زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات، دکتر فضل الله صلواتی

تصاویر، دست نوشته ها، زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات و...

زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات، دکتر فضل الله صلواتی

تصاویر، دست نوشته ها، زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات و...

نوید اصفهان 9 ساله شد


ما برای آزادی، استقلال، حکومت اسلامی، اجرای عدالت، تلاش می کنیم، از خدمتگذاران مردم و مستضعفان جامعه حمایت داریم، از سوء استفاده کننده ها و آنها که از بودجه بیت المال کاخ ها برپا می کنند، دفترها و تشریفات فوق العاده دارند، سفره های مفصل می اندازند، انتقاد می نمائیم، در حد توان خود برای اصلاح جامعه می کوشیم و می خواهیم به پیروی از انبیاء و اولیاء، دنیا و آخرت مردم را آبادان کنیم....



« نوید اصفهان نه ساله شد »



«چهارشنبه 1 اسفند ماه سال 1375 سال دهم، شماره 444»

«إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیهِ تَوَکلْتُ وَإِلَیهِ أُنِیبُ»

«من قصدى جز اصلاح [جامعه] تا آنجا که بتوانم ندارم و توفیق من جز به [یارى] خدا نیست بر او توکل کرده‏ ام و به سوى او باز مى‏ گردم.» (هود،88)


با عنایت های خدا و حمایت های مردم، سال نهم نشریه نوید اصفهان را نیز با موفقیت پشت سر گذاشتیم و امید داریم که از این آزمایش سربلند و سرافراز بیرون آئیم و بتوانیم نعمتهای الهی را پاس داریم.

بالاخره همه کارهای ما در محضر خدا و امام زمانمان حضرت حجت بن الحسن(عج) می باشد و او ناظر اعمال و رفتار و نوشته ها و گفته های ما بوده است و ما نیز سرباز او هستیم.

«وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ، وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَه، فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»(سورۀ توبه آیه 105) ای پیامبر، به مردمان بگو، هر عملی که از نیک و بد انجام می­دهید، خدا آن عمل را می­بیند و رسول خدا و مؤمنان بر آن آگاه می شوند، آنگاه به سوی خدائی که دانای عالم، پنهان و آشکار است باز خواهید گشت، تا شما را از کارهای که انجام داده اید باخبر سازد.

و الحمدالله که مؤمنان و متّقیان تأییدمان می­کنند و اگر اشتباهی داشته ایم، یادآور شده اند که انشاءالله جبران کرده ایم، بالاخره ما هم انسانیم و وجودمان آکنده از خطا و اشتباه و نقصان آگاهی است، که امیدواریم هرگز از روی عمد نباشد و لجاجتی پیش نیاید،که با این دو برگ نشریه امتحان بزرگی برای ما پیش آمده که اگر خدا با محبت و فضلش با ما برخورد نکند، معلوم نیست چه بر سرمان خواهد آمد، تحمّل این مسؤولیت بزرگ و این امتحان طاقت فرسا کمرمان را خم کرده، که اگر بگوئیم و بنویسم چه می­شود؟ و اگر نگوئیم و ننویسیم، با همین امکانات محدود و اندک و دست خالی، جواب خدا را چه خواهیم داد؟ سخن پیامبر(ص) است که: «اَفضل الجِهاد النصیحه لائمه المسلمین» بالاترین جهاد خیرخواهی و نصیحت گویی به پیشوایان مسلمانان است و ما از مدیر یک اداره و مؤسسه و دانشگاه با آن تشکیلات و تشریفات طاغوتی انتقاد سازنده می­کنیم تا وکیلان و وزیران و امیران و...

اگر خدا پذیرفته باشد، حرفمان را زده ایم، در حد توان خیرخواهی ملک و ملت و انقلاب و اسلام را داشته ایم، به نقاط ضعف و انحرافها به خاطر اصلاح اشاره نموده ایم، «و ما عَلَی الرَسول الا البلاغ» بیش از این هم نمی توانستیم، والا بیشتر فشار می­آوردیم و از تبعیضها، ضعف مدیریتها، انحرافها، خودمحوریها، انحصارطلبی ها، سوء استفاده از مقام و موقعیت ها، حق کشیها، ریاکاریها، کم کاریها، دوروئیها، فریبها و... بیشتر انتقاد می کردیم، در هر شرایطی اگر کسی یا گروهی و یا چیزی را حق تشخیص می دادیم، از آن دفاع و حمایت می نمودیم.

اگر به این نتیجه رسیدیم که فردی مظلوم واقع شده، تا پای جان طرفداریش می نمودیم، مولایمان علی(ع) دستورمان داده که: «کونا لِلظّالِمِ خَصما وَ لِلمَظلومِ‌ عَونا» هماره دشمن ستمکار و یاور مظلوم باشید و ما خواسته ایم که چنین باشیم.

آقایان تهدید کردند که ممکن است آبروی خودتان و نشریه شما برده شود، به آنها گفتم، برادران، ما که آبروئی برای خود قائل نیستیم و اگر به نظر شما چیزی هست، افتخارمان آن است که آن را در راه خدا، اسلام، انقلاب و مردم، از دست بدهیم.

بگذار گروه ها و باندهایی اهانت کنند، فحاشی کنند، به در و دیوار علیه ما شعار بنویسند، اعلامیه پخش کنند، راضی به رضای خدا هستیم، ما از گذشته های دور آرزوی شهادت در راه خدا را داشتیم، برخی می خواهند با چهار تا فحش و بدگویی ما را بترسانند، آخر سرسپردۀ خدا که از چیزی و کسی نمی ترسد، ما با مال و منال و مقام و قدرت هم خداحافظی کرده ایم، مغازه، تجارتخانه، مسجد و محراب هم نداریم، مدیریت و ریاستِ هیچ جایی در اختیار ما نیست که خود را وابسته کنیم و از تباه شدن آن وحشت داشته باشیم.

ما از محیط ساکت و آرام و بی سروصدا خوشمان نمی آید، دوست داریم همه جا شور و نشاطِ انقلابی باشد، مردم روحیۀ  انقلابی و تهاجمی داشته باشند، حتی علیه خود ما.

بگذار بچه ها سنگ بیندازند، فریاد بزنند، عصبانی شوند، بالاخره نتیجۀ انقلابی بودن همین چیزها است، وقتی کسی از ما انتقاد نمی کند، ناراحت هستیم، وقتی بدکاران و مفسدان و خودخواهان بدمان را نمی گویند، ناراحتیم، با خود فکر می کنیم که: نکند به سازش کشیده شده­ایم!

ولی آرزو داشتیم که عاقلانه از ما انتقاد شود، نه با اهانت و بدگویی و تهمت، نه با انگهای مختلف، ما که از سال 1330 تاکنون در روزنامه ها و نشریات کشور قلم می­زنیم، همه­اش دربارۀ اخلاق، ایمان و عدالت و وحدت و آزادگی و اسلام و انقلاب و تاریخ اسلام بوده است، کتابهایی را هم که قلمی کرده ایم، همه در این مقوله­هاست، عیبمان آن است که همۀ آدمها را دوست داریم، برای همۀ مقامات مملکت احترام قائلیم، بد کسی را نمی گوییم، جز حمایت از مظلوم و مقابلۀ با ظالم، نمی خواهیم کاری انجام داده باشیم، پس چرا در نشریه هایتان، نه به ما، بلکه به همه عاشقان انقلاب توهین می کنید و خود را به گناه می اندازید، حضرت صادق(ع) می فرمایند: «کفاکَ نَصره من الله ان ترا عدوّک یعمل بِمَعصیَه اللّه‏» برای تو همین پیروزی بس است که می بینی دشمنت به گناه افتاده است، خدا را شکر، آخر ما می خواهیم بگوییم که دشمن نداریم، اینها دوستان ناآگاه و ناپخته ما هستند و انشاءالله همه با هم اصلاح می شویم.

باید مطالعه کرد، باید فکر داشت، باید عادل بود، «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» و بندگان ویژه خدای مهربان، کسانی هستند که در روی زمین با تواضع و فروتنی زندگی می کنند و هرگاه افراد جاهل به آنها اهانت کنند، با سلامت نفس و فروتنی با آنان برخورد می کنند.(فرقان، 63) و مبادا که ما جاهل باشیم و فریب خورده و اینکه بخواهیم با مخالفان بر خلاف سیرۀ اسلام عمل کنیم.

ما پیوسته دعا می کنیم که بی نیاز از خلق باشیم، تا بتوانیم برای خالق کار کنیم و هرچه این گروههای فشار با ما چماقی برخورد کنند، خود را موفق­تر احساس می کنیم، «الهی هب لی کمال الانقطاع الیک» و راستی چقدر جای شکر و سپاس دارد که نامردان و ناسپاسان کسی را نخواهند و دوستش نداشته باشند و او را بیشتر متوجه حق و انجام وظیفه اش نمایند.

کارگاه، مزرعه، اداره، دانشگاه، مدرسه، کلاس و مغازه که روزی رسان نیستند،  و ما از روزی که قصد مبارزه با باطل ها و حمایت از حق را داشتیم همچنان شهر به شهر و زندان به زندان و مدرسه به مدرسه تبعیدمان می کردند، همچنان که امروز از دانشگاه اصفهان و مزدوران و غلامان جان نثار و سرسپرده ها، پرونده مان را زیر بغلمان می­گذارند که: عمو تو را به خیر و ما را به سلامت، حوصله دردسرت را نداریم، آخر آنها نمی­ دانستند که یک دسته کلید است به زیر بغل عشق، و عاشق را از چه می­ترسانند، عاشق که نمی تواند آرام بگیرد، سکوتش هم فریاد است و امروز هم ما با هیچ و پوچ این چهار صفحۀ آگهی را منتشر می­کنیم که چقدر دلِ نادرستان را به درد می­آورد و نمی­دانند به کجایش چنگ زنند و دستاویزی پیدا کنند که: «الغَریقُ یتشبَّث بکل حَشیش» بگذار بگویند تا گناهانشان بیشتر شود، و ما با قرض و وام قرض­الحسنه و با آگهی های انحصار وراثت و ترمیم موی سر! بالاخره حرفهایمان را می زنیم و خوشحالیم که تاکنون وظیفۀ امر به معروف و نهی از منکر را به نحو احسن انجام داده ایم.

آن نشریه بی نام و نشان نوشته که: «نویدیان، در چین خوش گذشت» آری برادر، در چین، در انگلستان، در یونان، در ایتالیا، در فرانسه، در اسپانیا، در آلمان، در الجزایر، در لیبی، در نروژ، در سوئد و بارها در عربستان و سوریه و دیگر جاها، در همه جا خوش گذشته، جای انسانهای خوب هم خالی بوده، در کنگره و سمینارهای همۀ آنها مقاله داشتیم و به عنوان یک شخصیت علمی دعوت شده بودیم، آنها که برای علم ارزش قائل بودند و فهم و شعور هم داشتند، برای دانشمندان و نویسندگان ارزش قائل بودند و با احترام دعوتمان می­کردند و پول بلیط و هتل را هم می­دادند و در هیچکدام از این سفرها، تحمیل بر بیت المال نبوده ایم، که برخیها سفرهای تشریفاتی اربابانشان را فراموش کرده اند و به سفرهای علمی و سیاسی ما چشم دوخته اند.

برادر ناشناس من که در نشریه ات به این راز عظیم پی برده ای، هر کجا پولی برای مسافرتهای بنده از بیت المال داده شده، بفرمائید، تا با غرامت باز گردانده شود، به بزرگترهایتان بگوئید، از حالا که کودک هستید، شما را با دروغ و کلک تربیت نکنند.

و در شب نامۀ دیگرشان بزرگترین جرم محکومیت بنده را «رد شدۀ شورای نگهبان، یاور بازرگان و حامی (آیت الله) منتظری» گفته اند.

آری برادر، درست نوشته اید، بنده را به خاطر نوشته های همین «نوید اصفهان» به علت قاطعیت روی حق و باورهای دینی رد کرده اند، از آنها خواهش کردم که در دادگاه صالحه ای محکومیت بنده را اعلام کنند که هنوز انجام نگردیده است و بقیه هم درست است، با مرحوم بازرگان از زندانهای او در سالهای: 1340 تا 1357 آشنا شدم و جز تقوی، راستی و درستی و ایمان، چیزی از او ندیدم و او کسی بود که خودش را فدا و محو در اسلام کرده بود، او معصوم نبود، ولی در مجموع خدمتگزار شایسته ای برای اسلام و مسلمین بود.

بد نیست که به یک جریان تاریخی اشاره کنم، معاویه نامه ای برای حضرت علی(ع) نوشت که: تو با خلفای پیشین هم میانه خوبی نداشتی و به آنها ارادت نمی ورزیدی و... حضرت علی(ع) در پاسخ او می نویسند: «وَ لَعَمْرُ اَللَّهِ لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْتَ... » به خدا قسم که قصد بدگویی از مرا داشته ای، ولی از من ستایش کرده ای و می خواستی مرا رسوا کنی، اما خود را به رسوایی کشانده ای، مسلمان تا زمانی که در دینش شک نکرده، در یقینش تردیدی پیدا نمی شود.

و در جای دیگری از این کاغذها نوشته اند که: بنده و پسرم فرزند انقلاب نبوده ایم و انقلاب فرزندان خود را نمی خورد، بسیار خوب برادر، ما که با کسی دعوا نداریم، طلبکار هم نیستیم، از کنار انقلاب هم به نان و نوایی نرسیده ایم و چیزی هم از کسی نمی خواهیم، ولی باز توصیه مان این است که سوابق ما را از مربیانتان، از همانهایی که به شما خط می دهند و هزینه کاغذ و چاپ نشریه تان را می پردازند بپرسید، که تا با این نوشته ها مردم به شما نخندند و فکر کنند در ایران نبوده اید و شاید از جای دیگری برای اختلاف اندازی آمده اید!

در ویژه نامه شماره 5 انصار، آورده اند که اخیرا بنده نام «طوفان» را برای خود انتخاب کرده ام، متأسفم که بگویم این آقایان مثل آنکه بزرگتری ندارند تا برخی مسائل را برای آنها بگوید! برادر عزیز، بنده از سال 1335 در اشعار انقلابی خود «طوفان» تخلص می کردم، چون تنها کسی که در آن ایام اشعار انقلابی مذهبی می سرود، بنده بودم و رادیوهای مخالف شاه می خواندند و نشریات مخالف طاغوت آنها را درج می کردند و حتی در سال1337 در نشریه «مکتب اسلام» اشعار بنده با نام «طوفان» درج شده و دو جلد کتاب شعر: «نوای آزادی» و «بهار آزادی» به نام طوفان پیش از انقلاب منتشر شده و من نمی دانم شماها با این عجله به کجا می­خواهید بروید؟

شما با نوشتن این مطالب عاری از حقیقت، مردم را بیش از پیش به طرف ما سوق می دهید، مردم به ما اظهار علاقه می کنند و بیشتر متوجه حقّانیت ما می شوند، آخر ما که مریدباز نیستیم، ادعایی هم نداریم، به قول شما در همان نشریه انصار، یک هفته نامه افلیج و از کار افتاده ای هستیم که زندگیمان بسته به چند آگهی و مقداری وجه اشتراک است و دیگر هیچ.

پس طاقت این همه مشتری و طرفدار را که شما برای ما می فرستید، نداریم و نشریه کوچکمان با این گرانی کاغذ و چاپ، آنقدرها چاپ نمی شود که جوابگوی تقاضاهای بسیار مردم باشد و جز یکی دو تحلیل سیاسی، دو سه خبر از استان اصفهان و مقداری آگهی چیزی نداریم.

در هر صورت از خدا بخواهید که ما و شما را هدایت کند، تا بتوانیم برای رفع مشکلات مردم و ایجاد وحدت بین اقشار مختلف اقدام نمائیم، مردم را علاقمند کنیم تا در انتخاباتهای مختلف مجلس، ریاست جمهوری و شورای اسلامی شهرها به راحتی شرکت نمایند و اگر ما و یا هر کس دیگری از مسیر: کتاب، سنت، عقل، اجماع و ولایت فقیه خارج شدیم، تذکر دوستانه بدهید، مقاله بنویسید، انتقاد علمی داشته باشید، با فحش دادن و اهانت کردن و تهمت زدن که کاری اصلاح نمی شود و فقط بر لجاجتها، شدّت عملها، خشونتها و اختلاف بین نیروهای متدین و نمازخوان افزوده می گردد.

تا حدی از بحث اصلی خارج شدم، سال 1375 برای هفته نامۀ کوچک نوید اصفهان سال موفقی بود، این نشریه توانست حرفهایش را بزند، آگاهی بدهد، راهنمایی کند، روی کلمه حق تکیه داشته باشد، از عدالت و آزادی و از اسلام ناب محمدی بنویسد، بدکاریها، نفاقها و ستمها را افشا کند و برگی بر تاریخ این مرز و بوم بیفزاید.

جناب آقای اشعری، معاونت محترم مطبوعات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، در اوایل سال1375 ضمن یک سخنرانی به چند نشریه از جمله نوید اصفهان اخطار دادند، توبیخ فرمودند که تا امروز هنوز خلعتِ عنایتی از ایشان به دست ما نرسیده است! چند مرتبه هم از دست اندرکاران ارشاد اصفهان سراغ گرفتیم و اخطارمان را خواستیم که آقایان هم در جریان نبودند.

می گویند: مردی هر شب همسرش را کتک می زد به طوری که داد و فریاد او بلند می شد، روزی همسایه ها از علت این عمل پرسیدند، مرد گفت: می دانم که کار بدی انجام می دهم، آخر من که نمی توانم به او نفقه بدهم و نمی توانم غذا و مسکن و لباس همسرم را تأمین کنم، وسیلۀ مسافرت و تفریح و میهمانی و گردش هم برای او ندارم، طلا و جواهر و لوازم زندگی هم نمی توانم برایش بخرم، پس اگر او را کتک نزنم، مردم از کجا بفهمند که من شوهر او هستم!؟

و اگر آقایان ما را توبیخ نفرمایند، مردم از کجا بفهمند که نیازهای نشریه های غیروابسته چگونه باید تأمین گردد؟

سال گذشته اداره ارشاد اصفهان، فقط 500کیلو کاغذ تعاونی به ما فروختند و امسال تا حال 322کیلو، مرحمت کرده اند، که برای دو یا سه شماره کافی است.

آقای حسینی، معاونت محترم ارشاد اصفهان هم با خوشرویی، هر روز نوید آینده را می دهند، ما نیز به بی محبتی و کم لطفی آقایان کم کم داریم عادت می کنیم، «هر آن کس که دندان دهد، نان دهد»، ما که از اول برای خوش آمدن و تعریف و تمجیدگویی از وزیر و وکیل و مدیری کارمان را شروع نکرده ایم، آگهی های مردمی را که موافق میلمان بوده چاپ کرده ایم، گرچه دلمان می خواهد به جای هر گونه آگهی فقط مطلب چاپ کنیم، گرچه به خاطر موضع گیریهامان با تیراژ نسبتا زیاد و حتی چندین چاپ از یک شماره بازهم مورد بی مهری هستیم و شاید ما از زن صیغه ای ارشاد بوده ایم! کاش ادارۀ ارشاد اصفهان وامهای مطبوعاتی، مقدار کاغذ فروخته شده به نشریات و میزان آگهی هر هفته نامه را در لیستی با مهر و امضاء منتشر می کرد و ما نیز مجانا آن را چاپ می کردیم و نشر می دادیم، تا شایعات تبعیض از میان می رفت.

آخر نشریه ای با امتیاز سیاسی، باید چه بنویسد؟ فقط خبرهای گذشته و دید و بازدیدها و خبر انجام وظیفه مسؤولان را!؟

آخر ما که تملق بلد نیستیم، فحش یاد نگرفته ایم، نمی خواهیم فردی را خراب کنیم، از آنچه حق تشخیص می دهیم حمایت می کنیم، با باطل مخالفت می ورزیم، از اینکه تاکنون حرفمان را زده ایم و بندگان مخلص خدا دوستمان دارند و تشویقمان می کنند، راضی هستیم و همین برای دنیا و آخرت ما بس است، ما برای آزادی، استقلال، حکومت اسلامی، اجرای عدالت، تلاش می کنیم، از خدمتگذاران مردم و مستضعفان جامعه حمایت داریم، از سوء استفاده کننده ها و آنها که از بودجه بیت المال کاخ ها برپا می کنند، دفترها و تشریفات فوق العاده دارند، سفره های مفصل می اندازند، انتقاد می نمائیم، در حد توان خود برای اصلاح جامعه می کوشیم و می خواهیم به پیروی از انبیاء و اولیاء، دنیا و آخرت مردم را آبادان کنیم، ما نظری جز رضای خدا و خشنودی مولایمان امام زمان(عج) و هدایت مردم نداریم و هیچ چیز دیگری را نمی خواهیم به شرطی که شما خوانندگان عزیز هم دعایمان کنید و راهنمائیمان نمائید.     «خدایتان موفق دارد»

فضل االله صلواتی

نوید اصفهان 8 ساله شد


«نوید اصفهان» هشت ساله شد

«چهارشنبه 9 اسفند ماه سال1374 سال نهم، شماره 394»

 

«إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیهِ تَوَکلْتُ وَإِلَیهِ أُنِیبُ»

«من قصدى جز اصلاح [جامعه] تا آنجا که بتوانم ندارم و توفیق من جز به [یارى] خدا نیست بر او توکل کرده‏ ام و به سوى او بازمى‏ گردم.» (هود،88)

به یاری خدای بزرگ و حمایت های مردم و تلاش مستمر همکاران، یک سال دیگر را پشت سر گذاشتیم و از بهمن ماه وارد سال نهم انتشار این نشریه کوچک شدیم، و «هر چه آید سال نو، گویم دریغ از پارسال» مشکلات مالی در درجۀ اول نه برای ما که برای اکثریت مردم، رنج آور شده، از مایحتاج عمومی گرفته تا لوازم و وسائل زندگی، هزینه های مطبوعاتی سرسام آور بالا رفته، نشریات شهرستانی که محلی از اعراب ندارند، بیشتر از همه آسیب پذیرند و اگر منتشر شوند مردم نگاهی به آن می اندازند و اگر هم نبود اصلا متوجه نمی شوند و اگر روزی در جائی یکی از دست اندرکاران نشریه را دیدند و یا از کنار دکه روزنامه فروشی رد شد، می پرسند: سرنوشت نشریه شما به کجا انجامیده است!؟ آیا هنوز ادامه دارد؟ آیا با جوّ موجود فلان خط می گذارند نشریه شما منتشر شود؟

مردم چه کاری می توانند بکنند؟ فعلا نان و گوشت و برنج و سیب زمینی، مسأله اصلی شده است و به گفته پیامبر گرامی(ص) «من لا معاش له، لامعاد له» اگر زندگی نباشد، آخرتی هم نیست، بالاخره دنیا کشتزار آخرت است و انسان باید چیزی داشته باشد که برای آخرتش سرمایه گذاری کند.

شب چو عقد نماز می بندم                                          چه خورد بامداد فرزندم

متأسفانه در جامعه ما، امروز، شکم مسأله اصلی می شود و معنویات، تفکر و روشنفکری، و نقد و تحلیل و بررسی و امثال این واژه ها به خاطر نیازهای اولیه جامعه برای اکثر افراد در مرحلۀ دوم اهمیت قرار گرفته یا به دست فراموشی سپرده می شود و بود و نبود امثال نشریه ما و هفته نامه ها و نوشته هائی این چنینی، برای جامعه چندان اهمیتی ندارد؟ اگر بود عقده ای خالی می شود و اگر نبود هم هیچ، ولی آیا این بینش در بین برخی افراد اجتماع، وظیفه ما را سلب می کند؟ آیا به امثال ما این اجازه را می دهد که نگوئیم و ننویسیم؟ حتی اگر امکانات در اختیارمان نباشد و منافقان و مزدورها و سرسپرده ها دوستمان نداشته باشند؟ همۀ آنها که می شناسندمان و با فرهنگ و دانش و آزادگی سر و کار دارند نهایت علاقه را به ما دارند، از نهار و شام خود کم می گذارند و نشریه خودشان را یاری می کنند، و راستی در این دنیای وانفسا، عدم وابستگی، نوکر جیره خوار کسی نبودن، برده و بنده نشدن و در برابر هر کسی دولا و راست نشدن هم خود عالمی دارد و لذتی وافر.

به دست آهن تفته کردن خمیر                        به از دست بر سینه پیش امیر

بگذار کسی کمکمان نکند، بگذار حتی از حق مسلّممان محروممان کنند، در نیمه دوم امسال فقط 500کیلو کاغذ به اندازه چند شماره عنایت شده، که قیمت آن با بازار آزاد تفاوت زیادی نداشته است (حدود 20تا30هزار تومان!) و متعاقب آن اخطار که چرا دیر منتشر کرده اید؟ و چرا موی دخترک دبستانی از زیر روسری نمایان است؟

و گاهی ما را با چند آگهی (انحصار وراثت و تأسیس شرکت) مفتخر می کنند، آن هم با قیمت نازل که تا چندی پیش 10درصد آن را هم به حساب خزانه داری واریز می کردیم، آگهی های حصروراثت از سه نوبت به یک نوبت تقلیل پیدا کرده و در این تورم موجود، قیمت آگهی ها نه تنها افزایش نداشته، بلکه با کم شدن نوبت، کاهش هم یافته است و شاید در توزیع عادلانه آگهی ها هم دقت نمی شود و بعد هم اداره محترم دارائی برگۀ مالیاتی برای این آگهی ها می فرستند، تعرفۀ چاپخانه ها هم برای هر دوهزار شماره 8صفحه ای، با اندازه های این نشریه کوچک ما حدود 60 الی 70 هزار تومان می شود، یعنی حدودا هر نسخه 35تومان تمام می شود (اگر تا چند روز دیگر بالاتر نرود!) در اصفهان که قیمت ها بالاتر است و هزینۀ چاپ با تیراژ بالا و بدون دست داشتن به منابع دولتی غیرممکن است، مائیم و همین چند آگهی مختصر و رفت و آمد بسیار تا طلبها از ادارات وصول شود.

و با خود فکر می کنیم که بدینوسیله اگر حرفی برای گفتن هست و آن را مکتوم نداریم، فرصتها از دست می­رود، بگذار مردم را برای شرکت در انتخابات تهییج کنیم و همه را پای صندوق های رأی برای انتخاب اصلح بکشانیم، انشاءالله با همین قلم زدنها جلوی نفوذ افکار نادرست و تهاجم فرهنگ بیگانه را بگیریم، مردم را در مسیر انضباط اقتصادی و عدالت اجتماعی و رشد و توسعۀ کمی و کیفی قرار دهیم، با بی عدالتی، تبعیض، فساد و اختناق به مبارزه برخیزیم.

آنها که متوجه مسؤولیتهای شرعی و اجتماعی نیستند، ادامه اینگونه فعالیتهای مطبوعاتی و دینی را در این شرایط و با هزینه های سرسام آور، یک نوع دیوانگی به حساب می آورند، انسان پولش را بدهد و همۀ نادرستان و ناپاکان را با خود دشمن کند، به طوری که انحصارطلبها چشم دیدنت را نداشته باشند، فرومایه ها تأییدت نکنند، و دریوزه ها شغلت را بگیرند، مزدورها مسخره ات کنند، که چرا با ما و یا به اتفاق ما با فلانی همراه نشدی و چنین  نگفتی و چنان ننوشتی؟

زندگی پرماجرای ما پیوسته سرشار از این دیوانگی ها بوده است و لذت دیوانگی در سنگ طفلان خوردن است و اگر احمقها سنگمان نزنند، از کجا مردم و خودمان بدانیم که دیوانه هستیم؟ «و یقولونَ قد خولطوا و لقد خالطهم امر عظیم»  «دریا همه عمر خوابش آشفته است»

آقائی در تلفن تهدید می کردند و می گفتند: فلانی، جانت در خطر است، گفتم برادر ما از اول، از سال40، از مبارزات سال42 تا امروز جانمان در خطر بوده است و عجیب است که شما تازه از راه رسیده ها، متوجه این امر شده اید، ما از همان روزی که کمر برای مبارزه با بی عدالتی بستیم و پیوسته از حق حمایت کردیم، جانمان در خطر بوده است.

این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست                                  روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم

ما چون انقلاب را دوست داریم و عاشق مردمیم، طعنه هاشان را به جان خریداریم.

منی که نام شراب از کتاب می شستم                                        زمانه، کاتب دکان مِی فروشم کرد

جناب آقای اشعری معاونت محترم مطبوعاتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در مصاحبه ای فرمودند: کاغذ مطبوعات را مجانی توزیع می کنیم، کاش رسید کاغذ مجانی این نشریه کوچک آزاد و مستقل و بدون وابستگی اصفهان را در جائی چاپ و منتشر می کردند، تا مردم بیش از پیش به خدمات فرهنگی و مطبوعاتی و مبارزه با تهاجم فرهنگی آن وزارتخانه پی ببرند و متوجه شوندکارگزاران این وزارتخانه با چه شرح صدر و صداقت و ایمانی، به آزادگی ارج می نهندو چون پدری مهربان همه را یکسان می نگرند و برایشان نشریات و روزنامه های مختلف وابسته و غیر وابسته فرقی نمی کند، از لحاظ وام، تقسیمات آگهی، ارائه کاغذ و دیگر چیزها... برای آنها همه یکسانند.

انشاءالله اداره ارشاد اصفهان هم طی گزارشی به جراید، اعلام کنند که با هر کدام از نشریات محلی چگونه برخورد کرده اند؟ تا همۀ مردم در جریان امر قرار گیرند و بیش از پیش به حسن نظر این اداره پی ببرند و میزان وام دریافتی هر کدام از نشریات را نسبت به سوابق و تیراژشان، توزیع و نوع آگهی و...  درج کنند.

ما در ادارۀ این هفته نامه، از نظر مالی هیچ امیدی به آینده نداریم که با این گرانی چاپ و کاغذ و نبود هر گونه امکانات، چه خواهیم کرد؟ مثل گذشته امیدمان تنها به خدا و عنایات مردم است، و نظری جز به رضای مولایمان امام زمان(عج) نداشته ایم، کما فی السابق، خوبی­ها را می ستائیم و از بدی­ها، انتقاد کرده و از حق، با همۀ تلخیش حمایت می کنیم، و اینکه بندگان مخلص خدا دوستمان دارند و تشویقمان می کنند، راضی هستیم و  برای دنیا و آخرت خود مفید تشخیص می دهیم، انتقاد افراد صالح و بی نظر را به گوش جان می شنویم، نظریات آنها را در نشریه کوچکمان می آوریم، و سعی می کنیم که خود را اصلاح کنیم و با مخالفان تاکنون از مسیر عدالت خارج نشده ایم، حق را گفته ایم و آرزو داشته ایم که مثل یک برادر مشفق حرفمان را اگر صحیح تشخیص دادند بپذیرند، از هیچ کس، هیچ انتظار نابجائی نداشته ایم، پیوسته مدافع محرومان و مستضعفان هستیم، ما برای آزادی، استقلال، خون شهداء، رنج انقلابیون، تلاش خدمتگذاران، ارزش قائلیم و می خواهیم که جوانانمان انشاءالله بیش از پیش در مسیر حق و عدالت قرار گیرند و برای اعتلای مملکتمان، انقلابمان، اسلاممان، تلاش کنند و برای اصلاح دنیا و آخرت خود بکوشند و اگر خدای ناکرده اشتباهی در کار ما بوده و یا خطائی مرتکب شده ایم، به خاطر رسیدن به این اهداف مقدس بوده است.

و شما خوانندۀ عزیز، کما فی سابق ما را تنها نگذارید، دعایمان کنید، نامه بنویسید، انتقاد و راهنمائی نمائید، تلفن بزنید، وقتی دفتری پیدا کردیم، به ما سر بزنید و اگر دوستمان دارید، خسته نباشید بگوئید و اگر اشتباهی داشته ایم تذکر بدهید و پیوسته از درگاه خدای بزرگ، برایمان توفیق خدمت به مردم را بخواهید و ما تنها به عشق مردم زنده ایم و در شادیشان شاد و در غمشان اندهگین هستیم و آرزومان گسترش عدل و آزادی، آبادانی و رفاه در سرتاسر ایران عزیز است برای همۀ مردم، به امید آن روز.

فضل الله صلواتی

 

 

 

نوید اصفهان 7ساله شد


«نوید اصفهان» هفت ساله شد


«چهارشنبه 28 دی ماه سال 1373سال نهم، شماره 333»

 

«إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیهِ تَوَکلْتُ وَإِلَیهِ أُنِیبُ»

«من قصدى جز اصلاح [جامعه] تا آنجا که بتوانم ندارم و توفیق من جز به [یارى] خدا نیست بر او توکل کرده‏ ام و به سوى او بازمى‏ گردم.» (هود،88)

دوران آزمایش­ها چقدر سخت و دشوار است و همیشه در زندگی افراد، آزمایش الهی وجود دارد و بدن­های ضعیف و رنجور ما طاقت بسیاری از آن ابتلائات و دردسرها را ندارد، در جائی که حضرت علی(ع) در دعای کمیل از عظمت و از سختی بلای الهی می نالد و در چندین جای این مناجات گرانقدر، از آن آزمایش ها شکایت دارد و از خدا می خواهد که از آن سربلند بیرون آید، معلوم نیست که تکلیف امثال من چه خواهد شد؟ و خیلی­ها را دیدیم که دنیا و موقعیت­ها، آنها را فریب داد و «هر روز به رنگی بت عیار برد دل» و شاید اگر ما در زمان صدر اسلام بودیم، خیلی از کارها و موضعگیری­ها را توجیه می کردیم!

و ما که از همۀ چیزهای خدا، یک کار پر دردسرش را انتخاب کرده ایم و نمی خواهیم هم که در جهت آب شنا کنیم، آب تند هم همه چیز را با خود می برد و ما هرگز با آب نرفته ایم و نان را نرخ روز نخورده ایم و از هر طرف که باد آمده، باد نداده ایم و همیشۀِ خدا، معطل بوده ایم، مثل آنکه سرنوشتِ ما را به این صورت رقم زده اند.

روح پدرم شاد که می گفت به استاد                               فرزند مرا عشق بیاموز دگر هیچ

و آنکه عشق آموخته، دیگر آرامش ندارد و مگر عشق و آسایش با هم جمع می­شوند؟ «عشق آشفتگی و خانه خرابی دارد» و ما به خدا و مردم دلبسته ایم، از همان اول خویش را وقف مردم کردیم و برای همین تاکنون آب خوش از گلویمان پائین نرفته است و همیشه مزدوران ساواک و منافقین مخالفمان بوده اند، دوستمان نمی داشتند، در راهمان سنگ می انداختند، کارشکنی می­کردند، معترض بودند و جوجه های تازه سر از تخم درآورده نصیحتمان می­کردند که چنین باید کرد و چنان باید شد،  و ما نیز در پاسخشان سر تکان می­دهیم و لبخند بر لب داریم، ما سخت به راهنمائی و نصیحت اندیشمندان و خیرخواهی و عنایت عقلا و مردان انقلابی نیازمندیم، اما نه انقلابیون بعد از پیروزی انقلاب! و قهرمانان پس از جنگ! که متأسفانه بیشتر سرو صدا راه می اندازند و میدان داری کرده، کرّ و فرّ و گرد و خاک بلند کرده و تهدیدمان می کنند. آخر برادر:

عشق کار نازکان نــرم نیست             عشق کار قهرمان است ای پسر

بچه ها، شما که قبل از انقلاب را ندیده اید، شما که مردان انقلاب را نمی شناسید، شما که سختی­های دوران طاغوت را نچشیده اید، شما که کارد دیکتاتورها، تا مغز استخوانتان نفوذ نکرده، شما که رنج شاهنشاهی را ندیده اید، شما که با قطره قطره خونتان نهال انقلاب را آبیاری نکرده اید، پس چرا غیب و تهمت و امر و نهی می کنید؟ آن عالِم چنین است و آن روحانی چنان، آن یکی لیبرال و آن دیگری ملی گرا، آن یکی کند و این یکی تند! و...

«... وَ مَا أَنْتَ وَ الْفَاضِلَ وَ الْمَفْضُولَ وَ السَّائِسَ وَ الْمَسُوسَ، وَ مَا لِلطُّلَقَاءِ وَ أَبْنَاءِ الطُّلَقَاءِ وَ التَّمْیِیزَ بَیْنَ الْمُهَاجِرِینَ الْأَوَّلِینَ وَ تَرْتِیبَ دَرَجَاتِهِمْ وَ تَعْرِیفَ طَبَقَاتِهِمْ؟!...»(نهج البلاغه، نامه 28)

تو را چه کار که چه کسی برتر است و چه کسی فروتر و چه کسی پیرو است و چه کس پیشوا؟ به آزاد شده های پس از پیروزی و فرزندان آنها چه، که میان مهاجران نخستین و رتبت آنان فرق بگذارند و چه کاره اند که درجه های آنها را شناسائی کنند.

در بعضی اداره ها و مؤسسه ها جوانان نوخطی را می­بینیم که احضار می­کنند، اخطار می دهند و در مدیریت­ها دخالت و مسؤولیت­ها را مشخص می­کنند و محیط وحشت می آفرینند و مردم را دفع می­کنند و بالاخره مدیران ضعیف هم که میزشان را از همه چیز مهمتر می­دانند، تابع این عناصر می­شوند، کسانی که نه از قبل انقلاب چیزی می­دانند و نه در جبهه ها برای اسلام و انقلاب و ایران جانفشانی کرده اند، و اگر چنین مراکزی لازم است بهتر نیست که در دست عقلا و لااقل با مسؤولیت کسانی باشد که پنجاه سال از عمرشان گذشته باشد و تا حدی سرد و گرم روزگار را چشیده باشند و آدمها را بشناسند؟

ما که نه مدعی کاری هستیم و نه خدمتی که در خور مقام ربوبی و مردم باشد، اما نمی توانیم تحمل کنیم که نوخاسته ها و تازه از شیر گرفته شده ها و آنها که در پیروزی انقلاب هیچ نقشی نداشته اند و جز کارشکنی و اهانت، کاری نمی کردند، در کوی و برزن اختلاف اندازی کنند و مردم را به جان هم بیندازند، امید که خدایشان هدایت فرماید.

و ما با هر سختی و مرارتی بود، با انتشار این چهار برگه هفته نامه، در این دوران وانفسا، یکسال دیگر هم مقاومت کردیم، با اینکه اقشار واقعی مردم و دینداران، دوستمان دارند و تشویقمان می­کنند و اگر بیش از صدهزار نسخه نشریه را چاپ کنیم، چیزی از آن نمی­ماند و حتی به چند برابر قیمت خرید و فروش می­شود، ولی تن ما ضعیف است و بضاعت اندک و در سال گذشته هیچگونه کمکی از ناحیتی نداشته ایم، غیر از تعدادی آگهی و وجوه مشترکین، دوستان صمیمی هم بالای گود ایستاده اند و تشویق می­کنند و می­گویند: لنگش کن و مخالفان کج اندیشمان هم هر چه بیشتر علیه ما تبلیغ می­کنند تا سرمان شلوغتر شود و هواخواهان نشریه کوچکمان بیشتر شوند، در حال حاضر جوابگوی تقاضاها نیستیم، مدتی است که با این قیمتِ فیلم و زینک، کاغذ، چاپ، پست و... مشترک جدیدی نپذیرفته ایم، با این گرانی وحشتناک، اندک، اندک داریم از صحنه خارج می­شویم، ما در زندگی با همۀ غولها درگیر شدیم و به زانو درآوردیمشان، اما این غول گرانی زور است! و هیچکس هم جلودارش نیست، دو اسبه به پیش می­رود، «مردم افکن تر از این غول بیابانی نیست» تملق و خوشامدگوئی و شیرین زبانی هم نمی­دانیم که دلهائی را به دست آریم و از کاهی کوهی بسازیم و سیل عنایت­ها به سویمان جاری شود، فقط آن چه درک می­کنیم و می­فهمیم و وظیفه شرعی و حق تشخیص می­دهیم می­گوئیم و می­نویسیم، «چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم» و شما چه کسی را می­شناسید که از شنیدن حرف حق خشنود شود؟ و حق برایش تلخ نباشد و بدینوسیله دشمن شما نشود؟ عده ای پول می­گیرند که در برابر حق بایستند و فلسفه وجودیشان مخالفت با حق­گوئی است!

آن وقت تو می­خواهی آسوده بخوابی و بازهم از گرانی و گرانفروشی، اختلاف اندازی، ریاکاری، فساد اداری، اختلاس­ها سوءاستفاده ها، حاکمیت رابطه ها، ریاست نالایق­ها، اِعمال نظرها و... بنویسی و بگوئی؟

برادری که سمتی داشتند دربارۀ برخی مطالب نشریه توصیه هائی می­فرمودند، به ایشان گفتم: برادر کاری کنید که توقیف و تعطیل شویم، تا خود را و ما را راحت نمائید، تا ما دیگر وظیفه ای نداشته باشیم و در برابر خدا و وجدان و مردم مسؤول نباشیم و شما هم خیالتان از هر جهت و لااقل از ناحیه ما راحت باشد و من و زن و بچه هایم آسوده شویم و به زندگیمان برسیم و هر طفل مکتبی از راه رسیده! نخواهد بازرسی و بازجوئیمان کند و دستورمان دهد تا برای آینده اش خدمتی را ارائه کرده باشد، شاید ما هم آخر عمری به شغل نان و آبداری برسیم و لااقل بتوانیم هزینۀ تحصیل بچه هایمان را فراهم کنیم. مگر چه چیزمان از آن بالائی­ها کمتر است؟ سوابقمان، سوادمان، لیاقتمان، مدیریتمان، تجربیاتمان، تعهدمان و...

ما برای خدا حرفمان را می­زنیم، تحت تأثیر جوها قرار نگرفته ایم، ما بچۀ امروز نیستیم که با یک کشمش گرمی پیدا کنیم و با یک غوره سردی! ما اگر بیشتر نمی­گوئیم، اگر همۀ حرفها را نمی زنیم، به خاطر عشق به انقلاب است و نظام و مسؤولان جمهوری اسلامی ایران، برای آن است که دوستشان داریم، اگر به برخی مقامات احترام می گذاریم، نه بدان جهت است که می­خواهیم خود را به آنها نزدیک کنیم، آخر چه احتیاجی داریم؟ نه دنبال مرید هستیم و نه می­خواهیم کسی پشت سرمان نماز بخواند و نه می­خواهیم کسی رأیمان دهد و نه اینکه از مغازه دونبشمان خرید کند، اگر بعضی مدیران نظام را تعریف می­کنیم، احترامشان می­گذاریم، مطرحشان می­کنیم، برای آن است که نظام را دوست داریم و به خدمتگذاران مردم علاقمندیم، ما می­خواهیم در مسیر اصلاح جامعه، سعادت مردم، ایمان، آزادگی، عدالت، ولایت الهی، امامت و تقوی قدم برداریم، ما می­خواهیم مردممان همچنان در خط امام و انقلاب اسلامی باقی بمانند، ما به روحانیتِ متعهد و انقلابی، عشق می­ورزیم، ما راضی نمی­شویم کودکانی تحریک شوند و به مقام شامخ علماء شایسته و سردمداران انقلاب اهانت کنند، چون می­دانیم شکستن قداست روحانیت و مرجعیت، نابودی همه چیز است، می­دانیم که خشونت، خشونت می آورد و محبت، محبت، یقین داریم که در دنیای عمل و عکس العمل زندگی می­کنیم، مثل آنکه عده ای مأموریت دارند که همه را طرد کنند، همه چیز را نفی نمایند، دوستان را دفع می­کنند، آخر این را نمی­فهمند که اگر دوستانی امثال من نباشند، پس در همه عالم برای آنان دوستی نمی­ماند، غیر از فرصت طلبها و آنها که پول و پاداش می­گیرند تا ابراز دوستی کنند و شعار بدهند.

«هفته نامه نوید اصفهان» هفت سال سختی را گذرانید، امید که در سایه صاحب و مولایش امام زمان(عج) سال هشتم را با موفقیت و آرامش و آسایش شروع کند و برای آگاهی جوانان و جلوگیری از انحراف آنها به دامن فساد و تباهی بکوشد و در حد امکان جلوگیر تهاجم فرهنگی دشمن باشد، ما می­خواهیم که همۀ مردم از ما انتقاد کرده و نصیحتمان کنند، راهنمائی نمایند، دعایمان کنند، تاکنون بیشترین نامه های رسیده تشویق و تقدیر از ما بوده است، ولی از مردم درخواست داریم تا هستیم هدایتمان کنید، احتیاج شدید به نصیحت مصلحان و دعای مخلصان داریم، توفیقمان را در راه خدمت به مردم از خدا بخواهید.

از نظر مادی وضع مناسبی نداریم، در ماه­های گذشته قیمت فیلم، زینک و کاغذ تا 300درصد ترقی کرد، پست شش برابر شد!* از محل قبلی، عذرمان را خواستند، قیمت آگهی های دولتی افزایشی نداشته و 10درصد آن هم سهم ارشاد است، نامه داده­اند که دفاترتان را و فیشهای بانکی­تان سو..، در این مقوله با جناب وزیر در آینده سخن­ها خواهیم داشت.

در پایان، از کلیه کسانی که به صورتی با این نشریه کوچکِ کوچه پس کوچه­های اصفهان بزرگ، از سرتاسر استان و دیگر جاهای کشور همکاری کردند، تشکر می­کنیم، اجر همه با خداوند بزرگ باشد.

فضل الله صلواتی

«  * اگر نویسنده در سالهای 98 و 99 میخواست مطلبی بنویسد، قیمتها هزار برابر شده اند! »

 

سرمقاله ششمین سال انتشار نشریه «نوید اصفهان»

« نوید» 6 ساله شد!


از: فضل الله صلواتی

«سرمقاله نشریه نوید اصفهان – چهارشنبه 29 دیماه سال 1372 سال هفتم – شمره 282»


        اگر جائی نگفتیم و ننوشتیم، هرگز نترسیده ایم، به مصلحت فکر کرده­ایم، البته نه مصلحت افراد، بلکه مصلحت نظام، اگر هرجا کوتاه آمدیم به خاطر مردم بوده است، و الا خودمان به هیچ چیز، جز رضای خالق فکر نمی کنیم و او همیشه یار و یاورمان بوده است،

 

«إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیهِ تَوَکلْتُ وَإِلَیهِ أُنِیبُ»

«من قصدى جز اصلاح [جامعه] تا آنجا که بتوانم ندارم و توفیق من جز به [یارى] خدا نیست بر او توکل کرده‏ ام و به سوى او بازمى‏ گردم.» (هود،88)


توفیق الهی شامل احوالمان شد و با عنایات ربانی و کمک مردم، یکسال دیگر توانستیم این نشریه کوچک محلی را سرپا نگاهداریم، برای کسی که کارهای چاپی و مطبوعاتی نکرده باشد، مشکلات این سنخ کارها قابل لمس نیست، ولی آنها که از دور دستی در آتش دارند می دانند که در شرایط فعلی و مشکلات کشور، ادامه اینگونه خدمات فرهنگی چقدر مشکل است، مخصوصا وقتی بخواهی آزاد و مستقل هم باشی، وابسته به کسی نباشی، ولی با همه کار داشته باشی! آن وقت کلاهت پس معرکه است.

کارهای مطبوعاتی متأسفانه همه چیزش وابسته به خارج و ارز و دلار است، فیلم و زینکش، عملیات لیتوگرافیش، کاغذش، ماشین چاپ و قطعات ماشینهای چاپش، کامپیوتر و پودر و مرکب و کاغذ چاپگرش و... تنها کارگران و نویسندگان می­توانند ایرانی باشند، مشکلات کارگری و کارمندی هم در سالهای اخیر مزید بر علت شده است، مگر این که کسی مال بادآورده ای داشته باشد و با آن بخواهد برای خود و دیگران دردسر درست کرده و دائما دشمن تراشی کند، مخصوصا اگر بخواهد طبق نظر خودش به حق عمل کند و فقط حق را در نظر داشته باشد، نه مقام، موقعیت، شخصیت و پول افراد را.

حتی دوستان تو از تو می گریزند، سر خود می گیرند که مبادا با تو زیر آب بروند، مگر قبل انقلاب نبود که برخی دوستان نزدیک و همکلاسی ها و هم بازی های نوجوانی هم از ما می ترسیدند و در خیابان و بازار با ما حرف نمی زدند و از دور اگر ما را می دیدند، راهشان را کج می کردند و در محافل خود راهمان نمی دادند و یا پیغام می دادند که تو هم «توبه نامه!» بنویس و... چه خبر بود؟ چون ما از حق دفاع می کردیم و طرفدار خمینی بودیم و تنها کسی بودیم که از آموزش و پرورش اصفهان به همین جرم اخراجمان کردند و زندان های متعدد و تبعید و سرعملگی و شاگرد بنائی و دربه دری و... فکر می کردند انقلابی ترین هستیم!

و امروز نیز ما عاشق­ترین افراد به انقلاب اسلامی هستیم، همه چیزمان را روی انقلاب گذاشتیم و باز هم می­گذاریم و از نیش دوستان نادان و دشمنان ناآگاه نمی­ترسیم، آن روزها جوان بودیم و آرزوها داشتیم، و امّا امروز که هیچگونه وابستگی به دنیا نداریم، جز همین حقوق بازنشستگی معلمی که برای آن هم نقشه می کشند تا قطعش کنند! کاش این کار را می کردند تا دیگر وابستگیمان تنها به خدا می­شد و بس و این یک رابطه با دنیا هم تمام می شد.

ما که با آن روزها فرقی نکرده­ایم، قبل از پیروزی انقلاب اسلامی را می­گویم، از سال 30 از سال37، از سال 42، از نظر عقیده، ایمان، حمایت از ولایت، دوستی ایران، محبت به مردم، همانیم که بودیم.

آنها که هر روز بر شاخه ای نشستند و بر بامی ­پریدند و با بادی چرخیدند و به سازی رقصیدند و دنبال کسی دویدند، در کار ما خلوص نمی­بینند، خدا را هم نمی­بینند، حتما خلوصشان در باندشان است و خدایشان در هوایشان، باید عینک حق بینی بگذارند، ما اگر علی گفته ایم، تا آخر ایستاده ایم، برادر...!!

تا حال علی گفته و انشاءالله                             در باقی عمر هم علی می گویم

آقائی در جمعی فرموده­اند: چرا به فلان روحانی که اشتباهی مطلبی را در روزنامه مصاحبه کرده بود پاسخ داده اید و فلان مسئول را به خاطر خطایش سرزنش کرده­اید؟ چرا از ضعف مدیریت ها و عملکرد بعضی و رؤسای رابطه ای انتقاد کرده اید؟

نمی دانم، حق، خلوص و تقوی را چه معنی کرده­اند؟ آیا فقط خودشان و اربابهایشان معیار حق و باطلند؟ می­نشینند و پشت سر مردم صفحه می­گذارند، آنها که خود مسأله دارند، مردم را مسأله دار می پندارند! امام فرمودند: «میزان حال فعلی افراد است» نظری به خویشتن کن که همه گناه داری، پس چرا نگوئیم و از حق ننویسیم؟ تا وقتی که گوش هست می­گوئیم و تا خودکار و کاغذی هست می­نویسیم، حرف پنهانی و خصوصی و مصلحتی هم نداریم، جزو ارگان کسی و یا گروهی هم نیستیم، خودمان و خودمان، اگر نگوئیم و ننویسیم چه کنیم؟ در انقلاب اسلامی، باید گفت و نوشت:

گل خندان که نخندد چه کند؟                عَلَم از مشک نبندد، چه کنـد؟

مه تابان به جز از خوبی و ناز             چه نماید؟ چه پسندد؟ چه کند؟

آفتاب ار ندهد تابش و نور                  پس بدین نادره گنبد، چه کند؟

عاشق از بوی خوش پیرهنت              پیرهن را ندراند، چه کنـد؟ (مولوی- دیوان شمس)

و البته هر کسی کار خود را به نوعی توجیه می­کند، چه ما و چه دیگران، مردم هستند که قضاوت می­کنند و حق و باطل را تشخیص می­دهند، آزمایش الهی هر چندصباحی  امکاناتی را فراهم می­کند، تا سیه روی شود هر که در آن غش باشد، یکی با بیان، یکی با قلم، یکی با قدم، یکی با مال و هر کسی باید تکلیف خود را نسبت به جامعه­اش انجام دهد و از آزمایش الهی سربلند و موفق بیرون آید.

مگر از کسی می­ترسیم که حق را آشکارا برای مردم و تاریخ بازگو نکنیم؟ که می­نشینند و می­گویند فلانی چنین گفته...

برادر، اگر ملاحظه­ای داریم، فقط و فقط به خاطر حفظ نظام و تقویت انقلاب اسلامی است، دیگر هیچ، اگر همه چیز را مطرح نمی­کنیم، تنها به خاطر علاقه به مسؤولین مملکت است، ما که عاشق اسلام هستیم و فدائی آن، و تا همه جا از اسلام، انقلاب، ایران و عالمان متّقی حمایت داریم، شما هر که هستید و هرگونه تفکری دارید، نشریات این شش­سال ما را ورق بزنید، اگر جز در این مسیر بوده­ایم ما را رسوا کنید، اگر انتقادهامان سازنده نبوده به رخمان بکشید، اگر روی مسائل مثبت بیشتر تکیه نکرده ایم، بر سرمان فریاد بزنید، اگر با خطی و باندی کنار آمده ایم تکفیرمان کنید، اگر در حد امکان و مصلحت انتقاد نکرده ایم و حقایقی را نگفته­ایم، بیدارمان نمائید و نصیحتمان کنید، برایمان بنویسید، ما احتیاج به راهنمایی داریم، آخر ما هم آدمیم و امکان اشتباه در کارمان هست، اشتباه ما هم هرچند کوچک باشد، بزرگ است، چون منتشر می­شود، در سرتاسر کشور پخش می­شود، در تاریخ می­ماند.

اکثر فضلا، علما، مسؤولین و شخصیتها، آن را می­بینند و می­خوانند و چه بسیار که تشویقمان می­کنند، شما هم هر که هستید و یا هر نقطه نظری دارید، ما را نصیحت کنید، اگر اصلاح شدیم که خوشا به سعادت هردومان و اگر نشدیم باز شما اجر و پاداش خود را از خدا گرفته اید.

پـــرِّ کـــاهـم در مـصاف تـندبــاد                      خود ندانم در کجا خواهم فـتاد

پیش چوگان های حکم کن فــکان                      می دویم انــدر مکـان و لامکان

گــر هــلاکم گــر بــلالـم مـی دوم                      مــقتدی بـر آفــتابـت مــی شـوم (مولوی)

ما با همه کوچکی کاری بزرگ انجام می­دهیم، چه بسیار که متذکر می­شوند و راه صحیح را در پیش می­گذارند،  دلخوشی ما از همۀ زحماتمان، همین مطالب اصلاحی است که می­نویسیم و مخصوصا جوانان را که خواننده خود می­بینیم، با صمیمیت مطالبشان را گوش می­دهیم و به عقاید صحیحشان احترام می­گذاریم، دانشجوها، طلبه­ها، دانش­آموزان، معلم­ها، روحانیون متعهد، دوستمان دارند، خریدار نشریه کوچکان هستند، سرپایمان نگاه داشته اند، با همان­ها کار داریم، دوستداران انقلاب، تشویقمان می­کنند، همۀ آنهایی که در پیروزی انقلاب اسلامی سهمی داشته­اند، طرفدار ما هستند و خدا را شکر که با بضاعت مزجات و معلومات اندک و امکانات کم، هر چه را حق تشخیص داده­ایم نوشته­ایم، نزد خدا،  وجدان و مردم سربلندیم، اگر یک جوان متوجه اسلام و انقلاب شود و در مسیر حق قرار گیرد، برای ما کافی است، هر چه خط بازها و مسخ شده­ها و انحصارطلبها، در برابرمان بیشتر بایستند، بیشتر خوشحالیم، و خود را بیشتر به حق نزدیک می­بینیم و سپاسگوی خدائیم، هرچه بیشتر سنگ جلوی پایمان بیندازند و مانع ایجاد کنند، در کارمان جدی­تر می­شویم و قاطع تر به پیش می­رویم.

زین دو هزاران من و ما، ای عجبا من چه منم                  گوش بده عربده را دست منه بر دهنم

چونکه من از دست شدم در ره من شیشه منه                    هر چه نهی پا بنهم، هر چه بیابم شکنم (مولوی)

تا وقتی که زبان داریم می­گوئیم، از مردم، از مستضعفان، ازکارگرها، کارمندها و کشاورزها... می نویسیم، فوتبال بچه­های کوچه پس کوچه ها را هم عنوان می­کنیم، از بیستجان لنجان، دستگرد خیار، کلیشاد، فلاورجان، حسن آباد جرقویه، هرند، ورزنه، نائین و... خبر می­آوریم، دست مسؤولان خدمتگذار را می­بوسیم و از اشتباهات و انحرافها و ضعف مدیریت­ها و باندبازیها انتقاد می کنیم.

تلخ کنی تلخ شوم، لطف کنی لطف شوم                           با تو خوش است ای صنم لب شکر خوش ذقنم

(مولوی، دیوان شمس)

اگر جائی نگفتیم و ننوشتیم، هرگز نترسیده ایم، به مصلحت فکر کرده­ایم، البته نه مصلحت افراد، بلکه مصلحت نظام، اگر هرجا کوتاه آمدیم به خاطر مردم بوده است، و الا خودمان به هیچ چیز، جز رضای خالق فکر نمی کنیم و او همیشه یار و یاورمان بوده است، همیشه در برابر ارباب زر، زور و تزویر، نگاهمان داشته است، و امید است که تا لقای حضرتش و شهادت در محضرش، همچنان انقلابی، مؤمن و دوستدار مردم باقی بمانیم و او است که عاقبت­ها را ختم به خیر می­فرماید، و تا هرجا که امکاناتمان اجازه دهد، وظیفه شرعی و ملی خود را انجام می­دهیم، همان طور که بیش از 40سال مبارزه با طاغوت و جهل و فقر و استعمار، کوتاه نیامده ایم و هرگز لب به شکوِه نگشوده ایم و تملق کسی را نگفته ایم و دریوزه هیچکس نبودیم و تا این چهار برگی (انحصار وراثت و فقدان سند) در دستمان هست، کارمان را ادامه می­دهیم و از همه کَس و از همه چیز می­نویسیم و از عدالت، آزادی و استقلال حمایت می­کنیم و هماره: «از خدا خواهیم توفیق عمل» از او درخواست داریم که:

قطرۀ دانش که بخشیدی ز پیش            متصل گردان به دریاهای خویش

در پایان، از کارکنان، شعرا، نویسندگان، خبرنگاران، گزارشگران که با ما همکاری می­کنند و افتخارا همه زحمت­ها را متحمل می­شوند، تشکر می­نمائیم و از کارکنان لیتوگرافی، چاپخانه و اداره پست که سر موقع کار ما را انجام می­دهند، نهایت سپاس را داریم، شاید کسی باور نکند، اما همین کسانی که برای این هفته نامه قلم می­زنند، خود بیشترین کمک مادی را هم به نشریه می­کنند، توفیقشان را می­خواهیم و انشاءالله اجر همۀ دوستداران، خوانندگان، مشترکان و علاقمندان این هفته نامه با خدا و مولایمان امام زمان(عج) باشد.

من الله التوفیق و علیه التکلان

« نوید 5 ساله شد! »


« نوید 5 ساله شد! »

از: فضل الله صلواتی


«سرمقاله نشریه نوید اصفهان – چهارشنبه 28 بهمن ماه 1371 – سال ششم – شماره 234»

 

یک سال دیگر از آزمایش الهی برای گردانندگان نشریه کوچک «نوید» گذشت و راستی چه قدر سخت است که امکاناتی باشد و انسان بتواند حرفش را بزند و همۀ خواننده ها به سخنش توجه کنند و با همۀ مشکلات از حق بگوید و برای حق بنویسد، ما مدعی نیستیم که بی اشکال بوده ایم، ولی مدعی آن هستیم که آنچه که ارائه می دهیم، جز حق منظوری در کارمان نیست و اگر تریبون، بلندگویی پیدا شد هر چیزی را باید گفت؟ و مگر هر نوشتنی که پیش آمد، باید دست از حقیقت برداشت و هر چیزی را نوشت؟

«چون تیغ به دست آری مردم نتوان کشت»

در هر صورت، هر لحظه ای آزمایشی است و هر کلامی و هر نوشته ای و هر سخنی و بدان سان که امام راحل(ره) فرمودند: «عالم همه محضر خداست و در حضور خدا هر کسی که چند روزی ریاستی، قدرتی، مقامی و بلندگوئی و... مهم آن است که چگونه امتحان خود را پس می دهد؟ من حقیر که از کوچکترین هایم و مدعی هیچ چیزی هم نیستم و چیزی هم در کار نیست که مدعی آن باشم، پیوسته نگرانم که مبادا انتشار این چهار برگه آگهی حصروراثت! و تأسیس فلان شرکت! و بهمان، مبادا راهی شود برای جهنم، برای هر کلامی و هر سخنی و هر نوشته­ای به خدا پناه می­برم از شرّ شیطان و از شرّ نفس، و با توجه رو به سوی او کرده و مکرر می خوانم: «اللهُمَّ اهدِنِی مِن عِندِک...»، (پرورگارا مرا خود راهنما باش)

ای خدای پاک بی انباز و یار                           دست گیر و جرم ما را در گذار

یاد ده ما را سخنهای رقیق                             که تو را رحم آورد آن، ای رفیق

هم دعا از تو اجابت هم ز تو                           ایمنی از تو مهابت هم ز تو

.... و ما چه هستیم و چه کاره و در پهنای جهان هستی چه موجودی؟ و وجودمان سرتاپا خطا و اعمالمان.....

گر خطا گفتیم اصلاحش تو کن                        مصلحی، ای تو سلطان سُخن

کیمیا داری که تبدیلش کنـــی                           گرچه جوی خون بود، نیلش کنی

این چنین میناگریها، کار توست                                    این چنین اکسیرها زاسرار تواست

مگر امکان دارد کسی پیوسته از اسلام و از انقلاب بگوید و بنویسد و خطائی نداشته باشد!؟ از پیشگاه خدای بزرگ و آزادمردان و متقیان پوزش می خواهیم و اعتراف داریم که با وجود همۀ نقص ها، حرفهامان را زدیم و با بیان های مختلف، مشکلات مردم را مطرح کردیم و راه حل ارائه دادیم و میدان را برای همه باز گذاشتیم و از تنگ نظری و یک بُعدنگری، پرهیز داشتیم که فلانی چون در گذشته چنین بوده و چنان، پس امروز هم باید در صحنه نباشد، بگذار هر کس حرفی برای گفتن دارد و مطلبی برای نوشتن، راه برایش باز باشد، ما همۀ بندگان خدا را دوست داریم و برای همه احترام قائلیم و در این زمان جز ولی عصر(عج) کسی را معصوم نمی دانیم و مگر پیامبر(ص) نفرمودند: «کُلُّ­ بن آدَمَ خَطَّائون، وَ خَیْرُ الْخَطَّائِینَ التَّوَّابُونَ» همه آدمها اشتباه می کنند و بهترین آنها کسانی هستند که از خطایشان باز می­گردند، جامعۀ اسلامی ما نیاز به همکاری و تلاش و فعالیت همه اقشار جامعه را دارد.

اسلام، انقلاب و ایران انحصاری کسی و یا خطی نیست، همه دیندارند و همه در پیروزی انقلاب اسلامی سهیم بوده­اند و سهم داشته­اند و ایران هم متعلق به همۀ ملت است، هیچکس نمی تواند چیزی را در انحصار خود بداند.

ابتدای انقلاب دیدیم که انحصارطلب­ها و خودمحورها که سرکشیده بودند، به جائی نرسیدند و همه شکست خوردند و یکی پس از دیگری طرد و از صحنه خارج شدند و چون خط و ربطشان به جائی نرسید، در تاریکی­ها، انقلاب و شخصیت­های آن را زیر سؤال می­بردند، چه خبر است که ایشان را به فلان جلسه و یا مراسم دعوت نکرده اند! اعتقاد بنده نیز آن است که هیچ کس نمی تواند خود را برتر از دیگران دانسته و یا طلبکار از انقلاب و مردم بداند، اگر ارزشی هست برای خانواده­های شهدا و ایثارگران است و معلولان، مجروحان و اسیران آزاد شده جنگ تحمیلی (آزادگان) که آنها نیز طلبکار خدایند و از امثال من توقع هیچ چیزی را ندارند.

و ما که امکاناتی چیزی جز این دو صفحه نداشته ایم و آن را نیز برای مردم می خواهیم و هر کس با هر تفکری و هر بینشی که در مسیر انقلاب و مردم باشد برای ما عزیز است و از او استقبال می کنیم، بگذارید همۀ استعدادها شکوفا شود، همۀ فکرها به جریان افتد، همۀ مشکلات گفته شود، انتقاد شود و بهترها تشویق شوند، آخر ما که برده و بنده کسی و دارو دسته جائی نیستیم و خود را به کسی نفروخته­ایم و نوکر و عبدِ ذلیل جریانی نبوده ایم، (خدا را سپاس)

به جز خدا نکند سجده بر کسی «طوفان»                        که این نشانۀ آزاد مرد راد است

آری، ما عشق به آزادی و استقلال را سرلوحۀ حکومت اسلامی قرار داده­ایم و انقلابی عمل می کنیم، از بدی­ها انتقاد می کنیم و خوبی­ها را می ستائیم، از بالا تا پائین، از مقام محترم ریاست جمهوری تا پائین ترین افراد، و این را اسلامی تشخیص داده ایم که هر کس  در هر مقام و موقعیتی اگر اشتباه رفت تذکر دهیم و اگر خوب عمل کرد، تمجیدش کنیم، و اگر بعضی نمی فهمند و تشخیص نمی دهند، تقصیر ما نیست، خودشان دانند و اعمالشان و قیامتشان که مثلا ما برای هزار و پانصد تومان آگهی، تملق فلان رئیس اداره را گفته ایم! نه عمو، ما برای پیروزی این انقلاب از سر همه چیزمان گذشته ایم، از بزرگترهایتان سؤال کنید، ما هرگز تملق نگفته ایم و چاپلوسی نکرده ایم و همیشه و همه جا با خطرها دست و پنجه نرم کرده و می کنیم.

آقائی در جمعی گفته: «اگر قبل از انقلاب هم روزنامه شان می دادند، مبارزه نمی کردند» عموجان خبر نداری، همان وقت هم می دادند، چیزی از دیگران کم نداشتیم، التماسمان هم می کردند، دست و پایمان را هم می بوسیدند، هزینۀ آن را هم تأمین می کردند. اشکالش این بود که ما پیوسته مستقل بودیم و می خواستیم مؤمن باشیم، آخر آن وقت ها ما را هم به حساب مبارزها و مجاهدان فی سبیل الله می گرفتند و شکنجه می­کردند و ماهها و سالها در زندانها نگاهمان می داشتند، اگر مثل سازش­کاران عمل می کردیم که صاحب همه چیز بودیم و همه کاره، خودمان نخواستیم، حالا هم نمی خواهیم و دنیا را به دنیاداران واگذاشته­ایم و با همان مختصر نان و پنیر معلمی و طلبگی می­سازیم و افتخار هم می کنیم که «به خسی چون تو گرفتار نیم» و دیگری گفته که ماهی صد هزارتومان درآمد این روزنامه است، راستی چقدر تنگ­نظر! در این شرایط صدهزار تومان چیست؟ یا ایشان خیلی گدا هستند و یا دستشان در خرج نیست، شما قیمت ده متر قفسه کتاب را بپرسید، یک دوره کتاب مورد نیازتان را قیمت کنید، یک جزوه را برای چاپ ببرید، آن وقت متوجه می­شوید که چقدر نظرتان تنگ است، علاوه بر این، امتیاز روزنامه داشتن که مشکل نیست، چهار قطعه عکس و رونوشت شناسنامه تان را بفرستید و شما که زرنگتر هستید، ماهی 200هزارتومان کسب درآمد کنید! اما....

عمو جان، بنده رسما اعلام می کنم که فقط ماهی 10هزار تومان به ما عنایت فرمائید و بقیۀ هزینه های این نشریه را تأمین کنید و با همین وضع چاپ، منتشر و به دست مردم برسانید...  برادر ما هنوز پول کامپیوتر و وسائل تحریر خود را بدهکاریم، هنوز دفتر کار نداریم، یک موتورگازی که بتوانیم روزنامه­ها را به پستخانه برساند، در اختیارمان نیست، آن وقت شما حسرت درآمد نداشته مان را می خورید! «حسود را چه کنم، کو به رنج خویش در است»

تنها دلخوشیمان آن است که حرفمان را می زنیم، وسیله ای است برای آگاه کردن، تشویق و تنقید، دفاع از حق و مبارزه با فساد و گناه، مسئولان را متوجه مشکلات کردن، تقدیر از افراد خدمتگذار و انذار افراد بی توجه و خدای ناکرده خطاکار و باز رسما اعلام می کنیم که از هیچ کس و هیچ مقام و شخصیتی انتظاری نداریم و شغل و ریاست و مقامی نمی خواهیم، دلمان نمی خواهد مرید داشته باشیم، معروفیت هم باعث دردسرمان است، راحت نمی توانیم با زن و بچه، کنار بوستانی بنشینیم و قلیانمان را بکشیم!

اگر برای همۀ شخصیت های جمهوری اسلامی احترام قائلیم برای آن است که عاشق این نظام هستیم، تا در خدمت مردم باشد، برای برپائی این نظام سالها رنج داشته ایم، وظیفۀ مسلم خود می­دانیم که برای خدمتگذاران مردم ارزش قائل باشیم و آنها را بستائیم، یقین داریم اگر این مسئولان نباشند، فساد است، گناه است، امپریالیسم است، نفاق است، پس ما، نهایت دوستشان داریم، اگر بر سرشان داد می­زنیم، اگر انتقاد می کنیم، اگر اختلافشان را محکوم می­کنیم، اگر خط بازی را گناه می­دانیم، اگر فرصت­طلبی و انحصارگرائی را بد می­شماریم، همه به خاطر دوستی با اسلام و ایران است و الا دیوانه نیستیم که خود را با همه درگیر کنیم و مگر ما از زندگی آسوده و راحت و مرفّه مثل همۀ مردم بدمان می­آید؟ از دیگران هم چیزی کم نداریم که زندگانیهای آنچنانی دارند.

بالاخره عاشق انقلاب و اسلام بودن این عوارض را دارد، بالاخره دائم نوشتن و پیوسته گفتن و انتقاد کردن، ارباب زر و زور و تزویر تحمل نمی­کنند، برایت مشکل ایجاد می­کنند و حتی ممکن است به دادگاهت بکشانند، چرا که نوکر دست به سینۀ آنها نبوده­ای و تنها پابند عقیده­ات بوده و شهر و مردمت را دوست داشته­ای. این مدعیان و معاندان بگویند و بنویسند که چه خدمتی به این انقلاب و این مردم کرده­اند؟ جز منّاع­الخیر بودن و بدگوئی از دیگران کردن و در پشت سنگرهای مورد اعتناء مخفی شدن؟ «تا سیه روی شود هر که در او غش باشد»

اگر مصلحت نظام ایجاب می کرد، یکی یکی مطرحشان می­کردیم و از سوابق ولواحقشان می­گفتیم ولی بنا به فرمایش مولایمان علی(ع) «فَرَأَیتُ أنَّ الصَّبرَ عَلى هاتا أحجى...» در حال حاضر سکوت بهتر است و سازندگی و برادری نیکوتر.

از درگاه خدای بزرگ پیوسته این توفیق را می­خواهیم تا وقتی که زبانمان باز است و قلممان در کار، هماره از حق بگوئیم و از حق بنویسیم و همیشه مدافع حقوق مردم باشیم که این راه حق است.

برخی از دوستان دربارۀ آگهی های زیاد اعتراض دارند، حق به جانب آنها است، ما نیز موافق نیستیم که صفحات محدود این هفته نامه را با آگهی­های جور واجور پر کنیم، ولی در حال حاضر چاره­ای نداریم با هزینه روزافزون چاپ، کاغذ و... به اندازه مخارج معمولمان آگهی می­پذیریم، امید است که عذر ما را بپذیرند.

در پایان از دانشمندان، نویسندگان، اساتید، شعراء، تحلیل­گران و خبرنگارانی که افتخار با این نشریه همکاری دارند و مسئولان و کارکنان دفتر هفته نامه، کارمندان زحمتکش لیتوگرافی و چاپخانه، از مسئولان و کارکنان فعال اداره پُست که نشریه را با تیراژ بسیار، سرموقع به دست مردم می­رسانند و دیگر همکاران ارجمند نهایت تشکر را دارم و توفیق همۀ آنان را از درگاه خدای بزرگ خواستارم و بیش از همه از مسئولان و گردانندگان محترم کشور و شهرمان سپاسگزارم که این نشریه کوچک محلی را مورد عنایت قرار داده و دردها و مشکلات مردم را می­خوانند و در حد امکان، در رفع آن می­کوشند، شکرالله سعیهم، خدایشان مؤید و موفق دارد.

من الله التوفیق و علیه التکلان

فضل الله صلواتی