زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات، دکتر فضل الله صلواتی

تصاویر، دست نوشته ها، زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات و...

زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات، دکتر فضل الله صلواتی

تصاویر، دست نوشته ها، زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات و...

سپاس استاد قیام از دکتر محمد مهذب - «یاد یاران»

«‌ یاد یاران »


از: علی غفورزاده (قیام)

«منتشر شده در هفته نامه نوید اصفهان،  10شهریورماه 1372، سال ششم، شماره 261»


        نویسنده پژوهشگر و شاعر انسان دوست و هنرپرور، جناب آقای دکتر محمد مهذب، استاد دانشمند که بیشتر در روزنامة متین و وزین «نوید اصفهان» مطالبی روشنگرانه در مسائل اجتماعی و آموزشی و در نقد و بررسی، تحت عنوان: «مسئولیت ها تکلیف ایجاد می کنند» نظم و نثری پرمحتوا و آموزنده در شماره 256، چهارشنبه 6مردادماه 1372 «نوید» نوشته و اینجانب را مرهون محبت های خود قرار داده و شرح عیادت و دلجوئی از یک شاعر پیر آزاده افتاده را مرقوم داشته اند که لازم می دانم ضمن تشکر از آن دانشمند محترم، از جناب حاج آقا فضل الله صلواتی صاحب امتیاز «نوید اصفهان» که خود از شعرا و نویسندگان به نام شهر تاریخی اصفهان است و روزنامه اش پاسخگوی احساسات و خواسته ها و درد و دلهای مردم می باشد، سپاسگزاری نمایم و توفیق روزافزون همة نویسندگان و شعرا و اهل قلم را از خداوند «ن والقلم و ما یسطرون» خواستار شوم.

 

ای مُهذّب دکتـر با ابتکــار             +               ای برای اهل دانش افتخار

ای محمد، ای بهین اعمال تو             +             ای پسندیده، همه افعال تو

گفته هایت باعث تهذیب ماست      +         از محبت در پی تحبیب ماست

کاردانِ عالـــی آموزشــی                     +         با کمال معرفت،‌ در کوششی

با مقالت، در «نویداصفهان»             +        داده ای «تکلیف مسئولان» نشان

نقد تو، حل مسائل می کند             +         سهل و آسان حل مشکل می کند

بهر تعلیم و تعلّم، سال ها                 +        کرده ای پیوسته استقبال ها

نظم و نثرت در حد اعلا بود              +         دل پسند و جالب و شیوا بود

ای سخنگو، ای ادیب بی نظیر           +         هست شعر و نثرت الحق دلپذیر

طبع تو چون پهنة دریــا بود               +          ساحت دریای گهر زا بــود

از روانی، همچنان آب روان              +        هست شادی بخش هر پیر و جوان

گرمی شعر تو چون آتش بود             +         نوربخش و نافذ و دلکش بود

ای که با خوی خوش و طبع منیع       +         قدر تو چون آسمان باشد رفیع

از سلاست گفته ات دریاستی             +        دلربا و نغز و جان افزاستی

با محبت خوی تو باشد قرین              +         برصفای باطنت، صد آفرین

حلم خود را گرچه میسازی نهان         +       علم خود را با عمل دادی نشان

درخفا ودر عیان همچون توکیست؟    +        مرد حق در باطن و ظاهر یکیست

یاد کردی از «قیــام گوشه گیر»          +       سالها در کنج این خلوت اسیر

دل شکسته شاعر افسرده ای                +        لاله دلخون شده، پژمرده ای

با دلی پرخون نشسته گوشه ای            +        تا زدانش جمع سازد توشه ای

خون دل خورده چو غنچه سالها          +      تا چو گل بر دیگران بخشد صفا

تا کتابی را نویسد، روز و شب             +       رنج ها برده است، در راه طلب

آنکه هرگز شکوه در دنیا نکرد            +       گرچه دایم بود در آلام و درد

آنکه نتواند کند دیگر دفاع                  +       هرچه آید برسرش، در اجتماع

دور مانده از خروش زندگی                +       ز آن همه غوغا و جوش زندگی

شهره ای در بین دانشگاهیان           +      علم خود بخشی به آنان رایگان

آنچه را گفتی در اوصاف «قیام»         +      هست شایان تو ای عالی مقام

از «طلائی» نیز یادی کرده ای             +        «یاد یاران» را به جا آورده ای

خواندم آن اشعار را با چشم جان        +        با نویدی در «نوید اصفهان»

بود مطرح سختی اهل هنـر               +         وآن همه بدبختی اهل هنــر

تاکنون یک شاعر شیرین کلام         +         در جهان یک دم نبوده شادکام

هر که چون منصور(1) حق گوید مدام   +       می رود بردار، آخر، ای «قیام»

 - - - - - - - - - - - -

1-       حسن بن منصور بیضاوی المولد، عراقی المنشاء، حلاج اللقب ابومغیت، یا ابوالغیث یا ابوعبدالله الکنیه... از بزرگان صوفیه می باشد که با «جُنید بغدادی» و بعضی دیگر از اکابر این سلسله مصاحبت داشت، اقوال اهل علم، درباره وی مختلف است، گروهی از اولیایش پندارند و پاره ای خارق عادت صادره از او را از قبیل کرامات، اولیاء و صلحا دانند و جمعی کاهن و ساحرش دانند، «انا الحق» گفتن او مشهور است،‌ «ابومحمد غزالی» از کلمات او، اعتذار جسته و گوید همه آنها از فرصت محبت و عشق حقیقی و شدت وجد و کمال و استغراق می باشد.‌ جمعی کافرش دانستند و سالها در زندانش کردند تا آنکه عاقبت به سال 306 یا نهم هجرت به امر «حامدبن عباس، وزیر مقتدر عباسی (در اثر حکمی که علمای وقت مبنی بر «مهدورالدم» و «واجب القتل» بودن وی صادر کردند)، هزار تازیانه اش زدند و دستهایش را بریدند و در آتش سوزانده و خاکسترش را در «دجله» ریخته یا بر بادش دادند و یا بعد از تازیانه اش، کشتند و سرش را در «جِسرِ بغداد» آویختند و دور نیست که هر دو وقوع یافته باشد، منصور حلاج تألیفات بسیار دارد و 13کتاب را به وی نسبت می دهند، از «امرءالشیطان» ... تا «الیقین» ولی... «ابن الندیم» تألیفاتش را 40 کتاب متجاوز می داند، «حسین منصور» را، «حلاج اسرار» نیز گفته اند، از منصور اشعار عارفانه زیادی به جای مانده است.

مآخذ با تخلیص و تنظیم از جلد1 و 2 «ریحانه الادب» صفحه 61 و 62 و کتاب «چشم بیمار» از سروده های امام خمینی(ره) که در غزل عرفانی مشهور خود آورده:

بی خود از خود شدم و بانگ «اناالحق» بزدم + همچو «منصور» خریدار سر دار شدم

«منتشر شده در هفته نامه نوید اصفهان، چهارشنبه 10شهریورماه 1372، سال ششم، شماره 261»

 

« کپی آزاد،  با ذکر نام شاعر و منبع »

استاد محمدرضا حکیمی در اصفهان 1372

در کنار استاد محمدرضا حکیمی


در کنار علامه محمدرضا حکیمی (۱۴ فروردین ۱۳۱۴ در مشهد ۳۱ مرداد ۱۴۰۰) فقیه و مجتهد شیعه، فیلسوف، متفکر و نویسنده ایرانی بود.  از وی با عناوینی چون «علّامه»، «استاد»، «فیلسوف عدالت» و «مرزبان توحید» یاد می‌شود. کتاب الحیاه وی که یک دائرةالمعارف اسلامی است، از شهرت و اعتبار خاصی در جهان اسلام برخوردار است. وی از مُجَدِّدانِ مکتب معارفی خراسان، مشهور به مکتب تفکیک است که معتقد به جدایی دین از فلسفه و عرفان است.  علی شریعتی وی را به عنوان وصی خود جهت هرگونه دخل و تصرف در آثارش انتخاب کرده بود. به گفته محمدرضا زائری، حکیمی اعتقاد دارد «دینی که در آن عدالت نباشد، دین نیست؛ چه رسد به اسلام!» او در سال ۱۳۸۱ هجری شمسی در رابطه با مبانی اسلام نامه‌ای به فیدل کاسترو نوشت و مدتی بعد و در دیدار با یک هیئت کوبایی گفت: «اگر اتفاقی برای فیدل کاسترو بیفتد، یک فاجعه بشری رخ داده‌است».

بیا در دبستان مولا علــی(ع) - شعر از علی غفورزاده «قیام»

« انتشار در هفته نامه نوید اصفهان - 19 خردادماه سال 1372 شماره 249»

فرمایشات سرور موحّدان مولای متقیان علی(ع)

اثر طبع: علی غفورزاده «قیام اصفهانی»

بُوَد رهبر خلق دنیا علــی

بیا در دبستان مـولا علــی


علی آنکه شد پیشوای بشـر

جدا کرد از هم ره خیر و شر


بود رستگاریت اگر آرزو

بکن کسب علم از دبستان او


از این مکتب آموز، آزادگی

بود سرفرازی در اُفتادگـــی


ز «نهج البلاغه» بجو راه حق

از این ره برو تا بدرگاه حق


بخوان درس اسلام در زندگی

مکن جز به ذات خدا بندگــی


ببین تا چه گفته است آن رادمرد

که اندرز او هست درمان درد


هر آنکس کند حق خود پایمال

بر او نیست شایسته کردن جدال


بکن سرزنش آن کسی را بسی

که پا مال سازد حقوق کسی


ز خونی که ناحق بریزی بترس

از آندم که با حق ستیزی بترس


دو کس را بود شیوه اهریمنی

یک از دوستی،‌ آن یک از دشمنی


یکی آنکه چون حق پرستد مرا

یکی خواند، آنکس که مُرتد مرا


بس افراد لب تشنــة روزه دار

که باشند چون مردم روزه خوار


دهان گرچه بندند از هر خوراک

از آلودگیهــا نباشنــد پاک


بود بس نماز شبِ زاهدان

که سودی ندارد به غیر از زیان


کلام نسنجیده هرگز مگـو

ببر خشم خود تا توانی فرو


ز کف رفتن حاجت آسان تر است

که تعظیم کردن به افراد پســت


بود ترس،‌ همراه شرمندگی

کشاند ترا تا سرافکندگــی


خموشی است سرحد علم و کمال

به جهل است پرگوئی شخص، دال


دلت را بکُن زنده با پند پیر

زرفتار پیشینیان، پند گیــر


ببند ای «قیام» این شعائر بکار

که تا در دو عالم شوی رستگار

« انتشار در هفته نامه نوید اصفهان-  19 خردادماه 1372 »

« کپی آزاد،  با ذکر نام شاعر و منبع »

سخنرانی استادفضل اله صلواتی در کنگره بزرگداشت بانو مجتهده امین - 1371

کتاب: مجموعه مقالات و سخنرانی­های، اولین کنگره بزرگداشت بانوی مجتهده(1)

سیّده نصرت امین(رحمت الله علیها)


سخنرانی آقای دکتر فضل الله صلواتی (از اصفهان)

«زن متعالی» از دیدگاه حاجیه خانم امین


بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»

اَعوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ. «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی، وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی، وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسَانِی، یَفْقَهُوا قَوْلِی».

«یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَهٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا کَثِیرًا وَنِسَاءً»


            در سالگرد درگذشت این بانوی بزرگوار عالمۀ فاضله، سیدۀ علویّه، دانشمند فرزانه و عارف وارسته، شایسته است که در خصوص کمالات این زن بزرگوار صحبت بشود. بنده  توفیقی داشتم و 30 یا 40 سال قبل، کلیۀ آثار ایشان را خوانده بودم و تفسیر ایشان «مخزن العرفان» را با تفسیرهای آن زمان، «تفسیر المیزانِ» علامه طباطبایی، «تفسیر «اطیب البیان» آیت الله حاج سید عبدالحسین طیب و تفسیر «پرتوی از قرآن»، آیت الله سیدمحمود طالقانی، تفسیر «مجمع البیان» طبرسی و تفسیرهای دیگر مقایسه کرده بودم. چون صحبت از کنگره شد به نظرم رسید که با استفاده از آثار ایشان، موضوع: «تکامل زن یا زنِ متعالی» مورد بررسی قرار بگیرد و فرمایشات ایشان در این باره از کتاب­هایشان استخراج شود، و مباحثی مانند مسئلۀ انسان کامل و عرفان و رسیدن انسان خاکی به ملکوت اعلی که در آثار ایشان مطرح شده مورد بازنگری قرار گیرد.

کتاب «سیر و سلوک»، با «نفحات رحمانیّه»، یا هر کدام از کتاب­های ایشان را که بررسی کنید، در می­یابید که ایشان اصلا در حال پرواز است، در حال عروج است، در حال تکامل است، مثل این که جسم خاکی نمی­تواند شخصیت ایشان را نگه دارد، مثل گنجشکی که در قفس باشد دائم خودش را به در و دیوار قفس می­زند تا بلکه رها شود و پرواز کند. همان که مولوی می­گوید:

ما ز بالائیم و بالا می­رویم                         ما ز دریائیم و آنجا می رویم

در آثار ایشان مطالبی دربارۀ  حقیقت انسان، شناخت نفس و روح، قوای ملکوتی، عقل و اندیشه، بررسی کامل عقاید فلاسفه و تطبیق برخی از عقاید فلاسفه، عرفا، متصوفه در کنار هم گذاشته می­شود و بالاخره مکتب اهل بیت برگزیده می­شود. البته می­دانید که این راه، پیچ و خم بسیار دارد.

ای که از کوچۀ معشوقۀ ما می گذری  /     برحذر باش که سر می شکند دیوارش

اگر شما آثار عرفانی ملاصدرا، فارابی، ابن سینا، غزالی، محی الدین عربی را مطالعه کنید می بینید که اینها در چه عوالمی سیر کردند. بسیاری از علمای متشرّع و علمای شیعۀ امامیه روی جزئیات عقاید اینها حرف دارند. البته حضرت امام یک نظر کلی فرمودند که به قول مولوی: «هر کسی را اصطلاحی داده ایم»، هر کس را استعدادی دادیم، هر کسی را زبان و راه و روشی دادیم، با هر کس باید با زبان خودش حرف زد، و اگر یکی مثلا می گوید: «اناالله» کثرت را به وحدت تبدیل می­کند. اگر سطحی بنگرید می­بینید که مثلا حافظ درباره شراب حرف زده است. یا حضرت امام خمینی در اشعار خود بیان می­کنند که از مدرسه و محیط­ های ریایی دوری می کنند. باید زبان امام را درک کنی، زبان حافظ را بشناسی، زبان مولوی را بررسی نمایی، تا بفهمی چه گفته­ اند.

 برای مشاهده کامل متن ادامه مطلب را کلیک کنید

ادامه مطلب ...

مراسم روانشاد محیط طباطبایی در مسجد سید اصفهان

میر سید محمد محیط طباطبائی (زادهٔ ۲۶ خرداد ۱۲۸۰ – درگذشتهٔ ۲۷ مرداد ۱۳۷۱) پژوهشگر ادبی، مورخ، منتقد و ادیب معاصر ایران بود.

تابستان سال 1371 مسجد سید اصفهان با حضور فرهیختگان مراسمی برای آن عالم وارسته برگزار شد:

معرفی برخی  شرکت کنندگان در تصاویر آقایان:

استاد محمد مهریار(1297- 1389هـ . ش) رضا ارحام صدر(1302 - 1387 هـ . ش)، منوچهر قدسی،(1312 -1375 هـ . ش) ‌فضل الله صلواتی،‌ حاج احمدغفورزاده (استاد طلایی،  1308- 1381 هـ . ش)،  مرتضی تیموری(1313- 1397- هـ . ش)  محمدعلی کاروان پور(1296-1396 هـ.ش)، دکتر شفیعی،‌ عباس دهکردی، هوشنگ ترکان،‌ مرحوم احمد جباری(1320- 1384 هـ. ش)، وحید صلواتی، مهدی روحانی، نوید صلواتی، مهدی انصاری پور،  و...


مرحوم سید محمدِ محیط طباطبائی در ۲۶ خرداد ۱۲۸۰ خورشیدی در شهر زواره از توابع شهرستان اردستان در شمال شرقی اصفهان متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در مکتب‌خانه در زادگاه خود گذراند و سپس تحصیلات خود را در مدرسهٔ کاسه‌گران اصفهان ادامه داد، و زبان فرانسوی را آموخت. سپس به زواره بازگشت و در سال ۱۳۰۱ محیط نزد مدیر مدرسه نوبنیاد زواره مرحوم اسدالله کاوه زاده مشغول کار شد و ضمن آن که در امور مدرسه به وی کمک می‌نمود، برخی درس‌ها را تدریس می‌کرد، و خود نزد کاوه زاده زبان انگلیسی می‌آموخت. در سال ۱۳۰۲ به تهران رفت و از مدرسهٔ دارالفنون دیپلم ادبی دریافت کرد و به مدرسه حقوق وارد شد. سه سال بعد به خدمت وزارت معارف درآمد، و برای تدریس و مدیریت دبیرستان به خوزستان رفت. پس از سه سال خدمت در خوزستان به تهران بازگشت و به تدریس تاریخ و جغرافیا در دارالفنون و نیز در دانشکدهٔ افسری پرداخت. مدتی نیز ریاست دبیرستان‌های شرف و معرفت را به عهده داشت.

مقاله‌های تاریخی و ادبی به قلم محیط طباطبایی از سال ۱۳۰۶ در نشریات معروفی چون شفق سرخ و روزنامهٔ ایران منتشر می‌شد. سلسله مقالات او در بارهٔ محمد زکریای رازی و اعزام محصل به اروپا، موجب شهرت او به‌عنوان پژوهشگری دقیق شد، در همان حال که به‌عنوان مدرس تاریخ و جغرافیا و معلم زبان‌دان شناخته شده بود.

محمد محیط طباطبائی در سال ۱۳۱۳ با ایراد خطابه‌ای با عنوان «عقیدهٔ دینی فردوسی» در کنگرهٔ هزارهٔ فردوسی، توانایی علمی و پژوهشی خود را به نمایش گذاشت و در نظر دانشمندان ایرانی و خارجی حاضر در آن مجمع، به عنوان پژوهشگر احترام بسیار کسب کرد.

محمد محیط طباطبائی ضمن خدمت در وزارت معارف و بعداً وزارت فرهنگ، به نگارش مقالات تحقیق ادامه می‌داد که در طی سالیان تعدادآنها از ۱۵۰۰ مقاله فراتر رفت. مدتی مدیریت مجلهٔ آموزش و پرورش (وابسته به وزارت فرهنگ) را به عهده داشت. خود مجلهٔ محیط را در سال ۱۳۲۱ و بار دیگر در سال ۱۳۲۶ دایر کرد. بین سال‌های ۱۳۲۷ تا ۱۳۳۴ مدت دو سال سمت مستشار فرهنگی ایران در دهلی را به‌عهده داشت، و چهار سال رایزن فرهنگی ایران در عراق و سوریه و لبنان بود. در سال ۱۳۲۹ در نخستین کنگره ابن سینا در بغداد به زبان عربی، تحقیقی در مورد تولد ابن سینا عرضه کرد.[۱]

در سال ۱۳۳۷ از شغل معلمی بازنشسته شد. از همان سال به دعوت رادیو ایران برنامهٔ رادیویی مرزهای دانش را دایر کرد که اختصاص به گفتارهایی در زمینهٔ فرهنگ و ادب و تاریخ داشت. این گفتارها توسط خود او یا استادان و محققان برگزیدهٔ او ارائه می‌شد، و دقت نظر محیط طباطبایی در انتخاب موضوع گفتارها آشکار بود. تعداد گفتارهایی که خود او در برنامهٔ مرزهای دانش ایراد کرد بیش از ۴۵۰ بود.

ویژگی محیط طباطبایی از آغاز گام نهادن در عرصهٔ تحقیقات تاریخی و ادبی روحیهٔ بدیعه‌یاب و نکته‌گیرش بود که موجب جدایی و گاه معارضهٔ او با ادبای مشهور زمان چون ملک‌الشعرا بهار و عباس اقبال و سعید نفیسی می‌شد، و شاید همین امر موجب شد که دانشگاه از دانش او بی‌بهره ماند. زمانی که در اواخر دههٔ ۱۳۴۰ دانشگاه تهران از او برای تدریس دعوت کرد، آن دعوت را دیرهنگام دانست و نپذیرفت.

در سال ۱۳۵۲ موسسه کیهان مدرسه عالی روزنامه‌نگاری را به نام دانشکده علوم ارتباطی تاسیس کرد. در سال ۱۳۵۴ دکتر صدرالدین الهی که تحصیلات عالی خود را در اروپا در رشته علوم ارتباطی و روزنامه‌نگاری گذرانده و به اخذ دکترا نایل شده بود به عنوان سرپرست و مدیرامور درسی دانشکده مزبور انتخاب گردید و از او دعوت کرد که در نیمه دوم از همان سال تحصیلی ۵-۱۳۵۴ تدریس تاریخ مطبوعات ایران را از زمان محمدشاه تا آغاز حکومت پهلوی بر عهده بگیرد.[۲]

در سال ۱۳۵۷ نخستین جایزهٔ آثار ملی از سوی انجمن آثار ملی به او اعطا شد. در سال ۱۳۵۹ برای دومین بار در کنگره ابن سینا شرکت کرد و در اواخر سال ۱۳۶۲ نیز در کنگره خوارزمی سخنرانی نمود. در سال ۱۳۶۹ به عضویت فرهنگستان زبان و ادب فارسی برگزیده شد.

محمد محیط طباطبائی در روز سه‌شنبه بیست و هفتم مرداد ۱۳۷۱ هجری شمسی در آستانهٔ نود سالگی در تهران درگذشت. پیکر او طبق وصیت در برج طغرل در مجاورت ابن بابویه در شهر ری دفن شد.

آثار

آثار محیط طباطبائی متجاوز از ۲۵۰۰ مقاله و ۶۰۰ خطابه‌است. عناوین تعدادی از آثار تجدیدچاپ‌شدهٔ او:

  • تحلیل مطبوعات ایران
  • تاریخ تحلیلی مطبوعات ایران
  • مجموعه مقالات در مورد «سید جمال‌الدین اسدآبادی»
  • مجموعه مقالات در مورد «فردوسی»
  • مجموعه مقالات در مورد «گلستان سعدی»
  • مجموعه مقالات در مورد «دیوان حافظ»
  • مجموعه مقالات در مورد «خیامی یا خیام». مضمون این کتاب این است که «خیام» ریاضیدان و منجم با «خیامی» شاعر، دو شخص متفاوت هستند.
  • مجموعه مقالات در مورد «تاریخ تحلیل مطبوعات»
  • مجموعه مقالات در مورد «محمد زکریای رازی»
  • مجموعه مقالات در مورد «اعزام محصل به اروپا»
  • «دیوان اشعار»
  • عظیم پس از باب و پیش از ازل
  • رساله خالویه یا ایقان
  • طاهرا یا طاهره (پژوهشی در شعر منسوب به طاهره)
  • برهان قاطع
  • گفتگوی تازه دربارهٔ تاریخ قدیم و جدید

مهمترین اثر استاد محیط طباطبائی گردآوری مجموعه آثار میرزا ملکم خان روشنفکر دوره ناصری می‌باشد که بعد از انتشار جلد اول آن بنا به دلایل نامعلومی ناتمام مانده‌است.[نیازمند منبع]

منابع:

  1. محیط ادب، مجموعهٔ سی گفتار به پاس پنجاه سال تحقیقات و مطالعات سید محمد محیط طباطبایی، به کوشش حبیب یغمایی، جعفرشهیدی، محمد ابراهیم باستانی پاریزی و…، تهران، از انتشارات مجلهٔ یغما، اسفند ۱۳۵۷، مقدمهٔ کتاب
  1. طباطبایی، محیط (۱۳۷۵). تاریخ تحلیلی مطبوعات ایران. فخرالدین حجازی. صص. ۱۰–۱۱.