« سخنی با مقام ریاست جمهوری »
فضل الله صلواتی
برخی بر سر آن بودند که در دولت
دکتر روحانی اختلال ایجاد کنند، با دادن شعارهائی علیه او و عنوان کردن معیشت
ناسالم، مردم و بیکاریها را، که خواستۀ به حقی بود، مطرح نمایند و با کشاندن مردم
به خیابانها اهداف و برنامههای او را به چالش بکشانند و مانع تلاشهای دولت او
شوند، گرچه مالباختگان مضطر هر روزی در جلوی ادارهای اجتماع میکردند و از دستگاههائی
که هر روز به صورتی و با فریبهائی، پس انداز اندک مستضعفان را میگرفتند و میبردند
و یا به بهانه سرمایهگذاری در مسکن و ارز از دادن پولهای مردم خودداری میکردند
و در اثر غفلت قوای حاکمه کشور، اندوخته های فقیران را بر میداشتند و فرار میکردند،
یا کشاورزانی که در اثر خشکسالی و عدم مدیریت صحیح آب سرگردانند و بازنشستگانی که
پس از عمری کار و تلاش و زحمت، چندین ماه است حقوق خود را دریافت نکردهاند و
شرمنده خانوادههاشان شدهاند.
شکست خوردگان سیاسی بودند که این
غائله را راه انداختند و باعث کشته و زخمی شدن افرادی شدند، وقتی آشوب میشود،
سوءاستفادهگران داخلی و خارجی میخواهند از آب گلآلود ماهی بگیرند، هرج و مرج
ایجاد کنند، اهداف خود را با شعارهای ساختار شکن و بردن نام مطرودان جامعه، میخواهند
لجاجت مسئولان را برانگیزند و برخی جوانان نام ناشایستگانی را بر زبان آوردند که
جز ظلم و ستم و کشتار چیزی در تاریخ از آنها به جا نمانده است، فکر میکنند از آن
جرثومههای فساد کاری ساخته بود و جز غارت کردن اموال ملت ایران کاری انجام داده
بودند، افسوس که به جای پیشرفت و ترقی، برخی در جهت عکس حرکت میکنند و به عقب بر
میگردند و دنبال ترقی معکوس هستند، چه رنجها برده شد و چه خون دلها خورده شد، تا
استبداد خشن رضاخانی و حکومت کودتائی 28مردادی 1332و تبعید و کشتن امثال دکتر مصدق
و شهید دکتر حسین فاطمی و اختناق و اجبار و زندان و شکنجههای طاقتفرسا، حتی برای
یک اعلامیه چند سطری برداشته شود، اکنون بچههای امروز فکر میکنند که به اصطلاح،
علیآباد هم شهری بوده است، گرچه در این چهل سال نتوانستیم به خواستههای خود
برسیم، با رهبری امام، خدمتگذرانی مثل موسوی، هاشمی، کروبی وخاتمی و... داشتیم،
آنها از جان مایه میگذاشتند، آزادی مردم و رسیدگی به رفاه آنها را سرلوحه برنامههای
خود قرار میدادند.
اعتراضهای این چند روزه بسیاری از
عقدهها را باز کرد، به مقدسات اهانت شد، حرمتها شکسته شد، بخشی از اموال عمومی و
خصوصی از بین رفت، عدهای کشته و جمعی زخمی و تعدادی دستگیر شدند، گناه همۀ این
اتفاقات به گردن آنها است که از مشهد این غائله را ترتیب دادند، و منافع خود را در
آن میدیدند، آنها باید محاکمه شوند، نه مردم بیکار و گرسنهای که دنبال لقمه نانی
و سکنائی بودهاند، آنهائی که مانع برگزاری کنسرتها شدند ولی راضی بودند که به
مقامات کشور و حتی به اسلام و مسلمانی و حتی به رهبری توهین شود، امثال آمریکا و
اسرائیل و وهابیان و گروههای ضد مردمی از آشوب بهره برند. آنها میخواهند از یک
کشور و یک ملت آگاه سلب امنیت کنند، مردمی که در زیر آفتاب سوزان و گرما و تا نیمهشب،
بیش از 40میلیون رأی دادند، آنقدر باشرف هستند که دست از مرام و عقیده و ایمان و
رای خود برندارند، آنها که رأیی ندادهاند مسئولند، آشوب به پا میکنند، آنها باید
جوابگو باشند، آقای دکتر احمدینژاد، اختلاف در مسئله آب را با بیمدیریتی
دامن زدند و اختلاف بین استانها انداختند، حقآبههای مالکان زایندهرود را بر
خلاف قانون تصرف کردند و اختلافها پدید آوردند، دزدان بیتالمال، دزدان پولهای
ذخیره مردم، که خوردند و بردند مسئولند، چقدر دادگاهها با آنها مماشات میکنند؟
چرا پولهای بیتالمال را از اختلاسگران نمیستانند و به مردم بینوا و بیکار و
سرگردان بر نمیگردانند؟
رهبر معظم انقلاب و ریاست محترم جمهوری حق انتقاد و اعتراض
را آزاد گذاشتهاند، فرمودهاند اعتراض حق مردم است، اجازه میخواهم به چند مورد
اشاره داشته باشم، مقامات اجرائی و قضائی و قانونگذاری خود همه چیز را میدانند،
ولی پنهان میکنند تا روزی که مثل 8دیماه مشهد، تا چند روز نالهها فریاد و
فریادها به سنگ تبدیل شود و...
با خشونت و تیر و تفنگ که نمیشود جلوی خواستههای مردم را
گرفت، بسیاری از آنها چیزی ندارند که از دست بدهند، وقتی برخی مؤسسات مالی و
اعتباری، صندوقهای بیهویت یا بانکهای خلقالساعه بدون نظارت یا با نظارت بانک
مرکزی، در اثر بیتوجهی دولت، اموال مردم را یغما کردهاند، دولت چه جوابی دارد بدهد؟
تکلیف مردم چیست؟
جناب آقای دکتر روحانی ریاست محترم جمهوری، با 24میلیون رأی
ملت، ریاست محترم قوۀ قضائیه، نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی، آیا آشوب این
چند روز هشداری برای شما نبود که قبل از وقوع هر حادثهای تدابیری اتخاذ و جلوی آن
گرفته شود؟ سرچشمه شاید گرفتن به بیل، با اندک توجهی میشد جلوی غائلهها و عصیانها
را گرفت، آیا همۀ این اتفاقات تقصیر کسانی نیست که بیتوجه و بیتفاوت از کنار همۀ
قضایا و حوادث میگذرند، دستگیری و زندان چه چیزی را حل میکند؟
جناب آقای روحانی در ظرف پنج سالی که شما رئیس جمهور بودهاید،
در کجای کشور اجازۀ تجمع قانونی و اعتراضی آرام به مردم دادهاند؟ حتی اجازه
برگزاری یک مراسم یادبود ساده پس از درگذشت دکتر ابراهیم یزدی را ندادند.
چرا گرانی؟ چرا بیکاری؟ چرا پدیدۀ مالباختگی؟ چرا کلاهبرداریهای
کلان و قانونی بردن و خوردن اموال مردم!؟ چرا رانتخواری و سوءاستفادۀ وابستگان به
دولت مردان؟ چرا سوء استفاده از موقعیتها و مقامها و تحت فشار قرار دادن مردم؟
چرا فساد مالی در بانکها و ادارات که تمام برنامههایشان بر اساس قانون و مقررات
است و برای دادن یک وام چندمیلیونی سه ضامن و سه برگه چک و رفت و آمد طولانی و پسانداز،
ولی اختلاسگران میلیاردی میبرند و با توصیهها میخورند و چه بسیار سر از خارج
در میآورند.
به عرض میرساند: با سود 4درصد به یک جانباز 70درصد تا
18میلیون وام میدهند که در ظرف یکسال خانهاش را تمام کند، اگر تمام نشد، که نمیشود،
متحمل 5/2 میلیون جریمه و دیرکرد میشود و وام آن فردی که جانش را برای کشور داه و
نقص عضو پیدا کرده 31 یا 32 درصد میشود! کدام خانهای با 18 میلیون در ظرف یکسال
ساخته میشود؟ و آیا عدالت این است؟
آیا در بنیاد شهید از مال جانبازان
و آزادگان و خانواده شهیدان سوءاستفاده نشد و حقوق آنها داده شد؟ آیا زندانیان و
شهیدانی که چپ بودند و خانوادههاشان مسلمان و نیازمندند باید از مختصر هدیهای که
بنیاد شهید میدهد محروم باشند؟ چرا حقوق بازنشستگان، کارگران، کارمندان جزء،
نباید به موقع پرداخت شود و حقوق مدیران، روز به روز بیشتر و سر وقت به حسابشان
واریز گردد، چرا باید دولت و قوۀ قضائیه غافل باشند و افرادی از صندوق بازنشستگان
برداشت کنند؟
آیا داستان سریالی حقوقهای نجومی به فراموشی سپرده شد؟ چرا
نبودن امنیت اقتصادی باعث شود که کسی نتواند در ایران سرمایهگذاری کند و سرمایهها
به طرف دبی و ترکیه گسیل شود؟ چرا برخی نهادهای نظامی باید در اقتصاد کشور دخالت
داشته باشند؟ پس از جنگ چرا باید اسکلههائی وجود داشته باشد که ادارۀ گمرک از آن
بیاطلاع باشد؟
چرا باید قسمت عمدۀ بودجه کشور در اختیار دولت نباشد و
نهادهای دیگر تصمیمگیر برای آن باشند؟ مردم به دولتی رأی دادند که همۀ بودجهها و
خدمات در اختیار او باشد.
چرا فشارهای مالیاتی و بیمهای تا حدّ ورشکست شدن مردم و
شرکتها عملی شود؟ چرا بیتوجهی مدیران و کارگزاران کشور؟ و قوانین بانکها و جرائم
آن، آن قدر کمرشکن باشد تا مردم را از همه چیز ساقط کند! به طوری که از حکم خدا هم
جدیتر میشود و در صورت کوتاهی ساعت به ساعت تصاعدی بر جریمه و نزول آن افزوده میشود،
و گرفتن بهرههای کلان!؟ آن هم در یک کشور به نام مسلمانی!
چرا برخلاف گفتههای رئیس جمهور، محیطهای امنیتی و ارعاب
برای انتصاب مدیران و کارکنان، باید ماهها ادارات اطلاعاتی تحقیق و تفحص کنند و
جواب دهند، تا مثلا شهردار یا معاون او را تأیید یا رد کنند، و کارکنان در رخوت و
بیانگیزگی فرو روند، تا تمام کارها از هم بپاشد و انسجامها گسیخته گردد؟ اصلا
چرا باید برای به کارگیری افراد، نیروهای امنیتی باید دخالت داشته باشند؟
چرا نزدیک هفت سال حصر برای دوتن از یاران مخلص امام(ره) آیت
الله کروبی، مهندس موسوی و سرکار خانم رهنورد، بدون هر گونه محاکمه؟ چرا زندانی
سیاسی و عقیدتی؟ چرا بهکارگیری افرادی در محاکم قضائی بدون داشتن مدارک حقوقی و
تسلط بر حقوق جزا؟ فقط بخشنامهای عمل کردن و یا تسلط بر بخشی از فقه در دادگاهها
و دادسراها؟
چرا آوردن زندانیها در ملاء عام با دستبند و لباس مشخص و
زنجیرهای بسته به پا؟ آیا اینها اسلامی است؟
چرا عدم برخورد با فساد اداری، رشوهگیران و تعللکنندگان در
کارهای مردم؟
چرا ایجاد اختناق و جلوگیری از مجالس یادبود شخصیتهای
درگذشته، که گاهی مورد تأیید جناح خاصی نیستند؟ ولی آنها را که میخواهند و مطیع
بودهاند چه بودجهها که صرف میکنند و چه بزرگداشتها و چه تابلوها و چه بنرها و
چه تبلیغات وسیع رادیو تلویزیونی؟ شاید آنها کبریت بیخطر بودهاند.
با بودجه برخی نهادها، همان که بدون اطلاع دولتمردان است،
کتاب «نیمه راه» را با تیراژ وسیع پخش میکنند که تمام رجال و شایستگان و
انقلابیون گذشته و حال، نادرست و مخالف شدید مقام رهبری بودهاند؟ و فکر میکنند
که خدمتی کردهاند!؟
چرا یک بسیجی دانشگاهی محمدرضا هرندی مستند «قائم مقام» را
علیه یکی از شایستهترین مردان انقلابی ایران فقیه عالیقدر و مجاهد بزرگ حضرت آیت
الله عظمی منتظری رحمت الله علیه تهیه میکند و در مجامع پخش مینماید، به آن
منظور که حامیان و مقلدان آن مرجع بزرگ را تحریک کند و به میدان بکشاند، تا اهانتها
به دولت روا دارند و آشوبها به پا شود آنها هرگز اقدام به کارهای نابخردانه نمیکنند،
نه مرحوم آیت الله عظمی منتظری کوچک میشوند، نه این دریوزگان بزرگ میگردند، فقط
وزارت ارشاد زیر سؤال میرود که برای دیگر فیلمها و کتابها چه سختگیریها میکند و
چه سانسورها اعمال میشود ولی ساخت و اکران این فیلم اهانت آمیز را آزاد گذاشته
است. که با انتخاب سلیقهای و گزینشی از آرشیوی که استفاده برای دیگران میسر نیست
آنچه را که خود و دیگر تهیهکنندگان میخواهند عرضه دارند!
چرا ایران که اعلامیه حقوق بشر را پذیرفته، زیر بار آن نمیرود
و پیوسته اسلام، اسلام میکند، آیا میخواهد به دنیا بگوید که اسلام خلاف «اعلامیه
حقوق بشر» میباشد؟ چرا دستگیری و زندانی کردن افراد دوتابعیتی به اتهامهای
گوناگون امثال «نازنین زاغری» انجام میشود؟ ایران چقدر باید هزینه بدهد و برایش مشکل ایجاد
شود و ضرر سیاسی و اقتصادی ببیند تا یک زن با کودکش آزاد گردد.
چرا سانسور کتابها و نوشتهها؟ برای کتاب «سقوط شاه» به قلم
اینجانب، حذف 120صفحه را اعلام کردند، در صورتی که بررسی علت سقوط حکومت پهلوی
بود! و ارتباطی به وضع موجود نداشت.
چرا دستگیری کارگران معترض و دادن حبس سنگین به افرادی مثل
«رضا شهابی» و امثال آن، مگر رئیسجمهور و رئیس قوه قضائیه نفرمودند که مردم حق
اعتراض دارند؟ آنها که فقط به کمی حقوقشان اعتراض داشتند، پس چرا آنان را آزاد نمیکنند؟
چرا اجازه داده میشود لباس شخصیها و افراد خودسر مجالس و
سخنرانیها را برهم بزنند؟ مگر این کشور صاحبی ندارد؟ و نیروهای انتظامی و امنیتی
نمیتوانند جلوی آنها را بگیرند؟
چرا افرادی به عنوان جاسوس زندانی میشوند؟ مگر چه داریم که
جاسوسی کنند؟ از مالباختگان بگویند، از ورشکستگان، از عدم مدیریت در چرخه آب، از
وضعیت بیماران و اوضاع بهداشت و درمان، از حقوقهای عقبافتاده، از بیکاران
سرچهارراهها، از تعطیلی نشریات، از گشتهای ارشادی، از اعتیاد، از دزدیها، فساد،
فقر، بیعدالتی و... اسرار نظامی که پنهان
است و هیچ جاسوسی به آن دسترسی ندارد، پس چه مطلبی است و چه اسراری بوده که آن زن
یا مرد به آن دسترسی پیدا کردهاند که دیگران نتوانستهاند و اگر چیزی بوده به
دلیل سستی ما نبوده است؟
جناب آقای رئیس جمهور، چرا نظارت استصوابی؟ مگر ملت آگاه و
سربلند ایران مهجور و دیوانه است که چند نفر بنشینند و خوب و بدش کنند و تفتیش عقاید کرده و آنها رد
صلاحیت نمایند؟ آیا این بزرگترین اهانت به ملت ایران نیست؟ در هر شهر کاخی ساخته
شود به اسم شورای نگهبان و گروهی جمع شوند و کارشان فقط ردّصلاحیت افراد باشد؟
چرا شورای نگهبان به افراد جوانتر و آگاهتر واگذار نمیشود؟
آیا در حوزههای علمیه ایران مجتهدان جوان و روشنبین و آگاه به زمان وجود ندارند؟
آیا شرط سنی نباید برای شوراها باشد؟ آیا شرط قاضی، آگاهی به زمان و شناخت جهان
امروز نباید باشد؟ همان افرادِ 40سال پیش باید سرنوشت یک ملت 80میلیونی را در دست
داشته باشند و برای خبرگان و مجلس شورای اسلامی و مصوبات آن تصمیم بگیرند، آیا
شورای نگهبان بازنشستگی ندارد؟ و آن بزرگواران به خود اجازه دهند که «مینو خالقی»را
که 200هزار رأی مردم اصفهان را آورده کنار بگذارند؟
چرا به خود اجازه دهند که «سپنتا نیکنام» نماینده شورای
اسلامی شهر یزد را که زرتشتی است و رأی قاطع مردم را آورده از شورا خارج کنند؟ کسی
که حق شهروندی دارد و در هیچ قانونی از شرکت در انتخابات منع نشده است و در مجلس
شورای اسلامی هم زرتشتیها و دیگر اقلیتها حضور جدی دارند. چرا باید اقلیتهای
دینی که در همۀ سختیها و مشکلات همگام و همراه ملت بودهاند، جانباز و آزاده و شهید
دادهاند، از کوچکترین حقوق خود که عضویت در شورای شهر است محروم مانند؟ و
بدینوسیله به تمام رأی دهندهها اهانت کنند که ما بیشتر از همۀ شما میفهمیم! و
نماینده مردم را از رفتن به مجلس یا شورای شهر باز دارند؟ و آیا این حقالناس
نیست؟
چرا آقایان به خود اجازه میدهند که در برنامههای ورزشی و
هنری دخالت و امر و نهی کنند؟ مردم ایران که به ولایت فقیه رأی دادند میخواستند
فقط یک فقیه حرف آخر را بزند نه آنکه هر مجتهدی و هر امام جماعت و امام جمعهای
بخواهد برای خود فتوائی داشته باشد که ورزش انجام شود یا نشود، کنسرت باشد یا
نباشد، و زیانها و جریمههائی بر بیتالمال مردم تحمیل شود.
تا کی باید اعضای محترم شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت
نظام، شورای انقلاب فرهنگی و مجلس خبرگان در تیول افراد خاصی باشد؟ در حالی که
توان تصمیم مؤثر و مفید دیگر نداشته باشند؟ مگر در میان دیگر مردمان، افراد
فرهیخته و آگاه و روشن بین وجود ندارد؟
اعتراضات مردم برای دولتهای در سایه است، طی روزهای گذشته
دیدیم که در شبکههای مجازی و برخی سایتها بحث «عبور از روحانی» کلید خورد، و در
قالب نوشتهها و توییتها جوسازیهایی بر علیه وی صورت گرفت.
مردم بیش از 24میلیون به روحانی رأی دادند که طبق قانون
اساسی، رئیس جمهور همهکارۀ کشور و تصمیمگیر باشد، نه آنکه افراد او را وادار
کنند که چنین و چنان کند، اینکه آزادی و دموکراسی و جمهوری نمیشود! مثل عربستانش
کنند که ولیعهدشان بگیرد و ببندد و تصمیم بگیرد و مردم یمن را به خاک و خون بکشد و
زنان و کودکان بیگناه را بکشد!
چرا کمکهای دولتی به نهادهای مذهبی؟ مگر از زمان پیامبر(ص) و
همیشه، هزینههای آنها مردمی و خودکفا نبوده است؟ حتی گاهی به دولتها هم کمک میکردند.
چرا افزودن بر بودجههای نظامی؟
چرا باید رئیس دانشگاهها را شورای انقلاب فرهنگی تعیین کند؟
مگر چه کسی را میشناسند؟ و با چه سازوکاری بررسی میکنند، کما فیالسابق اگر
استادان و یا وزیر علوم انتخاب میکرد چه میشد؟
چرا پس از رحلت آیت الله هاشمی رفسنجانی، برخی کادر و رؤسای دانشگاههای
آزاد را قلع و قمع کردند و به اصطلاح هاشمیزدائی نمودند، مگر هاشمی برای کشور و
برای این دانشگاه کم کار کرد؟ و چرا دانشگاه را به همان شیوۀ دوران احمدینژاد
برگرداندند؟
چرا هزاران تن از نورچشمیها را غیرقانونی بورسیۀ خارج کردند
و از جیب این ملت به حلقوم آنها ریختند؟
چرا نخبگان و تحصیل کردهها و فارغ التحصیلان بهترین دانشگاههای
کشور جذب کشورهای دیگر میشوند؟ و با عزت و احترام از کشور پذیرنده مواجه میشوند؟
و ایران امکان استفاده از دانش و تجربۀ آنها را ندارد؟
چرا اقتصاد کشور باید در انحصار نهادهای خاصی باشد؟ چرا در
جامعه تصمیمگیر باید نهادهای امنیتی باشند؟ پس رئیسجمهور، وزرا و مشاورین،
کارشناسان و کارگروهها چه کارهاند؟
همینها است که مردم را عصبانی میکند و یک مرتبه کاسه صبرشان
به جوش میآید و فریاد بر میآورند، نکند آنها که رأی مردم را زینتی میدانند،
موفق شدهاند حرف خود را به کرسی بنشانند؟ در این صورت جوانان ناآگاه را وادار میکند
که نادانسته بگویند: «جمهوری ایرانی» کدام جمهوری ایرانی؟ آیا باز هم میخواهند
زندانها پر شود و خونها ریخته شود و برادرکُشی راه بیفتد؟
آیا نمیشود آمریکا دشمن ایران و خاورمیانه را به راه آورد؟ اگر هاشمی
زنده بود، آیا نمیتوانست عربستان را کنترل کند و تا حدی جلوی بمباران یمن را
بگیرد؟
آیا نمیشد که پس از 40سال که از انقلاب میگذرد، برخی تصمیمگیران
عوض شوند و از افراد تازه نفس و خلاق و فرهیخته استفاده شود؟ اینها دیگر کارشان را
کردهاند، خودشان کار را به دیگران واگذار کنند.
آیا همه مسئولان نباید پاسخگوی مردم باشند؟ آیا نمیتوانیم
از برخی کشورها که عقبتر از ما بودند، مثل: چین، مالزی، امارات، کره جنوبی، ترکیه
و...، آنها امروز پیشی گرفتهاند، قدمی فراتر برداریم؟ آیا آنها در آموزش، پرورش،
اقتصاد، سیاست و اعتماد به جوانانشان موفقتر نبودهاند؟
آیا نمیتوانیم با دیگر کشورها تعامل داشته باشیم؟ دست از
دشمنی و مخالفت با دنیا برداریم؟ و...
دیگر بس است درد دل بسیار است، امثال من که دوست کشور و ملت
و از خدمتگذاران آن بوده و هستیم، آشوب را محکوم میکنیم، اسلام را در عدل و داد و
آزادی و مردمسالاریش میدانیم، ما نمیخواهیم به اندازه شاخ حجامتی خون از دماغ
کسی بریزد، ما میخواهیم کشور شاد و بانشاط و آزاد و آبادان شود، آزادی و استقلال
سرلوحۀ نظام ما باشد، تا دیگر فریاد رضاشاهی، اهانت به مقدسات و حصر و زندان،
خشونت و آزاری نباشد، همه یک صدا برای سازندگی کشور قیام کنند، مسئولان خود را
خدمتگذار مردم بدانند و آنها را باور داشته باشند.
و در خدمت به این مردم، که در همه عرصهها، نظام را یاری
رسانده و در سرنوشت کشور مشارکت داشتهاند، بهترین استفاده را بکنیم و با اقدام به
موقع در رفع مشکلاتشان کوشا باشیم.
اتفاقات این چند روزه هشداری بود برای سران نظام و برای مردم
که مبادا ایران جانشین کره شمالی شود و آمریکا و اسرائیل ما را بدانسو بکشانند، باید
هوشیار بود که این شورشها نه آخرین بار است و نه تمام شدنی، باید علتها را از
میان برداشت، باید بهانهها را از دست مخالفان گرفت، در اطاقهای فکر باید راهی
برای اصلاح جامعه و رفع مشکلات مردم پیدا کرد، دشمنان نمیتوانند آشوب کنند، آنها از
آشوبها بهره میگیرند و روی موجها سوار میشوند، آنان دوست مردم ما نیستند، جز
ویرانی ایران هدفی ندارند.
با عرض پوزش و اعتذار، خداوند یارتان باشد. «آمین»
« دیماه 1396 »