زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات، دکتر فضل الله صلواتی

تصاویر، دست نوشته ها، زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات و...

زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات، دکتر فضل الله صلواتی

تصاویر، دست نوشته ها، زندگی نامه، مصاحبه ها، مقالات و...

نوید اصفهان 10ساله شد.. آخرین سرمقاله سالگرد انتشار، پیش از توقیف

« نوید اصفهان» ده ساله شد

از: فضل الله صلواتی

«سرمقاله نشریه نوید اصفهان چهارشنبه 22 بهمن ماه 1376 سال یازدهم شماره 493»

 

«هر چه این ظلمها، بی ­عدالتی­ها، برخوردهای ناجوانمردانه، به خاطر نوشته­ ها و قلم­زدن های من در «نوید اصفهان» بیشتر شود، من خود را موفق­تر و «مأجور عندالله» احساس می­کنم و به این نتیجه می­رسم که نوشته­ ها و گفته­ هایم اثر مثبت داشته است، احساس آرامش می­کنم، قلبم مطمئن می­شود، از خدا راضی می­شوم و متوجه می­ شوم که انشاءالله خدا هم از من راضی است.»

 

«این چهار برگی ما که کاری به کار کسی ندارد و جز آگاهی دادن و بر ایمان و اعتقادات خوانندگانش افزودن و جز در جهت انقلاب اسلامی حرکت کردن، برنامه ای ندارد، از حملات یاغیان بی­ بهره نمانده است و هر روز تهدیدهای تلفنی و نامه­ای و نشان دادن چنگ و دندان­ها، تعقیب و ارعاب و ایجاد وحشت...»

* * * * * * * *

«إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیهِ تَوَکلْتُ وَإِلَیهِ أُنِیب»

«من قصدى جز اصلاح [جامعه] تا آنجا که بتوانم ندارم و توفیق من جز به [یارى] خدا نیست بر او توکل کرده‏ ام و به سوى او بازمى‏ گردم.» (هود،88)

 

با آغاز ماه بهمن هر سال، هفته نامۀ کوچک «نوید اصفهان» هم سال جدیدش را آغاز می کند، خدا را سپاس که سالی دیگر با توفیق گذشت و در حد امکان انجام وظیفه شد، قدمهائی هر چند ناچیز در راه اعتلای اسلام و حمایت از انقلاب و پشتیبانی از نظام و در جهت خواسته های مردم برداشته شد.

ما همین را از خدا می­خواستیم و هر لحظه در آن اندیشه ایم که خدایمان در مسیر انجام عمل صالح موفقمان بدارد، «رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکْتُ»

(سوره مؤمنون آیه100)

در حد مقدورات سخن­ هایی گفتیم و مطالبی را نوشتیم و به مسؤولان و مقامات کشور عزیزمان ایران، که همه را دوست داریم و به آنان عشق می­ ورزیم، از صمیم دل نصیحت کردیم و نیازهای جامعه­مان را منعکس نمودیم، که پیامبر(ص) فرمودند:

«أفْضَلُ الجِهادِ النَّصِیحَهُ لِأَئِمَه الْمُسْلِمِینَ» و ما با همه خطراتی که در پیش بود، با این که برخی دوستان نادان حکومتی، خوشایندشان نبود، گفتنی­ ها را گفتیم و نوشتنی­ ها را نوشتیم و بر این امر واقفیم که مسؤولان منتتخب مردم برای اداره این کشور بزرگ و این جامعۀ آزاد، چه سختی ­هایی را که تحمل می­کنند و با چه مشکلات طاقت فرسای داخلی و خارجی که روبرو هستند! از رهبر بزرگوار و ریاست محترم جمهور تا مسؤولان ادارات و نهادها، هر کدام با موانعی درگیرند و برای اجرای قانون و انجام وظائف خود چه ناراحتی­ هایی دارند، که خداوند همه آنها را موفق و مؤید بدارد و روزنامه­ ها و نشریات چه بهتر که «یار شاطر باشند، نه بارِ خاطر»! آرامش و اطمینان ببخشند، تشویق کنند، انتقادهای سازندۀ خود را برادرانه بیان نمایند و خدای ناکرده اگر ضعف مدیریتی و خطایی هست، تذکر دوستانه بدهند تا انشاءالله برطرف گردد. ما همواره سعیمان بر آن بوده که چنین باشیم و شاید خوانندگانمان مؤید این نیت ما در اعمالمان بوده باشند.

برای ما سخت مشکل است که اهانتی را به خدمتگذاران نظام مشاهده کنیم، از بالا تا پائین و نمی توانیم ببینیم که به علما و مراجع و شخصیت­های دینی، علمی و انقلابی توهین شود، که اگر این راه غلط باز شود، همه چیز تباه می­گردد و همان: «یکی بر سر شاخ و بُن می­برید»! و می­خواستیم که همه کارهامان برای حق باشد و کار برای حق، همیشه مشکل­زا و سختی آفرین است و ما که همزاد و همراه انقلاب و همگام با مردم حرکت  کرده­ ایم و هماره سنگ صبور مردم بوده­ ایم، بیشتر با مشکلات روبرو هستیم.

در شرایط موجود با هزینۀ شخصی انتشار نشریه­ ای، آن هم با تیراژ بالا، طاقت فرسا است، گرانی بیش از حد کاغذ، چاپ، پست و دست تنها،  راه به جایی نمی­ برد، تازه اگر نشریه سیاسی باشد و روی هر کلمه و نکته آن بخواهند تحلیل و تفسیر و امّا و اگر! بگذارند، هر کس مخالف می­شود که چرا از کاندیدای من، از خواسته من، از نمایندۀ من، از امام جماعت من، از مراد من، ننوشتی و حمایت نکردی! و دیگری را مرطرح ساختی! و تو باعث شدی که آن فرد دیگر، رأی بیاورد و موفق شود، کار فرهنگی و سیاسی کردن در شهرستانها، آن هم با تنگ­نظری برای آدمها، شاید بزرگترین جهادِ با نفس باشد و دشمن تراشی، آنها که از به خطر افتادن منافع و موقعیتشان می­ترسند، چوب تکفیر را بلند می­کنند و نوچه­ هایشان هم وارد گود می­شوند که: «ایها الناس بگیرید که یارو بابی است!»

و شاید زمان ناصرالدین شاه تا حدی این شعارها و تکفیرها و تفسیق­ها به خاطر بیسوادی و بی اطلاعی مردم مؤثر واقع می­شد، ولی امروز هم آنها که اینگونه شعارها را بیان می­کنند و هم آنها که می­شنوند، همه به بی اثر بودن و بی فایده بودن و بی محتوا بودن آن واقفند، ولی دهان را باز می­کنند که برای خوش امدن اربابان و منابع مالیشان چیزی گفته باشند و برای عده­ای وسیلۀ خنده و تفریح فراهم کرده باشند و  شاید برای بچه های دبستانی و اول و دوم راهنمایی اثری داشته باشد، که در انتخابات دوم خرداد76 دیدیم که آن هم بی اثر بود، آن آقا دهانش کف می­کرد و از بزرگان و علما مایه می­گذاشت و به اصطلاح داد سخن می­داد، ولی بچه­ ها پس از استماع سخنان آن معلم خطی! و آن گویندۀ ساده اندیش! دسته­ جمعی می­گفتند: «خاتمی، خاتمی، حمایتت می­کنیم» و نشان داده شد که شعارها، تبلیغ نامه­ های ضدمردم، فحشنامه­ ها، تهمت­ های به غربی و شرقی متهم کردن و لیبرالی و ضد ولایت فقیه گفتن و ضرب و جرح و دروغ و اهانت، کوچکترین اثری نداشت، و بلکه به زیان خودشان تمام شد و این روش­های سنتی «اموی» و «عباسی» و قاجاری و پهلوی، دیگر کارآیی ندارند و از رده خارج شده است و باید راه تازه­ای جستجو کرد، مردم را دیگر نمی­شود به صف کرد و با بخشنامه و دستورالعمل به داد و قال واداشت و به میدان کشانید، آنها را که به اجبار در جریانی حاضر می­کنیم، نتیجه اش همیشه برعکس است.

در روز قدس، روز 22بهمن و روزهای ملی و مذهبی دیگر دیدیم که بدون بخشنامه و دستورالعمل و تهدید و تطمیع، مردم خودشان با رضایت خاطر شرکت کردند و از صمیم دل سخن گفتند و شعار واقعی سر می­دادند و می­بینیم که شعارهای اجباری مخالفان مخصوصا بعد از «انتخابات دوم خرداد» چقدر بی محتوا شده و مردم به آن بی اعتنا بوده و هستند ولی چماقی­ها، چون مارهای زخم خورده، با خشونت و سبعانه به مردم حمله می­کنند، فحش می­دهند، اهانت می­نمایند، دیگر نمی­توانند مخالفان را تحمل کنند، اختیار را از کف داده و خودشان دچار بی هویتی شده و نهایتاً مستأصل مانده­ اند.

این چهار برگی ما که کاری به کار کسی ندارد و جز آگاهی دادن و بر ایمان و اعتقادات خوانندگانش افزودن و جز در جهت انقلاب اسلامی حرکت کردن، برنامه ای ندارد، از حملات یاغیان بی­بهره نمانده است و هر روز تهدیدهای تلفنی و نامه­ای و نشان دادن چنگ و دندان­ها، تعقیب و ارعاب و ایجاد وحشت و نوشتن شعارهای مستهجن بر در و دیوار منزل مسکونی و دفتر نشریه، هجوم به کلاس­های دانشگاه ها برای ممانعت از تدریس و دادن شعارهای لات­منشانه در میان راهپیمایان واحساس پیروزی از نوشتن چند شعار و فحش، بر درد و دیوار و...

تا وقتی که ما این رفتارهای ناسنجیده را از سوی عقب­ ماندگان فکری و سیاسی می­بینیم احساس آرامش می کنیم، کسانی که پایبند به هیچ دین و مرام و آئینی نیستند، اموال و اعراض مردم را تباه می­کنند و به گمان خودشان طرفداری از ولایت فقیه دارند، قطعا ولیّ­فقیه با این طرفداران نادان، مظلوم است و این عناصر منحرف، مانع می­شوند که شایستگان و آگاهان با بحث­های علمی، ولایت فقیه را مطرح کنند و جامعه را توجیه نمایند و لزوم آن را برای همه بگویند، شاید چماقدارها، مأموریت دارند که نگذارند، حقایق مطرح گردد!

خوارج نیز در زمان حضرت علی(ع) مردم بی­گناه را می­کشتند، ولی در اموال بچه های کشته شده ها که یتیم بودند دخالت نمی­کردند و آن را برای خود حرام می­دانستند، علی(ع) و دوستداران علی(ع) را واجب­ القتل دانسته و هر کجا که به آنها دست می­یافتند از دم تیغشان می­گذراندند.

ما از زمان شاه، از 15خرداد سال 1342 پیوسته با همین برنامه­ ها برخورد داشته­ ایم، اصلا گوشمان از اهانت و فحش و بدگوئی و بددهنی، ساواکیها، منافقان، مرتجعان، وعاظ ­السلاطین، پر بوده است، هر وقت که این گونه برخوردها کم شود به کار خود شک می کنیم که مبادا در دفاع از حق و حمایت از مظلوم کوتاه آمده­ ایم! که مزدورها طرفدارمان شده اند و یا کمتر فحشمان می­دهند، سراغشان را می­گیریم! احوالشان را می­پرسیم!

یهودی معاندی بود که از بام خانه­اش هر روز خاکستر گرم بر سر پیامبر گرامی اسلام(ص) می­ریخت، یکی دو روز که به سراغ پیغمبر(ص) نیامد، حضرت جویای حالش شدند و وقتی گفته شد که مریض است به دیدن او رفتند.

و ما به عنوان یک مسلمان که می­خواهد پیرو راستین پیغمبر و امامان(علیهم­السلام) باشد و جز در خط مولایش امام زمان(عج) قدم نگذارد و همیشه و همه جا مدافع آزادی و عدالت بوده است، از برخوردهای ناجوانمردانه نمی­هراسیم، به این شیوه­ ها عادت کرده ایم، آخر ما سالهای سال در زندان­های ساواک شاه به خاطر حمایت از اسلام و آزادی، شکنجه می­شدیم، تکه­ تکه­ مان می­کردند، پوست بدنمان را با زدن کابل­های برق از جا می­کندند، موهای سر و صورتمان را مشت، مشت می­ کشیدند که از جای آن خون بیرون می­ آمد، روی حرارت آتش می­­ نشاندندمان، در میان برف و یخ قرارمان می­دادند، روزها و شبها مانع خفتنمان می­شدند.

14شبانه روز مرا به نرده­های سقف آویزان کردند و صدای بلند پارازیت رادیو را در اطاق در بسته پخش می­کردند تا اعصابم را بر هم بریزند و آن قدر با کابل به ناخن­ های پایم زدند که همۀ آنها ریخت و تمام بدنم یک پارچه خون شده بود، در سلول­هائی محبوسم می­کردند که، شب و روز از هم تمیز داده نمی­شد، اندکی نان سنگک کپک­ زده یا خشک شده به عنوان غذا جلویم می­انداختند و در تابستان داغ در یک کیوسک آهنی در میان آفتاب سوزان، قرارم می­دادند که شاید به آنها آری بگویم و به آزادی، نه...

آقای حاج عباس دوزدوزانی کسی که پس از پیروزی انقلاب در دوره­ های اول و دوم نماینده مردم تهران در مجلس شدند، در سلول کناری من در کمیته ضد خرابکاری تهران در اردیبهشت ماه سال 1352، یک روز بعدازظهر فقط شلاق­هائی را که به بدن من زده بودند، شمرده بود و می­گفت: 285 ضربه بوده است و با پای آماس کرده، چشم­های بسته، بدن مجروح مرا در زمستان سال51 روی زمین­های یخ بسته و در تابستان52 روی آسفالت­ های داغ زندان­های: اوین، کمیته و ساواک اصفهان می­کشانیدند و گاهی باتوم و یا کابل برق را به دست افراد تازه وارد می­دادند که بر بدن امثال من که به قول آنها، «اقدام علیه امنیت کشور» کرده و عامل قیام 15خرداد و وسیله انحراف جوانان و رابط خرابکاران! و طرفدار خمینی(ره) و حامی علمای سیاسی، ضد مقام سلطنت و... بودیم، بزنند و...

و پس از پیروزی انقلاب هرگز طلبکار از کسی یا مقامی نبوده­ام، هیچ پستی و پایگاهی را هم نمی­ خواستم، اگر سمتی را قبول می­کردم فقط به خاطر خدمت به مردم بود، برایم دیگر فرقی نمی­کرد چه رفتگری و چه فرمانداری و چه نمایندگی مجلس، همیشه تابع ارادۀ ملت بوده­ام، برای آزادی ملت جان و مال و فرزندان خود را فدا کرده­ام و باز هم تا زنده هستم، آن راهی را که حق تشخیص داده­ام همچنان ادامه می­دهم و مردان امثال من هم، برای مزدوران چندان فایده­ای ندارند، چون ده ها کس مانند من در برابر استبداد و بی­عدالتی و خودکامگی، خواهند ایستاد و راه حق را ادامه خواهند داد، همیشه زمستان می­رود و روسیاهی به زغال می­ماند، ما اینگونه زندگی را انتخاب کرده­ ایم و به این صورت دیوانۀ عدالت و آزادی هستیم، بگذار توهین کنند، بگذار در و دیوار خانه­مان را از فحش­های رکیک سیاه کنند، بگذار مثل زمان شاه و حتی بدتر از آن، بدن زن و بچه­مان را بلرزانند، بگذار به همسایگانمان بگویند که خانه­ هایتان را تخلیه کنید، می­خواهیم این لانۀ فساد را آتش بزنیم، بگذار به چاپخانه ه­ای که نشریه «نوید اصفهان» را چاپ می­کرد، حمله کنند، تهدید کنند و فیلم و زینک­های آماده چاپ را غارت نمایند، بگذار همۀ چاپخانه ­های اصفهان را تهدید کنند که «نوید اصفهان» را چاپ نکنند، بگذار که نوید اصفهان را از روی دکّه روزنامه­ فروشی­ها بربایند، بگذار تابلوهای دفتر نشریه را به سرقت ببرند، بگذار که ساکنان خانه ­های مسکونی بالای دفتر را بترسانند و مورد اهانت قرار دهند که: می­خواهیم آتش بزنیم، و مگر آنها که درِ خانه علی(ع) و زهرا(س) را آتش زدند، غیر از همینها بودند؟ آنها هم با ریش بلند و قیافه مشابه مسلمانی، شعار مذهبی سر می­دادند، فقط آنها این امتیاز را داشتند که بر در و دیوار مردم نام خودشان را نمی­نوشتند (نجس، آلوده، فضله، ملعون، فاسد، مزدور، خبیث، خائن، انصار و حزب...) در حد درک و شعور خودشان که هنوز بر درِ خانه ما آثار آن نمایان است.

و مگر آنها که علی(ع) را به زور برای بیعت به مسجد بردند و سپس خانه نشینش کردند چه کسانی بودند؟ بگذار تعقیبمان کنند و تهدید به قتل نمایند و وقتی مردم دستگیرشان می­کنند و تحویل مقامات قضائیشان می­دهند، بلافاصله رهایشان می­کنند! همان طور که به شکایت­های حادثه مسجد سید در سال 1375، مطلقا رسیدگی نکردند و لااقل به خاطر فیلم  «آدم برفی» چند ساعتی نگاهشان داشتند، تا مقامات به تهران بروند و به قول خودشان، مشکل را از بالا حل کنند! و شاید با عذرخواهی در روز تعطیل، آزادشان کردند و نشریه «شلمچه» نوشت که 50نفرشان طلبه بودند و حتما همۀ این اقدامات را با پول سهم امام! انجام می­دادند و مزد فتنه­ گریهای خود را می­ گرفتند و شاید هم برای اضافه ­کاری!

و در مقابل آنهائی که برای حمایت از نظام و نماز عبادی سیاسی جمعه و ولایت فقیه و نماینده ولی­ فقیه، مانع فتنه­ گری و اخلال ایشان در نمازجمعه می­شوند و آنان را می­ رانند، همه را به جرم سیاسی به سه سال و چهار سال زندان محکوم می­کنند و از آن طرف رئیس قوۀ قضائیه با سربلندی و صراحت در خطبۀ نمازجمعه تهران می­فرمایند که: «در ایران زندانی سیاسی نداریم»!

بگذار کلاسهای مان را در دانشگاه تعطیل کنند و رئیس قبلی دانشگاه اصفهان بر خلاف مقررات و غیرموقع مقرر و به اجبار، بازنشسته­ مان کند، همان کاری که ساواک در سال 1350 با ما کرد، بگذار یکی از خدمتگذارترین افراد به انقلاب و به جمهوری اسلامی ایران و یکی از وفادارترین افراد به رهبری و به رئیس جمهور و به مراجع عظیم الشأن و یکی از دوستدارترین مردم را (به گفته حراست و ادارۀ فلان! که جوانانی نوخاسته­ اند) از کار برکنار نمایند و بگذار.... «وای اگر از پس امروز بود فردایی»

هر چه این ظلمها، بی­عدالتی­ها، برخوردهای ناجوانمردانه، به خاطر نوشته ­ها و قلم­زدن های من در «نوید اصفهان» بیشتر شود، من خود را موفق­تر و «مأجور عندالله» احساس می­کنم و به این نتیجه می­رسم که نوشته ­ها و گفته­ هایم اثر مثبت داشته است، احساس آرامش می­کنم، قلبم مطمئن می­شود، از خدا راضی می­شوم و متوجه می­شوم که انشاءالله خدا هم از من راضی است.

معاندین و منافقین، امثال مرا از چه می­ترسانند؟ آیا از همان شهادتی که پیوسته آرزویش را داشته ­ام؟

آنها به دکان، مقام، میز و پایگاهشان چسبیده­ اند و می­ترسند که از دست برود، اما امثال من از چه بترسیم؟ که اتومبیل قراضه خود را هم برای دادن قرض ­های چاپخانه­ ها در معرض فروش قرار دادیم! آنها چون مقامشان را از دست دادند، دیگر هیچ نیستند و ما به یاری خداوند چون همه چیزمان را از دست دادیم، آن وقت همه چیز می­شویم.

من در این مدت عمر کوتاه خود، چه بسیار عمله­ های ستم را دیده ­ام که به چه سرنوشت­ های شومی دچار شده­اند، اواخر زمان رضا شاه را به یاد می­آورم و اختناق دوران قوام­ السلطنه، بگیر، بگیر مردم به عنوان توده­ای و تعطیل روزنامه­ ها را و بعد زمان دکتر مصدق و آنها که در روز «30تیر سال 1331» مردم را به گلوله بستند و روزهای بعد از کودتای آمریکائی انگلیسی «28 مرداد1342» و بعد کشتار فدائیان اسلام، دستگیری­ های مکرر آیت الله طالقانی و مهندس بازرگان و دیگر یارانشان و بعد جنایتهائی که در «15خرداد1342» انجام گرفت و کشتار مردم، سپس تبعید حضرت امام(ع) و دستگیری و شکنجۀ یاران و همرزمان امام و... تا پیروزی انقلاب اسلامی، و دیده­ام که دست انتقام طبیعت با دریوزگان و فرومایگان و شلاق به دست­ها و چماقداران چه کرد؟ و ارادۀ الهی آنها رابه چه سرنوشتی مبتلا ساخت!؟ «ظالم از دست شد و پایۀ مظلوم به جاست»

و چقدر دل ها می­سود که تعدادی جوان کم­ سواد و بی اطلاع را فریب می­دهند و به جان مردم می­اندازند، یک روز عزا را برهم می­زنند و یک روز عروسی را، یک روز با فیلم مخالفند و یک روز با مراسم ترحیم، یک روز به خانه مرجعی بزرگ به خاطر اظهار نظری فقهی، حمله می­کنند و یک روز به روزنامه ­ها و نشریه­ ها، یک روز در نمازجمعه اخلال می­کنند و یک روز به چاپخانه ­ها می­ ریزند، یک روز به روزنامه­ فروشی­ ها هجوم م ی­آورند و یک روز..... که چه چیز را ثابت کنند؟ چه کسی را متنبّه سازند؟

امثال بنده که از این کارهای احمقانه مصمم­ تر می­شویم و اگر درِ روزنامه­ مان را هم ببندند، بیشتر خوشحال می­شویم.

«برو این دام بر مرغ دگر نه                که عنقا را بلند است آشیانه»

و همان چماقی­ها در یکی از فحش­نامه ­هایی که دارند، نوشته­اند که: «صلواتی برای معروفیت این کارها را می­کند»!

به سگ ­ها می­گوید که پاچه شلوارش را بگیرند؟ از چماقی­ ها خواهش می­کند که تعقیبش کنند! به منافق­ها می­گوید که فحشش بدهند و اهانتش کنند!؟ از دزدها می­خواهد که تابلوی دفتر و فیلم و زینک روزنامه ­اش را ببرند!؟

از بی­ دین­ ها درخواست دارد که در تلفن و یا با نامه، تهدید به قتلش کنند و...! آخر معروفیت هم راههایی دارد و این هم یکی....! معلوم نیست معروفیت برای چی؟ آیا فقط برای دردسر؟ به قول امام معصوم: «خدا را سپاس که دشمن­های ما را از احمق­ ها قرار داد» و هر کس و در هر کجا که از حق بگوید و بنویسد و مدافع آزادی و عدالت باشد، همین آش است و همین کاسه، و ما از وقتی دست چپ و راستمان را شناختیم، همین برنامه­ ها را داشته ­ایم، امیدواریم رو سپید به ملاقات خدا برویم.

هزینه­های کمرشکن این هفته نامه دوبرگی برایمان مشکل ایجاد کرده و به آگهی ­های حصروراثت، فقدان سند و... مبتلایمان نموده است، چون به مقامی و نهادی وابسته نیستیم، روز به روز هم بدتر می­شود.

ده سال پیش، با 10هزار تومان، همین تعداد روزنامه را در هفته چاپ می­کردیم و امروز با بیش از 200 هزار تومان، همان تعداد را منتشر می­کنیم، با اینکه نشریه ما را چون برگ زر می­برند و روی دکّه روزنامه­فروشیها نمی­ماند، با این حال به خاطر گرانی کاغذ نمی­توانیم تیراژ خود را بالا ببریم.

سال گذشته، با همه سختی­ ها، کارشکنی­ ها و مشکلات، هفته نامه را سرِ وقت به دست مردم رساندیم، تا آنجا که توانستیم حتی یک روز انتشار آن را به تأخیر نینداختیم، با گرفتن وام  و فروش لوازم شخصی، مقداری از هزینه­ های آن را تأمین کردیم و تا هر وقت خدا بخواهد و مولایمان امام زمان(عج) اراده فرماید به کار خود ادامه می­دهیم و با سختی­ها می­سازیم و تشویق­ ها و تقدیرها و محبت­ های بی­شائبه و مخلصانه مردم کشورمان و کمک­های بی­ دریغ آنها، ما را در این مسیر پرمسئولیت و پراضطراب تا کنون یار و مددکار بوده است.

«.... یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَهَ لَائِمٍ  ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ  وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ» (مائده آیه52)

(خداوند آنهائی را که دوست می­دارد بر می­انگیزاند که در راه خدا جهاد کنند و در راه دین از نکوهش و ملامت، ملامت­گران نهراسند، این از عنایت خدا است که بر هر کس بخواهد می­ دهد و خدای را رحمت وسیع نامتناهی است و به احوال همه دانا است.)

و ما از همه مردم انتظار راهنمائی داریم، ما هرگز خود را عاری از خطا و اشتباه ندانسته­ ایم، به همان نسبت که کارمان زیاد است، اشتباه و خطای بسیار داریم، خطاهای مان را برایمان بنویسید، تذکر دهید، اشتباهاتمان را اصلاح کنید و دعایمان کنید که گوشی پند نیوش، قلبی حقیقت­ پذیر، چشمی بینا، دلی آگاه، سینه­ ای فراخ و شخصیتی متواضع به ما عنایت فرماید، تا بتوانیم همچنان در خدمت مردم، از اسلام، از انقلاب، از آزادی، از ایمان، از استقلال، از عدالت و از انسانیت بنویسیم و همیشه مدافع حق باشیم.

انشاءالله

فضل الله صلواتی

 

* « متأسفانه در سال بعد (مهرماه 1377) «دادسرای ویژه روحانیت»، هفته نامه را توقیف کردند و نگذاشتند که «نوید اصفهان یازده ساله شود»!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.