سوگند
سروده: فضل الله صلواتی (طوفان)
(منتشر شده در کتاب نوای آزادی، انتشارات بدر، 1357)
به محبت و عشق و
وفا سوگند
به جلال و جاه خدا سوگند
به علایق جان، به حیات جهان
به فنا در راه بقا سوگند
به طراوت گل، به صفای چمن
به طبیعت و باد صبا سوگند
به سپهر و مهر فروزانش
به فروغ ماه سما سوگند
به توکل ما، به اراده حق
به قدر سوگند، به قضا سوگند
به فداکاری و به جانبازی
به مقام صبر و رضا سوگند
به تساوی و عدل و به آزادی
به طریقت اهل صفا سوگند
به حقیقت گو، به ره حق پو
به دل خالی ز ریا سوگند
به مبارزها، به مجاهدها
به شهیدِ راه خدا سوگند
به فدائی مذهب صبح و صفا
به شهید کرببلا سوگند
به دل شکسته زندانی
که نرفته به راه
خطا سوگند
همه درد بشر به دوا برسد
فضل الله صلواتی
همه درد بشر به دوا برسد همه جا را صلح و صفا برسد
انسان برهد از خود آنگه کامل گردد به خدا برسد
طومار من و تو بهم پیچد هنگام حکومت ما برسد
همگانی گردد نعمت ها قسمت، آخر همه را برسد
هدف بشر انسانی گردد آزادی ها به بقا برسد
به خدا به خدا آید روزی که جهالتها به فنا برسد
همه جا ز عدالت پر گردد بانگ شادی به شما برسد
همه یک آئین همه یک ملت چون نور خدا همه جا برسد
مردان خدا همه جان حاکم بذر ایمان همه را برسد
قرآن باشد تنها قانون نه دگر انسان به خطا برسد
نه ستم ماند، نه ستمکاری بنیان کن کاخ ریا برسد
نه ز ماتم نه زغم خبری دیگر دل بی نوا به نوا برسد
نه دگر ترسی، نه دگر رنگی دوران صبر و رضا برسد
نه ز خون ریزی خبری باشد همگان را مهر و وفا برسد
نه دگر تبعیض سیاه و سفید که تباهی فقر و غنا برسد
نه دگر غربی، نه دگر شرقی به ره حق، انسان تا برسد
نه دگر مرزی، نه دگر جنگی انسان به حقیقت ها برسد
ز تلاش و ز کوشش ما آخر به فنا آثار جفا برسد
به تکاپوها، ز هیاهوها آسایش ها به شما برسد
مهدی آید، رهبر گردد آن مظهر عدل و خدا برسد
قائم، حجت، مولا سرور آن هادی و منجی ما برسد
ای حجت حق، به در آ، به در آ بین ظلم و ستم به کجا برسد
باز آ که جهان فاسد گشت که ز تو دردش به شفا برسد
ظلمت همه جا را پر کرده هر لحظه غمی ز قفا برسد
فریاد ستم کش ها اکنون خواهد که به عرش علا برسد
(طوفان) خواهد ز خدا دائم تا سید و صاحب ما برسد
که جهان از آن شما گردد اجرا احکام خدا گردد.
قسمت اردیبهشت ماه 1343 زندان ساواک اصفهان و بخش دوم شهریورماه 1350 در زندان ساواک اصفهان و بخش سوم در مهرماه 1352 در زندان انفرادی پادگان اصفهان سروده شده است
کتاب: نوای آزادی
همه درد بشر به دوا برسد همه جا را صلح و صفا برسد
به خدا به خدا آید روزی آن هادی و منجی ما برسد
همه جا ز عدالت پر گردد بانگ شادی به سما برسد
قرآن باشد همه جان قانون نه دگر انسان به خطا برسد
نه ستم ماند، نه ستم کاری بنیان کن کاخ ریا برسد
نه زماتم و م خبری دیگر دل بی نوا به نوا برسد
نه دگر تبعیض سیاه و سفید که تباهی فقر و غنا برسد
نه دگر مرزی نه دگر جنگی انسان به حقیقت ها برسد
«شعر «پیکار حسین» سروده: استاد فضل الله صلواتی»
این شعر در نشریات پیش از انقلاب از جمله: «روزنامه اصفهان»، «مکتب اسلام»، «کتاب حسین پیشوای انسانها» و... منتشر شد.
همچنین در کتاب «نوای آزادی» مجموعه اشعار استاد دکتر فضل الله صلواتی، در سال 1340 سروده شده و در اسفندماه سال 1357 توسط انتشارات قائم اصفهان منتشر شده است.
درس آزادی به دنیا داد رفتار حسین
بذر همت در جهان افشاند افکار حسین
با قیام خویش بر اهل جهان معلوم کرد
تُعِزُمن تشاء
رسالت روزنامه نگاری
خبرنگاران و روزنامه نگاران چشم و گوش جوامع آزاد و حکومتهای
مردم سالار هستند، حقایق آشکار و پنهان را بشناسند و در معرض دید عموم قرار دهند.
بدیها، بدخلقی ها، ناتوانی ها را گوشزد کنند، اشتباهات را بنویسند، راهنما و راهگشا باشند، یار مسئولان و دست توانای حکومت در میان مردم و فریاد مردم در برابر حاکمان به حساب آیند.
حق را باید گفت اگر چه تلخ باشد، اگر قرار است حقیقتها گفته نشود و همیشه مسئولان و مدیران نورچشمی و خلدآشیان و جنتمکان! باشند، پس دیگر نشریات و خبرنگاران به چه دردی میخورند؟
مقداری خبر دست چندم و چند نکتهی علمی، ادبی و هنری از کامپیوتر، تعدادی شعر از شاعران و مطالبی از ادیبان، اینها که به گاو گوسفند کسی زیان نمیرساند و فریادی نیست که به جایی برسد و قلمی نیست که آگاهی بیافریند، کاسبی میشود که هر چه مشتری میخواهد برایش فراهم میکند و یا برای مشتری سفارش میدهد، حق با مشتری است، اوست که تعیین کنندهی بازار و عرضه و تقاضاست.
پس رسالت روزنامه نگاری و ایمان و تعهد در کجا جای دارد؟ این که رکن چهارم دموکراسی نمیشود، ارگان و بلندگوی یک حزب یا یک اداره است، اخبار همان اداره را مثل بولتنها مینویسد، اگر مثلا با پول شهرداری یا استانداری و یا نهاد نظامی اداره میشود سعی میکند انتقادی به آن نهاد نداشته باشد و همهاش تعریف و تمجید و ژاژخواهی، و اگر آن اداره یا نهاد مخالفی پیدا کرد شمشیر را از رو میبندند و با دروغ و تهمت و آشکار کردن نقطه ضعفها فریادها بر میآورد که چه کردهاید و چه میکنید و چرا به رئیس ما انتقاد کردهاید؟ آیا نباید دکانداران مقتدر، مسلح و پولدار را مورد انتقاد قرار داد؟ کسی که برای خودیها پارس میکند، و برای خوش خدمتی و گرفتن پول بیشتر، به اهانت به مخالفها میپردازد و تملق و تعریف را را به اوج میرساند دکاندار مفلوکی است، هر کاسب دکانداری، باید کالای خود را معرفی کند، ویترین مغازهاش را بیاراید، به مشتریهای هر روزه احترام فوقالعاده بگذارد و برای هر کدام خط قرمزی در نظر گیرد، با لبخند جذب مشتری کند و پول بیشتری به جیب بزند، روزنامه نگار با این روش و از این سنخ همانند کارگران روزمزد است که در سر چهارراهها بسیارند و هر روز هم بیشتر میشوند، آنها پولی میگیرند و برای شما کار میکنند، هر کاری که شما داشته باشید، این یکی آجرها و شنها و سیمانها را جابجا میکند و اگر به جای بیل، قلم در دستش بگذارید، همان املایی را که شما دیکته کنید او مینویسد، از خودش ایده و تفکری ندارد، متنی وجود ندارد که اظهار نظری کند، اینها که حقایق را نادیده میگیرند و یا زیر پا میگذارند، خدایشان پول است و شهرت و رسیدن به مقامهای باندی و حکومتی، با سیل میآیند و با سیل میروند، جنس و خاشاکی در مسیر بادهای طوفانی هستند، نه مسئولیتی و نه تعهدی، و نه انسانیتی! کاسبها نهایت سعی را دارند که با زیبا کردن دکوراسیون و نظافت مغازه، فروشنده زیبا و آراسته، خوش برخورد و خوشاخلاق و جنس خوب به مشتری دادن، او را نگهدارند، تا جای دیگری نرود، آیا متملّقان و فرومایگان هم جنس خوب به مردم میدهند؟ و یا آتش جهنم را به اربابان خود هدیه میدهند؟ به آنها میباورانانند که کارهایشان خوب است و اقداماتشان مشعشع!
این گروههای متملق و بدون شخصیت، آیا خود را در برابر خدا و مردم و آینده و تاریخ مسئول نمیدانند؟ که افتخارشان آن بوده که از کسی تمجید کردهاند که پائینتر از خودشان بوده، فقط پول بیتالمال را به عنوان هزینههای فرهنگی در جیب آنها چپانده؟ کدام مجتهد مستقلی این درآمدها را حلال میداند؟ درتاریخ روزنامهنگاری ایران، آیا: صوراسرافیل، دکتر حسین فاطمی، کریمپور شیرازی، امیرقلی امینی و آیا ... آنها هم چنین بودهاند؟ یا آنکه جان بر سر عقیده و مرام خود گذاشتهاند؟ و روی حق ایستادگی کردهاند و به خلق ایران آگاهی دادند تا پایانی نیک پیدا کردند.
تا وقتی امکان قدرت گفتار است باید حق را گفت، تا هنگامی که امکان نوشتن هست، باید نوشت، تا هنگامی که نشریات فلهای تعطیل نشدهاند توسط افراد معلومالحال که پروندههایشان به جرم دزدی و اختلاس در دادگستری مطرح است، باید منتشر کرد.
آنها یک روز 18 مجله و روزنامه را فلهایی تعطیل کردند که مبادا دزدیهایشان بر ملا شود. آنقدر غرور و تکبر داشتند و خود را حاکم علیالاطلاق میدانستند، که هر ظلمی از دستشان ساخته بود انجام میدادند، و امروز میبینیم که با چه بدبختی و دریوزگی، به پای این و آن میافتند که آبرویشان بیش از پیش نرود، و به عنوان دزد درس خوانده و لباس شیک پوشیده در جامعه مطرح نشوند، بدا به حالشان اگر دزدی در شب یک آفتابهای! یا قطعه طلائی را میدزدد، اینها روز روشن بیتالمال همه ملت را دزدیدهاند، در این دنیا سرنوشت امثال آریالای کردن در انتظار آنهاست.
باش تا صبح دولتش بدمد کاین هنوز از نتایج سحر است
اینها با این همه پول حرام چه میکنند؟ جواب زن و فرزندان خود را چه میدهند؟ آیا فرزندانشان در مدرسه و در دانشگاه و در اجتماع سر به زیر نیستند؟ که به ناحق میخورند و میآشامند و به عشرت میگذرانند و بورس تحصیلی میگیرند و شغلهای نان و آبدار دارند!؟ و برای اجرای کارهای حرام هدیه! (رشوه) میگیرند، خدایمان هدایت فرماید.
باید نویسنده و روزنامهنگاری باشیم که به خاطر مردم و برای مردم، برای نهادینه کردن عدالت و آزادی بنویسیم، حق را رها نکنیم حتی اگر به اسارت و یا به فیض شهادت رسیدیم، فرزندان ما افتخار کنند که پدرانشان دزد و دروغگو و دغلکار و خورنده اموال بیتالمال نبودهاند، به حق گفته و به حق نوشتهاند.
امید که بتوانیم رسالت مطبوعاتی خود را آنسان که شایسته است انجام دهیم و عمر را با سربلندی و افتخار به پایان بریم .
و من الله توفیق
فضل الله صلواتی – صاحب امتیاز نشریه «نوید اصفهان»
و از بنیانگذاران انجمن صنفی روزنامه نگاران استان اصفهان- نوروز 1394