مقاله استاد فضل الله صلواتی در کتاب:
مجموعه مقالات همایش بین المللی
سیره شناخت پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)(1)
«ستاد نکوداشت اصفهان» - «انتشارات دانشگاه اصفهان»
- - - - - - - - - - - -
«قرآن و محمد(ص) در پرتو انوار الهی»
فضل الله صلواتی(عضو هیئت علمی دانشکده زبانهای خارجی دانشگاه اصفهان)
مقدمه
در آیه ی نور آمده است: خداوند نور آسمان و زمین است. دیگر انوار از ذات بی مثال او تجلّی مییابند و کسب نور میکنند، چنانکه خورشید درخشان که خود منبع نور است و به ستارگان و کرات و اقمار نور میبخشد و عالمی منوّر میگردد. و برداشت و گرفتن نور از خورشید، بستگی به استعداد و توان هر موجودی دارد.
و نور خداوندی به اندازه لیاقت و استعداد انسانها به آنها تفویض میشود، محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیامبر بزرگوار اسلام شایسته ترین انسانی است که نور الهی (قرآن مجید) بر قلب مبارکش تابید، او برترین و بالاترین موجودی بود که میتوانست از آن نور بهرهگیری کند و سپس آن را در همه آفاق بپراکند و جهان انسانیّت را روشن سازد، او و اهل بیت گرامی اش مصداق اتمّ و اکمل انوار الهی بودند، که خود فرمود: «مثل اهل بیت من مانند ستارگان آسمان است، به هر کدام که اقتدا کنید، راه را می یابید»، و این به منزله تسرّی نور الهی به پیامبر و ائمۀ اطهار است.
«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسّْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ، یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»(سوره نور، آیه35)
برای مشاهده متن کامل ادامه مطلب را کلیک فرمایید
مقاله استاد فضل الله صلواتی در کتاب:
مجموعه مقالات همایش بین المللی سیره شناخت پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)(1)
«ستاد نکوداشت اصفهان» - «انتشارات دانشگاه اصفهان»
- - - - - - - - - -
«قرآن و محمد(ص) در پرتو انوار الهی»
فضل الله صلواتی(عضو هیئت علمی دانشکده زبانهای خارجی دانشگاه اصفهان)
مقدمه
در آیهی نور آمده است: خداوند نور آسمان و زمین است. دیگر انوار از ذات بی مثال او تجلّی مییابند و کسب نور میکنند، چنانکه خورشید درخشان که خود منبع نور است و به ستارگان و کرات و اقمار نور میبخشد و عالمی منوّر میگردد. و برداشت و گرفتن نور از خورشید، بستگی به استعداد و توان هر موجودی دارد.
و نور خداوندی به اندازه لیاقت و استعداد انسانها به آنها تفویض میشود، محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیامبر بزرگوار اسلام شایسته ترین انسانی است که نور الهی (قرآن مجید) بر قلب مبارکش تابید، او برترین و بالاترین موجودی بود که میتوانست از آن نور بهرهگیری کند و سپس آن را در همه آفاق بپراکند و جهان انسانیّت را روشن سازد، او و اهل بیت گرامی اش مصداق اتمّ و اکمل انوار الهی بودند، که خود فرمود: «مثل اهل بیت من مانند ستارگان آسمان است، به هر کدام که اقتدا کنید، راه را می یابید»، و این به منزله تسرّی نور الهی به پیامبر و ائمه اطهار است.
«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسّْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ، یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»(سورة نور، آیه35)
«خداوند روشنایی آسمانها و زمین است، داستان نورش به چراغدانی ماند که در آن چراغی روشن باشد و آن چراغ در میان بلوری است، درخشش آن گویی ستاره ای است درخشان و نورانی از درخت بابرکت زیتون، جایی خاص ندارد نه مشرق و نه مغرب، بلکه همه جا از آن نور فروزان است، و بدون آنکه آتشی روغن آن را برافروزد، خود به خود جهانی را روشنی میبخشد، پرتو آن نور حقیقت، بر نور معرفت قرار گرفته، و خداوند هر که را خواهد با انوار خود هدایت مینماید و خدا این مَثَلها را برای مردم میزند و خدا به همه اشیاء و اسرار جهان هستی آگاهی دارد.»
آیات قرآن، به دو دسته: «متشابه» و «محکم» تقسیم میشوند، «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ...»(آیه 7، آل عمران) «محکم»، آن است که از همان ظاهر لفظ به عمق معنای آن پی برده شود و نیاز به اطلاعات قبلی و آگاهی به علوم دیگر مثل تاریخ و جغرافیا نداشته باشد، و «متشابه»، به آیاتی گفته میشود که از ظاهر عبارت پی به معنی آن برده نمیشود و احتیاج به تأویل و تفسیر دارد و شاید هنوز دانش زمان، در مرحله کشف رموز آن نرسیده باشد که بتواند توضیح و تفسیر کاملی بر آن بیان نماید.
قرآن در آیه ای دیگر همه کتاب الهی را متشابه معرفی میکند: «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَابًا مُتَشَابِهًا...»(سوره زمر، آیه23)، (کتابی است که همه آیات آن دارای عمق و باطن است، حتّی در بعضی روایتها، قرآن را دارای هفتاد بطن میدانند.) بنابراین اکتفا کردن تنها به یک، یا چند مورد معنای آن، ایستادن روی متشابهات است و شاید منظور خداوند آن برداشت نباشد و منظور از انزال کتاب و یا نزول آن آیه، برداشت و مفهوم دیگری باشد.
و در جایی دیگر همه آیات الهی و قرآن مجید را محکم دانسته «الر، کتابٌ اُحکِمت ایاتُه...»(سوره هود، آیه1) برای آنکه این قرآن شُبهه بردار نیست، تمام آیات و کلماتش از جانب خدا بر محمد(ص) نازل گردیده است و هیچ شک و ریبی در آن راه ندارد. همه محکم است، ولی انسانها بر حسب استعداد و معلوماتشان از آن بهره میگیرند، آنکه دانش اندک دارد و یا آن که مغرض است، هیچ گونه بهره ای از این کتاب نمیبرد، بلکه برای ستمگران جز زیان، چیز دیگری به همراه ندارد، «ولا یزید الظّالمینَ الّا خَسارا»(سوره اسراء،آیه82)، همه قرآن برای این افراد متشابه است، نکته دیگر این که شاید آشنایی کامل به معارف قرآن برای همه لازم نباشد و بر این اساس برای آنان برخی آیات متشابه و برخی محکم است، به آن مقدار که درک و فهم آنان اجازه دهد و جلوه های قرآنی بر آنان اثر گذارد، محکم بودن را به آنان مینمایاند.
اهل بیت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، به عنوان امامان راستین و راسخون در علم، آنان عالم به علوم قرآن و مفسّر کتاب اویند و پیامبر(ص) آنان را همتای قرآن و به عنوان ثقل اصغر معرفی کرد. «إِنِّی تَارِک فِیکمُ الثَّقَلَینِ، کتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیتِی، فَإِنَّهُمَا لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّى یرِدَا عَلَی الْحَوْضَ...»(الغدیر، بحارالانوار)، من در میان شما دو چیز گران بها را قرار دادم، ثقل اکبر که قرآن، و ثقل اصغر که اهل بیت من هستند، یعنی علی و زهرا، تا دوازدهمین امام حضرت مهدی(علیهم السلام)، آن دو، هرگز از یکدیگر جدا شدنی نیستند، تا آنکه در قیامت به من روی آرند، و به من برگردند، قرآن و مفسّرِِ شایستهی آن لازم و ملزوم یکدیگرند، و پیامبر اسلام(ص) شایسته ترین افراد را برای تأویل و تفسیر قرآن، اهل بیت خود را معرفی میکند.
برای آنها قرآن محکم است و به همان نسبت که عالمان دین و اسلام شناسان بزرگ در این جهت قدم بر میدارند، محکم بودن کتاب خدا را درک میکنند و نسبت به فاصله ای که با آن مفسّران واقعی دارند، قرآن برای آنها متشابه میشود، پس محکم و متشابه، بستگی به درک و فهم و استعداد آدمها دارند، امامان بالاترینند و ظالمان پایین ترین، برای آنان همه آیات محکم است و برای اینان همه آیات متشابه، و آنها که قصد سوءاستفاده و توطئه گری دارند بیشتر به متشابهات متوسّل می شوند، زیرا می خواهند غرضهای خاص خود را عملی سازند، «فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَهِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ...»(آل عمران، آیه7)، افرادی که دلهاشان تمایل به باطل دارد، به آیات متشابه چنگ میزنند و از آن قصد بهره برداری و سوءاستفاده و تفسیر به رأی دارند، آنها با تأویل آیات متشابه در دین، راه شبهه گری و فتنه انگیزی را میپیمایند.
بنابراین به غیر از بالاترین و پایین ترین، دیگران نسبت به دانش و ایمانشان در جهت محکم و متشابه قرار میگیرند، هرچه که به اولیاءالله نزدیکتر باشند، محکمات را نیکوتر میفهمند و هر چه از آنان دورتر شوند، متشابهاتشان زیادتر میشود.
قرآن برای هدایت مردم است و همگان باید که از آن بهره گیرند «هُدیً لِلناس» برای راهنمای همه مردم نازل شده، آنان که در دلهاشان تیرگی نیست و غرض و مرض ندارند، همه قرآن برای آنان محکم است، کافی است که با درس و کلاس و مطالعه ظاهر و باطن آن را در حد مقدور بشناسند، از آنچه لازم است پیروی کنند، همانها که در زندگی روزمره شان از نظر احکام و اخلاق و روش و برنامه از آن بهره می گیرند، اگر در آغاز آیه ای برایشان قابل فهم نیست، ولی با خواندن و تدبّر و تفکّر در آن، همه چیز روشن و واضح می گردد، بدیهی است با پیشرفت دانش و ارتقای معلومات انسانها از اسرار کتاب خدا برای آنها چیزی پنهان نمیماند، و اسرار قرآن مجید برای اهلش مکشوف خواهد شد. و نور خدا، از جمله رموز قرآن است، «الله نور السّموات و الارض» خدا نور آسمانها و زمین است، آیا خورشیدهای درخشان در منظومه های شمسی بی حد و اندازه و بی انتها است؟ آیا ستارگان نورانی می باشند؟ آیا ماهها و اقماری در اطراف مریخ و مشتری و زمین و... در حال گردش هستند؟ خداوند برای آنکه همه مطالب قرآن را برای همه مردم قابل فهم نماید، برای هر چیزی مثالی مناسب می آورد. «ویضْرِبُ اللّهُ الاَمْثَالَ للنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یتَذَکرُونَ»(ابراهیم، آیه25)، «وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ....»(روم، آیه 58) «وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»(حشر، آیه28)، «إِنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا ...»(بقره، آیه 26) حدود سی آیه در قرآن به مثالها برای تذکر و تدبّر و تفکّر انسانها پرداخته است، تا همه چیز قابل فهم شود و قرآن به عنوان کتاب زندگی، برای همه قابل درک باشد تا بدان عمل نمایند و سعادتمند شوند، بنابراین عالم بی عمل را به چهارپایی که کتابهایی را بر او بار کرده باشند، مانند میکند. «مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا...»(جمعه، آیه 5) «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِیهِ شُرَکَاءُ مُتَشَاکِسُونَ وَرَجُلًا سَلَمًا...»(زمر، آیه29) در اینجا خداوند برای کفر و ایمان مثالی آورده که: آیا حال آن کس که اربابان متعدّد دارد که همه مخالف یکدیگرند و بر او فرمان می رانند، با آن کس که فرمانروایش انسانی سالم و آرام است، یکسان است؟ در قرآن کلمه «مَثَل» و مشتقات آن حدود هشتاد مرتبه با عناوین مختلف تکرار شده است. در آیه نور، خدا به نور تشبیه شده است، نوری که در چراغدانی است، خدا که محدود و محصور نمیشود، در اینجا تشبیه معقول به محسوس است. گاهی در روایات علم را به نور تشبیه میکنند «العلم نورٌ یقذفه الله فی قَلبِ من یشاء»، خداوند در دل هر کس که بخواهد نور علم را پرتوافکن میفرماید. خداوند مجرد مطلق است و نور، محسوس است و غیرمجرد، برخی معنی کرده اند که او خالق نور است، او علاوه بر نور خالق همه چیزها است.
نور، روشنایی و از بین برنده تاریکیها است، وقتی نور باشد، دیگر ظلمت تباه میشود، میدانِ دید را وسیع میکند، انسان با نور همه جا و همه چیز را مشاهده میکند، نور، همه چیز را آشکار میکند، «الظاهرٌ فی نفسِه المُظهِرُ لِغیره»(مفردات، راغب) نور گاهی در قرآن به معنی ظاهر است و گاهی باطن، گاهی روشنایی و تاریکی معمولی را بیان میکند و به نور خورشید و ماه اشاره دارد، و گاهی آگاهی درونی را نور میگوید: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ» (بقره، آیه 257)، خداوند بر ارواح افراد مؤمن حاکمیت دارد، آنان را از ظلمت و تاریکی جهل و بی ایمانی به سوی روشنایی ایمان و معرفت میبرد، اینجا نور معنوی است، روشنایی درونی است، انسانهای با ایمان، همه چیز برایشان آشکار است، از کجا آمده؟ در دنیا چه وظیفه ای دارد؟ و بالاخره به کجا میروند؟ و سپس چه خواهند شد؟
در قرآن، هماره نور به صورت مفرد و ظلمات به صورت جمع آورده شده است. برای شناخت حقیقت نور، چه ظاهر باشد و چه باطن، چه دانش باشد و چه معرفت، چه خدا باشد و چه راه ایمان، چه قرآن باشد و چه پیامبر(ص)، همه یکی هستند، همه چهره های یک واقعیت مطلقند، ولی ظلمتها به گونه های مختلف است، برای انحراف و افتادن به فساد و تباهی هزاران خط و ربط وجود دارد، قدرتها، مقامها، تزویرها، شهوتها، گناهها، ریاها، خودپرستی ها، خودبرتربینیها و... و نور تنها یک راه دارد و آن پیروی از حق است، فقط یکی و آن بندگی خدا است. «لااله الاّالله».
چون هر سود و هر نفعی از جانب خدا است، هر احسان و انعامی از او است، همه خوبیها از او ناشی میشود، پس میتوان گفت: او رحمت است، نور است، فیض مطلق است، در صورتی که خالق و عطاکننده ی آنها است... پس میتواند نور خدا: ایمان مؤمنین، قرآن مجید، پیامبر مرسل، اطاعت خدا و یا دلایل توحید و عدل خدا باشد.(تفسیر مجمع البیان) نور حقیقی است که انسان با آن از مجهول به معلوم میرسد، رسیدن به حقایق جهان هستی، آن معلوم، آن حقایق، آن ایمان کدام است؟ همین که انسان واقعیتها را آنسان که هست بنگرد «الله ارنا الاشیاء کما هی» آن نور است، شناخت قرآن، شناخت پیغمبر، شناخت دین، هدایت، معرفت، جهان بینی، روشنفکری علم، فکر، اندیشه، حقیقت و... اینها همه جهل ها و ظلمت ها را می زدایند و نور را جایگزین آن میکنند.
نور گاهی ذاتی و گاهی اکتسابی است، مثل خورشید و دیگر سیارات، نور خورشید ذاتی است، دیگران نور خورشید را منعکس میکنند و مخلوقات همه از نور الهی کسب فیض میکنند و هر چه دارند از اوست، هر کسی به اندازه استعدادش از آن نور بهره میگیرد و به دیگران روشنی میبخشد، مثل نور خورشید که بر همه جا میتابد، دشت و دمن، کوه و صحرا، از آن آفتاب عالمتاب بهره مند میشوند، ولی هر خانه ای، هر گیاهی، هر دریایی، هر کوهی، به اندازه توان و استعداد و وسعش، فیض میبرد، اگر پنجره کوچک نتوانست نور خورشید را در خود جای دهد و بهره اندکی داشت، تقصیر خورشید نیست، اشکال از پنجره است، اشکال از خانه کوچه است «تو بزرگی و در آیینه کوچک ننمایی» استعداد پذیرش نور را باید ایجاد کرد، بعضیها از علم، از آگاهی، از فهم و شعور، از مشاهده واقعیتها شاد نمیشوند، عرفان و اسلام و ولایت امامان را بر نمیتابند، اینان هنوز در خود زمینه پذیرش نور را فراهم نکرده اند.
شب پره گر وصل آفتاب نخواهد / رونق بازار آفتاب نکاهد
در میان خودِ محسوسات ما گاهی اصل ماده را نمی بینیم، ولی از آثار آن بهره کافی می بریم، همه به جریان الکتریکی در سیم های برق یقین داریم، از آثار روشنایی و گرما و سرما و صوت و تصویر و... آن سود می بریم، ولی شناخت برق و بررسی فتون های نوری برایمان مشکل است و نیاز به تخصص، تجربه و معلومات بسیار برای شناسایی و آزمایش آن احساس می کنیم و در معقولات از جلوه های ایمان و آثار رحمت بی منتهای الهی فیض ها می بریم و بهره ها می جوییم، ولی خدای را نمی توانیم با چشم درون بنگریم و به ذات بی مثالش پی ببریم، که همه چیز او است و همه جا هست.
هر ورق واصف صنایع او / وحده لا اله الّا هــو
هم نور است، هم منوّر است، هم خالق نور است و هم رازق نور، هم تدبیر کننده نور است و هم مقدّر آن، تمام نور است، قبل از نور و بعد از نور و بالاتر از نور.(از: دعای جوشن کبیر)
خدا خود نور است، امّا او را نیز در نور باید مشاهده کرد، در تاریکی که چیزی پیدا نیست، چگونگی ها و کمیّت ها را با نور باید دید.
مولوی داستانی را نقل می کند:
روستایی گاو در آخور ببست / شیر گاوش خورد و بر جایش نشست
روستایی شد در آخر سوی گاو / گاو را میجست شب آن کنجکاو
دست میمالید بر اعضای شیر / پشت و پهلو گاه بالا، گاه زیــر
گفت شیر: ار روشنی افزون بدی / زهرهاش بدریدی و دل خون شدی
این چنین گستاخ زان میخاردم / کو درین شب گاو میپنداردم
چون نور نباشد، همه چیز امکان پذیر می شود، شیر درنده وحشی، به جای گاو اهلی تیمار می گردد، اگر نور پدید آید چه می شود؟ روستایی زَهره اش دریده می شود، از ترس جان می دهد، هر مشکلی که برای بشر پیش می آید از تاریکی جهل و نادانی است. سلطه ها، استعمارها، استکبارها، استضعاف ها، همه به خاطر آن است که از نور فاصله گرفته شده است، در تعلیمات پیامبران و در حیطه ولایت الهیه و در پرتو انوار خداوندی که اِعمال زور و قدرت نیست، کسی کوس «لمَن الملکی» نمی زند، کسی ادعای مطلقیّت ندارد، همه بنده خدا هستند و در پیشگاه او مساوی و هیچ کس را بر کسی برتری نباشد، به گفته پیامبر(ص): «الناس سواسیّه کاسنانِ المشط»(نهج الفصاحه) مردمان بسان دندانه های شانه با یکدیگر مساویند، هیچ عربی بر عجم و هیچ عجمی بر عرب برتری ندارد، مگر به خاطر تقوی،که فقط تقوی عامل برتری است و تشخیص آن هم، تنها با خدا است و دیگر هیچکس
پس خدای تعالی نوری است که آسمانها و زمین را با اشراق خود منوّر میسازد، بر کوه طور جلوه میکند، بر درخت متجلّی میشود، خدا است که جلوه ای از جلوات انوار خویش را ظاهر میسازد، برخی صحابیان پیامبر(ص) در توضیح نور مطالبی گفته اند: (مخزن العرفان 9/114) «ابی ابن کعب و ضحاک» نقل میکنند که: نور خدا است که بدانوسیله مؤمنین هدایت میشوند و مقصود از نور القای ایمان است، «ابن عباس، حسن بصری و زیدبن اسلم» گفته اند: مثال نور خدا، قرآن است که در قلوب مؤمنین ایجاد نور میکند، از: «کعب الاحبار و سعیدبن جبیر» نقل شده، نور، محمد(ص) است و به خاطر شرافت و مقام محمدی(ص)، خداوند درقرآن نور را به خود اضافه نموده است، از ابی مسلم روایت شده است که: نور خدا ادله ای است بر توحید و عدل که در وضوح و ظهور مانند نور است. ابن عباس می گوید: نور، در آیه «الله نورالسماوات»، منظور طاعت و عبادت است، که در قلب مؤمن ظهور داشته و طاعت را نور نامیده است، نور خدا قوه ناطقه و یا مطلق قوای درّاکه ی انسانی است که ظاهر کننده علوم و معارف است.
بانوی دانشمند اصفهانی مرحومه بانو مجتهده امین در تفسیرش می نویسد: (مخزن العرفان،ج9) در تشبیه نور به خدا، هر عالمی متناسب با معلوماتش مسایلی را بیان می کند، ایمان، قرآن، حدیث و... شاید مقصود از نور خدا، رحمت رحمانی و فیض منبسط صمدانی باشد، که به تمام ممکنات احاطه داشته و همه را از فیض وجود خود بهره مند ساخته است. «وَآتَیْنَاهُ الْإِنْجِیلَ فِیهِ هُدًى وَنُورٌ وَمُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْرَاهِ وَهُدًى وَمَوْعِظَهً لِلْمُتَّقِینَ»(مائده، 46) و ما کتاب انجیل را بر عیسی پسر مریم فرستادیم که در آن هدایت و نور بود، همان روشنی دلها و تصدیق به درستی تورات و راهنمایی خلق و اندرز برای پرهیزکاران جهان است. «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنَا، وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ»(تغابن،8) پس به خدا و پیامبر او ایمان بیاورید و نور علم و حکمتی که برای بندگان در قرآن فرو فرستاده ایم، و به آنها گرایش پیدا کنید که خدا به هر چه نیک و بد کنید آگاه است. «یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکُمْ نُورًا مُبِینًا»(نساء، 174) ای مردم برای هدایت شما از جانب خدا برهانی محکم آمد، پیامبری با آیات و معجزات فرستاده شد، و نور تابان به سوی شما فرستادیم. «.... قَدْ جَاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ»،(مائده، 15) از جانب خدا برای هدایت شما نوری عظیم و رسولی بزرگ و کتابی چون قرآن با حقانیتی آشکار فرود آمد»، خداوند به وسیله آن کتاب هر کس راه سلامت را برای رضایت و خشنودی او پوید، هدایت میکند و او را از تاریکی جهل و گناه بیرون می آورد و به عالم نور، و راه راست و سعادت رهبری مینماید.
اگر علم و دانش و آگاهی متّصل به نور خدا شد، نورٌ علی نور، میشود، جاودانه میماند، دیگر امکان از بین بردن آن نیست، دیگر شیطان نمیتواند با آن مبارزه کند، چون در عمق وجود انسانها جای گرفته است. «یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ.(9) هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ». (صف،آیات: 8 و 9) عده ای از کافران و یا آنها که تحمل مشاهده حق را ندارند، میخواهند تا نور خدا را با گفته های نادرست و باطل خاموش کنند و البته خداوند نور خود را کامل میکند، پشتوانه ها و حامیان ارزنده ای برای آن قرار میدهد تا دینش پایدار بماند، هرچند که کافران را خوش نیاید، او خدایی است که نورش، محمد(ص)، رسولش را برای هدایت خلق و ابلاغ دین گسیل داشت، تا بر همه افکار و اندیشه ها و دینها پیروز گرداند، هر چند که شرک ورزان را خوش نیاید.
هر چه وابسته به خدا باشد نور است، پیامبران، امامان، کتب آسمانی، مردان صالح و باتقوی، ظهور همه اشیاء، با آن انوار الهی میسّر است، عین وجود یافتن است، با دانش و عدالت و ایمان و آزادگی است که میتوان مراحل نور را پیمود، نه آنکه در برابر آنها ایستاد و با واپسگرایی و عقب ماندن و به سوی ظلمت رفتن، آدمی بخواهد تکامل پیدا کند، تکامل اصل نور است، واصل شدن به حق و رسیدن به کمال، نور مطلق است. «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ، وَلَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا(اسراء، 82)
مثنویّ ما چو قرآن مدلّ / هادی بعضیّ و بعضی را مضلّ
قرآن که نور مطلق و شفای همه دردهای بشریت است، همچنان که نور، همه تاریکیها را میزداید، قرآن همه جهل ها و فسادها و ظلمتهای وجود انسان را از بین میبرد. مگر مغزهای پریشان آلوده به ظلم و خودخواهی و قدرت طلبی را که با زر و زور و تزویر می خواهند بر مردم سلطه پیدا کنند که قرآن آنها را مطرود می دارد و برای آنان این نور زیان می شود «چو دزدی با چراغ آید،گزیده تر برد کالا». نور و علم و آگاهی و دانستن، برای او نردبان گناه می شود و بیشتر به وادی ضلالتش میکشاند و در قعر جهنمش می اندازد، پس این نور برای ظالم، برای سارق، برای مفسد، عامل بیشتر تباهی و نابودی است.
از آنجا که باید از نور خورشید به تناسب استفاده کرد، بدون وسیله و بی مهابا جلو رفتن باعث سوختن میشود، از نور الهی تنها مؤمنان و آنها که معرفت دارند، میتوانند بهترین بهره را ببرند، دلها و دیده ها که روشن شد، همه غیبها آشکار میگردد، وقتی معرفت پیدا شد،آدمی در مسیر خیر و صلاح قرار میگیرد، سعادتمند میشود، در دنیا و آخرت، با معرفت صحیح است که می توان از نور الهی کسب فیض کرد و با وسیله قرار دادن انبیاء و اولیاء، می توان به جایی رسید.
گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتاد / بالله کز آفتاب فلک خوبتر شــوی
از پای تا سرت همه نور خــدا شــود / در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی
گر در سرت هوای وصال است حافظا / باید که خاک درگه اهل هنر شـوی
این آگاهی و معرفت، انسان را بالاتر می برد تا به مقام «قاب قوسَین اَو اَدنی»(نجم،9) نزدیک و نزدیکتر، تا به خدا برساند، فنای در خدا گردد، محمد(ص) شود، علی(ع) شود، با کار و تلاش و خدمت به خلق، به مقام کمال انسانیّت برسد و بالاخره خدا را در خود ببیند.
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
بنگر که تا چه حدّ است مکان آدمیت(سعدی)
آنوقت خدایش گوید که: «أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ» و یا «اَنَا عِندَ المُنکَسِرَهِ قُلُوبُهُم»، من نزد بنده مؤمن خودم هستم، من در دلهای شکسته شما جای دارم، وقتی خدا در درون بنده آمد، همه حقایق مکشوف می شود، مگر از نور و روشنایی، جز این انتظار است؟
حضرت علی(ع) درباره متّقین فرماید: «فَهُمْ وَ الْجَنَّهُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْرَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ ...»(نهج البلاغه، خطبه 184)، آنان چنان هستند که بهشت را می بینند و در آن از نعمتهایش برخوردارند و آنها و جهنم مانند کسانی هستند که آنرا مینگرند و در آن عذاب میشوند، چون با انوار معرفت و تقوی، پردههای مجهولات از جلوی چشم آنها برداشته شده است و معاد را در وجود خود احساس میکنند.
مولوی به نقل داستانی می پردازد، که پیامبر اکرم(ص) جویای حال یکی از اصحاب خود می شود:
گفت پیغامبر صباحی زید را / کیف اصبحت، ای رفیق با وفا
گفت عبدا مؤمناً، باز اوش گفت: / کو نشان از باغ ایمان گر شکفت
گفت: خلقان چون ببینند آسمان / من ببینم عرش را با عرشیــان
هشت جنّت هفت دوزخ پیش من / هست پیدا همچو بت پیش شمن
یک به یک وا میشناسم خلق را / همچو گندم من ز جو، در آسیا
که بهشتی که کیست و بیگانه کیست / پیش من پیدا چو مار و ماهیست
این زمان پیدا شده بر این گروه / یوم تبیضُّ و تسودُّ وجــوه
او مگر ینظر به نـــور الله بود / کاندرون پوست او را ره بود
جمله را چون روز رستاخیز من / فاش میبینم عیان از مرد و زن
هین بگویم یا فرو بندم نفس / لب گزیدش مصطفی یعنی که، بس
......... سه بیت مربوط به شعر دیگری از مولوی است:
بر لبش قفل است و در دل رازها / لب خموش و دل پر از آوازها
عارفان که جام حق نوشیده اند / رازها دانستـه و پوشیده اند
هر که را اسرار حـق آموختند / مهر کردند و دهانش دوختند
مرحوم علامه محمدتقی جعفری در خصوص مدارک این حدیث در «تفسیر مثنوی» خود بحثها دارد و اشاره میکند که وقتی «حارثه» این صحابی بزرگوار، احوالات خود را بیان کرد که... نفس خود را از دنیا دور داشتم. روزها تشنه و شبها بیدارم و گویی عرش خدا را مینگرم، اهل بهشت را میبینم که یکدیگر را زیارت میکنند، اهل دوزخ را مشاهده میکنم که با هم گلاویزند و... پیامبر(ص) فرمود: «من اَحَبَّ أنْ یَنْظُرَ إلى عبدٍ نَوَّر اللهُ قلبهُ فلینظر اله حارِثَه»(کشف المحجوب) بدینسان نور خدا در قلب بنده ای با ایمان وارد میشود و همه چیز را در معرض دید او قرار میدهد، چون نور ظاهر بالذّات است و مُظهر غیر، مُظهر هر چیزی که قابل رؤیت باشد.
پس مصداق کامل نور همان خدا است، که وجود انسان و دیگر ممکنات وابسته به او میشوند، پس او است که نور یا منوّر آسمانها و زمین است، روح بخش اندیشه ها، آرمانها، آگاهیها که آسمان است و محسوسات و اجسام که، زمین است.
وقتی این نور دروجود مؤمن جایگزین شد، او را نورانی و خدایی میکند، خلیفه الله که بود، اکنون کار خدایی هم میکند، چون خدایش مورد عنایت قرار داده است، «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیَجْعَلْ لَکُمْ نُورًا....»،(حدید، 28) ای کسانی که ایمان آوردید، تقوای الهی پیشه کنید و به پیامبرش ایمان آورید، تا خداوند از رحمت خود دو بهره به شما عنایت کند، در این دنیا و در جهانی دیگر، برای رحمت عام و رحمت خاص، برای ایمان به دیگر انبیاء و ایمان به پیامبر اسلام، و از پرتو آن ایمان است که خداوند برای شما نوری قرار میدهد، نور قرآن، نور آگاهی، نوری که راه سعادت ابدی را با آن بپیمایید، در آن صورت خداوند از غفلتها و گناهان شما درگذرد، که خدا بسیار مهربان و آمرزنده است. مؤمن در آن صورت موفق و کامروا است، به فلاح و رستگاری دست یافته و به خدا رسیده است. با طی مراحل عرفان عملی، جهان هستی را آنسان که هست میبیند.
« همراه با آیه نور »
آیه «الله نور السموات و الارض...» تعبیر و تفسیر به نور معنوی خدا شده که آن علم و هدایت است و جلوگیری از ظلمت و نادانی، خداوند راهنمای آسمانها و زمینیها است، خداوند راهنمای همه است، از انبیاء و اولیاء گرفته تا پایینترینها، وابستگان به مادیات،آنها که جز به خود، نمیاندیشند و جز منافع چندروزهی دنیا را در نظر ندارند. نور هدایت با واسطه به مردم میرسد، چنانکه از انرژیهای موجود در طبیعت بدون واسطه نمیتوان بهره گرفت، واسطه های الهی، انبیاء و اولیاء هستند، و درباره آنها گفته شده «کُلُّهُم نورٌ واحدٌ» آنها نیز نورشان اکتسابی است، «لَهُم اجرُهم وَ نُورُهُم»، «ربَّنا اَتممِ لَنا نُورَنا»، «وَجَعَلنا لَهُ نُورا یَمشی به فِی الناسِ»(انعام، 122) به آنان پاداش و نور دادیم، خداوندا نور ما را کامل گردان و ما برای هر انسانی نوری قرار دادیم که با آن در میان مردم سرافراز گام بردارد، و با آن رابطه ها جستجوی حقیقت نمایید «یاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(مائده، 35)، ای اهل ایمان، از خدا بترسید و به وسیله ایمان و پیروی از اولیای خدا، با خدا ارتباط برقرار کنید و به او توسّل جویید، در راه خدا تلاش و کوشش داشته باشید، تا پیروزی به دست آورید.»
برای استفاده غیرمستقیم از نور خدا، نیاز به «مشکوه» و «مصباح» و «زجاجه» و «زیتون» است، چگونه میتوان از انرژی خورشیدی، از انرژی اتم، از انرژی بادها، از انرژی آبشارها و... استفاده کرد؟ با وسیله های مشخص و معیّن، وسیله های آزمایش شده، انبیاء و اولیاء، امامان و صُلحا، اهل بیت پیغمبر(علیهم السلام) و نیکوکاران امت همه وسیله اند.
مشکات چراغدان است و قندیل، اطاقکی که برای حفظ از باد و باران، برای جلوگیری از خاموشی چراغ، درنظر میگرفتند، چراغی را در آن مشکات مینهادند، مصباح چراغ است و یا فتیله روشن چراغ، که دربلوری قرار دهند تا نور را منعکس کند، آینه باشد یا عدسی، آن زجاجه که چراغ در آن است و همه با هم در چراغدان، نور درخشانی از آن ساطع می گردد، نور را چندین برابر میکند، ریشه آن از روغن صافی زیتون است،که در کمال روانی و روشنی میسوزد، در جهت هدایت الهی مشکلی وجود ندارد، راه مستقیم است، به غرب و شرق و به چپ و راست تمایل پیدا نمیکند، حد و مرزی نمیشناسد، وجود چراغ، وجود چراغدان، وجود عدسی منعکس کننده نور «نورٌ علی نور» می شود «المُؤمنُ مِراهُ المؤمِنُ» مؤمنها آئینه یکدیگرند، وقتی اجتماع کنند و وحدت داشته باشند، نورشان چندین برابر می گردد.
جان گرگان و سگان از هم جداست / متُحد جانهای شیران خداست(مولوی)
وقتی شیران الهی با یکدیگر متّحد شوند، همه چیز اصلاح میشود، به فلاح و رستگاری میرسند و سرنوشت، آنها را به سوی موفقیتشان میکشاند، همه جا نور و رحمت و عشق و امید است، عدالت و آزادی و ایمان است، دوستی و محبّت و معرفت است، اتّحاد و اتّفاق است.
چنانکه وقتی چراغ در نورافکن قرار گرفت، دیده ها را متوجه خود مینماید، و تا بی نهایت میتابد و راهنمای گمشده ها می شود و روشنی بخش تیرگیها میگردد، بدون آتش خود به خود افروخته میگردد، نوری فوق نور دیگر، و با آن نور، هر که را خواست هدایت میکند و اینها مثلهایی است که خدا برای مردم می آورد و خدا از همه چیز آگاه است، «....وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکُمْ نُورًا مُبِینًا»(نساء،174) نور آشکار ما که فرستادیم قرآن است برای هدایت مردم، هر که به آن توجه کرد، با آن وسیله هدایتش می کنیم، این چراغها را در خانه های عبادت آویخته ایم، خانه هایی که در آن مردانی مؤمن خدای را تسبیح میکنند، مردانی که تجارت و بیع، آنها را از یاد پروردگار و عبادت خدا باز نمیدارد.(المیزان، 29/175)
در احادیثی، نور خدا را خلیفه خدا در زمین معرفی کرده اند، مشکات، پیامبر اسلام(ص) است که چراغ نبوّت در وجود او جای گرفته. زجاجه، وجود علی بن ابیطالب(ع) است که باب علم و هدایت پیغمبر(ص) بود، و از سوی او بود که به تمام جهان پرتو افشانی کرد، و امامان معصوم از نسل او هستند، شجرۀ مبارکه توحید ابراهیم÷ که بدون شائبه و خالص است، آن است که چراغ هدایت را روشن نگاه میدارد، بدون هر گونه وابستگی به دنیا و مافیها، که: «لَولا الحُجَّهُ لَسَاختْ الارضُ باَهلها» همیشه حجت معصوم در زمین وجود دارد، تا ظلمها و ظلمتها را برطرف نماید، و هدایت را همگانی کند و همۀ مردم را از انوار درخشان هدایت الهی بهره مند سازد، و به سعادت دنیا و آخرت برساند. «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النّورِ»،(بقره، 257) و چه سعادتی بالاتر از این میشود که خدا صاحب اختیار اهل ایمان است و به وسیله اولیایش آنان را از ظلمت رهایی میبخشد و به سوی نور رهنمود میگردد و چه سعادتی از این بالاتر که خدا تنها حاکم علی الطلاق مردم با ایمان است.
«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا؛ وَدَاعِیًا إِلَى ٱللَّهِ بِإِذنِهِۦ وَسِرَاجا مُّنِیرا»(احزاب، 45و46) در این آیات مبارکه پیامبر گرامی(ص) را مخاطب قرار میدهد و وظایف او را مجدّدا یادآور میشود که: تو را به عنوان شاهد و گواه فرستادیم، که ناظر اعمال مردم باشی و بشارت دهنده و انذار کننده، تا مؤمنان را به رستگاری مژده دهی و کافران را از جهنّم بترسانی، ما تو را دعوت کنندۀ به سوی الله قرار دادیم و تو چراغی روشنی بخش هستی. رسول خدا(ص) باید با اخلاق و رفتار و معجزات، تاریکیهای جهان را بزداید، چشمها و دلهای مردم را به سوی خود بکشاند، همانطور که آفتاب روشنی بخش است، محمد(ص) نیز روشنایی بخش باشد، تا جهل و شرک از جهان انسانیّت وَرافتد و هرکس به اندازه استعداد خود از نور او و قرآن او بهره مند شود.
آنکه خود نور آسمان و زمین بود، محمد(ص) را «سراج منیر» خواند، و با هدایت او میتون به اوج رستگاری و موفقیّت و ایمان رسید، آرامش خاطر پیدا کرد، روح ایمان و اخلاق را در خود و جامعه تقویت نمود.
و این نور الهی از طریق محمد(ص) به اهل بیت گرامیش منتقل گردید و دیگرانی که کسب نور کرده اند، خود نورافشانی میکنند، حقایق را میبینند و حق را مینمایانند، آنها نیز بر جامعه شاهدند و برای مردم بشیر و نذیرند، آنها نیز دعوت به سوی خدایند، چه زنده باشند و چه مرده، چه حاضر باشند و چه غایب، چه قیام کنند و چه سکوت نمایند، در هر حال نور افشانند و اسوه و پیشوا و رهبرند. «قال رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اَلائمهُ مِن أَهْلُ بَیْتِی کَالنُّجُومِ بِأَیِّهِمْ اِقْتَدَیْتُمْ اِهْتَدَیْتُمْ»،(دعائم الاسلام، 1/186) امامان، از اهل بیت من مانند ستارگان آسمانند، از هر کدام که پیروی کنید، هدایت میشوید، آری، چون همه یک نورند، «کُلُّهُم نورٌ واحدٌ»؛ و نور که نمی تواند جدا از نور اصلی باشد.
از امام صادق(ع) درباره آیۀ نور سؤال شد، فرمودند: «هُوَ مَثَلٌ ضَرَبَهُ اَللَّهُ لَنَا فاَلنبیُ صلی الله علیه واله و الاَئمه صلوات الله علیهم اَجمعینَ مِن دَلالات الله و ایاتهِ اُللتیّ یهتدی بها اِلیَ التوحیدِ و مصالح ِالدینِ و شَرایع الاِسلامِ و الفَرائضِ وَ السُنَن و لا قُوَّه الاّ بالله لْعَلِیُّ الْعَظِیم»،(توحیدصدوق، باب15) خداوند نور را به ما اهل بیت مثل زده، پس پیامبر و امامان، که وسیلۀ هدایت و آیت خدا هستند، مردم را به سوی توحید و اصلاح امور دین و احکام اسلامی و واجبات و مستحبّات راهنمایی مینمایند، و هیچ قوّت و قدرتی وجود ندارد، مگر به واسطه خدای برتر بزرگوار.
پیامبر(ص) فرمود: مصباح، درون مؤمن است و مشکات، قلب او و مصباح، نوری است که خدا در قلب مؤمن نهاده است.(المیزان، 29/202) باز فرمود در این آیه «شجره» خود مؤمن است، «زَیْتُونَهٍ لا شَرْقِیَّهٍ وَ لا غَرْبِیَّهٍ»(نور، 35) در اوج آسمانها که نور طالع میشود، شرق و غرب ندارد، آفتاب از بالای کوه طلوع میکند و غروب مینماید، نور دل مؤمن خود افروخته میگردد، بدون آنکه کسی با او سخنی گوید، «نورٌ علی نور» انجام وظیفه ای، واجبی بالاتر از وظیفه و واجبی دیگر، و سنّتی فوق سنّتی دیگر، که اینها مثلی است که برای مؤمن زده میشود، آنگاه فرمود: مؤمن در پنج نور قرار دارد، آمدن او نور است و رفتنش نور است، علمش و کلامش نور است، و بالاخره در قیامت جایگاهش نور است، که همان بهشت جاویدان است.(المیزان، 29/203)
در اصول کافی نیز از نظر تطبیق از حضرت امام صادق(ع) نقل شده است که: «مشکاه» فاطمه(س) و «مصباح» حسن و «زجاجه» حسین (علیهما السلام) و شجره مبارکه ابراهیم خلیل(ع) و نه شرقی، نه غربی، یهود و نصاری نبودن آن حضرت، و نورٌعلی نور، امامان بزرگوار یکی پس از دیگری میباشند و... که اینها از نظر مصادیق، مورد بحث قرار گرفته اند، ولی آیه کلیّت دارد و شامل مصادیق بسیاری تا قیامت میشود، و مصداق اتمّ و اکمل آن، پیامبران و ائمه معصومین(علیهم السلام) میباشند.
در تفسیر «فی ظلال القرآن» از قول پیامبر گرامی(ص) نقل کرده، یقول: «أَعُوذُ بِنُورِ وَجْهِکَ الَّذِی أَشْرَقَتْ بِهِ الظُّلُماتُ، وَ صَلُحَ علیه أَمْرُ الدنیا و الاخره»،(«فی ظِلال القرآن»،ج4/2519)، پناه میبرم به نور چهره تو که تاریکیها را روشن نموده و کارهای دنیا و آخرت را اصلاح کرده است و باز حدیثی نقل نموده که: «فَلمّا سَاَلتهُ العائشهَ بعد المعراج، هل رایتَ ربَّک؟ قال نورٌ... انّی اراه» هنگامی که پیامبر اکرم(ص) از معراج بازگشت، عایشه از آن حضرت پرسید، آیا پروردگارت را دیدی؟ پیغمبر(ص) فرمودند: نوری بود... من آن نور را مشاهده کردم، جلوه خدا در نور بوده است، همانطور که در سنگ میتواند باشد و در درخت و در انسانها و...(معراج پیامبر(ص) در مکه، دو سال قبل از هجرت اتفاق افتاد و عایشه در سال دوم هجرت، همسر رسول خدا(ص) شد و در بعضی روایات در سال دهم بعثت.)
روا باشد اناالحق از درختی / چرا نبود روا از نیک بختی؟
نور در برابر ظلمات جلوه گر است، اگر همه نور باشد که چیزی پیدا نمیشود، وقتی به مانعی برخورد، خود را نشان می دهد، مگر حقیقتها در برابر اضداد، مشخص و معین نمیشوند؟ ایمان در برابر کفر، حق در برابر باطل، خدمت در برابر خیانت، علم در برابر جهل، صلاح در برابر فساد، توحید در برابر شرک، شادی در برابر اندوه، عدل در برابر ظلم، آزادی در برابر استبداد، و بالاخره نور در برابر ظلمت است که خود را مینمایانند، اگر جامعه ای به کفر و بی عدالتی و فساد عادت کرد، در گناه غوطه ور شد، اسیر دست استبداد و خودمحوری و قدرت طلبی گردید، نمیتواند لذت نعمات و الطاف الهی را بچشد و از نور الهی بهره گیرد، باید دنبال نور رفت تا به آن رسید، حق گرفتنی است، آزادی و عدالت تاوان دارد، آبادانی هزینه می خواهد، تا خواست نباشد، تا نیاز نباشد، خواسته ها برآورده نمیگردد «چو درد در تو نباشد، که را دوا بکند» باید دردِ مردم داشت، دوستیِ جامعه داشت، تا به حقیقت رسید، تا مورد عنایت خداوند قرار گرفت.
آب کم جو، تشنگی آور به دست / تا بجوشد آبت از بالا و پست(مولوی)
درآن روز است که نور وجود اهل ایمان را میبینیم که دنیا را منوّر ساخته اند و همه از آنها کسب فیض مینمایند، تمام وجودشان بهشت است، از این وجود چشمه های خیر و برکت سرازیر میشود و جاودانه میماند و این همان سعادت و تکاملی است که انسانها میتوانند بدان دست پیدا کنند، «یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ یَسْعَى نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ بُشْرَاکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَاۚذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»(حدید،12) شاید این همان مژده ای است که برای ظهور مهدی(عج الله تعالی فرج الشریف) به همه نیکان و پاکان داده میشود، که در آن روزگار، نورانیتهاست که حاکم است نه ظلمتها، نور مردان و زنان مؤمن است که جامعه را بر مبنای محبت می سازد و همگان را در آن بهشت جا میدهد، در آنجا دیگر خدا، پیامبر(ص) و مؤمنان مورد اهانت قرار نمیگیرند، و نور آنها است که بر جهان حاکمیت پیدا میکند، و روز به روز بر موفقیت آنها می افزاید و نورشان را کامل می کند، همانطور که به وسیله علم، روز به روز از آثار قدرتها و انرژیهای موجود در طبیعت و در وجود انسان بیشتر استفاده میکنیم و خدای توانا باید که از سستیها و غفلتها و کم کاریهای و گناهها و بی توجهیهای گذشته مان درگذرد، «یَوْمَ لَا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ، نُورُهُمْ یَسْعَى بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا، إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»(تحریم، 8) این نور از منبع فیض الهی است، «یُوقَدُ مِن شَجَرهٍ مبارَکَهٍ زیتونه»، درخشش و روشنایی نور ایمان از نفت و روغن نیست! از شجره برکت است، ابراهیم و آل ابراهیم(ع)، محمد(ص) منبع فیوضات کاملۀ الهیه، مگر درخت زیتون در مناطق معتدل نمیروید؟ مناطق سرد و گرم استعداد پرورش زیتون را ندارند، اگر هم داشته باشند، روغنهاشان صفای لازم را ندارد تا خوب بسوزد و چراغ را روشن کند، «لا شرقیه و لاغربیه» این درخت دنیایی نیست، به مشرق و مغرب مربوط نمیشود، از آب و هوای دیگر و آب خاک دیگری است، نور ایمان که با درخت زیتون و روغن آن که مشتعل نمیگردد، چراغهای معمولی را باید با این وسایل روشن نگاهداشت، ولی نور ایمان را با چیزهای دیگر. اینها تشبیهات و مَثَلهای محسوسی است که شما از آن به واقعیتها پی ببرید،اگر متوجه شدید که «نورٌ عَلی نُور» تشبیه است تا شما نور وجود خود را به پیامبر و آل او(ص) که بهترینها هستند متصل گردانید، و همراه انبیاء و اولیاء، محمد و علی(علیهم السلام) به خدا برسید، و این امکان پذیر است «به علی شناختم من به خدا قسم خدا را» و یا به قول شاعر عارف، صغیر اصفهانی:
ز خدا طلب دل مقبلی، به علی زجان متوسّلی
که اگر رسد به علی دلی، به علی قسم به خدا رسد
ازلی ولایت او بود، ابدی عنایت او بــود
ز کف کفایت او بود، به خدا هر آنچه به مـا رسـد
دو جهان رهین عنایتت، ره حق طریق هدایتت
همه را بخوان ولایتت ز خدا هماره صلا رسد
زرُخت که نورخدا از آن، بود ای ولیّ خدا عیان
به دل و به دیدۀ عاشقان، همه لمعه، لمعه ضیا رسد
تو شهی و بنده گدای تو، سروجان من به فدای تو
چه شود ز برگ و نوای تو، دل بینوا به نوا رسد
نور الهی هر چه بالاتر برود، جلوه اش بیشتر و پرتوش عالمگیرتر میگردد، نور فوق نور، مصباح در زجاجه و زجاجه در مشکات، «کانّها کوکبٌ دُرّی» منوّرهای اکتسابی هر کدام به نوعی نور خدا را منعکس میکنند، و نور قلب مؤمنان عاریتی و اکتسابی است، برگرفته از نور خدا است، مگر چنین نیست؟ «المؤمِنُ ینظُر بنور الله» هر مؤمنی، نسبت به ایمانش، نسبت به قدرت روحی و باورهایش، جامعه را نورانی میکند، «مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِینَ یَوْماً فَجَّرَ اَللَّهُ یَنَابِیعَ اَلْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ»،(سفینه البحار، 1/408) پیامبر اسلام(ص) فرمودند: کسی که برای خدا کارهای خود را خالص گرداند، خداوند سرچشمه ی حکمت را از قلبش به زبانش جاری میسازد، وجود مؤمن سرچشمۀ فضایل میشود، هر چه خوبی است از شخصیت مؤمن نشأت میگیرد، برای آنکه جلوه ای از جلوات پرتو انوار الهی شده است، تا همه دنیا را فرا گیرد، مثل خورشید عالمتاب بشود، «یَکادُ زَیتها یُضیء» نزدیک است که روغن آن افروخته شود، محترق شود، برای روشن کردن جهان آمادگی دارد، کافی است که کسی بخواهد از آن نور بهره جوید، مانند مواد آتش زایی که در کنار آتش قرار گیرد، استعداد افروختنش زیاد است، از قوه به فعل تبدیل میشود، و مؤمن در برابر نور خدا چنین است، یکباره مشتعل میگردد، «یَهدی اللهُ لنُورهِ من یَشاء» همان ارواح با استعداد هستند، آنها که خودرشان هدایت را طالبند، ارادۀ خدا بر هدایت آنان تعلّق می گیرد، نه آنها که لیاقت هدایت ندارند و آنها را نمی خواهند، سنگ پهلوی آتش، محترق نمی شود، آب نیز با آتش سنخیت ندارد، «اِنّ هذا القُرآن یهدی للّتی هی اقوم»(اسرا، 9)، باید اول توانمند شد، استعداد درک قرآن را پیدا کرد، توان پذیرش نور را در خود ایجاد نمود، تا هدایت شد، مؤمنینی که دارای کمال ایمان هستند، مشیّت خداوندی بر آن تعلّق گرفته است که آنان از نور قرآن روشنایی یابند و هدایت شوند، چون محلّشان قابل است، قابلیت جمع شدن ایمان و عمل در فرد به وجود می آید، و این مشیّت برای کافران پیش نمی آید «وَیَضربُ الله الامثالَ للناسِ» در باطنِ هر مَثل و تشبیهی اسراری است، شایستگان به دقایق قرآن پی میبرند، عالمان با عمل، آگاهان دارای بصیرت.
هر کسی را نتوان گفت که صاحبنظر است
عشق بازی دگر و نفس پرستی دگر است
«و ما یَعقلُها الاّ العالمونِ» اطلاعات کافی و وافی نیز باید باشد، قرآن را دانشمندان می فهمند، عالمان و متفکران مؤمن، به رموز آن پی میبرند، چون ملاک درک هر رمز و رازی، عقل است، با وسیله فکر و اندیشه و ایمان به هدف رسیده میشود و نور هدایت پذیرفته میگردد، آفتاب نور الهی موجود است، شرایط دیدن و استفاده از آن آفتاب عالمتاب را باید در خود و دیگران ایجاد کرد، و آن نور، کار خود را میکند، چه عدّهای بخواهند و چه نخواهند، چه موافق باشند و چه مخالف.
آفتـــابی کو بتابد در جهـــان / بهر خفّاشی کجا گردد نهــان
مه فشاند نور و سگ عوعو کند / هر کسی بر طینت خود رو کند(مولوی)
«واللهُ بِکلّ شییء علیم» خداوند به رموز همه اشیاء واقف است، علم او بر هر چیزی احاطه دارد، او میداند چه کسی لیاقت کسب فیض و درک علم را دارد؟ چه کسی میتواند نورانی شود و تکامل پیدا کند، و به خدا برسد؟ چه کسی هدایت میشود یا آن که منحرف میگردد؟ و جلوه این نور در خانه انبیاء است، در خانه علی(ع) و در خانه مردان خدا است، «فی بُیُوت اَذِنَ الله» آیه ای که به دنبال آیۀ نور آمده و شاهد آنست، مصداق فرد هدایت شده و بهره بردار از نور الهی است، علی(ع) و خاندان او نیز میباشند،(المیزان، 29/205) در خانه هایی که خداوند اجازه داده همواره محترم و باعظمت باشند و نام خدا را در بامدادان و شامگاهان به یاد آرند و تسبیح او را بگویند و خوشا به حال آنان و دوستان و پیروانشان که نور خدا را پذیرایند و در آخر به نتیجه مطلوب میرسند. «ان شاءالله»
خلاصه آنکه: «نور» از وجود لایزال خدا سرچشمه میگیرد و همۀ جهان را منوّر میسازد، و از طریق پیامبران و آخرین آن، حضرت محمدبن عبدالله(ص) بر عمق جان انسانها میتابد و افراد مستعد را هدایت میکند و آنان را به سوی نور جاودانی دعوت میکند و دنیای فضایل و ملکات انسانی را به روی آنها باز مینماید و انسانها را خدایی میکند.
و به دنبال پیامبر اعظم(ص) امامان معصوم از اهل بیت او(علیهم السلام) چراغ راهنمای خلق میباشند تا آنان را به سعادت ابدی برسانند و هدف از ارسال رُسُل و انزال کُتب، سعادت ابدی انسانها است و محمد و خاندانش رهنمون این راهند.
«صلوات الله علیهم اجمعین»
پی نوشت: ----------------------
1- جلد دوم (28 و 29 آذرماه سال 1385 شمسی) - برگزارکننده: «ستاد نکوداشت اصفهان» - «انتشارات دانشگاه اصفهان» –به اهتمام: دکتر اصغر منتظرالقائم
منابع:----------------------
- «قرآن مجید»
- «نهج البلاغه»
- تفسیر: «خازن» (جلد سوم)
- تفسیر: «نسفی» (جلد سوم)
- تفسیر: «فی ظلال القرآن»(جلد چهارم)
- تفسیر: «اثنی عشری» (جلد نهم)
- تفسیر: «مخزن العرفان» (جلد نهم)
- تفسیر: «المیزان»، ترجمه (جلد بیست و نهم)
- تفسیر: «نمونه» (جلد چهاردهم)
- «مصباح الهدایه»، آیت الله بهبانی
- «مصباح الهدایه»، امام خمینی
- «شرح دعای سحر»، امام خمینی
- «عرفان اسلامی»، انصاریان
- «نقد و تحلیل و تفسیر مثنوی مولوی«، علّامه جعفری