«انالله و انا الیه راجعون»
درگذشت مجاهد فی سبیل الله، عاشق بقاء الله، بندة با اخلاص خدا مرحوم مغفور حاج عباس دوزدوزانی را به خانواده محترم و معزز و یاران و همرزمانش و به کانون زندانیان سیاسی پیش از انقلاب تسلیت می گوید.
بزرگمردی که ناظر شکنجه های آزادمردان حق پرست در دوران طاغوت بود، در خاطراتش آورده که در اردیبهشت سال ۱۳۵۲ در کمیته مشترک ضدخرابکاری شاه ناظر ۲۸۴ کابل برقی بر بدن من بود و پیوسته از سوز دل اشک می ریخت که او را دلداری و صبح امید را نوید می دادم.
خدایش قرین رحمت بی منتهای خود بفرماید و با ائمه طاهرین محشورش کند.
اصفهان، فضل الله صلواتی
هشتم مردادماه1397
مهدی محمدی
لینک خبر در روزنامه اصفهان زیبا
امروز وقتی تاریخچه احزاب در ایران را مرور کنید به دو نام برخواهید خورد: اولی حزب توده و دیگری جمهوری اسلامی. یکی به روزگار پهلوی ها و دومی همزاد انقلاب اسلامی مردم ایران. اگر توده در زمان خود توانست همه ارکان یک حزب فراگیر را بنیان بگذارد و در انتخابات مجلس ملی فراکسیون قدرتمند خود را تشکیل دهد، اصفهان را باید یکی از ستون های آن دانست. انقلاب هم که شد باز نام اصفهان در ظاهر و باطن ساحت پساانقلابی طنین انداز شد. شهید بهشتی مغز متفکر حزب جمهوری اسلامی و محور تفکر تشکیلاتی بود و بسیاری از کادرهای معروف این تشکل سیاسی نیز در شناسنامه خود نام اصفهان را به همراه داشتند. البته بعدها هم که کابینه به ریاست مرحوم هاشمی رفسنجانی تشکیل شد، پشت در جلسات هیئت دولت این صدای اصفهانیها بود که به گوش میرسید.
از مرحوم نوربخش تا مصطفی معین، علی فلاحیان، محمد غرضی و عبدالله نوری که هرکدام وزنه ای در سیاست و اقتصاد محسوب می شدند، سعیدی کیا، طیب نیا و علی جنتی هم از اصفهان سر بر آوردند. اما سال به سال مدیران اصفهانی در سطح ملی جای خود را به حلقه های سمنانی، چهارمحالی یا لرستانی دادند. احزاب و تشکل های سیاسی این شهر دیگر کمتر کسی را برای نشستن بر جای بزرگان دیروز تربیت کردند و صندلیها را به دیگران استانها بخشیدند. اصولگرا و اصلاح طلب هم نداشته؛ پیران دل نمی کنند و جوانان مجالی حتی به قدر دولت مستعجل نداشته اند. چرا احزاب نتوانستند میراث بهشتی را حفظ کنند و با این همه تعدد اسامی تشکل ها و احزاب در همه گرایش ها، به عسرت و تنگ دستی دچار شدند؟ روایتها و تحلیلهای بسیاری گفته و شنیده شده اما یکیشان بهجای دیروز ، ناظر به امروز و فرداست، فردایی نامعلوم که وحدت تشکیلاتی تنها در شب انتخابات و رفتار مومنانه به تفکر حزبی کمیابتر از انگشتان دست خواهد شد. کدام حزب در کشور امروز تشکیلاتی برای پرورش کادرهای اثرگذار و تصمیم گیر در سلسله ارکانش دارد و فردای عزیمت پیران سپیدموی به دیار باقی، چه کسی جای پدرخواندهها را میگیرد؟ آیا دولتی که رئیسش از تشکلی محافظهکار میآید باید متحدان تاکتیکی خود را به ساحت قدرت فرابخواند یا اگر این کار را نکند، حزب متبوع یا تشکل همسویش آنقدر نیرو تربیتکرده که آماده نشستن پشت فرمان ماشین بوروکراسی اداری و هدایت کشتیها در امواج تلاطم قوا باشند!
با همین نگاه پرسشهایی چند را با فضل الله صلواتی، از پیران سیاسی با شصت سال سابقه از یکسو و رسول حامدیان از اعضای فعال حزب جمهوری اسلامی و دبیر جامعه اسلامی مهندسین در دیگر سو مطرح کردیم.
صلواتی تاریخ را خوب به یاد
دارد و در مورد تربیت کادر بهوسیله احزاب میگوید:« حزب و کار حزبی در
ایران بهصورت عمومی جا نیفتاده اما در تاریخ تحزب کشورمان، حزب توده بوده
که حداقل هفت سال تا مقطع ترور محمدرضا پهلوی در کاخ مرمر، بهشدت فعال بود
و پسازآن هم در کودتای 28 مرداد فعالانه درصحنه حضور داشت و از همان زمان
به کادر سازی میپرداخت. اعدام سران نظامی حزب توده بعد از کودتا آنها را
به محاق برد تا پیروزی انقلاب اسلامی که برای شکلگیری دوباره تلاش
کردند.فدائیان اسلام و نهضت آزادی هم اگرچه پیش و بعد از انقلاب، غیرقانونی
اعلام شدند و نتوانستند تشکیلات حزبی یا مجالی برای کادر سازی پیدا کنند
اما اعضایی وفادار و مومن به آرمانهای خود داشتند، هرچند دیگر تاثیرگذاری
عمومی ندارند. اعضای این گروهها یا طرفداران جبهه ملی از مرام خود حمایت
جدی میکردند اما توسعه پیدا نکردند و اکنون در حد وابستگان و خانوادههای
آنها باقیماندهاند.»
صلواتی البته تجربه حزب جمهوری اسلامی که از بدو
پیروزی انقلاب اسلامی تاسیس شد را یادآور میشود و ادامه میدهد: «این حزب،
اعضای بسیاری را جذب کرد و بهصورت سرتاسری فعال بود و توانست کادرهای خود
را وارد سیستم دولتی کند و پستهای کلیدی را به دست بیاورد اما وقتی چنان
درگیر امور سیاسی شد که خود را حزب واحد دانست، با حکم امام (ره) فعالیتش
متوقف شد. بهجز این حزب که در مقطعی به تربیت کادر پرداخت، بقیه احزاب
کوچک و بزرگِ پس از انقلاب اسلامی، تنها بر روی اعضای خود تاثیرگذار
بودهاند اما از ایجاد تحول در جامعه ناتوان بوده و هستند.»
این فعال سیاسی در توضیح ناتوانی احزاب از ایجاد تحول به انتخاباتی که از سال 76 به بعد برگزارشده استناد میکند و میافزاید: «این درست است که اصلاحطلبان یا اصولگرایان هرکدام چند بار پیروز انتخابات بودند اما این احزاب یا تشکلهای آنان نبود که پیروز میشدند بلکه مردم نسبت به برنامههای اعلامشده واکنش نشان میدادند، مثلا اگر روحانی، واعظی یا نوبخت عضو فلان حزب هستند، آنها دولت فعلی را بالا نیاوردند بلکه با تفکر اصلح طلبی در برابر رقیب خود پیروز شدند و احزاب تنها نسبت و موضع خود را با این دو تفکر اعلام میکردند. کشورهای زیادی هستند که نظام حزبی دارند و این گروههای سیاسی بر اساس برنامهها، جهانبینی و طرز تفکری که دارند، وارد رقابت میشوند و بعد ازآن هم مجری همان سیاستها میشوند. اعضای فعالی دارند که نهفقط در فصل انتخابات که اصولا برای ادامه راه در آینده و اداره امور در صورت کسب قدرت، آموزش میبینند اما در ایران تنها در فصل انتخابات، نشانههایی از حیات احزاب مشاهده میشود!» صلواتی چنین وضعیتی را اینطور توضیح میدهد:«احزاب آن اثری را که در کشورهای غربی یا دارای دموکراسی حزبی دارند در جامعه ایرانی ندارند، اینجا اگر بتوانند چند هزار نفر را دور خود جمع میکنند تا مردم را به صحنه بکشانند و الا اینگونه نیست که احزاب آنقدر قوی باشند که مثلا کرسیهای مجلس را با اعضای خود پر کنند. نتایجی که شما پس از هر انتخاباتی میبینید در بخشی ناشی از تاثیرگذاری شخصیتهای حقیقی است که ممکن است در شهر یا منطقه و حتی کشور مورداحترام و پذیرش باشند، آنها با حمایت از اشخاص یا یک تفکر باعث میشوند تا مردم به آنها رای بدهند.»او اضافه میکند: «تعداد احزاب زیاد است، ده بیست نفر دورهم جمع میشوند و یک حزب تشکیل میدهند اما تاثیرگذاری در جامعه، امکانات، بودجه، نیروی انسانی و فضای فعالیت پایدار میخواهد که دولتها چندان به آن روی خوشنشان نمیدهند.»
وقتی از صلواتی درباره حال و روز بسیاری از تشکلها و احزاب سیاسی که اعضایشان پا به سن گذاشتهاند میپرسیم، پاسخ میدهد: «آنها که قانونی هستند و کسی منحلشان نکرده، گاهی دورهم جمع میشوند، هرچند حتی درباره تشکلهای شهر اصفهان مثل جامعه روحانیت مبارز یا مجمع روحانیون مبارز، خبری از تشکیل جلسه نشنیدهام، اما میبینیم که در شورای اصلاحات برای مثال حق رای و کرسی دارند. زمان انتخابات یا مقاطع مهم نیز، چنین تشکلهایی بیانیه میدهند یا با اعلام موضع، مردم را به شرکت در انتخابات یا راهپیمایی دعوت میکنند، در حالی که تاثیر واقعی چندانی ندارند.»او به سرنوشت نهضت آزادی هم اشاره میکند و میگوید: «مثلا ببینید مرحوم ابراهیم یزدی را،ایشان و دیگرانی از این حزب در سال گذشته فوت کردند، چون اجازه فعالیت نداشتند، نیروهای جوان را وارد نکردند. حالا اگرچه امروز علاقهمندان و وابستگان به دکتر یزدی وجود دارند اما اینها و مانندشان که برای کشور حزب و گروه بهحساب نمیآیند.»در جای دیگر او درباره احزاب حاضر درصحنه سیاست کشور، توانایی امروز آنها در تربیت کادر برای اداره امور در آینده را نفی کرده و تصریح میکند: «آنها شاید بتوانند تعدادی را گرد هم جمع کنند حتی ازنظر تشکلی هماهنگشان کنند اما در عصر انفجار اطلاعات، دیگر نمیتوان آنها را در یک تفکر خاص محدود کرد، وحدت تشکلی آری اما وحدت تفکری نه!»حتی در سوی دیگر میدان سیاست هم خبری از تربیت سیاستمدار نیست. آنچه که حامدیان درباره اش میگوید: «اگرچند کارکرد اصلی برای احزاب متصور باشیم، باید مهمترین آن را تربیت کادر دانست، این کار ادامه و دوام تفکر حزب را تضمین میکند و درزمانی هم که آن گروه پیروز انتخابات شده و به قدرت میرسد، همان کادرهای تربیتشده باید مسئولیت امور را بپذیرند وگرنه مانند چند دولت اخیر (فارغ از گرایش سیاسی هرکدام) به دلیل نداشتن نیروی آموزشدیده و حرکت منسجم، افراد مختلفی را وارد کردند که مشکلات بسیاری را برای کشور به وجود آوردند، ضمن اینکه پاسخگو هم نبودهاند.»
این فعال اصولگرا نیز در برابر
پرسش از چندوچون کادر سازی احزاب در ایران به تجربه حزب جمهوری اسلامی
اشاره میکند و پاسخ میدهد: «حزب جمهوری اسلامی با محوریت شهید بهشتی در
همان مدت کوتاه و باوجود التهابات اول انقلاب، بهخوبی از پس وظیفه
کادرسازی برآمدند که بسیاری از پیشرفتهای انقلاب در آن زمان و
تکیهگاههای سالهای بعد، در همان زمان ساخته شدند.»
حامدیان موفقیت
دیگر احزاب را در سالهای گذشته محدود میداند و گروههایی که واقعا نیرو و
کادر معتقد به خط مشی خود داشته باشند را کمتر از انگشتان یکدست میداند،
او اینگونه ادامه میدهد: «رفتاری که در احزاب کشور نهادینهشده، مقطعی و
تبلیغاتی است، کار حزبی به معنایی که شهید بهشتی میگفت، اساسی، زیربنایی و
چارهساز برای تقویت نظام بود، اما امروز بیشتر کارها زودگذر و تنها معطوف
به کسب قدرت انجام میشود و نه کار فرهنگی برای تربیت نیرو.»
آیا احزاب چرخ پنجم هستند؟ رسول حامدیان در برابر این سوال، وضعیت مطلوب را پیش کشیده و خاطر نشان میکند:«اداره کشور جز باوجود احزاب قدرتمند، ریشهدار و پاسخگو حاصل نمیشود، تداوم دموکراسی که ما آن را مردمسالاری دینی مینامیم، بدون احزاب به بنبست میرسد، اما در وضعیت فعلی این تعبیر درست است، چون امکان تعمیق فعالیتهای حزبی وجود ندارد و عده زیادی تنها به دنبال کارهای تبلیغاتی هستند که ارزش چندانی ندارد. فارغ از گرایشهای سیاسی، در برخی مسائل اقتصادی و سیاسی انتهای کار بنبست است، دو جریان عمده نیز در کشور وجود دارند که شعارهایشان به نتیجه نمیرسد و این اتفاق تکرار میشود». با این حساب احزاب چطور باید نیروهای جوان خود را به ایفای نقش امیدوار کنند؟ این فعال سیاسی اصولگرا در پاسخ میگوید:«این بحث زیربنایی است و به گرایشهای سیاسی ارتباطی ندارد، همانطور که در همه دورههای اداره کشور کمابیش کسانی آمدهاند که این نقطهضعف را داشتهاند، اما برای شکلگیری کار حزبی در کشور و امیدواری جوانان به آینده احزاب، زیرساختهای قانونی و فرهنگی متعددی لازم است که اگر فراهم نشوند، وضعیت به همین منوال ادامه پیدا خواهد کرد و تشدید خواهد شد. اگر جوانی که تلاش خود را برای پیروزی یک تفکر بهصورت موثر انجام میدهد، ببیند دستش بهجایی بند نیست، ناامید کار را رها میکند و میرود، اما فراهم کردن زیرساختهای لازم باعث میشود پس از طی دورهای که برای کادرسازی موردنیاز است، فضا برای حل مشکلات و گرههایی که بعضا تبدیل به کلاف سردرگم شدهاند، فراهم شود.»
کسانی که سیاست در ایران را دنبال میکنند با تشکلهای یکشبه آشنا هستند، پیوندهایی نچسب که شب انتخابات عامل نزدیکی آنهاست، اینان احزاب را به حاشیه میرانند و موجب افول کارکرد آنها در کسب قدرت و داشتن مسئولیت نسبت به آن میشوند. حامدیان در این زمینه میگوید: بهطور طبیعی در غیاب زیرساخت و احزاب قوی، افراد میخواهند به چیز تشبث کنند (الغریق یتشبث به کل الحشیش) پس چون جایگاه واقعی احزاب مشخص نیست، تشکلهای مقطعی جای آنها را میگیرند.در این مبحث اصولگرا و اصلاحطلب فرقی ندارند، از آنجا که احزاب فعال نیستند پس نیاز به هماهنگی میان حامیان هرکدام از دو تفکر از طریق این تشکلها و اتحادها به وجود می آید، اینان در مقطعی باهم هستند و پس از مدتی دچار اختلاف یا دعوا میشوند و یک عده هم انشعاب میکنند، این چرخه دائم در حال تکرار است و مردم در این میان نمیدانند با چه کسی طرف هستند یا کسی که انتخابشده و بر سرکار آمده واقعا به چه تفکری معتقد است. وضعیت فعلی محصول شرایط موجود است و تا زمانی که مسائل اصلی حل نشود، ادامه پیدا خواهد کرد.در مقابل نظریه تعدد احزاب، برخی نیز به احزاب فراگیر قدرتمند معتقدند، دبیر جامعه اسلامی مهندسین در اصفهان نظر خود را درباره احزاب فراگیر اینگونه بیان میکند:« احزاب کوچک به دلایل مختلف کارکردی ندارند چون لوازم و مقتضیات لازم را ندارند. درست است که ما تفکر غربی را قبول نداریم اما دموکراسی از این لحاظ که تجربه بشری به شمار میرود، حائز اهمیت است. در دموکراسیهای موفق دنیا چند حزب قدرتمند وجود دارد که برنامههای خود را ارائه میدهند و بهواسطه فراگیری خود در سطح جامعه توانایی همراه کردن مردم و تداوم دادن حمایت آنها رادارند. این تجربه باید با معیارهای اسلامی و انقلابی ما بومیسازی و چند حزب ریشهدار تشکیل شود.»اما یکی از مسائل عاجل در سپهر سیاسی کشور، پیر شدن نیروهای سیاسی و خالی شدن صحنه از بازیگران بدون جانشین است، از او میپرسیم با این وضع تکلیف چیست؟ حامدیان پاسخ میدهد:« بسیار متضرر خواهیم شد، ازآنجاکه سیاست در کشور ما سامانیافته نیست، اگر نتوانیم در بازه معقولی زیرساختهای لازم را فراهم کنیم، در آینده فضایی نامعین در پیش داریم. ممکن است اتفاقی بیفتد و مجموعه خوبی بر سرکار بیاید، اما روند حسابشده و قابل پیشبینی وجود نخواهد داشت.»
پیام تسلیت جمعی از فعالان مدنی و نخبگان سیاسی اصفهان در پی درگذشت مرحوم مرتضی اشفاق
« کل من علیها فان »
شخصیت پرتوافشان و چهره درخشان زندگی مؤمنانه آزادمرد بزرگوار شهر ما، زنده یاد، روان شاد، رضوان معاد، مرحوم مرتضی اشفاق به تقدیر الهی غروب کرد و روز غم انگیز و هنگامه محنتخیز فراق تلخ بزرگ انسان پاک روحی فرا رسید که دین باور بود و خدا محور، حق کیش و عدل اندیش، شرافتمند و پرهیزکار و آگاه و آزادیخواه.
دریغا که پرونده زرین حیات پربار و برکت ریز روشن ضمیری پارسا و مجاهدی تقوامدار و مومنی مردم دار در ناباوری بسته شد.
مرحوم اشفاق به جایگاه ابدی خود سفر کرد و همه آزادگان و فرهیختگان را در ماتمی عمیق فرو برد؛ انا لله و انا الیه راجعون
اشفاق دانا بود و توانا و با برجستگان و بزرگان علم و دیانت و سیاست این آب و خاک پیوند خورده بود. اخلاق و منطق و ادب و عدالت و خیر و خدمت را تشخیص میداد و خوب هم رعایت میکرد و از ریا و نفاق و تظاهر و تلبیس بری بود.
آفت بردگی و نکبت بندگی نگرفت و عزتمند زیست و ذلیلانه نمرد. بازیگر و هواپرست نبود و در صحنههای خطیر زندگی که پای پیل میلرزد، ایمان سالم به در برد.
هرگز موری نیازرد و نان ذلت نخورد و آبروی آزادگی نبرد و خود را به زور و زر نسپرد. همو که مهر کشور و ملت را در تاروپودش داشت و دیانت و سیاست را خوب میشناخت، ظلم ستیز بود زو ظالم سوز و ظلمت گریز و رنگ دنیازدگان را نداشت. محتشم بود و تیزبین و محترم بود و خردتمکین. صاحب عقیدهای استوار و مذهبی ریشهدار. صفا و صداقت و حریت او ضربالمثل بود و خون جوانمردی و غیرت در شریان او میدوید.
اشفاق رفت و وظیفه ادامه راه را بر عهده ما گذاشت. به راستی او شفقی بود بر آسمان آزادی خواهی شهرمان که به فلق پیوست. رحمت خداوند بر او باد، راهش پر رهرو، تسلیت به آزادی خواهان به ویژه خاندان و بیت شریف و فرزندان ارجمندشان باد. بارش صبر الهی را برایشان آرزومندیم.
فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر
محمدعلی مقدس، فضل الله صلواتی، لطف الله میثمی، سید علی اصغر غروی، عبدالحسین ساسان، محمدرضا باباصفری، جعفر سعیدیان فر، سید سراج الدین موسوی، محمود صلواتی، احمد عابدینی، حسین آقا محمدی رهنانی، سید سعید کتابی پور، سید محمود حسینی، مرتضی مبلغ، مرتضی امیری جرقویه ای، عباس نصر، بهزاد حق پناه، سعید مدنی، محمدعلی مهدی پور، سید جواد سنبلستانی، شاهین سپنتا، محمد حسن طاهری، احمد صرامی، حسین صرامی، فاطمه نظری، الیاس شیخی، حامد عامری، سید محمود متقی، محمد علی جوادی، مصطفی مسکین، مرتضی نیلی، مرتضی امینی، سید ابراهیم روح الامین، مهدی کیوان، اصغر صرافیان، فرید شیخ الاسلامی، حسین ایوبی، جعفر صرامی، احمد زرگر، مرتضی توکل، مهدی امیری شهنوازی، اکبر شاه زمانی، عباس سقایی، مصطفی امامی، عبدالعلی کفعمی، عبدالله کفعمی، مصطفی حمصیان، رضا کشاورز، مرتضی پدریان، مرتضی باباصفری، محمد توکل، فرید صلواتی، نوید صلواتی، رحیم آقامحمدی، محمد مبلغ، حشمت الله انتخابی، حسین نکویی، رسول فدکی، امیر پویان فر، حیدرعلی حجتی، فتح الله حنیف زاده، مسعود عرب زاده، علی اخضری، فضل الله سلطانی، علی راعی، علیرضا باقرصاد، عباس باقرصاد، محسن باستانی، امیر زرین کمر، محمدرضا غزنوی، سعید مؤذنی، علی صرافیان، کاظم شکری، طاهره علیزاده، فروزان آصف، علی غفرانی، مهدی نژاد حسینی، فرهاد غلامی، موسی الرضا علیزاده، محمد مسجدی، بتول عطایی، حسین عقیلی، پیمان شیخ الاسلام، محمود احمدیان، جواد سلیمانیان، رسول ورپایی، صالح غفرانی، وحید احمدی، محمد مصلحی، محمود نصر، رسول شکریان، هنگامه سامانی، علی سجادیه، مرضیه کرباسی زاده، فریدون فتوحی، رضا تیموری، محمد حاج حیدری، محسن فارغ، سحر نمازیخواه، یاسر فلاح، محمد خیرالهی، احمدرضا اخوت، فریده نقشینه، صدیقه صرائیان، محبوبه فیاض، ملیحه دردکشان، وجیهه دردکشان، فاطمه دردکشان، فرزانه افشاری، فهیمه افشاری، سعیده پورسینا، شهرزاد پیرزاده، بهرام پاکزاد، هوشنگ پاکزاد، عباس توکل، خانم معظمی، خانم غضنفرپور، شهزاد بهادری، پرستو سعیدی، محمد آزاد، محمد ناظری، نوگل منشوری، فهیمه بهمنی، هادی رحیمی، عباس پورحسینی، مهدی طغیانیان، مهدی پاکنژاد، نصرالله میوه چیان، علی نصر، حسن زمانی، علی محمدی، محسن محمدی، مهدی محمدی، سید اکبر هاشمی، نعیم صلواتی، محمدرضا باقری، اکرم سادات اعتصامی، سعید خسروی، امیرحسین امامی، مهدی بهروزی، علی عرفانی راد، محمد چایچیان، حسین کوثری، جعفر شریفی بیدگلی، مرتضی حاج هاشمی، علی معینی، مهدی حاجتی، بهرام اسماعیل بیگی، عباس پشمی، محمدعلی قزوینی، محمد امین شایگان نیان، مریم بهادران، حمید افشاری، علیرضا حق شناس، سعید بزرگی، سید عباس دیباجی، محمد خواجه نژاد، علی شاهزیدی، محبوبه اعرج شیروانی، زهرا همت جو، علی روحانی، حسین قوچانی، مرتضی حسن زاده، عادل دهدشتی، مسعود عسگری، محمود
دردکشان، جواد دردکشان، محمد دردکشان، مجتبی باقری، سید علی سادات الحسینی، عباس جمشیدی، محمد جمالی نژاد، سید احمد نبوی، محمد کاردانپور، محمد رضا شکرالهی، رضا احمدی، علی رضا کیهانی، اصغر پدریان، علی قدیانی، حسین یزدی، سینا نوربخش، محمود ترک لادانی، زهرا ترک لادانی، غفور احمدی، سعید صفوی، وحید صلواتی، مریم فایضی، زهره قلیلی، مرضیه بنائیان، محمدرضا شکراللهی، رضا احمدی، طیبه طاهریان، خانم طهماسبی، سروش صیدالپور، مرتضی میررمضانی، علی وطن خواه، جمعیت زنان مسلمان نواندیش اصفهان
« انالله و انا الیه راجعون »
درگذشت مجاهد نستوه، مرد آزاده، خدمتگزار لایق ملت شادروان:
حاج آقا مرتضی اشفاق (رحمت الله علیه)
را به خانواده آن مرحوم، خاندان محترم بازرگان و یاران نهضت آزادی ایران تسلیت می گویم.
خدایش غریق رحمت بی منتتهای خود بفرماید.
فضل الله صلواتی - اصفهان
1395/5/5