرا به خود اجازه دهند که «سپنتا نیکنام» نماینده شورای اسلامی شهر یزد را که زرتشتی است و رأی قاطع مردم را آورده از شورا خارج کنند؟ کسی که حق شهروندی دارد و در هیچ قانونی از شرکت در انتخابات منع نشده است و در مجلس شورای اسلامی هم زرتشتیها و دیگر اقلیتها حضور جدی دارند. چرا باید اقلیتهای دینی که در همۀ سختیها و مشکلات همگام و همراه ملت بودهاند، جانباز و آزاده و شهید دادهاند، از کوچکترین حقوق خود که عضویت در شورای شهر است محروم مانند؟ و بدینوسیله به تمام رأی دهندهها اهانت کنند که ما بیشتر از همۀ شما میفهمیم! و نماینده مردم را از رفتن به مجلس یا شورای شهر باز دارند؟ و آیا این حقالناس نیست؟
چرا آقایان به خود اجازه میدهند که در برنامههای ورزشی و هنری دخالت و امر و نهی کنند؟ مردم ایران که به ولایت فقیه رأی دادند میخواستند فقط یک فقیه حرف آخر را بزند نه آنکه هر مجتهدی و هر امام جماعت و امام جمعهای بخواهد برای خود فتوائی داشته باشد که ورزش انجام شود یا نشود، کنسرت باشد یا نباشد، و زیانها و جریمههائی بر بیتالمال مردم تحمیل شود.
تا کی باید اعضای محترم شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت نظام، شورای انقلاب فرهنگی و مجلس خبرگان در تیول افراد خاصی باشد؟ در حالی که توان تصمیم مؤثر و مفید دیگر نداشته باشند؟ مگر در میان دیگر مردمان، افراد فرهیخته و آگاه و روشن بین وجود ندارد؟
اعتراضات مردم برای دولتهای در سایه است، طی روزهای گذشته دیدیم که در شبکههای مجازی و برخی سایتها بحث «عبور از روحانی» کلید خورد، و در قالب نوشتهها و توییتها جوسازیهایی بر علیه وی صورت گرفت.
مردم بیش از 24میلیون به روحانی رأی دادند که طبق قانون اساسی، رئیس جمهور همهکارۀ کشور و تصمیمگیر باشد، نه آنکه افراد او را وادار کنند که چنین و چنان کند، اینکه آزادی و دموکراسی و جمهوری نمیشود! مثل عربستانش کنند که ولیعهدشان بگیرد و ببندد و تصمیم بگیرد و مردم یمن را به خاک و خون بکشد و زنان و کودکان بیگناه را بکشد!
چرا کمکهای دولتی به نهادهای مذهبی؟ مگر از زمان پیامبر(ص) و همیشه، هزینههای آنها مردمی و خودکفا نبوده است؟ حتی گاهی به دولتها هم کمک میکردند.
چرا افزودن بر بودجههای نظامی؟
چرا باید رئیس دانشگاهها را شورای انقلاب فرهنگی تعیین کند؟ مگر چه کسی را میشناسند؟ و با چه سازوکاری بررسی میکنند، کما فیالسابق اگر استادان و یا وزیر علوم انتخاب میکرد چه میشد؟
چرا پس از رحلت آیت الله هاشمی رفسنجانی، برخی کادر و رؤسای دانشگاههای آزاد را قلع و قمع کردند و به اصطلاح هاشمیزدائی نمودند، مگر هاشمی برای کشور و برای این دانشگاه کم کار کرد؟ و چرا دانشگاه را به همان شیوۀ دوران احمدینژاد برگرداندند؟
چرا هزاران تن از نورچشمیها را غیرقانونی بورسیۀ خارج کردند و از جیب این ملت به حلقوم آنها ریختند؟
چرا نخبگان و تحصیل کردهها و فارغ التحصیلان بهترین دانشگاههای کشور جذب کشورهای دیگر میشوند؟ و با عزت و احترام از کشور پذیرنده مواجه میشوند؟ و ایران امکان استفاده از دانش و تجربۀ آنها را ندارد؟
چرا اقتصاد کشور باید در انحصار نهادهای خاصی باشد؟ چرا در جامعه تصمیمگیر باید نهادهای امنیتی باشند؟ پس رئیسجمهور، وزرا و مشاورین، کارشناسان و کارگروهها چه کارهاند؟
همینها است که مردم را عصبانی میکند و یک مرتبه کاسه صبرشان به جوش میآید و فریاد بر میآورند، نکند آنها که رأی مردم را زینتی میدانند، موفق شدهاند حرف خود را به کرسی بنشانند؟ در این صورت جوانان ناآگاه را وادار میکند که نادانسته بگویند: «جمهوری ایرانی» کدام جمهوری ایرانی؟ آیا باز هم میخواهند زندانها پر شود و خونها ریخته شود و برادرکُشی راه بیفتد؟
آیا نمیشود آمریکا دشمن ایران و خاورمیانه را به راه آورد؟ اگر هاشمی زنده بود، آیا نمیتوانست عربستان را کنترل کند و تا حدی جلوی بمباران یمن را بگیرد؟
آیا نمیشد که پس از 40سال که از انقلاب میگذرد، برخی تصمیمگیران عوض شوند و از افراد تازه نفس و خلاق و فرهیخته استفاده شود؟ اینها دیگر کارشان را کردهاند، خودشان کار را به دیگران واگذار کنند.
آیا همه مسئولان نباید پاسخگوی مردم باشند؟ آیا نمیتوانیم از برخی کشورها که عقبتر از ما بودند، مثل: چین، مالزی، امارات، کره جنوبی، ترکیه و...، آنها امروز پیشی گرفتهاند، قدمی فراتر برداریم؟ آیا آنها در آموزش، پرورش، اقتصاد، سیاست و اعتماد به جوانانشان موفقتر نبودهاند؟
آیا نمیتوانیم با دیگر کشورها تعامل داشته باشیم؟ دست از دشمنی و مخالفت با دنیا برداریم؟ و...
دیگر بس است درد دل بسیار است، امثال من که دوست کشور و ملت و از خدمتگذاران آن بوده و هستیم، آشوب را محکوم میکنیم، اسلام را در عدل و داد و آزادی و مردمسالاریش میدانیم، ما نمیخواهیم به اندازه شاخ حجامتی خون از دماغ کسی بریزد، ما میخواهیم کشور شاد و بانشاط و آزاد و آبادان شود، آزادی و استقلال سرلوحۀ نظام ما باشد، تا دیگر فریاد رضاشاهی، اهانت به مقدسات و حصر و زندان، خشونت و آزاری نباشد، همه یک صدا برای سازندگی کشور قیام کنند، مسئولان خود را خدمتگذار مردم بدانند و آنها را باور داشته باشند.
و در خدمت به این مردم، که در همه عرصهها، نظام را یاری رسانده و در سرنوشت کشور مشارکت داشتهاند، بهترین استفاده را بکنیم و با اقدام به موقع در رفع مشکلاتشان کوشا باشیم.
اتفاقات این چند روزه هشداری بود برای سران نظام و برای مردم که مبادا ایران جانشین کره شمالی شود و آمریکا و اسرائیل ما را بدانسو بکشانند، باید هوشیار بود که این شورشها نه آخرین بار است و نه تمام شدنی، باید علتها را از میان برداشت، باید بهانهها را از دست مخالفان گرفت، در اطاقهای فکر باید راهی برای اصلاح جامعه و رفع مشکلات مردم پیدا کرد، دشمنان نمیتوانند آشوب کنند، آنها از آشوبها بهره میگیرند و روی موجها سوار میشوند، آنان دوست مردم ما نیستند، جز ویرانی ایران هدفی ندارند.
با عرض پوزش و اعتذار، خداوند یارتان باشد. «آمین»
« دیماه 1396 »
هیأت بنی فاطمه اصفهان
در خاطرات دکتر فضلاله صلواتی
از پیشکسوتان سیاسی و انقلابی
-
- در مورد هیأت بنی فاطمه(سلام الله علیها) باید عرض کنم، خانه ما در محلۀ دردشت بود و پدرم روحانی محل بودند و من با این هیأت از دوران کودکی آشنایی داشتم و عملا در این هیأت منبری اصلیاش پدر بنده بودند که در تمام فعالیت ها و در مقدمه حرکتهای عزاداری با ایشان همکاری میکردند و حضور داشتند و در جلسات خصوصی و هفتگی بنده هم گاهی از همان سن ده- دوازده سالگی شرکت میکردم، بعد از مرحوم پدرم، حجتالاسلام آقای سیدابوتراب درچهای بعد از انقلاب روحانی هیأت بودند.
- هیئت بنی فاطمه استان اصفهان محفلی مذهبی – فرهنگی با یک قرن سابقه فعالیت، یکی از مجموعه های بسیار قوی و انقلابی بوده است، قدمت و تاریخچه هیئت بنی فاطمه به اواخر دوران قاجار و اوایل پهلوی بر میگردد. این هیأت در سال 1295 توسط مرحوم مرشد رجبعلی دردشتی و مرشد رضا ذغالی پایه گذاری شده بود. جلسات هیئت روزهای سه شنبه بعد از نماز مغرب و عشاء به صورت دوره ای انجام میشد که یک روحانی سخنرانی میکرد، پس از آن مداحان اهل بیت(ع) مداحی میکردند.
- اشعار مطرح آنها بیشتر اشعار مرحوم استاد محمدحسین صغیر و مرحوم استادمحمدرضا شکیب بود، اشعار آنها خیلی حساب شده بود و سعی میکردند اشعار بی محتوی و خرافی و اشعاری که موجب وهن ائمه و یا تهمت زده شود، نگویند، هم مرحوم صغیر و هم مرحوم شکیب هر دو مقید بودند اشعارشان مفهوم و محتوی داشته باشد.
- مرحوم صغیر اشعارش را با پدر بنده مرحوم آیت الله حاج شیخ حیدرعلی صلواتی هماهنگ میکرد، که اگر غلو یا خرافهای در آن هست اصلاح گردد.
- آقای مرشدزاده از ارادتمندان به پدر من و به مرحوم صغیر بود و در جلسات ایشان حضور پیدا میکرد ودر مجامعی هم که پدر منبر میرفتند از جمله دهگیها و جلسات هفتگی و هر مناسبتی که سخنران بودند حضور پیدا میکرد.
- حتی اشعاری از پدرم را که خودِ من نداشتم، مداحان این هیأت از جمله مرحوم سیدعلی سقائی در سینه داشتند و از حفظ بودند از ایشان خواستم که مکتوب کنند و به بنده هم بدهند.
- از جمله افراد پیرغلام یا پیشکسوتان نغمههای حسینی، که خیلی مسلط بود،آقای سقایی (مرشدرضا) و برادرش که خیلی خبره بودند از کلمۀ مرشد در زورخانهها استفاده میشد، در اصفهان این کلمه مرشد چه در قهوه خانه، زورخانه، خانقاه و یا حسینیه ودسته های عزاداری و هیأتها استفاده میگردید، در مداحیهای قهوهخانه اول مدح حضرت علی(علیه السلام) را میخواندند و بعد اشعاری از فردوسی و نظامی، بستگی داشت به داستانی که میخواستند بیان کنند، تفریح و حضور اجتماعی مردم در همین مراسم قهوهخانه و روضهخوانی بود و مرشد رضا عموی حاج محمود مرشدزاده بود.
- طایفه سقاییها ومرشدزادهها، نباتیها در هیأت بنیفاطمه محور بودند، خدا رحمت کند مرحوم حاج محمود مرشدزاده را، او جزو مداح های خیلی خوب آن زمان در اصفهان و حتی در تهران بود هیأت بنی فاطمه، یکی از بهترین هیئات آن زمان اصفهان بود، اصفهانیهای ساکن تهران هم نام هیأت عزاداری خود را «بنیفاطمه» گذاشتند.
- محل اجتماعشان، ابتدا مسجد آقانور، مسجد پاسنگ دردشت و مسجد چهارراه دردشت بود تا وقتی که حسینیه بنیفاطمه هنوز ساخته نشده بود، هیأت در بازارچه دردشت برای عزاداری و سینهزنی اجتماع می کردند.
- مسئله دیگری که هیات بنی فاطمه(س) داشت و مؤثر بود، روز سوم عاشورا که دوازده محرم بود هیأتهای شهر که بیشتر صنفی بودند مثل: نانوایان و قصابها و... قبلا به مسجد آقانور میآمدند و به اصطلاح بازدید برای عزاداری انجام میشد و بعد که حسینیه ساخته شد، میرفتند به آنجا و این یک رسم نیکوئی بود که هنوز ادامه دارد.
- در همین مقطع هیأت بنی فاطمه حدود دو سه کیلومتر طول داشت و مرشدزاده محور بود در ظاهر هم اصلاح شده بود هیأت هم فقط دوتا بیرق سیاه در جلو و دوتا در وسط هیأت بود، قسمت جلو شعری میخواندند و سینه میزدند و بخش دوم، بقیه شعر را دم میدادند و سینه میزدند وبلندگوهائی که صدا برسد، طول سیم هم شاید سه تا چهار کیلومتر میشد، روز یازدهم محرم از محل دردشت تا آخر بازار بزرگ حرکت میکردند، هر قسمت بازار بزرگ سردمی و یا دستگاه منبری چیده بودند که مرثیه سرائی شود، تا ظهر به هرجا که میرسیدند، نمازظهر را برگزار میکردند و سپس به راه خود ادامه میدادند، (بعد از انقلاب هم این شیوه ادامه پیدا کرد)، تا حدود ظهر و بعدازظهر به میدان امام میرسیدند و برمیگشتند، آنجا هم که هیأت چند دقیقهای توقف میکرد و عزاداری میشد جلوی سراهای: حاج کریم، مخلص، خان، دروازه اشرف و... بود که محل اجتماع وسیع مردم میشد.
- یکی از مراسم جالب عزاداری در آن زمان فاتحهخوانی و قرآنخوانی برای سیدالشهدا(ع) بود که وقتی هیأت در بازارها حرکت میکرد جلوی مغازهها یک قاری، قرآن میخواند و اقدام قرآنی جالبی بود.
- پیش از پانزده خرداد و نهضت امام خمینی(ر-ه) تشریفات بیشتر از عزاداری بود، مثلا هیأت طوقچی عَلَمها و پرچمهای متعدد خیلی عظیمی داشت، شاید طول هر کدام 20 متر و از پارچۀ اطلس و کرپ تهیه میکردند و پهلوانان محل باید آن را جابجا مینمودند، «هیأت بنی فاطمه» طبقِ چراغهاشان معروف بود، مانند همین حجله ها که بعضا امروز برای گرامیداشت اموات تدارک میبینند، چراغ بادی را دور آن می چیدند و در شب تاسوعا که چراغ و روشنایی امروزی هم نبود از دردشت تا دروازه دولت و تا انتهای خیابان طالقانی پنجاه تا شصت طبق چراغ روی سر میگذاشتند و همه را حمل میکردند و برخی دستهها، علامتهای سنگین و بلند را حمل میکردند که بعضی با کشیدن و سر دست گرفتن و چرخاندن آن علامتها تقریبا یک نوع مانور، شور و حماسه و هیجان به راه میانداختند، قصد همه اینها انشاءا... تعظیم شعائر اسلام بود و هر هیأت یک نماد اینچنینی داشت و البته گاهی هم بین دستهها درگیری پیش میآمد و به جان هم میافتادند که پیشکسوتان و بزرگان میانجیگری میکردند.
- مخالفت با شمائل گردانی و علامتبازی، متأثر از جوّ فرهنگی و انقلابی آن دوره بود و آقای مرشدزاده هم متأثر از همین مسئله مخصوصا در تهران، با ارتباطی که با هیأتهای مؤتلفه اسلامی و دیگر افراد داشت مؤید این حرکت بودند مخالفت با شخصی و یا حکومتی مطرح نبود حتی اگر هیأتی هم میخواست از حکومت طرفداری کند، مردم قبول نمیکردند، محیط یک محیط آگاه کنندهای شده بود.
«بزرگ فلسفه قتل شاه دین این است، که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است» امثال این اشعار، شعار مردم شده بود.
از وقتی که گفته شد به همان روش سنتی عمل شود، همان طبل و سرنا و علامت و شعرهای بیمحتوا و برخی اهانتگونه و بعضی تصنیفهای مجالس تفریح برگشت و روشهای دیوانگی و مسخرگی پدید آمد که روح حضرت زهرا(سلام الله علیها) و امام حسین(ع) از آن بیزار است، حتی سالی که شب عاشورا در آلمان در مسجد امام علی(ع) هامبورگ بودم، با حضور دانشمندان و پروفسورهای ایرانی و آلمانی، گروهی را از ایران دعوت کرده بودند که همان حرکات، تند «سن، سن»! را در میآوردند، فقط ده دقیقه ای حسین عاشقتم، یا جابهجا شدن و بر سرزدن! برهنه شدن و... که اسباب شرمندگی بود و از آن جلسه عظیم، هیچ بهرهای گرفته نشد.
- بعد از پانزده خرداد و نهضت امام خمینی(رحمه الله علیه) چهره هیأتها تغییر پیدا کرد، اشعاری که امام حسین(علیه السلام) و حضرت زینب(سلام الله علیها) را تحقیر میکرد تغییر کرد، «زینب مضطرم الوداع الوداع»، زینب قهرمان شد، حسین قیام کننده کربلا شد و... بصیرت سیاسی در هیأت
- بعد از پانزده خرداد تشریفات کم شد، طبق چراغ وعلامت جمع شد و در برنامههای این مقطع، به خاطر اشعار انقلابی که خوانده میشد، خیلی از جوانان شهر و افراد تحصیل کرده در هیأتها و سینهزنیها حضور پیدا می کردند و جمعیت انبوه می شد.
- روحانیون در این مقطع، حضور خیلی منسجم و قوی داشتند هرچند با موانعی که پیش آمد و کشتار 15 خرداد42، تبعید امام، دستگیری هیأتهای مؤتلفه تهران و اعدام برخی آنها، این انسجام و حضور کمتر شد، اما در اصفهان با وجود: آیت الله خادمی، آیت الله طاهری و آیات: سیدمحمد احمدی، زندکرمانی، اشنی، طیب، ضیاءالدین علامه و... در سالهای 41 و 42 راهپیمائیهای عظیمی انجام شد که تا پیروزی انقلاب ادامه دادند و علماء در جلو جمعیت حرکت میکردند و برخی عکسها از آن زمان موجود است.
- منظور اینکه هیأت بنیفاطمه(س) به خوبی در راستای نهضت امام خمینی(ر- ه) و هماهنگ با مردم انقلابی ایران، حرکت میکرد، در یکی از این حرکتهای عزاداری با حضور گسترده مردم عوامل ساواک از آقای مرشدزاده خواستند که به شاه دعا کند، ایشان گفته بود که: «در جلسۀ آخر که دعا میکنم، به شاه هم دعا میکنم!» در جلسۀ ماقبل آخر خودش را به حالت ضعف وغش درآورد و رندانه زیر بار آن دستور نرفت، از آن زمان در بین مردم محبوبیتش خیلی بیشتر شد البته دعا نکردن به شاه در آن مقطع کارسادهای نبود، این دعا نکردن یعنی سقوط و تبعات سخت بعدی و حتی جلوگیری از فعالیتهای هیأت.
- به احترام ایشان هیأت بنی فاطمه(س) هم در بین مردم احترام بیشتری پیداکرد و محبوبیت وشهرتش بالاتر رفت و افراد بیشتری در آن هیأت شرکت میکردند، در هیأتهای تهران و اصفهان نوع فعالیت مرحوم مرشدزاده در زمینه مداحی و ریش سفیدی و کسوت بودن و پادرمیانی بود، حرف ایشان مورد قبول همه بود، در رفع اختلافات، داوری ایشان را افراد قبول می کردند، آشتی دادن هیأت شیرازیها و یا آبادانیها و... مسئول کمیته امداد شیراز که پیشکسوت هیأت بود افتخار میکرد از ارتباطی که با هیأت بنیفاطمه اصفهان برقرار کرده بود.
- از جمله موارد مورد نظر برای آقای مرشدزاده و هیأت، جذب و آموزش جوانان بود که در کنار هیأت جلسات جوانان همیشه و به صورت هفتگی برقرار بود، که بعد از فوت آقای مرشدزاده هم ادامه یافت و امثال من و حاج آقا زهتاب برای تدریس و آموزش و مرحوم نمنبات، میرباقری، نصوحیان، اثنی عشری و... برای مدیریت جوانانی که در این هیأت فعال بودند و بعضا شهید شدند میرفتیم و این یکی دیگر از جلوههای ارتباط آقای مرشدزاده با جوانان وشهدا می باشد، در برخی وصیتنامههای شهدا از بنده اسم برده بودند که در مراسم آنها بنده شرکت داشته و از فداکاریها و گذشتههای مبارزاتی و آموزشهای آنها بگویم. «رحمت الله علیهم اجمعین»
- در برنامه آموزشی هیأت و نحوۀ مدیریت هیأت تعریف و ارتباط آن با روحانیون عامل مهمی بود، هم از این نظر که منحرف نشوند هم از آن نظر که نوجوانانی که تربیت میشدند، همانند شهید شریف واقفی مقاوم و استوار بر مسلمانی و مسیر اسلام تا آخرین نفس ثابت قدم بمانند، ما به جوانان بنیفاطمه، درس شور حسینی، مبارزه، ایمان، انقلاب و پیروی از نهضت امام خمینی را میدادیم.
- از جمله دلایل استمرار جلسه نوجوانان بنیفاطمه آن بود که مرحوم حاج حسن نم نبات که پسرشان اولین شهید بنیفاطمه قبل از انقلاب است و مرحوم میرباقری که تمام زندگی خودشان را گذاشته بودند برای این جلسۀ قرآنی نوجوانان، در عین اینکه دیگران هم حمایت می کردند، خداوند رفتگان را بیامرزد و زندهها را موفق دارد.
- بین سالهای پانزده خرداد 42 تا سال 57 بهترین دوران عزاداری هیات ها از نظر شعر و مراسم عزاداری برای تحقیق و مطالعه و مهم وموثر بودن در اسلام و انقلاب ایران بود، از محورهای انقلاب در اصفهان، جوانان هیأت بنیفاطمه بودند و در جنگ تحمیلی نیز، از بهترین رزمندگانی بودند که در جبههها حضور داشتند و شهدائی تقدیم اسلام کردند.
- هیأت بنیفاطمه که درگذشتهها از برترین و شایستهترین و با محتواترین هیأتهای اصفهان بود، به مرور زمان با تغییر مدیریتها و شرایط زمان و درگذشت افراد مؤثر در آن، تا حدی دستخوش تغییراتی شد، جای خالی امثال شادروان حاجی محمود مرشدزاده و آقایان: نصوحی، نم نبات و سقائی و ... بیشتر احساس میشود، درگذشت مرحوم مرشد زاده در تاریخ پاییز 1356 اتفاق افتاد، امید است که مدیران جدید بتوانند این هیأت را به اوج ترقی و تعالی برسانند.
- خداوند همۀ درگذشتگان این هیأت مدیران و مداحان و عزاداران را غریق رحمت بیمنتهای خود فرموده و به زندهها توفیق خدمت و پیروی از اهداف امام حسین(ع) را عنایت فرماید. «من الله التوفیق»
«چشم انداز ایران»، ایده های نو و حرفهای تازه
کوشش و تلاش مداوم، تعهد و ایمان پایدار، مردم دوستی و حقباوری مهندس لطفالله میثمی باعث شده که بتواند از خود چهرهای ماندگار به جا بگذارد، نداشتن چشم و نبودن یک دست، از او مردی فعال و پرکار ساخته است، به طوری که او را در میان دیگر مردان خدا، حجّت قرار داده است، برخی افراد با نقص قسمتی از جسم، روحیه خود را میبازند، خود را ناتوان و گوشهنشین میپندارند، به دیگر عنایات الهی ناسپاسند، باید به مهندس میثمی بنگرند و کوششهای او را الگو قرار دهند و به این نتیجه برسند که با تفضلات الهی بهتر از چشمدارها و دستدارها میتوانند کار کنند و برای جامعه مفید باشند.
نوشتهها، تحلیلها، سخنرانیها، تفسیر و تأویل قرآن، بررسی مسائل اقتصادی، شناخت رویدادهای سیاسی، برداشتهای حوادث تاریخ صدر اسلام و تاریخ معاصر و بینشهای مترقی و کارآمد و آیندهنگری در گفتهها و نوشتهها، از او مردی فوقالعاده ساخته است، سوابق انقلابی، حبسها و زندانهای دوران طاغوت و نقش مبارزاتی میثمی در زمان شاه، از وی قهرمانی ملی، مذهبی، فداکار و انسانی جانباز برای اسلام و میهن و خدمتگزاری لایق و نویسندهای توانا و گویندهای صادق، نمایانده است.
ترجمههای میثمی در مقالات و رویدادها و کتابها با قلمی شیوا و تسلط بر زبان انگلیسی و نوشتن مقالاتی ارزنده در مطبوعات و انتشار مجله «چشمانداز ایران» و مصاحبهها و مکاتبهها، هر کدام در جای خود دارای امتیاز فوقالعاده است، با توجه به دشواریها و سختیهائی که در روزگار پیش از انقلاب و مشکلاتی که پس از انقلاب برای او پیش آمد او را محکمتر و پایدارتر ساخت.
پایداری و استقامت میخ سِزَد اَر عبرت بشر گردد
بر سرش هر چه بیشتر کوبند پایداریش بیشتر گردد
آیا در روزگار وانفسای ما میثمی نمیتواند، فردی قهرمان و الگو و حجت برای همگان باشد؟ خدایش موفق و مؤید دارد.
تا 99 شماره مجلۀ «چشم انداز ایران»، مهندس
میثمی و یارانش و همکاران باوفا و فداکارش که خداوند یارشان باد، سعی داشتهاند،
تا آنجا که در توان دارند، بهترین کار را ارائه دهند، کمتر در آن مجله نقطۀ ضعفی
به چشم میخورد، از آن زمانی که مجلۀ «راه مجاهد» را منتشر میکردند، تا امروز
که «چشمانداز» را ارائه میدهند، جز صداقت و راستی و حقپوئی چیزی نداشتهاند
که ارائه دهند، درد مردم را داشتهاند و از سوز درون فریاد میزنند، مینوشتند،
مصاحبه میکردند، آگاهی میدادند.
مهندس میخواند، مهندس مینویسد، ویراستاری میکند، هزینه و زیان دارد و در برابر اعتراضها، ژاژخواهیها، تهمتها و افتراها میایستد، مگر همه را میشود راضی نگاه داشت؟ بالاخره گفتن حق سخت است، تلخ است، و انسانهائی هستند که حقیقت را با همه تلخی پذیرایند، خطقرمزها چه بسیار است و با همه تنگ نظریها بازهم، انسانهای شجاع و با شهامت، حرف خود را میزنند، سخت دشوار است، مرد کهن میخواهد، یاران و همکاران مؤمن و جدی و پرشور نیاز دارد.
هر کدام از شمارههای «چشمانداز ایران» را ورق بزنید، ایدههای نو و حرفهای تازه و مطالب ایدهآل مشاهده میکنید که چشمها را روشن و دلها را قوت میبخشد، سعی دارند از گفتهها و نوشتههای نخبگان جامعه بهره گیرند، فقط به فهرست مطالب مجله نگاه کنید، نوشتهها و اندیشههای برترینها را مینگرید، در سیاست، در اقتصاد، در اندیشه، در توسعه، در هنجارهای اجتماعی، در تاریخ صدر اسلام، در حوادث امروز جهان، در تنشهای دیروز و امروز کشور، تغییر مواضع سازمانها، گروهها و آدمها، در اینکه در دنیا چه خبر است؟ فلسطین، ترکیه، سوریه، عراق، لیبی، عربستان، آمریکا، انگلیس و... ایران در این میان چه نقشی میتواند ایفا کند؟ نشریات جهان دربارۀ ایران چه مینویسند؟ اظهارنظر خوانندگان چیست؟ برای رفع مشکلات جامعه: دینگریزی، انحراف یا شناخت تاریخ، بیعدالتیها، گروه گرائی، رانتخواری، اعتیاد، طلاق و... چه باید کرد؟
با یکی از بزرگترین معضلات قرن، داعشیگری، طالبانی، القاعده و دیگر توطئههای صهیونیستها و امپریالیستها علیه اسلام و مسلمین چه باید کرد؟ سیاست وهابیها چیست؟ که یازده سپتامبر را در آمریکا به وجود میآورند، به تروریستها کمک میکنند، کشور کوچک و فقیر یمن را بمباران میکنند، زن و مرد و کودک را قتل عام مینمایند، به عنوان «خادم الحرمین» حاجیان را به خاک و خون میکشند و هر سال به نوعی عدم لیاقت و توان خود را ثابت میکنند.
«چشم انداز ایران» هر کدام از وقایع پشت پردۀ این حوادث را آشکار میکند و خوانندگان فرهیختۀ خود را در جریان همۀ امور خائنان و خادمان قرار میدهد و چه بسیار خدمتهای دیگر که همه شایسته تقدیر و سپاس است.
این خدمتها بر مهندس و همکارانش مبارک باشد و من آن افتخار را داشتهام که گاه و بیگاه مطالبی را در آن نشریه وزین، قلمی میکنم و خویشتن را جزو خریداران یوسف(ع) قرار میدهم.
از پیشگاه خداوند بزرگ توفیق بیش از پیش میثمی قهرمان و همکاران ارزشمند و والایش را خواستارم و آرزو میکنم که خداوند بر سلامت، سعادت و توفیقاتشان بیفزاید و عمرشان به بلندای آفتاب باشد و هر روز بتوانند خدمت برتری را ارائه دهند.
اصفهان – فضل الله صلواتی
مهرماه 1395